تاریخ انتشار:1395/10/11 - 14:15 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 37829

امیر پوریاسینماسینما، امیر پوریا:

امروز یک سال از افتتاحیه آخرین نمایشگاه «درها و یادها»ی آقای عباس کیارستمی در جهان می گذرد؛ که از قضا همسو با پایمردی او بر سر ماندن در همین خاک و نفس کشیدن از ذرات همین هوا، در سرزمین خودش و شهرش تهران بر پا می شد.
به کارت دعوت این نمایشگاه که نگاه کنیم، تاریخ پایان آن به طنین تلخی در ذهن و زهرخندی تلخ تر بر لب ها می انجامد: ۲۸ اسفند، یک روز پیش از انتهای سال ۹۴. وقتی این نمایشگاه با عکس های ایشان از درها شروع می شد، سرزنده چون شاخ شمشاد، با آن همه بزرگ و کوچک حاضر و مشتاق، گرم می گرفتند و آنها با ایشان، عکس هایی به یادگار. اما روزی که نمایشگاه طبق زمان بندی گالری به انتها می رسید، آخرین دری که از آن گذر کرده بودند، ورودی بیمارستان جم بود. نمایشگاه درها که تمام می شد، جسم شان رنجور از عمل جراحی، جایی بستری بود در همان خیابانی که سال ها در کانون پرورش فکری،  کار و خلق کرده بود و هنرش شکوفا شد. به قله های هنر جهان رسید و در آداب انسانی و زندگی هنرمندانه، اوج هایی والاتر از قله ها را درنوردید. اما سال ۹۵ که آمد، بعدتر که از در آن جا بیرون آمد،

نمایشگاه عباس کیارستمی

سرجمع چهار عمل جراحی را از سر گذرانده بود و تصویرهایی که فرزندش بهمن از تفاوت میان کسی در روز پا نهادن به بیمارستان و کسی در حیاط خانهٔ محلهٔ چیذر، به چشم مان رسانده، همچنان باورنکردنی است. همین ناباوری بهانه ای شده برای این تلاش نگارنده که بکوشد هر نوشته ای دربارهٔ او، هر مراسمی برای شناخت هنر او، حتی هر حرفی از زیست و مرگ دیگران و آدم های داستان ها و فیلم ها که بنا و سو و رویشان به مرگ نبوده را به احوالی برساند که اندوه هر خواننده و شنونده ای به خشم، درآمیزد.
یک سال از آن روز گذشته و رنج برخاسته از نبود ایشان، با ناباوری آن که مردی چنان به وضع و سرنوشتی که همه می دانیم دچار شد، از اندازه فزون شده است. در گفتاری به قلم زنده یاد علی حاتمی در «هزاردستان»، آمده بود که:
«جان اگر جان من بود، پیشکش می‌کردم به آن پزشک شاگرد شیطان که با یک آمپول هوا فاتحه اش را بخواند. به راستی چه نخبگان اند این خبرگان که از هوای مایهٔ زندگی، مرگ می سازند. اینان از آن دسته کیمیاگران اند که طلا، مس می کنند».

یازدهم دی ماه ۹۵

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها