محمد تاجیک : این روزها همزمان با سالروز بزرگداشت شهید مرتضی آوینی است .
/افخمی:شهید آوینی تحت تاثیر فروغ فرخزاد بوده است/
بهروز افخمی چندی پیش در بخشهایی از مصاحبه خود با نشریه نقد سینما حرفهای جالبی زاده است .
به گزارش سینما سینما ،بخشهایی ازاین مصاحبه که به این موضوع پرداخته شده به شرح زیر است :
افخمی :این سبک (سبک شهید آوینی )سابقه دارد وسابقه آن برمی گردد به مستند خانه سیاه است فروغ فرخزاد. ترکیب بین تصویر مستند و گفتار شاعرانه وبه ویزه لحن گوینده یعنی صدای فروغ فرخزاد
+یعنی می خواهید بگویید آوینی تحت تاثیر این مستند بوده ؟
_حتما ،یعنی به همین مستقیمی که دارم می گویم .البته این یک ادعاست وباید درباره آن صحبت شود .من هیچ وقت فرصت نکردم درباره این موضوع یادداشت ویا مقاله ای بنویسم .
/نظر شهید آوینی درباره محسن مخملباف /
شهید آوینی در زمان حیات خود از جمله منتقدان سرسخنت مخملباف بوده است .آوینی با اشاره به شخصیت وی می نویسد: “مسئلهی مخملباف از «دستفروش»به بعد، فقر و عدالت بوده است بیآنکه جواب را پیدا کند، و آدمی مثل او هرگز به جواب نخواهد رسید. شکاک است، اما این شک را مقدمهی رسیدن به یقین و بعد هم قطعیت و قاطعیت قرار نمیدهد. فقط شک میکند و دیگران را به شک میاندازد و بعد هم رهایشان میکند، چرا که خودش هم به جواب نرسیده است.” او در ادامه می نویسد: “وقتی که به سینمای مخملباف میروی باید قبول کنی که یک ساعت و نیم از زندگیات را در یک فضای آکنده از بدخلقی، عصبانیت، ظاهرگرایی، تردید، نیهیلیسم مزمنِ بدخیم، سیاهاندیشی، سرگردانی و عوامفریبی سر کنی. اشکال کار اینجاست که وقتی کسی به اینجا میرسد باز هم هیچچیز مانع از آن نیست که امکانات سینما در اختیارش قرار بگیرد و فیلم بسازد، فیلم اکران عمومی پیدا کند و آدمهای بسیاری فیلم را تماشا کنند و بیماریهای فیلمساز به آن کسانی که آمادگی دارند سرایت کند و مگر نه اینکه آقای مخملباف خودشان بارها گفته بودند که فیلم، کارگردان را لو میدهد؟” دستفروش؛ آینه نابخود مخملباف سید مرتضی بارها به نمایان شدن انحراف مخملباف در فیلم «دستفروش» به نویسندگی و کارگردانی وی، اشاره می کند. او بارها و بارها به انحراف مخملباف در فیلم “دستفروش” محصول ۱۳۶۵ اشاره می کند و در جای دیگری از همین یادداشت می نویسد: “از فیلم «دستفروش» به بعد، مخملباف فیلم را وسیلهی «شعار دادن» ساخت و بهبه و چهچههای جناح روشنفکران نیز اجازه نداد که او به حقیقتِ کاری که انجام میدهد واقف شود. این معروفیت و هیاهو، نوعی ورم بود که بالأخره میخوابید. جایی که ورم میکند، بادکنکی که باد میشود، ظاهراً چاق میشود و رشد میکند، غافل از آنکه در درون چیزی جز باد ندارد و بالأخره خواهد ترکید. از همان موقع همهی ما نگران او بودیم، اما فضای آشفتهی ژورنالیسم و انتلکتوئلیسم اجازه نمیداد که واقعیت را درک کند” او در این مقاله نیز این فیلم را آینه نابخود مخملباف می خواند و می نویسد: “آن “فیلم «دستفروش» ـ آینهی نابهخود مخملباف ـ نشان میداد که دیگر میان او و تفکر دینی هیچ پیوندی نمانده است و هرچه هست به تلنگری فرو خواهد ریخت و آقای مخملباف نیز در پرتگاهی خواهد افتاد که بسیاری دیگر فرو غلطیده بودند. و البته در عمق این پرتگاه، آغوشی شیطانی هم باز است که بازماندگان از قافلهی حق را میبلعد. آنچه که باعث میشد تا ما علیرغم آگاهیمان از تحولات فکری و درونی او سکوت کنیم همان ملاحظاتی بود که امروز ما را وا داشته است تا با تفکر او به مقابله برخیزیم.”
/ماجرای واکنش تند شهید آوینی به مشق شب/
اما بد نیست بدانید شهید آوینی از مخالفان فیلم مشب شب بود . مسعود فراستی از منتقدان و دوستان شهید آوینی دراین باره گفته :یک روز حوزه هنری فیلم “مشق شب ” ساخته “کیارستمی ” را در تالار اندیشه به نمایش گذاشت .من در تالار نشسته بودم.در میانه فیلم یک نفر که دو – سه ردیف جلوتر از ما نشسته بود شروع کرد به علیه فیلم موضع گرفتن. ما صدایش را میشنیدیم که خیلی آتشین علیه فیلم حرف می زد. من هم به همان شکل داشتم هر چه از دهنم درمی آمد به فیلم و کارگردان می گفتم. آن بنده خدا که پشتش هم به ما بود عرقچین سیاهی به سر داشت. به بغل دستی ام گفتم این مرتضی آوینی نیست؟ گفت از کجا متوجه شدی؟ گفتم این “مایه ” فقط می تواند مال او باشد.
/پشتوانه ای از یک شهرت کاذب/
اما شهید آوینی در یادداشتی که درباره فیلم مشق شب می نویسد در بخشی از مطلب خود می آورد :من فیلم « مشق شب » را این گونه توصیف می کنم: ده ها مصاحبه کشدار، تعدادی شات های معمولی تلویزیونی از مراسم صبحگاه بچه های مدرسه، به علاوه پشتوانه ای از یک شهرت کاذب که می تواند در یک جامعه بیمار سینمایی، یک فیلم معمولی تلویزیونی را به « مشق شب » تبدیل کند. حرف آخر را همین اول بزنیم: تا هنگامی که « بت پرستی » در میان ما رواج داشته باشد، « آدم ها » بزرگ می شوند نه « حقیقت » و آنگاه رفته رفته « حرف ها و افعال آن آدم های بت شده » جای « حق » را می گیرد و قضایای استدلالی بدین صورت در می آیند: « فلانی اینچنین گفته است و چون فلانی چنین گفته، پس حق همین است.»
/یک فیلم معمولی تلویزیونی/
به عقیده شهید آوینی « مشق شب » یک فیلم معمولی تلویزیونی است و در همین تلویزیون خودمان فیلم هایی به مراتب قوی تر از این ساخته و پخش می شود، چه از لحاظ تکنیک و چه از لحاظ مضمون. منتها آنچه که کار آقای کیارستمی را ازدیگران تمایز می بخشد ذکاوت روشنفکرانه ایشان در انتخاب مضامین است و اینکه ایشان هر موقع که اراده بفرمایند همه امکانات فیلمسازی کانون پرورش فکری در اختیارشان قرار می گیرد.
/روایتی عجیب و با ورنکردنی از مدعیان آوینی شناسی!/
سیدعبدالجواد موسوی نویسنده مشهور در بخشهایی از یادداشت خود در مهرنامه ادیبهشت۹۴ درباره برخی مدعیان طرفداری از شهید آوینی می نویسد:کسانی هستند که حتی اسم شهید آوینی را نمی دانستند اما امروز از آوینی خاطره می گویند.سال ۷۱به یکی از اینها گفتم بیا برویم سوره آقا مرتصی را ببینیم .گفت آقا مرتصی کیه ؟گفتم آوینی .بازهم نشناخت .گفتم سر دبیر سوره.نشناخت.ادای لحن اوینی را برایش در آوردم :و کربلا را تومپندار شهری است در میان شهرها ونامی است در میان نامها….معروفترین نریشنی که از روایت فتح همگان در خاطر داشتندرا برایش اجرا کردم تا آن بنده خدا بگوید :ها ،آن مجریه رو می گی .حالا این دوست نازنین شده است یکی از آوینی شناسان به نام این سرزمین و علاوه بر آوینی شناسی،خاطراتی از شهید آوینی تعریف می کند که جگر سنگ را آب می کند.
/امیر یوسفی :هیچگاه مرجع فیلمهای سینمایی دفاع مقدس ما مستندهای بکر و جذاب شهیدآوینی نشدند/
محسن امیر یوسفی نیز سال گذشته در بخشهایی از مصاحبه خود با شرق درباره شهید آوینی گفته است :از نوجوانی عادت کردهایم فیلمهای جنگی ببینیم. ما همیشه بین فیلمهای دفاع مقدس عادت داریم هر سال یک فیلم را به عنوان فیلم درخشان معرفی کنیم. ممکن است سالها بگذرد و فیلم درخشانی ساخته نشود. ساخته شده، ولی بیخود برای کسی نوشابه باز نکنیم! این یک آدرس غلط به کلیت سینما میدهد. در همین سینمای دفاع مقدس یک مدل در دهه شصت ساخته شد. آن فیلمها ناخواسته معیار فیلمهای دفاع مقدس بعدی شدند؛ ولی هیچگاه مرجع فیلمهای سینمایی دفاع مقدس ما مستندهای بکر و جذاب شهیدآوینی نشدند یا خاطرات رزمندگانی که با شنیدنشان مو به تنمان راست میشود.
/شهید آوینی به دنبال راهی برای به نمایش در آوردن دایی جان ناپلئون بود/
ناصر تقوایی در مصاحبه ای با احمد طالبی نژاد در روزنامه شرق زده و گفته است :«در روزگاری که همهجا علیه سریال داییجان حرف میزدند، روزی آقای آوینی با من تماس گرفت و گفت بیا درباره موضوعی صحبت کنیم. آن موقع در حوزه هنری بود. بههرحال قرار گذاشتیم و رفتم. گفت که چطوری میشود داییجان را در این شرایط قابل نمایش کرد؟ گفتم نمیدانم. شماها که با کل آن مخالفید. گفت بههرحال باید راهی پیدا کرد. گفتم اگر تلویزیون بخواهد نمایش بدهد، دوسومش باید حذف شود و من هرگز موافق نیستم. بعدها فهمیدم که یکی از مقامات ارشد، سریال را دیده و گفته حیف است دیده نشود.(گفت وگو با شرق -۲۱شهریور ۹۴)
/باز خوانی انتقادات شدید شهید آوینی از فیلم مادر علی حاتمی/
متن کامل این یادداشت به شرح زیر است :
مادر «دلبستگی به عهد قاجار»
باید منتظر باشیم که همه، روزی به زج زدن بیفتند. باز هم آقای « علی حاتمی » و در مشغولی های خسته کننده اش؛ دلبستگی اش به عهد قجر و آت و آشغال های صندوق خانه های متروک وآدم هایی نیست آبادی، اما با بزک واعی و دیالوگ های پر تکلف و حکاکی شده ای که حتی برای رعایت جناس و قافیه کج و معوج شده اند، آن هم از دهان تیپ های تصنعی که این کلمات در دهانشان زیادی می کند… این کلمات در دهان همه زیادی می کند و من نمی دانم که اصلاً این طرز نوشتن و حرف زدن اگر به درد سینما و تئاتر نخورد، به چه درد دیگری ممکن است بخورد!
باز هم داستان به نحوی به همان روزگار نه چندان دوری باز می گردد که تهران قدیم در سرازیری مست فرنگ شدن افتاده بود؛ اول آدم ها و بعد اشیا… عهد قجر آخرین دوره اضمحلال تاریخی این قوم است پیش از سلطه تمام عیار شیطان پیر… و نمی دانم آن آشی که در سفارت انگلیس پخته بودند چه معجونی بود که همه را « آشخور » کرد، غیر از روزه دارها را! کفر فرنگی مثل آسفالت سیاه داشت همه کرت ها و مزارع سر سبز را می پوشاند تا راه اتومبیل را هموار کند و از آن بدتر، آدم ها را بگو که هفتاد و دو رنگ شهر فرنگ آن قدر در خط و خال کراواتی که گریبان گیرشان شده بود غرق شده بودند که سر ریسمان را نمی دیدند که در دست کیست!
دلبستگی به این دوره چه معنایی می تواند داشته باشد؟
روشنفکران این دیار لااقل با ما مردم در عشق به ضریح و پنجره های فولاد، آجر قرمز و بهار خواب و حیاط و کاشی های آبی و گلدان های سفالی و یاس و اقاقیا و اطلسی و قرنفل و شمعدانی در باغچه های دور حوض های پاشویه دار و تخت های چوبی و قالی و گلیم شریکند و فقط تفاوت ما با آنها در آنجاست که ما با این اشیا و در این فضاها زندگی کرده ایم، جان خود را لعاب آبی کرده ایم و بر سفال ها زده ایم، روح خود را به پنجره های فولاد امامزاده ها دخیل بسته ایم، عشق های جوانیمان بوی گل یاس و شب بو می داده است و بعد خانه بختمان را با آجر قرمز ساخته ایم و در حوض های پاشویه دار وضو گرفته ایم و بر سجاده هایی از گلیم نماز خواند ایم، اما این آقایان و خانم ها با همه این اشیا و فضاها، مثل توریست های وارفته، پیوندی نوستالژیک داشته اند. در مغرب زمین نیز روشنفکران دلبسته اشیای عتیقه اند و خودشان هم نمی دانند که چرا؛ خودشان هم نمی دانند که در اشیای کهنه به دنبال آن روحی می گردند که هر چه زمان بیش تر می گذرد و زالوی تکنولوژی بیش تر و بیش تر خون گردن آدم را می مکد،مثل فانوسی که نفتش تمام شده، دارد می میرد. آدم هم آدم های قدیم! ما خودمان را در گذشته ها جا می گذاریم و می گذریم واین نوستالژی شاید آن غم غربتی باشد که آدمیزاد ازدوری خودش دارد. بگذریم که روشنفکران ما فقط ادایش را درمی آورند…کاشکی این اداها واقعیت داشت! حتی یک فحش واقعی بهتر است ازهزارسلام دروغکی!l
آن مادر قاجاری که همه نمازهای صبحش را بعد ازطلوع آفتاب می خواند مادر ما نیست. پس مادر کیست؟ شاید مام وطن باشد که جوجه هایی ناقص الخلقه به دنیا آورده و حتی در میان آنها یک تخم غاز هم پیدا شده است دشداشه پوش و لچک به سر، که قدقد شاعرانه ای دارد و در عین حال، زورش حتی بر زهتاب ها هم می چربد!
شخصیت ها وصله های ناجوری هستند دوخته شده به یک لحاف چل تکه… کسی نیست بپرمد مگر لحاف دوزی چه اشکالی دارد! هیچ. یاد « هزار دستان » افتادم، با آن پراکندگی ناشیگرانه در پرداخت و « حاجی واشنگتن » با آن میزانسن هایی که یا اولش جور بود آخرش در می رفت و یا اولش ناجور بود، آخرش درست می شد و باز هم همان دیالوگ های پرتکلف و پر ادا که برازنده هیچ دهانی نیست. لچک به سر فیلم « مادر » هم مثل همان سرخپوست فیلم « حاجی واشنگتن » بود؛ یک قارچ بدون ریشه، یک خیال خام ناپرورده.
در میان جوجه های ناقص الخلقه ماکیان وطن، یک صندوقدار عارف مسلک هم بود که سعی می کرد همه اش کلمات قصار بگوید: « شبش راباید بی چراغ روشن کرد خان داداش »، خطاب به زهتابی که قاعدتاً نمی توانست بین این حرف های عطر زده با روده های بوگندوی گوسفند تفاوتی قائل شود. و اگر عرفان با صندوقدار بانک جمع شود، لابد همه این تاریخ هزار ساله ما کشکی است که در آش مشروطه ریخته اند! روشنفکران این دیار از همه چیز فقط به نوع « لائیک » اش علاقه دارند؛ رمان لائیک، نقاشی لائیک… و حتی « عرفان لائیک ». و البته در ایماژهای شعر سپید، بر خلاف واقعیت، همه کلمات و معانی متناقض را می توان با یکدیگر جمع کرد. یادتان هست درست در بحبوحه جنگ، یک راهب غرب زده بودایی (!)، بی خبر از همه جا، آمده بود و هر از گاهی روی یک طبل کوچک می کوبید تا خداوند صلح را میان ما و بعثی های جنایتکار برقرار کند؟! فکر می کردم فقط راهب های غرب زده بودایی این همه از ما دور هستند.
/یادداشت مهم حاتمی کیا درباره شهید آوینی/
ابراهیم حاتمیکیاکارگردان مطرح سینمای ایران هفت سال پیش یادداشتی درنشریه شهروند امروز به سر دبیری محمد قو چانی درباره شهید آوینی منتشر کرد که هنوز پس از چند سال به شدت خواندنی است .
متن کامل این یادداشت به شرح زیر است : «از وقتی مرتضی رفت، هر چه کردم درباره او حرفی بزنم، زبانم باز نشد. دستگاه رسمی از مرتضی موجی ساخت و عدهای دانسته و ندانسته سوار بر آن موج شدند و عملاً مرتضی منجمد شد. آنانی که مرتضی را از نزدیک میشناختند میدانند که مرتضی اهل انجماد نبود. مرتضی منشساز بود. نحوه برخورد مرتضی در دوران جنگ و بعد از جنگ بهترین نمونهایست که میشود حرکت جوهری مرتضی را در آن دید. واقعاً نمیدانم اگر مرتضی بود، الان در چه شرایطی بود. من سوالاتی دارم که مطمئنم از طرف دوستان مرتضی جواب یکسانی نخواهم شنید. آیا وقتش نرسیده که مرتضی را تمامقد نشانش دهیم تا چشمهای بیشتری قادر به درک او باشند.
– آیا این مرتضی معرفی شده بعد از شهادتش، همان مرتضیایست که باید میشناختیم؟
– آیا کسی مرتضی قبل از انقلاب را میشناسد. آنانی که در آن دوران با او حشر و نشر داشتند، از مرتضی تثبیتشده بعد از شهادتش راضیاند؟
– نزدیکان سببی و نسبی مرتضی از این مرتضی معرفی شده راضیاند؟
– آیا کسانی که بر مزار مرتضی میروند و در خلوت عارفانه شمعی روشن میکنند و ساعتها با او نذر و نیاز میکنند، ارجحترین کسانی هستند که باید مرتضی را میشناختند؟
– آیا اگر مرتضی بود، در این خیمهبندیهای رایج سیاسی، در کدامین آنها آرام و قرار میگرفت.
– آیا مرتضی مرد ثابتنظری بود. مثلاً درباره اسلام، فرهنگ، سینما، جنگ. آیا هیچ تغییری در منش و روش و تفکر او در طول سالیان عمرش رخ نداد؟
کاش این قلم قدرت و جسارت داشت و همانگونه که او درباره من نوشت، من نیز درباره او مینوشتم. مرتضی قایق نبود که فقط عدهای آن را مصادره کنند. او میتوانست کشتی نوح در عرصه فرهنگی باشد که نگاههای مختلفی را با خود همراه کند. مرتضی اگر بود خط سوم فرهنگی قویتر بود.
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- نامگذاری ۲ سالن سینما به نام شهید آوینی و زندهیاد ملاقلیپور
- سینمایی که هیچ وقت تعطیل نشد /روایت علیرضا تابش از کتاب «روایت جنگ در دل جنگ»
- انتشار یک کتاب با نگاهی به مستندهای شهید آوینی از دید یک نویسنده فرانسوی
- حاتمی کیا :بله من حکومتی ترین فیلمساز این مملکتم
- هیچ کس نمیپرسد چرا آوینی شما با مستند «انحصار ورثه» فرق داشت؟
- روایت ابراهیم حاتمیکیا، بهروز افخمی و دیگران از شهید آوینی
- پور احمد :مسعود بهنود خیلی تعریف زیبایی از شهید آوینی کرد، اما متأسفانه آن را از فیلم ” مرتضی و ما “حذف کردند
- مرتضی و ما و … کیارستمی
نظر شما
پربازدیدترین ها
- وقتی زن تبدیل به «ناموس» میشود/ نگاهی به فیلم «خورشید آن ماه»
- چهره تلخ عشق یک سویه/ نگاهی به فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟»
- اختصاص سینماسینما/ سه فیلم ایرانی در جشنواره فیلمهای برتر سال ۲۰۲۴ مجله تله راما
- گفتوگو با محمد مقدم درباره سینمای مستند/ فیلم مستند، جهانی است ساختگی؟
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
آخرین ها
- نکوداشت مقام فرهنگی و هنری علی اکبر صادقی؛ هنرمندی که هنر و اندیشه اش رنگ کهنگی نمی گیرد
- چهاردهمین حضور بینالمللی «آخرین حرکت»؛ فیلم شهاب حسینی در بخش اصلی فستیوال بزرگ سالرنو ایتالیا
- انتخاب هیات رییسه جدید انجمن تهیهکنندگان مستقل سینما
- رقابت ۲۸۵ فیلم در ۳ بخش انیمیشن، مستند و بینالمللی اسکار نود و هفتم
- حضورهای بین المللی فیلم کوتاه تامینا
- گلدن گلوب اعلام کرد؛ وایولا دیویس جایزه سیسیل بی دمیل ۲۰۲۵ را میگیرد
- درباره «قهوه پدری»؛ قهوه بیمزه پدری
- «کارون – اهواز» در راه مصر
- اختتامیه جشنواره «دیدار» ۱۷ دی برگزار خواهد شد
- اختصاص سینماسینما/ سه فیلم ایرانی در جشنواره فیلمهای برتر سال ۲۰۲۴ مجله تله راما
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ «مجمع کاردینالها»؛ موفقیت غیرمنتظره در گیشه و جذب مخاطبان مسنتر
- مدیر شبکه نسیم توضیح داد؛ مهران مدیری، جنابخان، فرزاد حسنی و چند برنامه دیگر
- تاکید بر سمزدایی از سینما و جشنواره فجر/ علیرضا شجاع نوری: ادغام جشنوارهی ملی و جهانی فجر سیاسیکاری بود
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ جادوی «شرور»؛ داستانی از دوستی، تفاوتها و مبارزه با تبعیض
- برای پخش در سال ۲۰۲۵؛ پسر شاهرخ خان برای نتفلیکس سریال میسازد
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ «گلادیاتور ۲»؛ بازگشتی باشکوه به کُلُسیوم و سنت حماسههای سینمایی
- اعلام نامزدهای چهلمین دوره جوایز انجمن بینالمللی مستند/ محصول مشترک ایران و انگلیس در شاخه بهترین مستند کوتاه
- اصغر افضلی و انیمیشن «رابینهود» در تازهترین قسمت «صداهای ابریشمی»
- جایزه جشنواره آمریکایی به پگاه آهنگرانی رسید
- چهل و سومین جشنواره فیلم فجر؛ از فرصت ثبت نام فیلمها تا داوری عوامل بخش نگاه نو
- نمایش بچه / گزارش تصویری
- اهمیت «باغ کیانوش» در سینمای کمدی زدهی این روزها
- برای بازی در فیلم «ماریا»؛ نخل صحرای پالم اسپرینگز به آنجلینا جولی اهدا میشود
- اکران فیلم علی زرنگار از اواخر آذر؛ «علت مرگ: نامعلوم» رفع توقیف شد
- مانور آمادگی همراه اول برای رویارویی با بحران؛ تمرینی برای پایداری ارتباطات
- بررسی هزینه و درآمد تولیدات ۳ سال اخیر؛ حساب کتاب فارابی جور است؟
- در اولین روزهای اکران بینالمللی؛ «گلادیاتور۲»، ۸۷ میلیون دلار فروخت
- اعضای شورای سیاستگذاری جشنواره فیلم فجر معرفی شدند
- نامزدی ۲ جایزه آمریکایی برای «دوربین فرانسوی»
- «شهر خاموش» بهترین فیلم جشنواره نوستالژیا شد