تاریخ انتشار:1398/01/27 - 10:24 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 110590

 

سینماسینما، علی دهقان

یک: این متن قرار است نگاهی باشد به «آندرانیک» در سینمای ایران که آرام آمد، در جشنواره جهانی فیلم فجر اکران شد، روی پرده نشست و آرام هم مخاطبان خود را دست چین کرد. حسین مهکام، کارگردان جوان سینمای ایران، «آندارنیک» را به عنوان دومین اثر خود روی پرده فرستاد و بی شک در هیاهوی تند و تیز زرق و برق ها در سینمای ایران، یک «آرامش» را در متن امروز سینمای ما قرار داد. آندرانیک پیش از این نمایشنامه ای بوده است به قلم مهکام که سال ها قبل منتشر و روی صحنه هم رفته است. مجموعه ای از عناصر نمایشی در فرم، نقطه اتصال این فیلم با برشی از یک ساختار نمایشی است. می شود گفت ما با نمایشنامه ای مواجه هستیم که در مقابل دوربین به نظم در آمده است. «سینمای تئاتر» یا «تئاتر سینمایی» عنوانی است که ذهنیت زیبایی را برای فرم تصاویر روی پرده ایجاد می کند. البته اگر تحمیلی در کار نباشد. یعنی این پردازش فرمی باید به نحوی صورت بگیرد که در کنش سینمایی، پدیده ای تحمیل شده از همریستی با تئاتر (در یک بسته مشخص) وجود نداشته باشد. مهکام تلاش کرده است که این اتفاق رخ دهد.

دو: داستان آندارنیک به سال ها قبل باز می گردد. دورانی بعد از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه که مجموعه ای از شهرهای بزرگ آن روزگار مانند ارمنستان، آذربایجان و خیلی دیگر از شهرهای شوروی سابق درگیر نزاعی سیاسی شده بودند. استبداد برخواسته از یک مکتب ایدئولوژیک، شرایط خاصی را به وجود آورده بود که گاهی اعتراض به ضوابط سیاسی حاکم را با هزینه های تند انسانی همراه می کرد. در این سال ها ایران و برخی شهرهای نزدیک به جغرافیای شوروی سابق نیز تحت تاثیر القائات سیاسی حکومت شوروی قرار گرفته بودند. ایدئولوژی ها می توانند مسیر خود را به سادگی باز و از مرزهای قراردادی عبور کنند. از همین منظر در این برهه از تاریخ برخی شهرهای هم مرز با شوروی نقش کاتالیزوری را ایفا می کردند که این اندیشه ها از آنها عبور و به نقاط مرکزی کشور می رسیدند. آندرانیک باید یک منتقدِ «ایدئولوژی تمامیت خواهی» باشد. مخاطب در برداشت نخست از فیلم او را آزادی طلبی می فهمد که از دستگاه تنبیه سیاسی یا برخورد ایدئولوژیک گریخته و به دامان یک دوست (منتهی دوستی که مبلغ یک مرام مذهبی است) پناه آورده است. اینجا دقیقا نقطه کانونی فیلم و یا برای آدرانیک، نقطه کانونی این تئاتر سینمایی شکل گرفته است.

 

سه: برای ما ایرانی ها حداقل در دوران معاصر که تصویر روشن تری از آن داریم، انتقاد سیاسی و پرداختن هزینه های این انتقاد اتفاق بیگانه ای نیست. از این منظر مخاطب می تواند با آندرانیک ارتباط برقرار کند؛ یک منتقد سیاسی به تشکیلات حکومت مرکزی تاخته است و برای دور ماندن از پیامدهای آن گریخته و به یک دوست پناه آورده است. ما احتمالا چنین تصاویری را می شناسیم اما همه ما شاید به کنش هایی که در چنین فضاهایی شکل می گیرند، واقف نباشیم. به مفهومی دیگر آندرانیک دلهره همزاد و همراه با یک فعال سیاسی و گریخته از دست برخوردهای آمرانه حکومت را به تصویر کشیده است و چون این تصاویر برای ما بیگانه نیست، مخاطب با حوادث نزدیک تری از وقایع مربوط به انقلاب ۱۹۱۷ ارتباطی دوباره می گیرد، اما نمی تواند کنش های اجباری در این نوع از زیست اجتماعی را درک کند. ظاهرا فعالان سیاسی و یا منتقدان و آزادی خواهان در بستر یک حکومت آمرانه هیچگاه امنیت ندارند، آنها در هر حالتی باید در انتظار این باشند که گرفتار برخوردهای قهری شوند. گریز از اینرسی این برخوردها یک نجات موقتی است. هر آغوشی می تواند وارستگی آزادی خواهی را پس بزند. اینها مفاهیمی هستند که آندرانیک آنها را بازخوانی می کند و مخاطب نیز در تاب و تب او و تلاشش برای رهایی قرار می گیرد. اما پاسخی برای این پرسش نمی یابد که چرا اصلا باید چنین اتفاق رخ دهد و پناهی(در هر شکل آن) برای این گروه از افراد وجود نداشته باشد، حداقل در نسخه سینمایی آندرانیک جواب مشخصی برای این پرسش ارایه نمی شود، چون فیلم تعهدی ندارد که به چارت ذهنی تمامیت خواهی و دلایل مبارزه با آن رجوع کند. تنها نماینده این تمامیت خواهی مامور پلیس سیاسی است که او نیز بیشتر به خاطر یک کینه شخصی به دنبال بازداشت آندارنیک است.

چهار: فیلم بدون تعارف صرفا می خواهد تضاد و یا تقابل میان دو پدیده نیک باشد و یا حداقل برای جواب به چنین دغدغه ای ساخته شده است. در ظاهر آن چه بین پلیس سیاسی و کشیش رخ می دهد، خیر و شر فیلم را به تصویر کشیده است اما در باطن، آندرانیک تقریبا از نقطه صفر تا انتها به رغم کاراکتر پر تنش پلیس سیاسی، بر تعاملات درونی دو «خیر» تاکید می کند که در وجود یک کشیش به تصویر کشیده شده اند. ظاهرا نویسنده برای این که تضاد بین نیکی ها را (برای برگزیدن آن چیزی که می تواند برگزیده تر و یا پسندیده تر باشد) نشان دهد، کاراکتر یک کشیش را طراحی کرده است. این مساله می تواند مبنای یک چالش باشد. کشیش همان دوستی است که پناه یک مبارز سیاسی شده است و در نهایت نیز زیر فشار پلیس امنیتی مجبور می شود، آندرانیک که همان آزادی خواه در خفای فیلم است را در اختیار پلیس سیاسی قرار دهد. این که چرا کشیش مجبور می شود(به هر دلیلی) دوست خود را در اختیار پلیس قرار بدهد، در فیلم به جواب مشخصی نمی رسد. روند قصه به گونه ای است که کشیش با موقعیت اجتماعی آندرانیک همزاد پنداری می کند، عاشقانه به او پناه داده است اما احیانا به خاطر انجام یک عمل نیک دیگر(نیک تر)، پناهنده خود را در اختیار مامور حکومت می گذارد. این کار او سه دلیل می تواند داشته باشد، یا بر سر سلامتی آندرانیک با پلیس به توافق رسیده است و او را تحویل داده و یا در مقابل اسرار بیش از حد مامور پلیس برای دانستن واقعیت، دروغ نگفته(دروغ به عنوان امری مذموم) و محل اختقای آندرانیک را بر ملا کرده است و یا دلیل دیگری داشته است که به مقام روحانی کشیش، حالت روحی و تمایلات اجتماعی روز مربوط می شود. یعنی عوالمی که دلیل ندارد مخاطب برای فهمش بتواند در آن رخنه کند. فیلم به گونه ای نیست که دلیل نخست برای مخاطب پذیرفتنی باشد اما روند فیلم به گونه ای است که می شود حدس زد کشیش برای راست پنداری ذات مقامی که دارد و یا فرورفتگی در عوالم روحی پیچیده خود این گونه عمل کرده است. کشیش به کالبدی میان دو خیر تشبیه شده است که شر را می توان با اعماض و حتی التهابی روحی از آن دور کرد.

پنج: سرایدار کشیش کاراکتر دیگری است که نقش سرایدار وفادار کشیش را ایفا می کند. او نیز عاشقانه در پی خدمت به آندرانیک و کمک به فرار اوست. پلیس سیاسی به منزل کشیش آمده است، با او شام می خورد و مثل همه پلیس های سیاسی، بی رحمانه و سختگیرانه خود را نشان می دهد و آندرانیک را از او تقاضا می کند. پلیس با رفتار خود بخشی از القای این ذهنیت است که حکومتی آمرانه در پی یافتن آزادی خواه جسور است. کشیش وقتی آندرانیک را تحویل می دهد، سرایدارِ او به عنوان نمادی احیانا از توده های مردم با هیجانی فراوان نشان می دهد که نمی تواند رفتار کشیش در عهد بستن با پلیس سیاسی و نشان دادن محل اختفای اندرانیک را بفهمد. او به وضوح و با صدای لرزان و چشمانی به هم ریخته نشان می دهد که عاجز از درک رفتار کشیش است. اما نگاه وارسته، رفتارهای روحانی و تعامل عمیق کشیش در طول فیلم به گونه ای طراحی و اجرا شده است که گویی چیزی جز عقل برتر نمی تواند جایی را که او ایستاده و دلیلی را که او برای لو دادن جای آندرانیک داشته است، درک کند. شاید به همین خاطر است که نویسنده نیز نمی خواهد و نمی پذیرد تا چرایی و دلیل توافق میان کشیش و پلیس سیاسی را برای آشکار کردن محل اختفای آندرانیک به وضوح نشان دهد. در ذهن نویسنده پذیرفته شده است که نمایه های احساسی با کتش هایی که نوعی سکوت وارسته و عمق درونی را گوشزد می کنند. یا اداهایی که در ظاهر شکل می گیرند تا نشانی از محتوای غنی درونی باشند، کافی است تا مخاطب بپذیرد که حتما شخصیتی مانند کشیش در آندرانیک، از جایی برتر به ماجرا مسلط بوده است و تصمیم او برای لو دادن جای یک منتقد اجتماعی، رفتاری اخلاقی است که محلی برای پرسش باقی نمی گذارد. حتی در سکانس پایانی، وقتی کشیش به نوعی فرو ریختگی را نشان می دهد، این در هم ریختگی و گسیختگی باز هم تضاد میان دو خیر را با قدرت بیشتری از تعامل میان خیر و شر به تصویر می کشد.

شش: نقطه عطف آندرانیک درست در جایی شکل می گیرد که می توان روی آن دست گذاشت و فیلم را مورد نقد جدی قرار داد. شاید کارگردان و یا نویسنده فیلم درگیر این تعلقات ذهنی باشند که حتما باید به کنش های ظاهری و نمایش های اخلاقی-عقیدتی در ظاهر برخی تیپ های اجتماعی اطمینان یافت و به خاطر این تعلقات ذهنی آنها را در جایی برتر از جامعه پرسشگر قرار بدهند و نیازی هم به توضیح چرایی تصمیمات آنها احساس نکنند، اما آیا جامعه امروز نیز این نگاه و دغدغه فردی را می پذیرد، باور می کند و خود را ملزم به تبعیت بی چون و چرا از کنش های ظاهری قرار می دهد؟ مخصوصا جامعه ای که به درست یا غلط نسبت به شکل گیری و تجمیع نشانه های برخی اعتقادات درونی در ظاهر، با دیده تردید نگاه می کند.

هفت: فارغ از هر بحثی می توان آندارنیک را فیلمی آرام و روان دانست. فیلمی که مخاطب خاص خود را خواهد داشت و می تواند مورد تحسین قرار بگیرد. فیلمی که به هر حال حضور و ظهور خوبی بین دو ماجرای اخلاقی دارد. وقتی آندارنیک تمام می شود به رغم همه نقدهایی که با آن اشاره شد، می توان پذیرفت که فیلم تلاش دارد، تصویری از التهابات اخلاقی باشد به نحوی که یکی احیانا با ایستادگی در مقابل یورش تمامیت خواهی عنصر اخلاق را در ذهن مخاطب پررنگ می کند و دیگری هم با التهابی که برای مواجهه با این امر اخلاقی دارد، مخاطب را به سمت یک فعل اخلاقی هدایت می کند. در واقع آندارنیک در یک خط داستانی میان اخلاق تا اخلاق زاده می شود و به اتمام می رسد. البته بهتر بود که میان حجم انبوهی از دیالوگ ها و کش قوس های فیلم با مقتضیات تصویری ارتباط بهتری برقرار می شد. فیلم از دیالوگ ها سنگین شده است و حجم تصاویر گنجایش آن را ندارد، اما همین که کارگردان سعی کرده بدون توجه به گیشه، سینما تئاتری جذاب را راهی اکران کند باید او را تحسین کرد. میانگین همه اتفاقات و اظهار نظرها در مورد آندارنیک این واقعیت است که وقتی مخاطب سالن نمایش را ترک می کند، راضی است. این مولفه کمی برای سینمای امروز و از آن مهم تر، تئاتر سینمایی امروز نیست.

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها