تاریخ انتشار:1395/05/12 - 12:54 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 22586

روسری آبیمحمد تاجیک :دویست و شانزدهمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان اختصاص دارد به نکوداشت فیلم  روسری آبی در بیست و دومین سالگرد اکران اش. به گزارش سینماسینما ،این برنامه قرار است با حضور عوامل فیلم روز  دوشنبه ۱۸ مرداد ساعت ۱۷٫۳۰ تالار ناصری برگزار شود.

 

/حقایقی درباره فیلم روسری آبی/

روسری آبی از فیلمهای مهم رخشان بنی اعتماد دردهه هفتاد است .نغمه ثمینی در بخشهایی از یادداشت خود درباره این فیلم نوشته است  :سحر و رمز جمله هایی که در فیلم وجود دارد در حقیقت تلخی است که در خود پنهان دارند ،در بازگویی ظریف و پوشیده شرایط اجتماعی و فرهنگی خاصی که مانع از جاری شدن خواسته های طبیعی آدمها می شود آدمهایی که همگی به گونه ای ترحم برانگیز،از اصل خود،یعنی از آنچه باید باشند ومی توانند باشند ، دور افتاده اندو هیچ کس راضی و کامل و خوشبخت نیست.

 

/روایت معتمد آریا از حضور گروه فشار با سنگ و چوب مقابل سینما در زمان فیلم روسری آبی/
فاطمه معتمد آریا بازیگر فیلم روسری آبی در مصاحبه ای درباره این فیلم گفته  :من باور دارم که سینمای ایران شریف و قابل احترام است. تنها هنری است که بعد از انقلاب با وجود همه حملاتی که به آن شد، توانست با مردم ارتباط برقرار کند. زمانی که فیلم «روسری آبی» اکران شد، عده‎ای با سنگ و چوب مقابل سینما ایستاده بودند به ما حمله کنند و ما به ناچار از در پشتی سینما فلسطین خارج شدیم. سینمای امروز ایران با گذر از این گونه حملات ساخته شد و همان آدم‎ها که حمله می‌کردند امروز فیلم می‎سازند و مدافع سینما شده‎اند و این خوب است. چرا یادمان می‎رود که چگونه به سینمای امروز رسیده‌ایم. حکایت نسل ما و سینما حکایتی طولانی است.(سایت هنر وتجربه)

 

/روسری آبی در رده سیزدهم پر مخاطب ترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران/
جالب است بدانید در خبری که سال گذشته از ۲۵ فیلم پر مخاطب سینمای ایران منتشر شد روسری آبی در رده سیزدهم پر مخاطب ترین فیلمهای تاریخ سینما ایستاده است .لازم به ذکر است این آمار از تقسیم میزان فروش یک فیلم بر قیمت بلیت سینماها در همان سال اکران به دست آمده است و از این رو، با آمار پرفروش‌ترین فیلم‌ها و فیلم‌های میلیاردی که با بلیت‌های چند هزار تومانی حاصل شده، متفاوت است.
بر همین اساس، پرمخاطب‌ترین فیلم‌های سینمای ایران، عبارتند از:

۱- عقاب‏ها (مرحوم ساموئل خاچیکیان) (۱۳۶۳)

۲- کانی مانگا (مرحوم سیف‏الله داد) (۱۳۶۷)

۳- کلاه قرمزی و پسرخاله (ایرج تهماسب) (۱۳۷۳)

۴- افعی (مرحوم محمدرضا اعلامی) (۱۳۷۲)

۵- اخراجی‏ها ۲ (مسعود ده‏نمکی) (۱۳۸۸)

۶- اجاره‏نشین‏ها (داریوش مهرجویی) (۱۳۶۶)

۷- مرد عوضی (محمدرضا هنرمند) (۱۳۷۷)

۸- اخراجی‏ها ۱ (مسعود ده نمکی) (۱۳۸۶)

۹- عروس (بهروز افخمی) (۱۳۷۰)

۱۰- قرمز (فریدون جیرانی) (۱۳۷۸)

۱۱- دزد عروسک‏ها (محمدرضا هنرمند) (۱۳۶۹)

۱۲- همسر (مهدی فخیم زاده) (۱۳۷۳)

۱۳- روسری آبی (رخشان بنی ‏اعتماد) (۱۳۷۴)

۱۴- خواهران غریب (کیومرث پوراحمد) (۱۳۷۵)

۱۵- مارمولک (کمال تبریزی) (۱۳۸۳)

۱۶- خواستگاری (مهدی فخیم زاده) (۱۳۶۹)

۱۷- شوکران (بهروز افخمی) (۱۳۷۹)

۱۸- دو زن (تهمینه میلانی) (۱۳۷۸)

۱۹- دو نیمه سیب (کیانوش عیاری) (۱۳۷۱)

۲۰- عینک دودی (محمدحسین لطیفی) (۱۳۷۹)

۲۱- هنرپیشه (محسن مخملباف) (۱۳۷۲)

۲۲- آتش بس (تهمینه میلانی) (۱۳۸۵)

۲۳- گذرگاه (شهریار بحرانی) (۱۳۶۶)

۲۴- توفیق اجباری (محمدحسین لطیفی) (۱۳۸۶)

۲۵- می‏خواهم زنده بمانم (مرحوم ایرج قادری) (۱۳۷۴)

/فرهاد اصلانی : روسری آبی از هر نظر فیلم کاملی است /

جالب است بدانید «روسری آبی» اولین تجربه فرهاد اصلانی  در سینما بود و به همین خاطر همه چیزاین فیلم  را با جزییات به خاطر دارد.خود فرهاد اصلانی در مصاحبه ای با روزنامه قانون دراین باره گفته :من فکر می‌کنم تجربیات اول در هر موضوعی در ذهن آدم‌ها می‌ماند.این اتفاق برای من هم در آن فیلم افتاد و همه هیجانی که نسبت به سینما داشتم را با این کار تجربه کردم.به اعتقاد من «روسری آبی» از هر نظر فیلم کاملی بود و نگاه خانم بنی‌اعتماد به عنوان کارگردان اثر هم نگاهی بی طرفانه بود.فیلم قصه آدم‌هایی بود که درگیر مشکلات اقتصادی بودند و خانم معتمدآریا نقش بانویی را ایفا می‌کند که به خاطر این مشکلات تن به ازدواج با مردی می‌دهد که هم‌سن و سال پدرش است.در عین حال آن‌سوی ماجرا هم با مردی مواجه بودیم با بازی آقای انتظامی که در جایگاه خودش عاشق شده ونقش او هم خیلی منصفانه نوشته شده بود و نگاه کارگردان بی طرفانه بود و برای من هم یادگاری خیلی خوب و لذت بخشی بود.

 

/عزت الله انتظامی :فقط دوبار برای بازی دچار وحشت شده‌ام: یکی روسری آبی و دیگری گاوخونی/
عزت الله انتظامی  در مصاحبه ای با رضا درستکار  در مجله دنیای تصویر مهرماه  گفته است :۱۳۸۳ «من فقط براى بازى در دو فیلم گاوخونى و روسرى آبى دچار وحشت شده‏‌ام. »

 

/ فیلم روسری آبی به روایت مهرزاد دانش:داستان واقعی دارا و ندار/

مهرزاد دانش منتقد مطرح سینما در سال ۸۸ درباره فیلم روسری آبی نوشته است :این روزها تا دلتان بخواهد در مضمون فیلم‌های ما صحبت از تعلقات عاشقانه و عاطفی است که اغلب آنها هم به دلیل پرداخت خام و سرسری و سطحی، نه‌تنها در دل نمی‌نشینند، بلکه حتی به یاد هم نمی‌مانند. اما اگر در صفحات سال‌های گذشته سینمای‌مان تورق کنیم، حتما به نمونه‌های جدی‌تری برخواهیم خورد که جدا از این لحن عاشقانه، سازنده‌شان از مولفه‌های مهم دیگری هم بهره گرفته است که در محیط پیرامون اجتماعی‌مان به چشم می‌خورند. این گروه شامل فیلم‌های شاخصی در تاریخ سینمای ما می‌شود که فیلم روسری آبی رخشان بنی‌اعتماد قطعا یکی از آنهاست.

/بنی اعتماد قبل از روسری آبی/

این منتقد سینما درادامه می نویسد :بنی‌اعتماد قبل از روسری آبی چند فیلم در زمینه‌های اجتماعی ساخته بود که مهم‌ترین و جذاب‌ترین‌شان تا آن هنگام «نرگس» بود که فرجام تلخ عاشقانه‌اش در بستر نابسامانی‌های اجتماعی، سخت دل و ذهن تماشاگران و بسیاری از منتقدان را به خود جلب کرده بود. نرگس، نقطه عطف بزرگی در کارنامه سینمایی بنی‌اعتماد بود ولی او در نیمه اول دهه ۷۰، برگ دیگری از قابلیت‌های خود را رو کرد و نشان داد که می‌تواند باز هم از این نمونه‌های دلنشین بیافریند؛ کما این که سال‌ها بعد هم با ساخت «زیر پوست شهر» و «گیلانه» این روند را تداوم بخشید.

/خوشبختی اون چیزی نیست که مردم از بیرون ببینند… /

مهرزاد دانش در ادامه نوشته  :حتما بسیاری از خوانندگان، با عباراتی مانند «از امروز رسول رحمانی مُرد… مردی که اینجاست می‌خواد تا آخر عمر با نوبر کردانی، دختر غربتی پاپتی، بمونه تا بمیره… خوشبختی اون چیزی نیست که مردم از بیرون ببینند… خوشبختی تو دل آدمه… دل که خوش باشه، آدم خوشبخته.» یا «کاش نیومده بودی…کاش ندیده بودمت… کاش زودتر اومده بودی…» بسیار آشنا هستند. اینها نمونه‌هایی از فرازهای دیالوگی فیلم روسری آبی‌اند که در آن سال‌هایی که به کارگیری لحن‌های عاشقانه چندان متداول نبود، توجه مخاطبان را به خود جلب کرد. روسری آبی حکایت یک عشق پیرانه‌سری است که زندگی مرد نسبتا متمولی را از این‌رو به آن رو می‌کند. البته این موضوع بارها در سینمای ایران و از آن بیشتر در سینمای جهان مورد توجه قرار گرفته است، ولی روندی که بنی‌اعتماد در روسری آبی دنبال می‌کند، هرگز باعث نمی‌شود شمایلی تکراری را در فیلم بازیابیم.

/داستان یک کارخانه دار میان سال/

به نوشته دانش :داستان فیلم حکایت یک کارخانه‌دار میانسال در زمینه رب‌سازی و صاحب مزرعه کشت گوجه‌فرنگی به نام رسول رحمانی است که بعد از مرگ همسرش، روزگار را به انزوا می‌گذراند و هرازگاهی دخترانش به او سر می‌زنند. در مزرعه او دختر جوانی به نام نوبر کردانی کار می‌کند که مسوولیت زندگی مادر معتاد، برادر نوجوان ولگرد و خواهر کوچکش را بر عهده دارد. در اثر مسائلی، توجه رسول به نوبر جلب می‌شود. در ابتدا تلاش می‌کند برای او پناه و معیشتی درخور فراهم کند اما بتدریج دل به او می‌بازد و سرانجام به طور موقت و پنهانی عقدش می‌کند و در حالی که مادر نوبر به خاطر مواد مخدر زندانی شده است، برادر نوجوان را هم تحت پوشش خود قرار می‌دهد. ماجرا رفته رفته به گوش دو دختر رسول می‌رسد و با تمهیداتی نظیر تهدید و تطمیع نوبر و گرد آوردن بزرگان فامیل در مقابل رسول، سعی می‌کنند از آنچه گمان می‌کنند رسوایی است جلوگیری کنند، ولی رسول که در اثر این حرکات دچار حمله قلبی هم شده است، ناگهان خانه و اموال و زندگی‌اش را رها می‌کند و زندگی با نوبر را انتخاب می‌کند؛ انتخابی که فرجام چندان مطمئنی برایش تصور نمی‌شود.

/نوبر کردانی و کبوتر از کجا آمده اند؟/

رخشان بنی‌اعتماد در اوایل دهه ۱۳۶۰ در حال تحقیق برای تولید یک مستند درباره مشاغل زنان و زنان شاغل بود که با نمونه‌های جالبی در مراکز مختلف برخورد کرد و برخی از آنها چنان در ذهنش جای گرفتند و بیرون نیامدند که سرانجام موقع نگارش فیلمنامه روسری آبی، جای درست دراماتیک‌شان در اثر جدید او شکل‌ گرفت.به نوشته مهرزاد دانش ، شخصیت‌هایی مثل نوبر کردانی (فاطمه معتمد آریا) و کبوتر (گلاب آدینه) از همین جا می‌آیند. دختری که در یک داروسازی کار می‌کرد و تصور می‌کرد در اثر کار با هورمون‌های مختلف ظاهری مردانه پیدا کرده است، بعدا مایه الهام او در تکوین شخصیت کبوتر شد. در واقع ملموس بودن شخصیت‌های فیلم روسری آبی و غالب آثار رخشان بنی‌اعتماد تا حد زیادی از همین نکته منبعث می‌شوند که مابه‌ازاهایی واقعی در جامعه دارند و کارگردان با چیدمان درست مولفه‌های دراماتیک و شخصیت‌پردازانه روی آنها، این ظرفیت را بالفعل می‌کند. او داستان آدم‌های حقیر و کوچکی را روایت می‌کند که شاید در عالم واقعیت کمتر کسی به آنها توجه می‌کند، اما بنی‌اعتماد همین حاشیه‌نشین‌ها را قهرمان فیلم‌هایش می‌کند. لوکیشن روسری آبی از همین مکان‌های حاشیه‌ای می‌آید: کوره‌پزخانه‌ای در جاده ساوه، حوالی نعمت‌آباد (کوره قلعه‌خان) و جاهای دیگر. انگار این فضاها که بنی‌اعتماد هم در فیلم‌هایش روی آ‌نها تاکیدی استریلیزه می‌کند، جزئی از شخصیت‌های فیلم هستند که با ویژگی‌های محیطی و اقلیمی خود، شناسه‌هایی گویا را در اختیار مخاطب می‌گذارند تا با چیدن آنها در کنار سایر عناصر فیلم، به درک عمیقی از اثر نایل آید. فیلم اصلا با عناصری این چنینی مفهوم اصلی خودش را پیدا می‌کند. مثلا قطار که فیلم با صدای آن آغاز می‌شود و با تصویر فیکس شده‌اش به اتمام می‌رسد، نمونه‌ای از همین تمهیدات است تا همواره نگاه هشداردهنده فیلمساز را برای مخاطب آشکار کند و جریان مزمنی را که همواره در این شرایط اقتصادی و محیطی نابسامان بر سر ساکنان مستضعفش سایه انداخته است، گوشزد کند. از همین‌روست که حتی زمانی که رسول و نوبر در پایان به سوی دیار و زندگی‌ای جدید پا می‌گذارند، تصویر ثابت شده‌ قطار بین آنها گسست ایجاد می‌کند تا خیلی هم به آینده خوش آن دو امیدوار نباشیم و اتفاقا، بنی‌اعتماد در حاشیه فیلم دیگرش یعنی بانوی اردیبهشت، تلویحا اشاره می‌کند که زندگی آنها تداومی نداشته است. روسری آبی انگار حکایت حسرت‌هایی است که مانع می‌شوند آدمی به فرجام مطلوب خویش برسد؛ حکایت مردمان مفلوکی که اعم از غنی و فقیر، درگیر دغدغه‌های وجودی و محیطی خود هستند. فقر و عشق و عرف‌های دست و پاگیر و اعتیاد و … داستان فیلم را پیش می‌برند تا از ورای پیکره‌ای منشوری، به ماجرای کلی فیلم بنگریم.

/هنر اصلی بنی اعتماد در روسری آبی چیست ؟/

هنر اصلی بنی‌اعتماد آن است که در کنار روایتگری درست داستان از توجه به جزئیات نیز غافل نیست و البته این مهم شاید تا حد زیادی از پیشینه و علاقه‌مندی او در حوزه مستندسازی بیاید. اگر سکانس نخستین فیلم را به یاد آوریم، نمونه‌ای از این ویژگی را می‌توانیم پیدا کنیم که چگونه عناصری مانند ضجه بچه و تجمع کارگران و فریاد مباشر رسول و خودنمایی دودکش بلند محیط، در کنار هم کلیتی را می‌سازند که جدا از نمای معرف به مفهوم متداول سینمایی‌اش که دلالت بر مکان کلی سکانس دارد، یک جور معرفی موقعیت و فضای حسی داستان هم هست. این روند آنجا پررنگ‌تر می‌شود که در فصل بعدی مزرعه گوجه‌فرنگی نشان داده می‌شود و تضادی پر معنا در قیاس با سکانس قبلی شکل می‌گیرد. از این دست ظرافت‌ها در روسری آبی فراوان است. از حسرت خوارگی جوان حاشیه‌نشین عاشق (فرهاد اصلانی) تا تصویر اسلوموشن از پاهایی که روی زمین حرکت می‌کنند و…. جدای از این مسائل، روسری آبی در بسیاری از نمودها امتیاز دارد؛ از فیلمبرداری گرفته تا طراحی صحنه و لباس، از بازی‌های هنرپیشگان تا گریم و… در این بین البته یکی از بارزترین جلوه‌ها متعلق به گلاب آدینه است که با گریمی شاخص، بازی‌ای تماشایی ارائه می‌دهد. او نقش زنی کارگر به نام کبوتر را بازی می‌کند که ظاهری مردانه دارد ولی قلبش آکنده از محبتی زنانه است. آدینه خود در این باره می‌گوید: «وقتی ماجرا را برای من تعریف کردند من به یاد چند نفر افتادم از جمله خانمی که در زمان بچگی خانه‌مان کار می‌کرد…به هر حال با بنی‌اعتماد روی خصوصیات ظاهری این نقش بحث کردیم: روی لهجه‌اش، بیانش و حرکاتش. این که خنده‌دار و غلو آمیز نباشد…» فیلم البته درخصوص بازی‌های انتظامی و معتمدآریا و اسدی و مرحوم جمشید اسماعیل خانی هم اثری ممتاز محسوب می‌شود.

/روسری آبی به روایت ایرج کریمی/

منتقدان اغلب درباره فیلم نظر مثبتی داشتند و در زمان نمایش فیلم در جشنواره سیزدهم فیلم فجر یادداشت‌های تحسین آمیزی را در مورد آن نوشتند. ایرج کریمی از منتقدهایی بود که نگاه مثبت به فیلم داشت و در این باره نوشت: «روسری آبی یک نوع افسانه سیندرلا است که رابطه دارا و ندار را با ظرافت به حد نهایت می‌رساند تا نشان بدهد که بعضی از موانع را با ترفند خیالپردازی هم نمی‌شود راحت پشت سر گذاشت… مثلا به خواب رفتن انتظامی در ماشینش در نعمت‌آباد و بیدار شدنش زیر نگاه بچه‌های پاپتی از جنس همان خواب و بیداری افسانه‌هاست. افسانه‌ای که آن قطار بی انتها مثل یک سد متحرک سحرش را باطل می‌کند….»

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها