تاریخ انتشار:1395/01/27 - 17:17 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 14758

مجیدمجیدیمحمد تاجیک : فروردین ماه سالروز تولد مجید مجیدی است. مجید مجیدی کارگردان باسابقه سینمای ایران با بازی در فیلم‌های “مرگ دیگری”، “بایکوت”، “تیرباران”، “تا مرز دیدار” وارد عرصه‌ی حرفه‌ی سینما شد.

به گزارش سینما سینما ّ البته پیش از آن بازی و حضور در سینما، سال ۵۷ بود که وارد دانشکده هنرهای دراماتیک شد و اولین تئاتر پس از انقلاب را در “نهضت حروفیه” در تجلیل از شهید حسین قشقایی به صحنه برد.

در آن مدت مجیدی در تئاتر شهر و چند نمایش دیگر بازی کرد و چند نمایش برای کودکان به صحنه برد. سرانجام در روزی که به دلایل مشکلاتی که برای گروه تئاتری‌شان پیش آمده بود، مقابل مجلس شورای ملی بست نشسته بودند با محسن مخملباف آشنا شد.

محسن مخملباف آمده بود گزارشی از تجمع اعتراض‌آمیز آنها بگیرد و آن روز باعث آغاز همکاری مجید مجیدی با مخملباف و ساخت فیلمهای کوتاه در حوزه هنری شد.

مجیدی فیلم کوتاه ۱۶ میلیمتری “انفجار” را با عنوان اولین محصول تصویری حوزه هنری ساخت و سالها در حوزه بود و در آن سالها در آثار مختلفی همچون “بایکوت” مخملباف بازی کرد. اما در پایان دهه ۱۳۶۰ بازی را کنار گذاشت و اولین فیلم سینمایی “بدوک” را در سال ۷۰ کارگردانی کرد که همان سال در بخش مسابقه جشنواره کن پذیرفته شد

/بزرگ شدن در یک خانواده مذهبی/

خالق فیلم رنگ خدا به گفته خودش در خانواده ای مذهبی رشد کرده .مجید مجیدی در مصاحبه ای در کتاب در قلمرو دیدار گفته است: مادرم خیلی بیشتر از پدرم مذهبی بود ،آموزش و تربیت اصول مذهبی در خانواده ما اهمیت زیادی داشت ،از این رو در آستانه ۹سالگی ،من را به یادگیری قرآن تشویق کرد وبا ثبت نام در مسجد محل باعث شد،من روخوانی قرآن را فرا بگیرم،این یک نقطه عطف و پشتوانه بزرگی برای من در زندگی شد. کتاب در قلمرو دیدار.(گفت وگوی رضا در ستکار با مجیدی .صفحه۲۳ )

/گل خوردن به خاطر تماشای تلویزیون/

ماجرای تلویزیون در خانه دوران کودکی مجیدی خیلی جالب است :به هرحال کسانی که به نوعی در دنیای تصویر عوطه ور هستند، از گذشته خودشان خیلی وام می گیرند.به خاطر همین بخشهای بسیاری از بچه های آسمان ادای دین به گذشته است. همسایه ای داشتیم به نام خورشید خانوم که فقط آنها در محله تلویزیون داشتند.خورشید خانم پسری داشت به نام مجید .در تیم فوتبال محله ،مجیدهمیشه در تیم مقابل من بازی می کرد ..ومن دروازه بان تیم مقابل او بودم .به من می گفت تو از من گل بخور ،شب دعوتت می کنم بیایی خانه ماو تلویزیون تماشا کنی .راست اش من هن اعلب این کار را می کردم !اما یک روز بازی ما عیرتی شد و هرچه مجید خورشید خانوم اصرار کرد، من گل نخوردم …شب عده ای از بچه ها را دعوت کرد به خانه شان تا سریال تلویزیونی کهکشانها را تماشا کنند من هرچه التماس کردم راهم نداد.من هم رفتم روی دیوار و از آنجا داشتم سریال را تماشا می کردم که ناگهان مجید آمد وشروع کرد به خیس کردن من .بعدها مادرم تعریف کرد که پدرت ،تورا در آن موقعیت دیده بود و همین مسءله سبب شده بود که تلویزیون قسطی بخرد.

/تماشای فیلم های صمد و فردین با پدر ومادر/

دوران کودکی مجیدی و سینما رفتن او بسیار جالب است .سر پل امامزاده معصوم _محله ای که دوران کودکی مجیدی در آن سپری شد _دوسینما بود به نام لیدو و تیسفون .خود مجیدی یادش می آیدیک بار با پدرش در یکی از همین سینماها به تماشای فیلمی از مجموعه فیلمهای صمد رفت که پدر از فرط خستگی کارهای روزانه خواب اش برد.فیلم سلطان قلبها راهم با مادرش در سینما تیسفون تماشا کرد.

/کارکردن تئاتر در مسجد/

جالب است بدانید مجیدی در سال ۸۷ در کمپ فیلم کوتاه سینمای ایران در آلاشت از مسجد به نیکی یاد می کند.

او می گوید: مسجد جایی است که به عنوان یک پایگاهی نقش حیاتی در همه عرصه‌های بزرگ داشته است.ما در مسجد تئاتر کار می‌کردیم یا حتی در آین مکان مقدس فیلم کوتاه می‌ساختیم و برای مردم در مسجد به نمایش می‌گذاشتیم و جلسات بحث و نقد وبررسی با حضورخود مردم برگزار می‌کردیم.

/شبها هم با اسلحه در خیابان پاسداری می دادیم/

سال ۵۷ بود که مجید مجیدی وارد دانشکده هنرهای زیبا شد.خود مجیدی دراین باره گفته :از آنجایی که دانشکده مادر بطن انقلاب بود به محص این که در گیری با نظامی ها شدید می شداز دانشگاه بیرون می آمدیم وبه مجروحان کمک می کردیم.شبها هم با اسلحه در خیابان پاسداری می دادیم.

/روایت مجیدی از دوران انقلاب/

مجید مجیدی کار گردان مطرح سینمای ایران از کار گردانانی است که حضوری فعال در وقایع انقلاب داشته است .به گزارش سینما سینما  ،آقای مجیدی در اظهارات وسخنرانی های که در چند سال اخیر داشته خاطرات جالبی از وقایع انقلاب اسلامی بیان کرده است .مجیدی دریکی از اظهارات خود در جمع دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان دراردیبهشت سال ۸۸و همزمان باکران فیلم آواز گنجشکها صورت گرفت بااشاره به فعالیتهای خود وکارگردانان همسو با او دراوائل انقلاب می گوید : اولین تئاتر انقلاب را ما به روی صحنه بردیم، کاری به کارگردانی شهید حسین قشقایی که در مبازرات خیابانی در میدان انقلاب شهید شد. شهید حسین قشقایی از اساتید ما بود و ایشان شهید ارزشمندی بود که منشا تحولات بسیاری در دیگران واز جمله خود من شد. این تئاتر را شهید قشقایی نوشته بود و قرار بود که در چهلم شهید قشقایی این تئاتررا در بهشت زهرا سر خاک این شهید اجرا کنیم، ولی سیر تحولات انقلاب به حدی سرعت گرفت که منجر به پیروزی انقلاب شد وتصمیم گرفتیم با عنوان اولین نمایش انقلاب در تئاترشهر به نمایش بگذاریم .البته الان سالنی به اسم سالن قشقایی با یاد شهید قشقایی در تئاتر شهر وجود دارد.

/نگرانی درباره ابتذال در سینما/

او  درادامه گفته: ما روزی دوتا اجرا داشتیم وجمعیت عجیبی به استقبال این نمایش آمدند. از یک دوره‌ای احساس کردیم سینما نقش تعیین‌کننده واساسی را می‌تواند در حوزه‌های فرهنگ اجتماعی داشته باشد. به‌خصوص که این ابراز نگرانی وجود داشت که سینمای مبتذل با عناوین مختلف سرو کله‌اش پیدا شود واحساس کردیم یک ضرورت است که ماباید وارد عرصه سینما شویم، سینمایی که می‌توان حرفهای ناگفته انقلاب را با آن زد.مجیدی افزوده: در همان زمان تیمی تشکیل دادیم که محسن مخملباف در آن بود مرحوم ملاقلی پور،کمال تبریزی ،محمد رضا هنرمند و…در آن حضور داشتند که آقای حاتمی‌کیا باچند سال تاخیر ملحق شد وبا حضور اساتیدی چون سعید کشن فلاح وتاجبخش فنائیان که جزو مدرسین بزرگ تئاتر بودند، تشکیلاتی به اسم حوزه اندیشه وهنر اسلامی را بنیان کردیم. اینکه می‌گویم بنیان کردیم، همه توسط جوانانی نوزده -بیست ساله و با دست خالی بود.

/چرا ” توجیه “مخملباف ،نمایشهای متعددی پیدا نکرد؟/

مجیدی  ادامه داده : یادم است نمایشنامه‌ای به اسم «توجیه» را آقای مخملباف نوشته بود که درباره مبارزات گروههای انقلابی بود. درست شبی که قرار بود این نمایش را اجرا کنیم، مصادف با حمله هوایی عراق به تهران و خاموشیها بود. ما به سراغ تلویزیون رفتیم وگفتند که این کار فوق العاده‌ای است وچرا فیلمش نمی‌کنید؟ نمایشنامه «توجیه» به فیلمنامه «توجیه» تبدیل شد و به سراغ وزارت ارشاد رفتیم وگفتیم که می‌خواهیم این کار را بسازیم و” توجیه” اولین محصول گروه ما بود که در سینماهای کشور نمایش داده شد، ولی چون در سالهای اول انقلاب بود و به خاطر مسئله حجاب بعدها نمایش متعدد پیدا نکرد.

/مجیدی: در ۱۳ سال حضور در حوزه عمرمن به هدر رفت/

مجیدی چند دهه قبل از مهمترین فیلمسازان فعال در حوزه هنری بوده است .اما چندان دل خوشی از حضور در حوزه هنری نداشته .مجیدی درسال ۸۱در گفت وگویی با محمد تاجیک در خبرگزاری ایسنا با اشاره به حضورش در حوزه هنری می گوید: من ۱۳ سال در حوزه هنری بودم و احساس می‌کنم در این ۱۳ سال عمری از من به باد رفت به خاطر اینکه در تشکیلاتی بودیم که مدیریت فرهنگی حرف اول و آخر را می‌زد و در واقع او تصمیم گیرنده برای مجموعه‌ای از هنرمندان بود. به محض اینکه ما خودمان را کنار کشیدیم و فردی حرکت کردیم، ثمره خوبی در طول ۷ – ۸ سال اخیر به دست آوردیم در حالی که واقعا ما در این ۱۳ سال هیچ ثمری نتوانستیم بگیریم از بس که همه راهها بسته می‌شد و ما همیشه پشت در های بسته مانده بودیم.

/ماجرای برخورد با مجیدی به خاطر پوشیدن پیراهن آستین کوتاه در دهه شصت/

مجید مجیدی: من اعلب در لباس پوشیدن نسبت به سایر دوستان ،کمی متفاوت بودم.یک روز پیراهنی پوشیده بودم که آستینش کوتاه بود ،بعد از ورود به مجموعه حوزه هنری برخورد بدی با من شد که تاثیر بدی روی من گذاشت انگار که گناهی مرتکب شده باشم .(کتاب در قلمرو دیدار.گفت وگوی درستکار با مجیدی )

/رفتن به سراغ میوه فروشی/

خالق آثار ارزشمندی چون بچه های آسمان و رنگ خدا زندگی پر فراز و نشیبی داشته . کار او حتی به میوه فروشی را هم کشیده شده است .مجیدی در سال ۸۷در دانشگاه علامه طباطبایی در صحبتهایی می گوید: اگر من نمی‌توانستم فیلم «بچه‌های آسمان» را بسازم، قطعا مسیر زندگی من دستخوش تغییر می‌شد و همین اتفاق هم برای دوره‌ای افتاد. من به‌مدت ۳ سال حرفه سینما را رها کردم و به سراغ میوه‌فروشی رفتم. واقعا مگر هنرمند از چه آستانه تحمل برخوردار است و روزی این تحمل به پایان می‌رسد. اگر این فیلم ساخته شده، این حاصل همین رنج‌ها بوده است. اما اگر ما بخواهیم به هنرمندان بگوییم تنها در مسیری خاص حرکت کنند، هیچ‌گاه شاهد خلاقیت‌های آنان نخواهیم بود.

/مجیدمجیدی و چالشهای سینمای ایران فارنهایت ۴۵۱ و نفس های آخر سینما/

مجیدی به خاطر اظهار نظر معروفش درباره صدای پای ابتذال درمیان علاقه مندان جدی سینما شناخته شده است .او که این اظهارات را در سال ۷۹عنوان کرده بود چند سال بعد به ونه ای دیگر حرفهای خودرا مطرح کرد.

/نفس های آخر سینما/

نفس های آخر سینما؛ ناامید کننده ترین توصیف از وضعیت سینمای ایران در نیمه دوم سال ۸۳ بود که تنها بیان شاعرانه وتلخ آن اززبان مجیدی ودر آستانه جشن خانه سینما آنرا تبدیل به عبارتی بسیار مهم و نگران کننده می کرد. مجیدی این اظهارات را در تکمیل حرفهای معروف چهار سال پیش خود در جشن صد سالگی خانه‌ی سینما زده بود آن زمان که از صدای پای ابتذال خبر داده بود. مجیدی سال ۸۳ با لحنی شدیدتر و صریح تر از سال ۷۹ حتی از اینکه برخی از فیلمسازان مطرح سینمای ایران ، که از نظر او پادر مسیر ابتذال گذاشته بودند رانکوهش کند ترسی نداشت. فیلمسازی که به گونه ای از سینما گرایش پیداکرده بود که در سالهای اخیر فیلمسازان ایرانی به آن هجوم برده بودند والبته بسیار در جذب مخاطب موفق می نمود.

/صدای پای ابتذال/

مجیدی در اظهارات معروف خوددرسال ۷۹نگران روزی بود که بیاید یا نیاید (حالاچهار سال بعد یعنی در سال ۸۳ خبراز آمدن آن روز می داد )روزی که یا به عبارتی بهتر، شبی که در آن شب دیجور، اندیشمندان دیوژن‌وار شمع به دست گیرند و به دنبال نشانه‌های دل‌انگیزی چون خانه دوست کجاست (کیارستمی )باشند و هرچه بجویند کمتر یابند.او نگران روزی بود که دیگر کسی یادی از غریبه‌ی کوچکی چون باشو نخواهد کرد و هیچ کس، هیچ نیازی به شعر بلند عشاقانه‌ی نیاز، در خود نمی بیند و حماسه‌هایی چون دیده‌بان در برج تنهایی خویش می میرند. مجیدی‌نگران حضور ویروس‌هایی بود که پیکره‌ی رنجور سینمای ایران را به بیماری می کشیدند ویروسهایی که زمانی از ؛در؛ خانه سینما رانده شده بودند و اینک از پنجره آمده و حضور دوباره خویش را اعلام می‌کردند.

/اعلام وضعیت قرمز/

(تابلوهای رنگارنگی که فقط در کار فریب چشم‌هایند و با اندیشه و آگاهی بیگانه‌اند ، دوباره در سر چهارراه‌ها حاضر می‌شوند. ترانه‌خوانی‌های کوچه و بازاری، عشق‌های کاغذی و لحن‌های کلاه مخملی دوباره در فیلم‌ها ظاهر می‌شوند).اینها اعلام علائم ابتذال از زبان مجیدی در سالهای پایانی دهه ۸۰بود.او به وضوح و آشکارا دامن مردم را از این پلیدی مبرا می‌دانست ، زیرا که معتقد بود ذائقه‌ها رافیلمسازانی مثل او می سازند. کارگردان رنگ خدا، نگران تکرار تاریخ بود. اما دریغ و صد افسوس، اگر آن روزگار، سینماگرانی که بر تعهد و روشنفکری پای می‌فشردند، ‌تلخی غربت و تنهایی را با جان می‌پذیرفتند و به آن می‌بالیدند،‌ امامجیدی گفته بود که امروز آثار برخوردهای ناصواب فرهنگی، روز به روز مرز میان سینماگران روشنفکر و سوداپیشگان فیلم فارسی را کم رنگ‌تر می‌سازد.

/تب/

او از آنهایی که شناسنامه‌ی فرهنگی شان با مهر آگاهی و شناخت، آراسته شده بود، ولی نوستالژی فیلم‌های دهه‌ی ۵۰، در سال‌های پایانی دهه‌ی ۷۰ آنها را به بیراهه کشانده بود گلایه مند بود ومی گفت که این چنین است که تب و لرز امروز سینمای ما به چشم آنان نشاط و سرزندگی جلوه می‌کند.مجیدی با اشاره به سخنان سیدمحمد خاتمی رییس جمهور در کتاب بیم موج گفته بود : خصلت اصلی روشنفکر این است که در زمان خود به سر می‌برد و علاوه بر آن اهل تعهد است و دغدغه‌ی خاطر او، ‌تعهد، ‌نسبت به حقیقت و دغدغه‌ی خاطر، نسبت به سرنوشت انسان ؛ روشنفکر کسی است که به عقل احترام می‌گذارد و حرمت آزادی را می‌شناسد.حال او از سینماگران امروز می‌پرسید آیا با این تعریف زیبا، می‌توانیم صفت والای روشنفکری متعهد را با خود یدک کشیده ولی با مردم شریف و سلحشور ایران هم نفس نشویم؟

/سینما زنده است/

شهریور ۸۳ همان روزی بود که مجیدی چهارسال قبل نسبت به آن هشدارداده بود، روزهای پایانی سینما، ولی زمان نشان داد که او آنقدر هم به اوضاع سینماناامید نیست:سینمای ایران، با همه ناکامی‌ها و وجود بحرانها، به حضور نسل جوان فیلمساز که همیشه با خود انرژی داشته و دارد امیدوار است. سه ماه بیشتر از اعلام آخرین نفسهای سینما نگذشته بود که مجیدی با اشاره به مشکلات بیشمار سینمای ایران در سالهای اخیر به خبرنگار ایسنا گفته بود : با این وجود باید بذر امید را در دل جوانان کاشت و پرچم نیمه افراشته‌ی سینمای ایران را برافراشت و مثل همیشه بگوید، ما سزاوار ترانه‌هایی هستیم که خود می‌سراییم.

/ابتذال را با تمام هیبتش در سینما شاهد هستیم/

مجیدی در سال ۸۷ هم در اظهار نظر دیگری می گوید :ما شاهد این هستیم که سینمای هنری و مستقل رو به افول است و متاسفانه بیش از هرچیزی سینمای بی‌هویت را داریم، سینمایی که چند سال پیش می‌گفتیم صدای پای ابتذال از آن شنیده می‌شود، اما حالا این ابتذال را با تمام هیبتش در سینما شاهد هستیم. او ادامه داده بود: سینمای ما فقط در ظاهر و شکل تغییر هویت داده اما باطنا همان است که بود. ابتذال ممکن است فقط در نمایش عشق های سطحی باشد، اما در خیلی از موضوعات دیگر نیز جلوه پیدا کرده است و تنها چیزی که می‌تواند به این سینما روح تازه‌ای بدمد، شما جوانان هستید.

/اعتراض به برخورد پلیس آمریکا با جعفر پناهی/

مجیدی اگرچه کمتر به اظهار نظر و مصاحبه در زمینه مسائل مختلف سینمای ایران تن می دهد واز آن گریزان است ولی همواره نسبت مسائل مهم سینمای ایران واکنش های شدیدی نشان داده است. چه زمانی که خبر صدای پای ابتذال را شنید و چه زمانی که در اوائل دهه هشتاد مقاومت جعفر پناهی در برخورد با پلیس آمریکا را ستود. پلیسی که پیش از این با داریوش مهرجویی و مجیدی نیز چنین برخوردی انجام داده بود که اعتراض شدید مطبوعات آمریکا را به همراه داشت.

/اولین فیلمسازی که به بازداشت داوودی اعتراض کرد/

او حتی اولین فیلمسازی بود که به بازداشت اوالحسن داودی اعتراض کرد و بعدها میر کریمی راعی و حاتمی کیا نیز به او پیوستند.یا آن زمان که نسبت به ورود فیلم خارجی به شدت هشدار داد و گفت که بیش از دو دهه تلاش سینماگران ایران برای ایجاد سینمایی پاک و انسانی، با ورود فیلم‌های خارجی از بین خواهد رفت.

/اعتراض به زمزمه ورود فیلم خارجی/

مجیدی اولین و مهمترین فیلمساز سینمای ایران بود که در میانه های دهه هشتاد واکنشی شدید به ورود فیلم خارجی میداد. او مشاوره‌ی دلال‌های مافیای فرهنگی به معاونت سینمایی را زمینه‌ساز ورود فیلم خارجی می دانست و می گفت که زمینه‌های لازم برای دمیدن شیپور تعطیلی سینما را آماده کرده‌اند. او خطاب به مسئولان سینما عنوان می کردنگذارید خارجی‌ها برای فیلمسازان ما نوشابه باز کنند، بعدها میرکریمی ،راعی و داوودنژاد هم، نیز به او پیوستند گفتنی است میرکریمی چندی پیش به خبرنگار ایسنا گفته بود اگرآن واکنشها نبود برنامه های بسیاری برای ورود گسترده فیلم خارجی تدارک دیده شده بود.

/دلتنگ کوروساوا/

مجیدی در چند دهه اخیر تنها نگران و دلتنگ سینمای ایران نشده است او زمانی در یک کنفرانس در یونان خطاب به حاضران گفته بود: روز به روز که می‌گذرد من بیشتر دلتنگ می ‌شوم گاهی شدیدا دلتنگ جیت رای، برگمان، کوروساوا، اوزو و سایر بزرگان سفر کرده می‌شوم. مجیدی راز این ماندگاری را درتوجه به مشترکات فطری انسان‌ها که دراین فیلم‌ها موج می‌زند می دانست. او زخم‌ها، دردها و رنج‌های جسمی را در مقابل گناه و معصیت و دوری انسان از معنویت بی‌مقدار و ناچیز می دانست. جنگ، گرسنگی، تجاوز به حریم انسان‌ها، به خاک و خون کشیدن ده‌ها هزار نفر از زن و کودک در اقصی نقاط جهان، تحت عنوان پوشالی “‌حقوق بشر و دموکراسی” ، همه و همه نشان از فقدان معنویت و سیطره‌ی یک نظام ضد اخلاقی و ضدانسانی بر پهنه این کره خاکی از نظر مجیدی بود . او فضای موجود را ، همراه با موجی از استرس، پریشانی و ناامیدی می‌دید که گردی از پریشانی بر چهره‌ها نشسته است و انسان در این تراژدی خود ساخته به یک تقدیر پیش می‌رود.مجیدی می گفت به قول شاعره‌ی کشورم ” فروغ فرخزاد”: هیچ کس نمی‌داند که نام آن پرنده غمگین که از قلب ها گریخته ، ایمان است. وی با اشاره به فیلم فارنهایت۴۵۱ (فرانسوا تروفو) گفته بود: اینکه تروفو از جامعه‌ای مدرن در آینده‌ای نامعلوم که در آن کتاب‌سوزی و اندیشه‌سوزی باب می شود، سخن می‌گوید نشان از این دارد که این فرهنگ، تمدن، سنت و معنویت جوامع هستند که در قربانگاه مدرنیت مسخ شده و در تجدد جاهل، نابود می‌گردند.کارگردان فیلم بچه های آسمان آرزو می‌کرد حاضرین هیچ وقت مثل او شاهد مرگ روزانه نوزادان در آغوش سرد و یخ زده مادران گرسنه نباشند. خود او سال پیش در فیلم‌ی مستند که در افغانستان تولید کرده بود، از نزدیک مفاهیم جدید و دکترین‌های استعماری را دیده بود و تا عمق به درد آمده بود، به همین خاطر بود که می گفت جهان آشفته‌تر از آن است که من می‌اندیشم.

/دوچشم بی سو/

دو چشم بی سو از کارهای اولیه ایست که مجیدی در آن بازی کرده .فیلمی که خود مجیدی پس از سالها ،از حضور در آن راضی نیست .مجید مجیدی در گفت وگو با رضا در ستکار در کتاب در قلمرو دیدارگفته است :اعتراف می کنم که دو چشم بی سو را یک نقطه تاریک در کارنامه خود می دانم ؛با بازی کردن در نقش آن معلم -واقعا احساس می کنم-در حق صمد بهرنگی جفا کرده ام (ص۴۸)

/روایت مجیدی از مرگ دیگری/

مجید مجیدی: مرگ دیگری ساخته محمد رضا هنرمند از جمله فیلمهایی است که مجیدی در آن بازی کرده .به کفته مجیدی ،این فیلم از فیلمهایی بود که در زمان خودش خیلی تاثیر گذار بود .در واقع برای آقای هنرمند و بچه های حوزه هنری یک جهش محسوب می شد.شاید بتوان گفت که ریشه قهر مخملباف از هنرمند به خاطر موفقیت این فیلم بود.

/بایکوت/

بایکوت ساخته دیگر مخملباف از جمله فیلم های معروف مخملباف با حضور مجیدی است .به گفته مجیدی با بلیط ۱۰ تومانی آن زمان فروش ۱۴ تا ۱۵ میلیون تومانی کرد. یعنی اگر با بلیط فعلی اکران می‌شد به فروش میلیاردی می‌رسید.به گفته مجیدی ،ارتباط فرانسوی از نظر فنی روی مخملباف تاثیر گذاشته است: ارتباط فرانسوی هم از این فیلم هایی بود که محسن مخملباف از آن بسیار تاثیر گرفت واز نگاه فنی در”بایکوت” به کارشان بست.
مجید مجیدی: یکی از فیلمهایی که روی من و مخملباف خیلی تاثیر گذاشت فیلم ماراتن من بود.در قلمرو دیدار.(گفت وگوی رضا در ستکار با مجید مجیدی)

/بدوک/

بدوک اولین فیلمی است که مجیدی ساخت .فیلمی که لاریجانی وزیر وقت ارشاد پس از حضور این فیلم درجشنواره کن ودر بخش دوهفته کارگردانان، حضور این فیلم را در جشنواره های خارجی ممنوع کرد.مجیدی در گفت وگویی با محمد تاجیک درخبرگزاری ایسنا درسال ۸۲ با اشاره به خاطرات ساخت فیلم بدوک در سال ۶۸ می گوید: من وقتی این فیلم را ساختم عده‌ای اظهار نظرها و تحلیل‌های احمقانه‌ای درخصوص این فیلم می‌کردند و من تنها می‌گفتم چرا فکر می‌کنید بدوک فیلم خطرناکی است؟! من با باورم این کار را انجام داده‌ام و باید مردم خودم را از یک مسئله اجتماعی که در یک گوشه‌ای از خاک ایران اتفاق می‌افتد آگاه کنم.

/افزایش علاقه ی کودکان آمریکایی برای دیدن ایران پس از دیدن بچه های آسمان/

بچه های آسمان فیلمی است که نامزد جشنواره اسکار شده است .جالب است بدانید کودکان ونوجوانان آمریکایی وکانادایی با دیدن فیلم های مجیدی وقبادی،علاقه شان به ایران دوبرابر شده است.یک موسسه فرهنگی و آموزشی در آمریکا و کانادا در سال ۸۴ با اجرای پروژه ای با عنوان مسافرت در فیلم ها و نمایش گزیده ای از فیلم های ایرانی درمدارس آمریکای شمالی اعلام کرد با این فیلمها توانسته است دیدگاه کودکان و نوجوانان آمریکا و کانادا را درباره ایران تغییر دهد و آنها را به سفر به ایران ترغیب کند.

بر اساس گزارش ایسنا در آن زمان، فیلمهای بچه های آسمان ساخته مجید مجیدی، لاک پشت ها هم می توانند پرواز کنند، ساخته ی بهمن قبادی از جمله آثار برگزیده این پروژه تحقیقی بودند. یکی از بنیانگذاران این موسسه در این باره گفته است نوجوانان پس از دیدن این فیلمها اعلام کردند تمایل آنها به سفر به یکی از این کشورها ۹۲ درصد افزایش یافته است. وی درباره ی سبب انتخاب فیلم های ایرانی گفته است: فیلم های بسیار خوبی در ایران ساخته می شود و نشان دهنده ی امیدها و آرزوهای کودکان و نوجوانان است.

/رنگ خدا و ماجرای پزشکی که با خدا قهر کرده بود/

رنگ خدا از دیگر آثار مطرح ومحبوب مچیدی است .خود مجید مجیدی دراین باره گفته :بعد از نمایش رنگ خدا در یکی از جشنواره های خارجی، پزشکی با من تماس گرفت و گفت ۱۵سال با خدا قهرکرده بودم ،اما با دیدن رنگ خدا دوباره آشتی کرده ام ومی بینم انگار سالهاست که برداشتم از خداوند اشتباه بوده است. کتاب در قلمرو دیدار .گفت وگوی مفصل رصا درستکار با مجید مجیدی صفحه۱۲۷

/فروش بی نظیر تنها در ۲سینما/

رنگ خدا چهارمین ساخته‌ی مجید مجیدی است که در سال ۱۳۷۷ ساخته شد. این فیلم در سال ۷۸ با اکران در دو سینما توانست به رقم فروش ۱۳۳ میلیون تومانی دست یابد که نشانگر استقبال تماشاگران از آن است. «رنگ خدا» در هفدهمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر شرکت کرد و عنوان بهترین فیلم این جشنواره را به خود اختصاص داد. این اثر همچنین در همان سال فیلم برگزیده تماشاگران شناخته شد. ساخته مجیدی تاکنون در بسیاری از جشنواره‌های معتبر جهانی نیز شرکت کرد و در کشورهایی چون مجارستان، بلاروس، فیلیپین، بلغارستان به اکران عمومی درآمده است. این فیلم در زمان اکران، پرفروش‌ترین فیلم ایرانی در آمریکا نیز بوده است.
«رنگ خدا» همچنین تاکنون دو بار از تلویزیون کویت و شبکه بی.بی.سی دو به نمایش درآمده است. عبدالمحسن اشمری نویسنده روزنامه القبس کویت درباره‌ی «رنگ خدا» می‌نویسد: «این فیلم چهره واقعی سینمای ایران پس از انقلاب اسلامی را نشان می‌دهد.» روزنامه کویتی السیاسه نیز در تعریف از فیلم «رنگ خدا» به نقل از یک منتقد آمریکایی نوشته است: «این فیلم احساس تقرب به خداوند را برمی‌انگیزد و برعکس دیگر فیلم‌های مذهبی فقط به بالا می‌نگرد و به راست و چپ تمایلی ندارد.»

/مگر می توان خدا را حذف کرد ؟/

فاروق عبدالعزیز منتقد سینمای جهان عرب نیز درباره «رنگ خدا» گفته است: منتقدان غربی در سینمای جدید ایران سرچشمه‌ای روحانی یافته‌اند که در سینمای غرب مفقود شده است. در همین حال مجید مجیدی ـ کارگردان «رنگ خدا» ـ درباره‌ی این اثر چنین اظهار کرده است: در فیلم‌هایم سعی کرده‌ام که به فطرت انسان‌ها بپردازم. زمانی که رنگ خدا را می‌ساختم برخی از منتقدان می‌گفتند این فیلم نمی‌تواند در آن سوی مرزها با مخاطب ارتباط برقرار کند، چون «رنگ خدا» به موضوع خداجویی می‌پردازد، ولی در غرب چنین احساسی وجود ندارد. من اعتقاد داشتم مگر می‌توان خدا را حذف کرد. «رنگ خدا» آن قدر تاثیرگذار بود که با استقبال تماشاگران آمریکایی، اروپایی و ژاپنی مواجه شد. مجید مجیدی در سال ۸۴در سخنرانی در فرهنگسرای نیاوران می گوید: در فیلمهایم سعی کرده‌ام به فطرت انسانها بپردازم.

/پیام پاپ در آلمان به همه کاتولیکها برای تماشای فیلم باران/

باران از دیگر ساخته های مجیدی است. چند سال پیش بود رجبی از مدیران سابق بنیاد سینمایی فارابی خاطره جالبی از فیلم ‘باران’ ساخته مجیدی تعریف کرده بود و گفته بود : در زمان نمایش این فیلم در آلمان بودم. در آن زمان پاپ در این کشور در پیامی به همه کاتولیک های این کشور از آنها خواست این فیلم را حتما ببینند زیرا این فیلم تمام زیبایی های خداوندی را به نمایش می گذارد. حال آنکه ما در ایران نسبت به این فیلم هیچگاه چنین رویکردی نه در مجامع دینی و نه در مجامع هنری نداشتیم.

/روایت مجیدی درباره باران/

اما مجیدی در زمان اکران باران در سال هشتاد، در پاسخ به سوالی در خصوص صحبت نکردن باران (دخترافغانی) در طول فیلم گفت: در این فیلم سعی کرده‌ام گوشه‌ای از مصایب ملت افغانستان را به گوش مردم جهان برسانم و باران سمبل این ملت است و صدای باران همیشه خاموش بود چرا که معتقدم صدای ملت افغانستان همچنان خاموش است. مجیدی همچنین درباره قهرمان پسر در فیلم‌هایش گفته است: قهرمانان ظاهرا پسر بودند، در “بچه‌های آسمان” نقطه عطف “زهرا”یی است که کنار علی و در “باران”، شخصیت دختری “باران که “لطیف” را به آن عشق حقیقی می‌رساند.

/باران و سفرقندهار نامزد جوایز فیلم اروپا/

اما درزمان نمایش فیلم باران درایران وجهان ،در مراسم جوایز فیلم اروپا ۲۰۰۱ که در روز ۱۰ آذر ماه در تمپودروم شهربرلین در کشور آلمان برگزار شد، علاوه بر “سفر قندهار” ساخته محسن مخملباف، “باران” مجید مجیدی نیزنامزد دریافت جایزه بهترین فیلم غیراروپایی بود. البته در آن زمان مطبوعات سینمایی، بخت اول جوایز فیلم اروپایی ۲۰۰۱ را به فیلم فرانسوی “سرنوشت شگفت انگیز آملی پولن آملی” ساخته ژان پیرژونه اختصاص داده‌ بودند

/باران بهترین فیلم مونترال/

اما باران همانند دو ساخته قبلی آقای مجیدی ،حضور پرافتخاری در جشنواره بسیار معتبر مونترال داشت. بیست و پنجمین جشنواره جهانی فیلم مونترال با اعطا جایزه بزرگ قاره آمریکا برای بهترین فیلم به « باران» ساخته مجید مجیدی به کار خود پایان داد.مجیدی که پیش از این در سال‌های ۱۳۷۶، ۱۳۷۸ با فیلم‌های «بچه‌های آسمان» و رنگ خدا جایزه بزرگ ویژه هیات داوان و جایزه بزرگ قاره آمریکا را از این جشنواره بزرگ جهانی به ارمغان آورده بود، در کانادا شگفتی ساز شد و برای سومین بار در فاصله‌ای کوتاه جایزه اصلی یکی از رویدادهای سینمایی یازده‌گانه برتر جهان را به خود اختصاص داد که این امر در نوع خود کم نظیر و غرور‌آمیز بود، «باران» که به اشتراک با فیلم «رها شدگان» ساخته آرپاد سوپستیز از مجارستان جایزه اول جشنواره مونترال را از آن خود کرده، جایزه کلیسای جهانی را نیز دریافت نمود.
بازتاب “باران” بر صفحات اول روزنامه‌های مونترالدر واقع باید گفت مجید مجیدی با دریافت جایزه بزرگ قاره آمریکا در سه نوبت دست به کاری بزرگ زدکه نظیر آن کمتر در جشنواره‌های بین‌المللی سینمایی به چشم خورده است.

/دوباره به مونترال برگرد!/

دریافت سه جایزه بزرگ در فاصله سال‌های ۸۰ – ۷۶ از یکی از جشنواره‌های یازده گانه ممتاز دنیا افتخاری بی‌همتا را نصیب مجیدی کرده بود، به همین سبب منتقدان و روزنامه‌نویسان پس از پایان بیست و پنجمین جشنواره جهانی فیلم مونترال که از ۲ تا ۱۲ شهریور ماه سال ۸۰ در کشور کانادا برگزار شد، عناوین مطلب و مقالاتشان را به این مهم اختصاص داده‌اند. روزنامه “لا – پرس” چاپ مونترال به تاریخ سه‌شنبه ۱۳ شهریور ، به قلم استفانی بروبه با ستایش از مجیدی این سوال را از مجیدی می کند که آیا کارگردانی که جوایز بزرگ جشنواره در سال‌های ۱۹۹۷ برای “بچه‌های آسمان” و ۱۹۹۹ برای “رنگ خدا” برده بود. آقای مجیدی، آیا دردوره بعد به جشنواره جهانی مونترال باز می‌گردی؟مجیدی نیز جواب می دهد : نمی‌دانم، همیشه این احتمال وجود دارد چون مونترال شهری بوده که بخت‌هایی بزرگ را به من ارزانی داشته است.
پل وینوئو در روزنامه “لوژورنال دو مونترال”‌در همان روز، عنوان اصلی صفحات هنری راه به “سومین جایزه بزرگ آمریکا برای مجید مجیدی” اختصاص داده است، اما شاید جالب‌ترین مطلب روزنامه‌ای درباره‌ اختتامیه مونترال در روز ۱۳ شهریور ماه به قلم مت رادز در روزنامه “گزت” به چاپ رسیده باشد،که در مطلبی به ستایش از فیلم باران پرداخته بود.

/رقابت‌ شرکت‌های بزرگ سینمایی برای تصاحب  “باران”/

اما در زمان نمایش فیلم باران مجیدی ،شرکت‌های بزرگ پخش کننده فیلم‌های سینمایی در آمریکا، برای تصاحب امتیاز پخش فیلم سینمایی “باران” با یکدیگر به رقابت پرداختند. بر اساس گزارش خبرگزاری ایسنادر آن زمان ، این در حالی بود که فیلم “باران” هنوز در هیچ جشنواره خارجی شرکت ننموده بود ، بلکه نمایش عمومی آن در ایران نیز آغاز نشده بودو این در شرایطی بود که شیوه متداول جهت ابراز تمایل به پخش یک اثر هنری، پس از کسب محبوبیت در نمایش عمومی، یا حضور در جشنواره‌های خارجی بود. و “باران” از معدود آثار اثر هنری بود که قبل از حضور در جشنواره‌های خارجی و نمایش عمومی، مورد استقبال شرکت‌های پخش کننده بزرگ خارجی قرار می‌گرفت. درآن زمان شرکت‌های سونی پیکچرز، یونیورسال، میراماکس و لانزگیمت، هر یک سعی داشتند، امتیاز پخش فیلم سینمایی “باران” در آمریکا را نصیب خود کنند، و در این میان شرکت میراماکس که پیشتر امتیاز پخش فیلم سینمایی “بچه‌های آسمان” را نصیب خود کرده بود، توانست مجددا امتیاز پخش اثری از مجید مجیدی و سینمای ایران را به خود اختصاص دهد. در آن زمان “هاروی واینشتاین” رییس شرکت میراماکس در خصوص فیلم سینمایی “باران” چنین گفته بود: “باران یک اثر ناب هنری است، با زیباترین کارگردانی که من در سال‌های اخیر دیده‌ام” (نقل از خبرگزاری استاف staff Reporters in new york مورخ هشتم آگوست ۲۰۰۱ میلادی) .

/باران حرکتی است از جهنم آهن و سیمان به بهشت و طبیعت/

طهماسب صلح‌جو، منتقد مطرح سینما در همان زمان در اظهاراتی در خصوص فیلم « باران »گفته بود: مجیدی واقعیات را با احساس و عاطفه محض به نمایش می‌گذارد و گاه احساسات خود را با لحظه‌های شاعرانه‌ای توصیف می‌کند. وی افزوده بود : باران با تاریکی، سیاهی، ازدحام، آشفتگی و فضایی که به شهر تعلق دارد، شروع می‌شود و رفته رفته به سمت روشنایی، رنگ‌های طبیعی و عرصه آغوش طبیعت و طراوت و سر زندگی می‌رسد. این فضای مجیدی همراه با تحول در شخصیت محوری فیلم است. شخصیت اصلی در این فضای تاریک با عشق آشنا می‌شود و می‌بینیم که تکنیک نیز در خدمت تمهیدات محتوی است؛ ما از تکنیک به درون مایه می‌رسیم. حتی به نظرم می‌شود گفت باران حرکتی است از جهنم آهن و سیمان و برج و آتش به بهشت و طبیعت.

/ندای مظلومیت یک ملت زجر کشیده/

رییس سازمان تبلیغات اسلامی از جمله افرادی بود از فیلم باران ساخته مجید مجیدی در جشنواره فیلم فجر ستایش حجت‌الاسلام محمدی عراقی در گفت و گویی از فیلم باران به عنوان فیلمی اجتماعی و دارای پیامی انسانی یاد کرد. وی همچنین اضافه نمود: فیلم باران از یکسو رنج و مصیبت و محرومیت ملت مسلمان افغانستان را همراه با سخت‌کوشی و صداقت زنان و مردان افغانی فریاد می‌کند و از سوی دیگر ذهنیت‌های نادرست درباره برخی اقوام را که به وحدت اسلامی لطمه وارد می‌کند، تصحیح می‌نماید. وی همچنین با اذعان به این که اگر به جای داوران جشنواره محترم بودم حتما این فیلم را انتخاب می‌کردم اظهار امیدواری کرد که این فیلم با پیام انسانی و جهانی که دارد بتواند ندای مظلومیت یک ملت رنجیده و زجر کشیده را به گوش مردم جهان برساند.

/زرشک زرین به شور عشق رسید جایزه ویژه به باران/

اما باران از جوایز منتقدان سینمایی نیز بی نصیب نماند. درمراسم اهدای جایزه منتقدان به همت انجمن منتقدان و نویسندگان ایران در موزه هنرهای معاصر برگزار شد جایزه ویژه هیات داوران به این فیلم رسید. در این مراسم انجمن منتقدان و نویسندگان ایران: لوح تقدیر بهترین فیلم‌نامه را به سیدرضا میرکریمی برای فیلم زیر نور ماه، بهتر کارگردانی به بهرام بیضایی برای فیلم سگ‌کشی و جایزه بهترین فیلم را به فیلم سگ کشی اهدا کرد. لوح تقدیر و جایزه ویژه به مجید مجیدی برای فیلم باران اهدا شد. همچنین جایزه زرشک زرین به فیلم شور عشق داده شد.

/تقدیر از مجیدی، پس از ایستووود و جارموش با نمایش باران/

اما این ساخته مجید مجیدی، پس از درخشش و افتخار آفرینی بیاد ماندنی در بیست و پنجمین جشنواره جهانی فیلم مونترال، در نهمین جشنواره فیلم هامبورگ به نمایش در آمد. بر اساس گزارش خبرگزاری ایسنادر آن زمان ، مجید مجیدی که جایزه داگلاس سیرک برای یک عمر فعالیت سینمایی را در آن دوره از جشنواره هامبورگ از آن خود می‌کرد، باران را در نخستین نمایش اروپایی در این رویداد سینمایی به نمایش گذاشت.

این جایزه در ادوار گذشته به سینماگرانی صاحب نام از جمله کلینت ایستوود (۱۹۹۵)، استفن فریزر (۱۹۹۶)، جودی فاستر (۱۹۹۷)، پیتر ویر (۱۹۹۸)، جیم جارموش (۱۹۹۹) و ونگ کار – وای (۲۰۰۰) اعطا شده بود، نام خود را از ملودرام ساز بزرگ هالیوود و خالق آثاری چون ”تقلید زندگی”‌و “برباد نوشته” وام گرفته بود.

چه کسانی باران را پسندیدند؟

جالب است بدانیدمرکز تحقیقات و مطالعات معاونت سینمایی در زمان اکران عمومی باران طی گزارشی نوشته بود: این مرکز تلاش خود را در خصوص سلسله پژوهش‌هایی در زمینه شناخت و سنجش بازخورد تماشاگران سینمای ایران تداوم بخشیده و در ادامه نظرسنجی‌های خود اقدام به نظر سنجی درباره فیلم “باران” در سینماهای فرهنگ و بلوار در روزهای ۷ و ۸ آبان ماه سال هشتاد نمود که مجموعا ۱۰۱۴ نفر به سوالات پرسشنامه پاسخ دادند که بر اساس این آمار ۳۹/۵ درصد بینندگان شهرت کارگردان فیلم را به عنوان انگیزه اولیه تماشای فیلم ذکر کردند. در این نظرسنجی بیشترین حجم فراوانی پاسخ دهندگان از نظر سطح تحصیلات متعلق به دیپلمه‌هاست (۳۷/۹ درصد) و در رده بعدی لیسانس‌ها با ۲۵ درصد قرار دارند. از نظر جنسیت ۵۲/۶ درصد مرد و ۴۳/۹ درصد آن زن (پاسخگویان مرد ۸/۷ درصد بیشتر از پاسخگویان زن) است؛ آزمون‌های انجام گرفته نشان می‌دهد، مردها از فیلم باران رضایت بیشتری دارند؛ از نظر تاهل نیز ۵۸/۴ درصد مجرد و ۳۶/۹ درصد متاهل (تماشاگران مجرد ۲۱/۵ درصد بیشتر از تماشاگران متاهل است) می‌باشند. در این آمار دانشجویان با ۲۸/۱ درصد، دانش آموزان با ۱۵/۸ درصد و کارمندان با ۱۱/۱ درصد به ترتیب بیشترین حجم نمونه مورد مطالعه را به خود اختصاص داده بود. همچنین عکس و پوستر فیلم جلوی سینمای با ۳۱/۴ درصد در صدر جدول اطلاع رسانی و تبلیغ در تلویزیون ۲۷/۸ درصد در رده بعدی قرار دارند؛ بر اساس این نظرسنجی کسانی که از طریق آگهی در مجلات و روزنامه‌ها و عکس و پوستر فیلم جلوی سینما از نمایش فیلم اطلاع یافته‌اند تمایل به تماشای دوباره فیلم دارند و آن را فیلمی آموزنده و سرگرم کننده می‌دانند. طبق آزمون‌های انجام شده ۲۰/۹ درصد توصیه دوستان (پیام شفاهی) را انگیزه اولیه تماشای فیلم ذکر کرده‌اند؛ کسانی که به دلیل شهرت کارگردان فیلم و توصیه دوستان به تماشای آن رفته‌اند، تمایل به تماشای دوباره فیلم دارند و دوستان خود را به تماشای آن تشویق می‌کنند؛ آن‌ها با موضوع فیلم موافقند و آن را آموزنده می‌دانند و کسانی که به اصرار فرزندان به تماشای فیلم رفته‌اند آن را را سرگرم کننده می‌دانند. فیلم “باران” ساخته مجید مجیدی در اکران عمومی که از تاریخ ۱۸ مهر ماه شروع و تا تاریخ تهیه گزارش ۱۸ آذر ماه ادامه داشت در سینماهای تهران فروشی بالغ بر ۹۲ میلیون تومان داشت.

/حقایقی درباره فیلم بید مجنون/

یکی از بهترین فیلمهای مذهبی تاریخ سینمای ایرانبید مجنون از دیگرساخته های مجید مجیدی است . حدود ده سال پیش بود که این ساخته مجیدی در جشنواره فیلم فجر در سال ۸۳نمایش داده شد و با استقبال بسیار خوب مخاطبان مواجه شد .بید مجنون را می توان یکی از بهترین فیلمهای مذهبی تاریخ سینمای ایران دانست.

/نامزدی درنه رشته ،دریافت چهار سیمرغ/

بید مجنون، پرطرفدارترین فیلم جشنواره بیست و سوم فجر، در ۹ رشته نامزد دریافت سیمرغ شد و در نهایت چهار سیمرغ بلورین را به خود اختصاص داد. این فیلم سیمرغ بلورین بهترین صدابرداری (یدالله نجفی)، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد (پرویز پرستویی، سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی (مجید مجیدی) و نیز سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را دریافت کرد.

/هشتادوپنج درصد تماشاگران ”بید مجنون” این فیلم را تحسین کردند/

فیلم بید مجنون در سال ۸۳ با کسب نزدیک به ۸۵درصد آرای خوب، به عنوان بهترین فیلم تماشاگران تا تاریخ هفدهم بهمن ماه شناخته شد.خلاصه داستان یوسف نابینا که به نظر می رسد دچا بیماری مهلکی است، برای معالجه چشمانش، با پشتیبانی دایی ثروتمندش، راهی فرانسه می شود. در آنجا پزشکان، بیماری اش را خوش خیم و بی اهمیت تشخیص می دهند، در عین حال در می یابند که انگار راهی به بینایی یوسف وجود دارد. پس، چشمانش جراحی و بینا می شوند.از اینجا فیلم رنگ دیگری می گیرد. یوسف، بی قرار و تشنه دیدن، تصاویر پاک و ناپاک را با هم می بلعد. مجنون می شود و به سوی گناه می رود. بینایی اکنون رابطی شده که او آلودگیها و زشتیها را ببیند. پس عطش دیوانه وار دیدن او را به سوی گناه می کشاند؛ تا آن که بار دیگر بیناییش را از دست می دهد.در دنیای تاریکی او بار دیگر به درگاه خدا استغاثه و توبه می کند. موری که گویی قاصد بارگاه ملکوت است، آرامش را برای یوسف باز می آورد.

/حسن فتحی: “بید مجنون” در شرایط کنونی سینمای ایران غنیمت است/

در زمان نمایش فیلم بید مجنون حسن فتحی کارگردان مطرح سینما وتلویزیون در گفت وگویی به ستایش از بید مجنون پرداخت. او در گفت وگویی عنوان کرد: فیلم‌های “مجید مجیدی” مثل مجموعه کتابهایی از یک نویسنده هستند که برای فهم بهتر و دریافت عمیق‌تر باید تمام انها را مرور کرد. یعنی “مجید مجیدی” یک منظومه‌ای دارد که هر کدام از فیلم‌هایش بخشی از این منظومه را تشکیل می‌دهند؛ به فیلم‌های “مجیدی” باید نگاهی فرآیند گونه داشته زیرا در آثارش جریانی جاری است.به گزارش ایسنادر آن زمان، این نویسنده و کارگردان سینما، تئاتر و تلویزیون، ‌به تاثیر فیلم‌سازانی چون “مجید مجیدی” بر نسل معاصر خود و نسل متاخر فیلمسازان ایرانی اشاره کرد و گفت: سینمای ما باید به فیلمسازانی چون مجید مجیدی ببالد. حسن فتحی در ادامه ، تولید آثاری چون “بید مجنون” و “خیلی دور،‌خیلی نزدیک” را در شرایطی که سینمای ایران به سمت یک ناکجا آباد می‌رود، بسیار مغتنم دانسته و خاطرنشان کرده بود: ‌ساخت فیلم‌های سرگرم کننده در سینمای ایران دارد باب می‌شود و به راحتی مجوز ساخت و نمایش هم می‌گیرند و این در صورتی است که این قبیل فیلم‌ها جز پایین آوردن ذائقه، سلایق و علایق نمایشی تماشاگران سینمای ایران، تاثیر دیگری نمی‌گذارند. در چنین شرایطی تولید فیلم‌های معناگرا می‌تواند باعث ارتقای سطح شعور دراماتیک و سینمایی مخاطبان سینمایمان بشود، مسلم است که کسانی مثل “مجیدی” و “میرکریمی” قدمهای بزرگی برداشته‌اند و به همین خاطر می‌توانند الگوی مناسبی برای نسل معاصر خودشان و نسل جوان‌تر باشند.

/پرویزنوری: بید مجنون بهترین فیلم مجیدی است/

پرویزنوری منتقد مطرح و پیش کسوت سینمای ایران در زمان نمایش این فیلم نقدی زیبا بر”بید مجنون” در ماهنامه “فیلم” نوشته که می خوانید :بی هیچ تردیدی مجیدی یکی ازبهترین کارگردانان نسل پس از انقلاب است،او در مسیر ناهموارفیلمسازی خود که ازبدوک تا باران شاعریست که از زیباییها،تلخیها،شیرینیها،غم تنهایی،دلتنگیها و بالاخره از زندگی می سراید، کمترفیلمسازی چون او توانسته است احساسها را بی‌آنکه به سوی سانتی مانتالیزم بیافتد در مخاطب خویش بیانگیزد،به شوق آورد و غم انگیز سازد. بید مجنون به رغم نامتعارف بودن با سه گانه قبلی بچه‌های آسمان رنگ خدا و باران بیشتر به عوامل و احوال درونی آدمها رو می کند به همین دلیل دیگر شخصیتهای فیلمهای او کودکان نیستند دوره کودکی و نیاز و خواسته و کمبود و عقده‌های آن دوران را پشت سر نهاده و پابه دنیای بزرگسالان گذارده است. مجیدی این شخصیت را که از همان ابتدا از درون تاریکی باما سخن می گویدو…

/بید مجنون، روایتی تلخ از عصیان همیشگی آدمی/

به گزارش ایسنایک بلاگر سینمایی نیز درباره این فیلم نوشته بود :مهربانی خداوند و فراموشکاری آدمیزاد… روایتی تلخ از عصیان همیشگی آدمی که پایانی بر آن نیست… انگار مقدر است آدمی هروقت به بهشت می‌رسد، آن میوه ممنوعه را بخورد و سرکشی آغاز کند.پیشنهاد می کنم فیلم « بید مجنون » آخرین ساخته مجید مجیدی را حتما ببینید. تلخ و گزنده است. همیشه غصه می‌خورم که چرا شرایطی فراهم نیست تا پرویز پرستویی اسکار بگیرد.باور کنید حق‌اش بیش از این است. کلاس بازی او با همه بازیگران ایرانی که تا به امروز می‌شناسم، فرق دارد. پرویز پرستویی یک هنرمند واقعی است.

/چشم با خود حرص و دنیاطلبی را می آورد/

هوشمند هنرکار در زمان نمایش این فیلم در یادداشتی در سایت بی بی سی فارسی می نویسد :تصاویر فیلم تا پیش از بینایی یوسف چشم نواز و بهشتی است. دنیا، تکه ای از بهشت است. اما نور با خود اثرات دوزخ را همراه دارد. نور، این بار نورالسماوات والارض نیست. پس از بینایی اغلب تصاویر حاکی از آلودگی و خرابی است: تلویزیونها تصاویری از فقر و جنگ و وحشی گری را نمایش می دهند، بچه ها در مترو جیب مسافران را می زنند، چشم با خود حرص و دنیاطلبی را می آورد…

/دو سکانس درخشان از نگاه هوشمند هنرکار/

۱ـ یوسف، پس از جراحی، بی تاب دیدن، شبانه، خود پانسمان چشمهایش را باز می کند. عبور نور، هجوم رنگ، دیدن؛ دیدن پس از ۳۸ سال. یوسف، بی قرار و مجنون حس تازه خود، در راهروهای بیمارستان سرگردان می شود. بازی جنون زده پرستویی، به همراه کارگردانی نرم و دقیق و دور از افراط مجیدی، این صحنه را در یادها حک می کند.

۲ـ یوسف هیجان زده و شوریده حالِ حس و توانایی نویافته خود، به وطن بازمی گردد. در فرودگاه مستقبلان فراوانی پشت حایل شیشه ای به استقبال او رفته اند. نگاه کاوشگر یوسف در میان جمعیت می چرخد و می چرخد، تا مادر و همسر و دختر خود را می یابد. باز هم با همراهی پرستویی و مجیدی، صحنه مجذوب کننده دیگری پرداخته می شود.این دو سکانس پیاپی، اوج جذابیت فیلم است. اما نه پیش از آن فیلم چنان جذبه ای دارد و نه در ادامه می تواند در آن سطح کیفی حفظ شود. لاجرم این دو تکه از کل اثر جدا می ماند.

/روایت مجیدی از بید مجنون/

جرقه ی فیلم «بید مجنون» از زمان ساخت فیلم «رنگ خدا» به ذهن من برخورد کرد.در طول فیلمبرداری آن فیلم با فردی روبرو شدم که معلم دوره راهنمایی مدرسه روشندلان بود و زمانیکه شرح زندگی خود را گفت طی چند روز«رنگ خدا» از یادم رفت، لذا تجربیات زندگی آن معلم به «بید مجنون» منتهی شد.

/شجریان، بید مجنون مجیدی و فیس بوک فیلمیران/

سال قبل بودکه  در صفحه فیس بوک فیلمیران دیالوگی از فیلم بید مجنون مجیدی منتشر شد و کلی لایک خورد ومقداری کامنت تمجید آمیز از فیلم منتشر شد.بسیاری وقتی این کامنتها را می دیند به این نتیجه می رسیدند که بید مجنون پس از گذشت سالها چه محبوب شده است. از عباس کیارستمی نقل قولی منتشر شده که گفته تنها گذشت زمان است که نشان می دهد یک فیلم موفق بوده یانه.نه نظر منتقدان ،نه جشنواره ها ونه حتی پر مخاطب بودن یک فیلم نمی تواند دلیلی برای موفقیت یک فیلم باشد. شاید خیلی ها ندانند در زمان اکران بید مجنون ،هیچ منتقدی این فیلم را دوست نداشت. فقط یک منتقد بود که از بیدمجنون تعریف کرده بود.پرویز نوری. جالب است بید مجنون برخلاف باران و رنگ خدا که حضورهای بین المللی گسترده ای داشت کمتر حضور موفق بین المللی داشت.
بید مجنون درزمان خود بدترین بازتابها را در میان منتقدان ومحافل جشنواره ای داشت.اما در همان زمانها ،در یک نمایش خصوصی استاد شجریان به تماشای فیلم بید مجنون رفته بود.نگارنده از آقای شجریان نظرش را درباره بید مجنون پرسیدم. آقای شجریان می گفت با اینکه سخت گیر است واز کمتر فیلمی خوشش می آید از بید مجنون خوشش آمده است وآن را دوست داشته است.

/آواز گنجشکها: ادیسه کریم/

آواز گنجشک ها آخرین ساخته مجید مجیدی کارگردان مطرح سینمای ایران و از تولیدات ارزشمند سالهای اخیر سینمای ایران است که در ایام نوروز از رسانه ملی به نمایش در آمد.همچنیناین فیلمچندسال قبل به عنوان یکی از شش فیلم برتر سال ۲۰۰۹ از نگاه هیات ملی نقد فیلم آمریکا انتخاب شد.”آواز گنجشک ها”که برنده جوایز ارزشمندی از جشنواره های معتبر جهانی شده در زمان نمایش خود با استقبال خوب منتقدان و مردم مواجه شد.نمایش این فیلم در خارج از کشور نیز بازتاب های گسترده ای داشت. خبرگزاری فرانسه درزمان نمایش این فیلم در جشنواره برلین درباره این فیلم نوشت:«آواز گنجشک‌ها» همانند فیلم «بچه‌های آسمان»، که در سال ۱۹۹۹ نامزد بهترین فیلم اسکار شد، بی‌گناهی و ابتکار کودکان را در مقابله با سختی‌ها و مشکلات زندگی به تصویر کشیده است.»

/تمجید لس آنجلس تایمز/

روزنامه لس‌آنجلس تایمز در مطلبی به قلم”بتسی شارکی”در نقدفیلم می‌نویسد: شخصیت‌های فیلم‌های “مجیدی” کودکانی هستند با پدرانی توانگر، خستگی‌ناپذیر، عاشق و دوست داشتنی؛ در این میان نقش مادران اما هرگز از حالات پشتیبان خانواده خارج نمی‌شود؛ آنها بسیار کارآمد، سخت‌کوش، وفادار و معتقد و عاشق هستند؛ چیزهایی که برای ما (در آمریکا) به عنوان انسان‌هایی با گستره‌ای از احساسات، معنایی ندارند.وی در ادامه نوشته بود: هنر کارگردان در ایجاد صحنه‌های غیرقابل پیش‌بینی در فیلم و خلق صحنه‌های کمیک به وسیله کودکان نیز استادانه است.قریحه و هنر “مجیدی ” با نمایش تردید، شعف و خوش‌بینی مداوم حسین (فرزند کریم) در رسیدن به ثروتی هنگفت با صید ماهی، همچون “بچه‌های آسمان “است./تحت تاثیر فلینی و دسیکا

مجیدی در زمان نمایش این فیلم در جشنواره برلین با بیان اینکه تحت تاثیر آثار کارگردانان ایتالیایی چون “فدریکو فلینی” و “ویتوریودسیکا” قرار گرفته است، گفته بود:پیام فیلم این است که ما نباید زیاده‌خواه باشیم. پس از حضور موفقیت آمیز فیلم در جشنواره برلین، خانه سینما با انتشار بیانیه ای می نویسد: دریافت این جایزه به واسطه روایت صادقانه از اعتقادات اجتماعی و مذهبی ملت ایران جای خرسندی و شاد باش دارد.»
/تمجید یک کار گردان مطرح از آواز گنجشکها/

اما این فیلم در زمان نمایش خود آنقدر محبوب بود که کارگردان مطرحی چون مسعود جعفری جوزانی در گفتگویی مفصل با یکی از هفته نامه های مشهوریعنی شهروند امروز ، تنها به تمجید از آواز گنجشک ها و سینمای مجیدی پرداخته بود. کمتر پیش آمده که کارگردانی مطرح در یک مصاحبه طولانی به تمجید از فیلم کارگردان مطرح دیگری بپردازد اما آقای جوزانی این کار را انجام داده بود.

/کاری رشک برانگیز/

جوزانی درباره این فیلم گفته بود: این فیلم یکی از بهترین فیلم‌هایی بود که من در طی حداقل پنج سال گذشته دیده ام؛ چه خارجی و چه ایرانی. به نظرم کار مجیدی رشک‌انگیز است. مجیدی یک اتفاق است و همه ما باید از او حمایت کنیم. مجیدی را نباید تنها گذاشت. حسادت‌ها،خباثت‌ها، پشت پا زدن‌ها، سنگ زدن‌ها و سنگ انداختن‌ها نباید در سینما به وجود بیاید. فیلم مجیدی هم اتفاقا به این نکات اشاره دارد. مجیدی ساده زندگی می‌کند و ساده فیلم می‌سازد اما فیلم‌هایش در عین سادگی از اکثر فیلم‌هایی که به صورتی توهم‌زا ساخته می‌شوند، مهم‌تر است. امیدوارم همین راه را ادامه دهد. مجیدی از آن آدم‌هایی است که وقتی آدمی مثل من می‌رود فیلمش را می‌بیند شرمنده نیست که در این سینما حضور دارد و این افتخار به آدم دست می‌دهد که خدا را شکر من در جایی فیلم می سازم که مجیدی هم فیلم می‌سازد.

/روح مرا پالایش کرد/

مسعود جعفری جوزانی درباره این فیلم گفته بود: این فیلم روح مرا پالایش کرد. من مطمئن هستم دیدن این فیلم روح انسان را پالایش می‌کند. شما اگر به کامپیوتر بار اضافه بدهی و اطلاعات بی‌ربط و بی‌اساس و trash در آن جمع کنی، بعضی وقت ها لازم می‌شود که این اطلاعات را دیلیت کنی. احساس من این است که ما اگر کامپیوتر بودیم این فیلم این آشغال‌ها را دیلیت می‌کرد و باعث می‌شد که تو یک لحظه به خودت برگردی.

/خسته از شهر/

خود مجید مجیدی در مصاحبه ای درپاسخ به سؤالی که می پرسید: “به نظرم رسید سازنده‌ آواز گنجشکها حسابی از زندگی در تهران کلافه‌ شده است… “، می گوید: آره.شاید اصلا از زندگی شهری خسته شده. از روابطش؛ آدم‌هایش.

/شهری که دیگر دوست نداریم/

او در ادامه گفته بود: شهری نیست که می‌شناختم. اخلاق انگار دیگر از بین رفته است. تزویر و ریا همه جا را برداشته. فاصله بین بچه‌های آسمان تا فیلم آواز گنجشک‌ها حدود یازده سالی می‌شود. در این فاصله هیچ فیلم شهری نساخته‌ام. اما در این فاصله زمانی کوتاه انگار خیلی چیزها تغییر کرده است.

/آن وقت که همه چیز به هم می ریزد/

روابطی که من با پدرم داشتم، این روزها دیگر مثل افسانه است. این قدر از واقعیت امروز ما دور شده که دیگر کسی حتی تصورش را هم نمی‌تواند بکند و این از هم گسیختگی باز برمی‌گردد به همان دور شدنمان از فطرت. تکرار می‌کنم که این قدر این فطرت را انگولکش کرده‌ایم، آن قدر برایش بکن نکن تراشیده‌ایم، به قدری خواسته‌ایم برایش جهت و مسیر تعیین کنیم و به زور هدایتش کنیم که دیگر خط و لک افتاده است؛ به درد نمی‌خورد. این قدر وارد جزئیات مسائل اخلاقی و اجتماعی و حتی مذهبی شده‌ایم که دیگر از دست رفته‌ایم. عوض این که به خودمان برسیم در پوستین مردم افتاده‌ایم. در مدارس نماز را اجباری کرده‌ایم، بعد هیچ نشانی از آن نماز در خانواده و اجتماعش نمی‌بینید و آن وقت است که همه چیز به هم می‌ریزد.

/دعوت به خویشتن/

هنگامی که قهرمان داستان، موفق به طی این سیر و سلوک می‌شود و به حقیقت وجودی خود پی می‌برد، در واقع نوعی دعوت به خویشتن صورت گرفته است. بسیاری از منتقدان فیلم ، این فیلم را مقایسه‌ای بین سنت و مدرنیته خوانده بودند و عنوان کرده بودند که مجیدی با مدرنیته مشکل دارد، در حالی‌که پیام اصلی این فیلم بازگشت به خویشتن است.

/اودیسه کریم/

آواز گنجشکها اودیسه‌ی کریم است. او یک جایی دارد که در یک شرایط حداقلی زندگی می‌کند و بعد شترمرغی را گم می‌کند و خودش هم گم می‌شود و می‌رود دنبال چیزهایی که به او ربطی ندارد و آشغال جمع می‌کند. این اودیسه یاوست. اودیسه هم در سفر تبدیل به یک انسان برتر می‌شود. می‌رود و وقتی برمی‌گردد انسان برتری می‌شود و کنار زن و فرزندش می‌رسد. آن آدم اول مهم نیست؛ مهم این است که در طی یک سفر درونی و بیرونی به آدم دیگری می‌رسد.

/درباره کریم آواز گنجشک ها/

درون و باطن «کریم» به عنوان شخصیت اصلی فیلم بسیار زیباست، اگرچه چهره زیبایی ندارد اما دریادل است و کسی به چهره او نگاه نمی‌کند و باید بگویم «آواز گنجشک‌ها» تجلی همه آدم‌هایی است که مناعت طبع خوبی دارند.

/نمادی از انسانی که هم می تواند پرواز کند وهم می تواند اسیر شود/

مجید مجیدی درباره حضور شتر مرغ در این فیلم گفته است: این حیوان در فیلم دارای وجهی کاملا تمثیلی است و نمادی از انسان است که دو پا در زمین و دو بال در آسمان دارد و هم می‌تواند خود را برای پرواز آماده کند و هم می‌تواند اسیر این دنیای خاکی شود.به اعتقاد آقای مجیدی در واقع شترمرغ تمثیل انسان امروزی است که گم‌ کرده‌ای دارد و قهرمان فیلم را در راستای دستیابی به معرفت و شناخت جدید به نوعی سفر دعوت می‌کند.این حیوان حکایت خود انسان را دارد که دو وجهی است، شترمرغ مشخص نیست که شتر است یا پرنده، موجود عجیب و غریبی است که عمر طولانی دارد و در هر شرایطی خودش را تطبیق می‌دهد، حیوانی به شدت مهربان است که با هر شرایطی خودش را تطبیق می‌دهد و در این فیلم تمثیل خود کریم است که به خصوصیات او نزدیک است و حتی چهره‌اش هم به کریم نزدیک می باشد.

/چرا آواز گنجشک ها؟/

کارگردان «آواز گنجشک‌ها» در ارتباط با عنوان این فیلم هم گفته است: گاه سؤال می‌شود که چرا نام این فیلم با موضوع آن همخوانی ندارد، اما باید بگویم که ما عادت کرده‌ایم که نام فیلم برگرفته از حس‌و حال فیلم باشد، اما عنوان این فیلم بیشتر حالت تمثیلی و نگاهی شاعرانه دارد و به نوعی حالت پارادوکس دارد، چرا که هیچ‌گاه کسی از گنجشک‌ انتظار آواز قشنگ ندارد و حتی کسی هم طمع نمی‌کند که این حیوان را در قفس بیندازد، اما همین پرنده درون خیلی زیبایی دارد و در عین سادگی بسیار زیبا و صبور است و تمثیلی است از انسان‌هایی که در شرایط اجتماعی ما گمشده هستند و تریبونی برای صحبت ندارند و در هر حال، این فیلم برای من حکایت همان گنجشک‌ است.

/مناعت طبع و سادگی ارزشمند/

مجیدی همچنین در جای دیگری درباره عنوان نام آواز گنجشک ها توضیحات بیشتری می دهد او می گوید: «آواز گنجشک‌ها» یک ترکیب نسبتا پارادوکسی است. گنجشک هیچ‌وقت آواز قشنگی ندارد اما آن مناعت‌طبع و سادگیش ارزشمند است. موجود دل رحمی است و وقتی می‌خواهیم از کسی حرف بزنیم که عموما دیده نمی شود یا کسی که برایش تره خرد نمی‌کنند از گنجشک‌ مثال می‌آوریم.گنجشک تمثیل آدم‌هایی است که دور و برمان هستند و معمولا تریبونی برای ظهور و عرضه ‌اندام ندارند. این عنوان تمثیلی از خانواده‌ی «کریم» است که آواز قشنگ زندگی را پشت به پشت هم می‌سرایند، تا پایگاه خانوادگیشان حفظ شود. شترمرغ نیز تمثیلی از خود بازیگر فیلم است که دو پا بر زمین دارد ولی با دو بالی که برای پرواز دارد، تمثیلی از باطن او و انسان است که می‌تواند با طی ‌طریق بر بلندای جای گیرد.

/تمجید منتقدان/

اما آواز گنجشک ها در زمان خود بااستقبال خوبی از سوی منتقدان مواجه شد. امیر قادری در شماره۳۸۵ماهنامه فیلم درباره آواز گنجشک ها می نویسد: آواز گنجشک ها به نظرم کامل ترین، پخته ترین و بهترین فیلم مجیدی است که چه به لحاظ اجرا و چه به لحاظ مضمون پختگی بیشتری نسبت به اغلب آثارش دارد به خصوص که روز به روز ساختن چنین فیلم هایی سخت تر می شود.او در ادامه می نویسد: تماشای آواز گنجشک ها شده چیزی در مایه های خوردن یک لیوان آب خنک در دل کویر.جواد طوسی نیز در همین شماره ماهنامه فیلم با اشاره از صحنه های ماندگار در فیلم آواز گنجشک ها می نویسد: کریم در برخوردی قهر آمیز باید زیر آوار خرت و پرتهای اسقاطی برود تا به آن خود باوری ودرک عمیق برسد.

آقای طوسی در جای دیگری از یادداشت خود می نویسد: دوپینگ مجیدی و آدم هایش دربرابر این خشونت هولناک و روابط و مناسبات از هم گسیخته و آمیخته به ریا ،بازگشت به جوهره و فطرت انسانی است.محمد جعفری منتقد دیگری درباره این فیلم می نویسد: در آواز گنجشک ها مجیدی یکبار دیگر به لایه های زیرین جامعه سرک می کشد و دلواپسی خود را از زخمهای آدمهای حاشیه ای آشکار می کند. این دلواپسی در سینمای اجتماعی بعد از انقلاب نگاه سینماگران بسیاری را متوجه خود کرده اما ویژگی مجیدی به نوع نگاه آسمانی او برمی گردد نگاهی که آسیب های اجتماعی را با نظرگاه های ماورایی خود چاره می کند و آن را به تلخی و سیاهی ختم نمی نماید.جعفری همچنین بارزترین ویژگی آواز گنجشک ها را نگاه شریف به آدمها در جوار مصیبتها می داند.

/فیلم هایی دارای روح ایرانی و عرفانی/

رضا درستکار از منتقدان سینمای ایران معتقد است: مجیدی هر فیلمی که ساخته یک روند تکوینی داشته. سینمایی که مجیدی ارائه می‌دهد سینمایی ارزشمند توأمان با تمام وجود سینماست و او هرچه جلوتر رفته بهتر شده تا جایی که «آواز گنجشک‌ها» بهار سینمای مجیدی است به گونه‌ای که حتی طیف‌های مختلف جناحی نیز این فیلم را دوست دارند. به اعتقاد این منتقد فیلم‌های مجیدی دارای روح ایرانی و عرفانی است.وی ادامه می دهد: در این فیلم بهشخصیت اصلی، آن هنگامی که شتر مرغ فرار می‌کند این فرصت داده می‌شود تا زندگی را یک بار دیگر تماشا کند و آدم‌ها از طریق تماشا روایت را جلو می برند. نقطه اعجاب انگیز فیلم‌های مجیدی شاید این باشد که چقدر ساده نشان داده می‌شوند اما اصلاً ساده نیست بلکه تصویرسازی‌های فیلم‌های مجیدی اعجاب انگیز است.وی در پایان گفت: «آواز گنجشک‌ها» قصه آدمی است که می‌خواهد به فطرتش برگردد، مثل دیگر فیلم‌های مجیدی.

/آواز گنجشکها به روایت منتقدان بین المللی/

دبورایانگ ،آلیسا سایمون و جاناتان رامنی از منتقدان وکارشناسان شناخته شده سینمای دنیا در زمان اکران فیلم نقدها ومطالبی درباره آواز گنجشکها منتشر کرده اند.

به گزارش راه فیروزه وبه نقل از سایت فیلم آواز گنجشکها این مطالب به شرح زیر است: هالیوود ریپورتر- دبرا یانگ منتقد امریکایی – مقیم ایتالیامجید مجیدی سکان دار کهنه‌کار سینمای ایران، با عقب نشستن از رنگ‌های روشن و احساسات‌گرایی فیلم‌هایی همچون بچه‌های آسمان و باران که امضای او را به یدک می‌کشند، این‌بار در آواز گنجشک‌ها به دامان دشت و دمن می‌زند و روایتی استعاری از سقوط اخلاقی و رستگاری را به تصویر می‌کشد. داستان که با طنزی متین درآمیخته است، به آرامی در حلقه‌های استاندارد فیلم‌های هنری ایرانی چرخ می‌زند .

در تناسب با این موضوع، ملاکی برای سنجش قدرت بازاریابی فیلم نیز به دست می‌آید.پس از گریز روشنفکرانه بید مجنون در مورد مردی نابینا که بینایی خود را بازمی‌یابد و درمقابل روح خویش را از کف می‌دهد، مجیدی اندیشمندانه به سوی داستان‌هایی با شخصیت‌های ساده‌تر و مشکلاتی ساده‌تر می‌رود که بالطبع قادر است هم‌ذات پنداری مخاطبان را بیشتر از پیش برانگیزاند. در اینجا قهرمان داستان، کریم (رضا ناجی)، همسر دوست‌داشتنی و پدر سه فرزند، مردی ترش‌رو با چهره‌ای زمخت است که پس از فرار تماشایی یکی از پرندگان، از کار خود در یک مزرعه پرورش شترمرغ بیکار می‌شود.در هفدهمین فیلم مجیدی کارگردان مذهب گرای ایرانی کمتر به شکل مستقیم بحث آفریدگار پیش می‌آید . هرچند همه چیز فیلم طبق برنامه جوری تنظیم شده است تا ایمان کریم مورد آزمایش قرار گیرد. زمانی که او برای انجام ماموریتی به شهر می‌آید، تاجری آشفته با عجله بر ترک موتورش سوار می‌شود و از آن پس است که کریم به عنوان راننده تاکسی موتوری مشغول به کار می‌شود.همه‌ی ما می‌دانیم پول خوب است و در عین حال ریشه بسیاری از بدی‌ها . کریم نیز همچنان که در این حرفه رشد می‌کند، اندک اندک تحت تاثیر شهرنشینان آشفته و متقلب در منجلاب فرو می‌رود. او با مشاهده زندگی طبقه نسبتاً مرفه اجتماع و خانه‌های مجهزشان مغلوب حس سوزنده مال اندوزی می‌شود. آنچه او بر پشت موتور خود به خانه می‌آورد در واقع خنزر پنزری بیش نیست که در حیاط جلویی منزل همچون تلی از آشغال روی هم انباشته می‌شود. او که حتی حاضر نیست از کوچکترین و بلااستفاده‌ترین اقلام بگذرد، وقتی متوجه می‌شود همسرش در کهنه‌ی آبی رنگی را به عنوان هدیه بخشیده است، بشدت خشمگین می‌گردد- دری که نمادهای زیبایی بعدی که یادآور تخته سیاه سمیرا مخملباف است بر پشت او در میان مزارع به سوی خانه حمل می‌شود.نقطه عطف داستان زمانی فرا می‌رسد. که دنیای کریم که اکنون جز مشتی اشیای بی‌استفاده، چیز دیگری نیست بر سرش خراب می‌شود.

در صحنه‌های بسیار اصیل و ناب فیلم، مجیدی قدرتمندانه تبدیل کودکان بی‌گناه به سرمایه‌گرایانی متوحش را به تصویر می‌کشد که حاضرند همه چیز را فدای حفظ سرمایه و ثروت خویش کنند.پی‌رنگ فرعی فیلم به پسر کوچک کریم، حسین، می‌پردازد و رویای مشترکی که او و دوستانش برای پرورش ماهی در آب انبار در سر می‌پرورانند:رویای میلیونر شدن پس از ازدیاد و تکثیر ماهی‌ها. وقتی ماهی‌ها تصادفاً از دست می‌روند و پسر بچه‌ها از فرط غصه و ناامیدی به سیم آخر می‌زنند، کریم که به تازگی بر سر عقل آمده است به آنان یادآوری می‌کند که «دنیا دروغی بیش نیست» که این خود بشارتی است برای بازگشت همگان به شادی و سلامت روح و فکر.

بازی‌های واقع گرا و به دور از اغراق فیلم از گروهی که اغلب آنها را نابازیگران تشکیل می‌دهند داستان را به نرمی و ملایمت پیش می‌برد.چهره ناجی که به طرز چشمگیری زیر فشار تنهایی و بریدن از دوستان و فامیل خرد می‌شود و با اضطراب در هم می‌آمیزد، از نقاط قوت فیلم به شمار می‌رود. گرچه از شدت رنگمایه‌ها قوی تورج منصوری در فیلم‌های قبلی کارگردان در این فیلم اندکی کاسته شده است، اما فیلمبرداری او همچنان زیبا و درخور توجه است.خلاصه‌کلام آن که موضوعات آشنای هنر سینمای ایران بدون تردید در مجموعه‌ای دلچسب و خوشایند با قدرت کارگردانی می‌شوند که می‌توانند موقعیت‌های مناسب دیگری را نیز تدارک ببینند.آلیسا سایمونبعد از تلاش ناکام انتقادی با ملودرام اخلاقی بید مجنون مجید مجیدی – تنها کارگردان ایرانی نامزد اسکار – در آواز گنجشک‌ها به همان محدوده دراماتیک باز می‌گردد که در آثار قبلی‌اش به مکاشفه‌اش پرداخته است.

به کمک بهره‌گیری از بازیگران آماتور، این داستان عمیق بشری که در میان طبقات محروم جامعه او می‌گذرد، کشق می‌کند چگونه سرمایه‌داری و تکنولوژی انسان را فاسد می‌کند، مجبورش می‌کند پاکی معنوی خود را از دست بدهد و مهمترین روابطش با خانواده، دوستان و طبیعت را از هم بگسلد.فیلم که به زیبایی ساخته شده است و اغلب احساساتی‌گرا و گاه بانمک از آب درآمده است، ممکن است به لحاظ دراماتیک بنظر بعضی‌ها کم مایه بیاید ولی حتماً‌در بازار داخلی با فروش خوبی مواجه می‌شود و برای پخش کنندگان کاردان در محدوده‌های مختلفی که این کارگردان پیش رو خصیصه‌های خاص را به خاطر می‌آورد، جذابیت‌هایی دارد.قهرمان داستان که کریم نام دارد، از کار در مقام سرگروه رام‌کنندگان شترمرغ در یک دامداری در یک دامداری در غرب تهران لذت می‌برد.

با استفاده از فیلمبرداری ناتورالیستی، صحنه‌های مربوط به انجام وظیفه ‌او – در کنار این موجودات ذاتاً سینمایی – در حرکت درمقابل چشم اندازهایی باز که خود را به بیننده تحمیل می‌کنند، تباینی به یاد ماندنی با مناظر زشت و شلوغ شهری که بعدتر می‌بینیم ایجاد می‌کند.کریم با زنش نرگس‌(مریم اکبری)، دو دختر و پسر کوچکش در دهکده‌ای کوچک زندگی میکند. درست مثل بقیه همسایه‌ها، وقتی نعمت به وفور می‌رسد می‌بخشد و وقتی کسی دست کمک بلند می‌کند می‌گیرد. نماهایی با عظمت او بر فراز کوه، در لباس یک شترمرغ و درحالی‌که سر و گردن پرنده‌ای چوبین را با چنان مهارتی با دست هدایت می‌کند که انگار هم رقص خود را، در پایان فیلم با آن تصاویر واقعی بازتابی دیگر می‌یابد.کریم که از کارش اخراج شده‌است، به امید تعویض سمعک شکسته‌ی دختر بزرگش به شهر می‌رود. آن‌جا با موتورهای مسافرکشی اشتباهش می‌گیرند و حمل و نقل کاسبان (که در تمام مدت در گوشی‌های همراهشان فریاد می‌کنند) و کالاهای مشتریان در ترافیک سنگین شهر را آغاز می‌کند.در مواجهه با مسافران و اماکنی که می‌بیند، طبیعت صادق و بخشنده‌اش تغییر می‌کند و باعث ناراحتی همسرش می‌شود. بعد از آنکه کریم تصادف می‌کند و دیگر قادر نیست سرکار برود، درک او از ایمان و مقصود باز احیاء می‌گردد.در گرد داستان ساده‌کریم و نمایش معصومیت کودکی، یک پی‌رنگ فرعی دن‌کیشوت‌وار درباره‌پسربچه‌های محل که سعی می‌کنند آب انباری به لجن نشسته را برای پرورش ماهی تمیز کنند، ایده‌های قدرتمند دیداری و احساسات سطحی بیننده را برمی‌انگیزد.مطابق معمول فیلم‌های مجیدی، فیلمبرداری تغزلی (این‌بار در همکاری با تورج منصوری که نماهای هوایی فوق‌العاده گرفته) و طراحی صحنه‌های پر قدرت (از اصغر نژاد ایمانی) بیشتر از دیالوگ‌های اطلاعات به بیننده منتقل می‌کند. مشارکت همکاران دیرین کارگردان، حسن حسن‌دوست تدوین‌گر و یدا… نجفی صدابردار نیز آشوب دنیای مدرن را مورد تاکید بیشتری قرار می‌دهد.اسکرین – جاناتان رامنی (منتقد انگلیسی – مقیم انگلیس)آوازهای جاودانی مردی از طبقه کارگر در آواز گنجشک‌ها – یک کمدی با جذابیت‌های آنی از مجید مجیدی، کارگردان ایرانی – نقطه عطف فلسفی شعف باری دارد. اما درحالی‌که این فیلم بسیاری از اعضای مدار جشنواره‌ها را با مسکنی سبک و لذتبخش به لبخند وا می‌دارد، سبک جماعت پسندش کمتر امکان آنرا فراهم می‌آورد تا دغدغه‌ای جدی برای خریداران بین‌المللی به وجود آورد، مگر آنکه – در چنین موارد استثنایی – عاقبت قاعده بازار فیلم هنری برای فیلم های گستاخانه‌تر ایرانی از میان برود.

موفقیت فیلم نامزد اسکار بچه‌های آسمان (۱۹۹۷) و رنگ خدا (۱۹۹۹) توقعاتی به وجود آورد که مجید مجیدی کارنامه‌ای بین‌المللی به عنوان کارگردان هم‌خوان‌تر با سینمای مسلط را در مقام انتخابی متفاوت از تلخ‌کامانی مانند کیارستمی، مخملباف و پناهی شکل دهد. اما این اتفاق هیچ‌وقت به شکلی کامل به وقوع نپیوست و به نظر نمی‌رسد تاثیرگذاری آواز گنجشک‌ها بر طیفی وسیع‌تر این بار هم کاری از پیش برد. فیلم اساساً مرکوبی یک‌نفره برای بازیگر همیشگی مجیدی، رضا ناجی است که نقش کریم – کارگر مزرعه‌ی پرورش شترمرغ در منطقه‌ای ییلاقی و پدرسالار خوش‌قلب – را بازی می‌کند. از همان آغاز، کریم بدشانسی پشت بدشانسی می‌آورد: دختر ناشنوای نوجوانش، هانیه، سمعکش را در آب انبار خانوادگی گم می‌کند؛ ‌پسر کوچک گستاخش در وسوسه تمیز کردن آب انبار و پرورش دادن ماهی می‌سوزد؛ و بالاتر از همه آن که یکی از شتر مرغ‌ها فرار می‌کند و نمی‌تواند به بندش بیندازند.مجید چند صحنه سورئال و حتی کمیک شاعرانه را از دل تلاش‌های کریم دست تنها برای به بند انداختن جانور از کار در می‌آورد: او در لباسی مبدل – شبیه به یکی از لباس‌های تخفیف خورده بیگ برد (Big Bird) درخیابان سسامی- این مناطق ییلاقی را گام به گام می‌گردد، ولی از آن فراری خبری نمی‌شود و در نتیجه کریم کارش را از دست می‌دهد.کریم سوار بر موتور سیکلت کم قیمتش برای سفارش یک سمعک جدید به تهران می‌رود و تصادفاً خود را با حمل و تقل سنخ نمایان و تیپ‌های مختلف شهر بزرگ در آغاز کاری جدید می‌یابد که نه تنها وضعیت مالی‌اش را سر و سامانی می‌بخشد، بلکه شروع به آشغال جمع کنی و تلنبار آن در حیاط خانه می‌کند. اما زندگی جدید او و ارزش‌های شهرنشینی که به همراه دارد، طبیعتاً برای روح کریم که دم به دم بد سرشت‌تر می‌شود، خوب نیست و تنها در زمانی که تل آشغال‌های حیاط فرو می‌ریزد، او مجبور می‌شود به خود استراحت دهد و آنچه در زندگی اهمیت دارد را بیاندوزد.آواز گنجشک‌ها که اساساً سهل است و کلیشه‌ای، در درخشانترین لحظاتش شوک فرهنگی وارد شده به کریم محصور مانده در پرتوی خودخواهی و جنون مطلق زندگی در تهران را بر پرده ثبت می‌کند.وگرنه، سنگینی فیلم مستقیماً به دوش ناجی افتاده که به سیبی از وسط نصف شده با جاد هرش – ستاره مجموعه کمدی تاکسی – می‌ماند و ظاهر آدم عادی خوشایندی را دارد که به کرات واکنش‌های تاخیری خنده‌آور و حاکی از نگرانی بروز می‌دهد.هرچند در یک‌سوم نهایی، روایت از یک موضوع باورنکردنی دیگر می‌جهد و مجیدی زمانی همدردی بسیاری از بینندگان را از دست می‌دهد که تعداد فراوانی ماهی قرمز (که از قضا واقعی هستند) تنها به امید به دست آوردن چند امتیاز غم‌انگیز سطح پایین قتل‌عام می‌شوند. انتخاب بازیگران کودک مثل دسته‌گل، نمایش مشقات روستایی به عنوان موضوعات تزئینی شعف بار، بعلاوه دلبستگی‌شدید مجیدی به رنگ‌های شاد و جذاب، تاثیری نرم و گاه سهل برجای می‌گذارد که به سرعت رنگ می‌بازد.با این وجود، حتی برای آدم‌های بدبین مقاومت در برابر غرابت محض شترمرغ‌ها دشوار است – به خصوص وقتی یکی از آنها با چیزی که می‌توان به یک رقص غیرعادی با بادبزن تشبیهش کرد، به فیلم خاتمه می‌دهد.

/فیلم تبلیغاتی میرحسین موسوی/

یکی از فیلمهای تبلیغاتی میرحسین موسوی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ را مجید مجیدی با همکاری داوود میرباقری و رضا میرکریمی ساخت که در ۹ خرداد ۱۳۸۸ از شبکهٔ اول صداوسیما پخش شد.ابوالفضل فاتح، رییس کمیته رسانه و تبلیغات ستاد میرحسن موسوی، دربارهٔ این فیلم گفته است: ساده، صمیمی، محکم، موثر و واقع بین. مجیدی به خوبی توانسته‌ است ارتباط معنی‌داری فی‌مابین حضور سبز مهندس موسوی و نیازهای اجتماعی برقرار کند. مجیدی رسالت خود را در این فیلم می‌داند، مخاطبش را می‌شناسد و به حقیقت تعهد دارد.فاتح در جایی دیگر در بارهٔ این فیلم گفته بود:مجیدی این فیلم را نه برای جشنواره‌ها و نه برای مهندس ساخته‌است. این فیلم رنگ خدا دارد و همه چیزش مردم‌اند(بولتن نیوز _فروردین ۹۴)

/ساره بیات و پر کردن جاهای خالی زندگی با پروژه پر برکت محمد (ص)مجید مجیدی/

ساره بیات بازیگر فیلم مشهور فیلم جدایی نادر از سیمین اصغر فرهادی ،پس از حضور درخشان دراین فیلم ، در پروژه حضرت محمد (ص)ساخته مجید مجیدی بازی کرده است. به گزارش پارس توریسم ،ساره بیات که چندان اهل مصاحبه نیست درگفت وگویی کوتاه که اوایل مسال با ماهنامه فیلم داشت درباره حضور دراین پروژه گفته بود: پس از اکران جدایی…تنها چیزی که برای انتخاب فیلمنامه ونقش کمکم کرد این بود که می خواستم جایی باشم که حال دلم خوش باشد. زمانی که آقای مجیدی مرا دید حدود یک سال ونیم بود که دنبال بازیگر نقش حلیمه می گشت. بلافاصله پس از دیدار به توافق رسیدیم.چون هم مجیدی جزو فیلمسازان مورد علاقه ام بود و هم کار کردن در آن فیلم ،از لحاظ اعتقادی برایم دلنشین بود و راضی ام می کرد.وقتی وارد این کارشدم به تنها چیزی که فکر می کردم این بود که من دوسال از همه نقشها و فیلمهای احتمالی خواهم گذشت ،اما برکت این پروژه نصیبم خواهد شد و جاهای خالی زندگی ام را پر می کند.

/حضور شجریان همه چیز را زیبا می کند/

مجید مجیدی کار گردان مطرح سینمای ایران چند سال پیش در گفت وگویی ضمن تحسین از استاد شجریان به خاطر پروژه باغ هنر بم دردیداری بااین استاد مسلم موسیقی گفته بود : حضور شما همه چیز را زیبا می‌کند

/خلوص نیت آقای شجریان/

مجیدی در ادامه گفته بود: من با توجه به شناختی که از هنرمندان دارم از این حرکت به شدت استقبال می‌کنندکارگردان فیلمهای بچه‌های آسمان و رنگ خدا نیز با اشاره به اینکه هر حرکتی اگر با نیت صحیح انجام شود خداوند خودش یاری رسان خواهد بود گفت: قطعات این پروژه که با خلوص نیت آقای شجریان شروع شده، مسیر موفقیت آمیزی را طی خواهد کرد.

/بازخوانی اظهارات مجیدی درباره رییس دولت اصلاحات در ده سال پیش/

مجید مجیدی، در سال ۸۳در مراسمی که با حضور جمع زیادی از شخصیت‌های فرهنگی، هنری، اجتماعی، سیاسی و دانشگاهی منظور قدردانی از تلاش صادقانه و ارزنده ی حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمحمد خاتمی در دوران ریاست‌جمهوری وی برگزار شد به ستایش از سید محمد خاتمی پرداخته بود.

بازخوانی این اظهارات پس از گذشت ده سال همچنان خواندنی است.

مجیدی در اظهارات خود گفته بود: من برای نسل خود، خاطره‌ای از شما دارم. این خاطره مایه افتخار من هنرمند مسلمان ایرانی در این عصر آخرالزمانی است.

کارگردان آثار بسیاری از آثار ارزشمند سینمای ایران همچون بچه های آسمان ، خدا می آید ،رنگ خدا، باران، بید مجنون و… گفت: ما به اقتضای حرفه خود از منظر متفاوتی، به دنیای اطرافمان نگاه می‌کنیم. بدین سبب این تفاوت گاهی غریب می‌نماید و شاید به همین خاطر است که آنان که به نگاههای متعارف عادت دارند گاه ما را برنمی‌تابند، گاه درک نمی‌کنند و گاه به دیده شک و سوء ظن در ما می‌نگرند و گاهی هم اظهار تأسف می‌کنند و آهی از نهاد برمی‌کشند، همچون آهی که عاقلی از دیدن سفیهی برمی‌کشد و جنس سخن امروز من، از این دست است و نه به ناچار که به اجبار، چون گونه دیگر نگریستن بر ما سخت است و دشوار و چه باک که عقلا که البته سیاستمداران نیز از این خیل شریف‌اند بر ما بخندند. وی افزود: امروز همه تلاش دارند از توانستن‌های شما تجلیل و قدردانی کنند که البته درست و به حق است. اما من اجازه می‌خواهم از نتوانستن‌های شما قدردانی کنم. مجیدی گفت: نتوانستید، نه اینکه نمی‌خواستید. نتوانستید، نه اینکه نمی‌دانستید. نتوانستید، چون توانستن به هر قیمتی و بهایی را باور نداشتید. حال دیگر نتوانستن، لغت مناسبی نیست. شارحین لغت در باب تقوا می‌گویند: متقی کسی است که خویش نگاه می‌دارد و رضای خدا می‌جوید و چه باک که دیگران او را خوار شمارند که نمی‌توانند و نمی‌دانند این نتوانستن، از جنس درماندگی نیست که عین جمع بستن اراده و عمل خود، با رضای خداست. امروز شاید زود باشد باید کمی زمان بگذرد باید فاصله‌ای میان ما با رخدادها حادث شود تا وزن، ثقل و اهمیت آن آشکار گردد. کارگردان «پدر» تصریح کرد: گفتین نگاه ما متفاوت و غیرمعمول است. من برای نسل خود، خاطره‌ای از شما دارم، این خاطره مایه افتخار من هنرمند مسلمان ایرانی در این عصر آخرالزمانی است. دور اول ریاست جمهوری را کسی ندید، اگرچه یقین دارم در خلوت چنین بوده، اما در دور دوم، روز ثبت‌نام، بغضی از شما به یاد مانده است. بغضی که ناگفته‌های بسیار داشت و این روزهای پایانی از تصاویری که از شما پخش می‌شود چهره‌ای بغایت شاد و خندان دارید و این درس و خاطره بزرگی است. آمدن به قدرت با چشمی گریان و رفتن از آن با لبی خندان. شما به قدرت دو حد زدید و این دو حد از قدرت و سیاست، تعریف جدیدی می‌دهد. تعریفی که آن مظاهر نتوانستن‌ها، از ثمرات مبارک آن است. شما قدر آن امانت که مردم بر دوشتان نهادند نیک دانستید و برای خیانت و کوتاهی و دست بردن در آن، نه به تسمک به دین، نه به فریب لیبرالیسم، نه به خدعه دموکراسی و نه به اسباب دیگر اهل سیاست، اعتنا ننمودید و این البته سبب شد که پاره‌ای دوستان کم حوصله شما نیز به جمع شاکیان بپیوندند و پاره‌ای از شاکیان پرهیاهوی آغازین نیز در کمند حلقه صدق شما گرفتار آیند و به خیل معترفین قدر و بهای شما، بپیوندند.مجید مجیدی اظهار داشت: از وظایف حرفه کارگردانی، تشخیص لحظه واقعی زندگی از بازی تصنعی آن است. به شما عرض می‌کنم آن بغض و این شادی بی‌شک کارگردان توانایی دارد که چنین ناب و خالص و ماندگار از آب درآمده. کارگردان «بید مجنون» در پایان گفت: قطعا آن کارگردان، خدای شما، دین شما، باورهای شما و مرام شما بوده است. باورهایی که از مکتب علی (ع) و فرزندان معصومش سرچشمه گرفته است. دست مریزاد و خسته نباشید. بابت همه توانستن‌هایی که به یقین بسیار است و همه نتوانستن‌هایی که بسیار پربار بود. حق یاورتان.(بولتن نیوز -۲۸مرداد ۹۴

 

/بازخوانی اظهارات مجید مجیدی درباره گل آقا :کیومرث صابری فومنی یکی از شخصیتهای تکرار نشدنی تاریخ طنزایران است/

یازدهم اردی بهشت سالروز درگذشت کیومرث صابری فومنی است.مجید مجیدی کارگردان مطرح سینما از جمله کسانی است که سالها قبل در بازدید از موسسه گل آقا به ستایش از مرحوم صابری پرداخته بود .به گزارش پارس توریسم در آخرین روزهای سال ۸۶«مجید مجیدی» کارگردان سینما از مؤسسه گل آقا بازدید و طی این بازدید مجیدی با پوپک صابری فومنی،گیتی صفرزاده و اعضای تحریریه این مؤسسه دیدار و گفت‌وگو کرد. براساس این گزارش، کارگردان «آواز گنجشک‌ها»از بخش‌های مختلف ساختمان گل آقا اعم از اتاق شخصی کیومرث صابری فومنی ،تحریریه و بخش انیمیشن دیدن کرد. در این دیدار «مجیدی»،بر تاثیر گل آقا در عرصه طنز تاکید کرد و گفت: گل آقا با نگاه اجتماعی که داشت،توانست جریان‌های خیلی خوبی را در کشور به وجود بیاورد. گل آقا کودکان نیز کار خیلی ارزشمندی است.صابری یکی از شخصیت‌های تکرار ناشدنی در تاریخ طنز ایران است و نوع نگاه متعهدانه او به مردم و اعتقاداتشان خیلی ارزشمند بود .خدا بیامرزدش.
در این دیدار صمیمانه، «مجیدی» افزود: مهمترین نکته در طنز این است که بی‌ طرف باشد،به نظرم اگر طنز اینگونه باشد،تاثیرش در مردم بیشتر است و اعتماد آنها را بهتر جلب می‌کند.
اساسا طنز باعث می‌شود پیچیده‌ترین مسائل اجتماعی و سیاسی مطرح شود. «پوپک صابری فومنی» فرزند گل آقا نیز با توجه به مشکلاتی که منجر به توقف انتشار گل آقا شده است،در ادامه افزود:بزرگترین مشکل گل آقا ،بودجه است.این مؤسسه سوبسید دریافت می‌کند و به خودی خود نمی‌تواند چرخش را بچرخاند.گل آقا به تمای اقشار جامعه از کودک تا بزرگسال متعهد است، در حالی که، کار فرهنگی زیادی برای بچه‌ها صورت نمی‌گیرد. در موسسه گل آقا چنین کاری می‌شود و باید مورد حمایت واقع شود.
مجیدی گفت: جای تاسف دارد که برای چنین مسائلی سرمایه‌گذاری نمی‌شود .کتاب و مجله چیزهایی هستند که در ذهن و خاطرات بچه‌ها ثبت می‌شود. صابری نیز گفت:نا امید نیستیم و با هر مشکلی موسسه را سرپا نگه می‌داریم و دوباره خودمان را بلند می‌کنیم. مجیدی مؤسسه گل آقا را دارای تشخص دانست و گفت:این مجله شخصیت طنز خیلی خوبی دارد و به استعدادها و هنرمندان ناشناخته توجه می‌کند و به صورتی هنرمندانه به مقوله طنز می‌پردازد.کسی که استعداد دارد در این عرصه مطرح می‌شود و زمینه رشدش بوجود می‌آید. کارگردان «آواز گنجشکها» در بازدید از مؤسسه گل آقا گفت:طنز در تلطیف کردن فضای اجتماعی و سیاسی خیلی موثر است و خود عرصه خیلی سختی است. طنز راهکاری است که پیچیده‌ترین مسائل سیاسی را می‌توان در قالب آن جا داد،وقتی نمی‌توان بصورت جدی به آنها پرداخت. وی در ادامه افزود:نگاه سیاسی صرف به طنز آسیب می‌رساند و فقدان نقدپذیری مهم‌ترین مشکل طنز است. صابری نیز گفت:هم می‌دانند که گل آقا جناحی نیست و متعلق به هیچ جناحی نیست و برای همین هم دوام آوردیم.

 

/روایت مجید مجیدی از دیدار با بهروز وثوقی و پرویز صیاد وامیر نادری/

 

مجید مجیدی کارگردان سینما چند سال پیش زمان اکران فیلم بید مجنون گفت‌وگوی مفصلی با رضا درستکار، منتقد سینما انجام داده است که شرح این گفت‌وگو در کتابی منتشر شده است. در این کتاب که با عنوان «قلمرو دیدار» منتشر شده و گویا قرار است به تازگی به همراه مصاحبه درستکار درباره فیلم آواز گنجشک‌ها تجدید چاپ شود، مجیدی روایتی را از دیدار با بهروز وثوقی، شهره آغداشلو، ناصر ملک مطیعی و حتی پرویز صیاد ارائه کرده است…بهروز وثوقی زمانی که برای نمایش فیلم باران به آمریکا رفته بودم، کمپانی «میراماکس» پخش کننده فیلم در هر ایالت نمایش خصوصی را برای فیلم برگزار می‌کرد و در یکی از این نمایش‌ها بهروز وثوقی دعوت شده بود.مجیدی در این مصاحبه می‌گوید: به هرحال سینمای متفکر و بالنده ما با حضور بهروز وثوقی در چند فیلم شاخص خود راه خود را پیدا کرد و ما به نوعی مدیون او و برخی از کارگردان‌ها و سینماگران متفکر سینمای ایران هستیم. بعد از یک مصاحبه مطبوعاتی با بهروز وثوقی، دیداری پیش آمد.

/به بهروز وثوقی گفتم چرا به ایران برنمی گردی ؟/
وقتی من را دید، به قدری صمیمیت به خرج دادکه گویی سالهاست من را می شناسد. به محض اینکه همدیگر را در آغوش گرفتیم، بهروز وثوقی شروع کرد به گریه کردن و من را هم تحت تاثیر قرار داد.سر میز شام از او پرسیدم چرابا این همه علاقه‌ای که مردم به تو دارند، به ایران برنمی‌گردی؟ پاسخی که داد گویای یک حس علاقه‌مندی آمیخته با ترس و شک بود؛ فکر می‌کرد اگر برگردد و از طرف مردم و جامعه هنری پذیرفته نشود، خیلی بد می‌شود و آرمانهایش زیر سوال می‌رود! درواقع به طور غیر مستقیم توقع داشت که مسئولان و متولیان سینما از او دعوت کنند.در سخنرانی که قبل از نمایش فیلم هم راجع به سینمای شاخص قبل از انقلاب حرف زدم، از بهروز وثوقی به عنوان نمادی از سینمای موج نو نام بردم که بهروز بلند شد و مردم اورا خیلی تشویق کردند.راستش بگویم که غربت، بهروز وثوقی و سایر هنرمندان برجسته مهاجر ایرانی را شکننده کرده است. اما چیزی که در این دیدار ویژه برای من جالب بود، خویشی و پیوندی بود که به رغم فاصله‌های روحی، جغرافیایی و زمانی میان من و او به وجود آمد. من و بهروز وثوقی هیچ فصل مشترکی نداشتیم، اما رابطه‌ای که در همان یکی ـ دو ساعت شکل گرفت، مثل یک رابطه دوستی سی ـ چهل ساله بود.

/دیدار با امیر نادری/

مجیدی در ادامه می‌گوید: با امیر نادری هم در گردش‌های ایالتی باران در شهر نیویورک دیدار کردم و فهمیدم نظرش درباره کارگردانان ایرانی تغییر کرده و خوش‌بین‌تر از گذشته شده است. از او خواستم به ایران بیاید و فیلم‌هایش را در ایران بسازد. هنوز هم با دیده احترام به او نگریسته می‌شود. اما انگار نه فقط نادری بلکه هنرمندان برجسته خارج از کشور، با خودشان لج کرده‌اند.در آن جلسه، نادری و پس از فیلم باران از جنبه‌های تکنیکی فیلم به خوبی یاد کرد و گفت: فکر نمی‌کردم سینمای ایران اینقدر خوب پیشرفت کرده باشد.

/شهره آغداشلو /

در همان روزها به تماشای تئاتری رفتم که شهره آغداشلو بازی می‌کرد. بعد از پایان نمایش، دیدار کوتاهی پیش آمد که خانم آغداشلو گفت: از باران خیلی خوشش آمده بود و فیلم‌های قبلی‌ام را هم دیده بود.پرویز صیاد پرویز صیاد در آمریکا از کسانی بود که اعتقاد داشت هر فیلمسازی که از ایران می‌آید، سازشکار و مبلغ سیستم و اصلا به نوعی دست پرورده رژیم است. در شب تماشای تئاتر او را دیدم ولی صحبتمان از یک سلام و احوالپرسی فراتر نرفت. محمدرضا دلپاک خاطره‌ای از کیارستمی برایم تعریف کرده که بسیار دلنشین است. در زمان اکران «خانه دوست کجاست» کیازستمی، پرویز صیاد به همراه تعدادی، پلاکارد به دست می‌گیرد و جلوی سینمای نمایش دهنده فیلم شعار می‌دهد. وقتی کیارستمی سر می‌رسد، از او می‌خواهد پلاکاردش را به دست کیارستمی بسپارد تا همچنان اعتراض آنان ادامه داشته باشد و از صیاد و دوستانش می‌خواهد که بروند فیلم را ببینند. اگر فیلم بدی بود، بیایند و به کارشان ادامه دهند و اگر فیلم … به نظرم نکته‌ای شیرین در این برخورد نهفته است: نباید با چشمان بسته با هرچیزی مخالفت کرد.

/مجید مجیدی و ده نمکی/

مجیدی مجیدی نیز چندسال پیش در یکی از دانشگاهها از او درباره فیلم اخراجیها سوال شده بود واو با لحن خیلی خاصی گفته بود : درباره این فیلم صحبت نمی کنم . بعدها مجیدی در جلسات ونشستهایی به طور غیر مستقیم وبا کنایه از ده نمکی و سینمایش انتقاد کرده و ده نمکی نیز به این انتقادها واکنش نشان داده بود.

طعنه وکنایه مجیدی به سریال های معناگرای تلویزیون

بر اساس گزارشی که آزاده کریمی در سال ۸۷ در خبرگزاری فارس منتشر کرده :مجید مجیدی کارگردان «آواز گنجشک‌ها»در تالار ابوریحان بیرونی دانشگاه شهید بهشتی با حضور جمع کثیری از دانشجویان گفت : روزی از میدان توحید می‌آمدم و دیدم کسی من را با لحنی عامیانه و خالصانه صدا می‌زند و هر چقدر که جستجو کردم، کسی را پیدا نکردم. فکر کردم که نکند همان فرشته‌هایی هستند که تلویزیون نشان می‌دهد تحت فیلم‌های معنوی و معنوی‌گرا، در همین سریال «روز حسرت» هم دیدم که جای خدا تصمیم گرفتند و آدم‌ها را به بهشت و جهنم فرستادند. معلوم نیست شاید بهشت و جهنم یکی از کانال‌هایش از تلویزیون باز می‌شود.وی ادامه داد: خلاصه گشتم و دیدم آن طرف خیابان یک نفر از چاله تعویض روغنی برایم دست تکان می‌دهد، و می‌گوید ما برای شما دعا می‌کنیم و به شما ارادت داریم و وقتی کوپن‌فروش‌های خیابان انقلاب من را می‌بینند و ذوق زده می‌شوند، این احساس به من دست می‌دهد. اینها همه برای من ارزشمند است و رمز ماندگاری در دل و قلب مردم همین است.

/انتقاد سلحشور از مجیدی وحاتمی کیا : آیا این افراد هم اکنون نیز بر سر آرمان‌های انقلابی خود استوارند؟/

سلحشوردر سال ۹۲ در پاسخ به این سوال که حضور فیلمسازانی چون حاتمی کیا، مجیدی، و … که جز نیروهای انقلابی هستند، خود نشانه‌ای از موفقیت برای سینمای انقلاب نیست؟ گفت: گفته شما درست، بعد از انقلاب نیروهای بسیاری از جوانان متعهد وارد سینما شدند، اما آیا این افراد هم اکنون نیز بر سر آرمان‌های انقلابی خود استوارند، آیا از آن تعداد، قادریم جز ۵ یا شش نفر را بیابیم که از آنها بشود به عنوان فیلمساز انقلابی نام برد. با این توضیح باید گفت که سینمای موجود نسل متعهد سینما را هم از بین برده است. این نقیصه در شرایطی روی می‌دهد که سینمای انقلابی باید بتواند نیروی متعهد تربیت کند.

/حمله شدید فرح بخش به سید محمد بهشتی و مجیدمجیدی/

حسین فرح بخش تهیه کننده سینمای ایران سال ۹۲گفت وگویی با وحید سعیدی واحمد رنجبر کرده است ودربخشهایی از این مصاحبه به شدت به سید محمد بهشتی و مجید مجیدی حمله کرده است.

او در بخشهایی از مصاحبه خود بدون اینکه نامی از مجید مجیدی ببرد گفته است: آقایی که می گوید صدای پای ابتذال می آید بزرگترین خیانت را به سینمای ایران کرد .فرح بخش در بخش دیگری از مصاحبه خود گفته است: بنیان سینمای دولتی را آقایان دهه شصتی گذاشتند .یعنی مقصر اصلی مشکلات امروز دهه شصتی ها هستند .از خرداد ۶۲ که آمدند سینمایی را ترسیم کردند که به هیچ وجه فرهنگ ایران نبود .اصلا سینما نبود .سینما که کلاس اخلاق وعرفان نیست.

ویژگی اصلی سینما سرگرمی است حالا اگر کسی توانست در قالب سرگرمی حرفش را بزند چه بهتر.اخیرا کتاب مزخرفی را بیرون داده اند و مصاحبه های این آقارا جمع کرده اند (گفت وگوهای سینمایی سید محمد بهشتی )در حالی که این مصاحبه هاجرم دارد وباید آقای بهشتی را محاکمه کنند. مجیدی وروایتی از فیلمی درباره عزاداران ابا عبدالله حدود هفت سال پیش بود که تلویزیون اقدام به پخش فیلم مستند متفاوتی از عزاداری عزاداران اباعبدالله کرد .به گزارش پارس توریسم ، این فیلم متفاوت ،فیلم مستند «نجواهای عاشورایی» ساخته مجید مجیدی بود که به عزاداری عاشقان اباعبدالله می پرداخت وبارها از شبکه‌های مختلف تلویزیون پخش شد.«نجوای عاشورایی» را مجیدی در حسینه‌ کربلائی‌هادر جنوب تهران و با حضور «نزار قطری» فیلمبرداری کرد و در شش قسمت از شبکه‌های مختلف تلویزیون پخش شد.مجیدی در آن زمان با این هدف این فیلم را ساخت که باعث تقویت مداحیهایی شود که از نظر او متفاوت ترنسبت به دیگر مداحیها بود واصالت بیشتری داشت.

/استقبال مردم و منتقدان/

این اثر در زمان خود بااسقبال خوبی ازسوی مردم ومطبوعات مواجه شد .روزنامه جام جم در مطلبی در تمجید ازاین فیلم نوشت: برای شیعه، نوحه‌خوانی از ارکان عزاداری در ماه محرم است، اما زمانی این نوحه خوانی او را متاثر می‌کند که زیبایی‌اش او را جلب کند و مجید مجیدی امسال با کارگردانی برنامه نجواهای عاشورایی زیبایی را در ذات نوحه‌خوانی به یاد همه آورد.از نظر نویسنده جام جم ،مجیدی با کارگردانی مراسم نوحه خوانی در حسینیه کربلایی‌ها نشان داد که باید ابتدا قالبی زیبا ساخت و بعد در آن ظرف زیبا، مصیبت حسین شهید و یارانش را روایت کرد تا جان‌ها متاثر شوند و نجواها در ذهن‌ها باقی بماند تا یادآوری آن نجواها، سنت مقدس عاشورا را ماندگار کند.مجیدی در نجواهای عاشورایی نشان داد با قاب‌بندی مناسب، رنگ‌بندی متوازن، حرکت‌های دوربین حساب شده، نوحه‌خوانی‌های بی‌بدیل به زبان‌های فارسی، آذری، عربی و بومی، سینه‌زنی منظم و شکار چهره‌های بی‌ریایی که اشک می‌ریزند و… می‌توان ثابت کرد، فرهنگ نوحه‌خوانی، فرهنگ بکری است که تنها صداهای خالص و پاک می‌توانند آن را تداوم بخشند.

/از ظهر عاشورا تا شام غریبان/

این مستندکه به عزاداری عزاداران ابا‌عبدالله مربوط می‌شد در سه بخش ظهر عاشورا، شب عاشورا و شام غریبان تولید شده است .این مستند با همکاری دانشجویان دانشکده مطهری و عزاداران حسینیه کربلایی‌ها ساخته شده و عوامل حرفه‌ای سینما در ساخت آن با مجیدی همکاری کرده‌ بودند.

/روایت مجیدی از خادمان حرم امام رضا (ع)/

اما آقای مجیدی درزمینه ساخت آثار مذهبی کار نامه درخشانی دارد .فیلم مستند” رضای رضوان” ساخته مجید مجیدی یکی از فیلمهای مذهبی و زیبای سینما ایران است که با موضوع خادمین حرم حضرت امام رضا( ع )تولید شده است..آدم‌های مختلفی از استاد دانشگاه گرفته تا افرادی دیگر در میان خادمان حرم امام رضا(ع) وجود دارند که این برای مجیدی بسیار جالب بوده است.رضای رضوان” روایت مردانی است که بی مُزد و منت در حرم امام رضا (ع) مشغول امر کفشداری زائران هستند. این روایت در نهایت به جایگاه این امام بزرگ در دل و جان ایرانیان می پردازد. مجیدی درزمان نمایش این فیلم یادداشتی درباره این فیلم نوشته بود که در آن آمده بود:این یک قاعده است، معشوق همیشه خودش را پنهان می کند تا عاشق، تشنه و تشنه تر دنبال‌اش بگردد، و در یک حالت متعالی به او برسد. اولین قدم در طریق عشق،‌ از دست دادن همه آن چیزهایی است که عاشق به دست آورده؛ باید به صفر برسد و با خاک برابر شود تا …
روایتی دیگر از مجیدی

مجید مجیدی همچنین روایت متفاوت دیگری از ساخت فیلم رضای رضوان عنوان کرده .او دراین باره گفته :تا چشم کار می‌‌کرد بیابان بود. در جاده خاکی به دنبال یافتن توتستان به راه افتادیم. دقایقی بعد از دور درخت‌های توتستان را یافتیم. که در آن دل کویر زیبایی خاصی به آنجا داده بود، نسیم در میان شاخه‌های درختان می‌‌وزید. در باغ باز بود. بوی نعنا کنار جویبار فضا را عطرآگین کرده بود.درخت‌های سیب و گیلاس و آلبالو و همچنین تاکستان انگور در باغ خودنمایی می‌‌کرد.

نگاهی به اطراف انداختم تا کسی را ببینم، نوشته‌ای بر روی دیوار دو اطاق کنار باغ توجهم را جلب کرد.بر روی دیوار نوشته شده بود: دزد محترم به خودتان زحمت ندهید داخل اتاق چیزی برای بردن پیدا نمی‌شود اگر واقعاً محتاج هستید با شماره تلفن زیر تماس بگیرید، بنده در خدمتتان هستم هر کمکی که از دستم بر بیاید برایتان انجام خواهم داد. لبخندی زدیم و به راه ادامه دادیم. صدای زمزمه دعایی از دور توجه ما را جلب کرد.جلوتر رفتیم و صدا لحظه به لحظه وضوح بیشتری پیدا می‌‌کرد.

سه نفر در کنار جویبار ایستاده و مشغول خواندن زیارت «امین الله» بودند، زیارت که تمام شد صلوات فرستادند، ما هم با آنها صلوات فرستادیم.از صدای صلوات ما متوجه حضور ما شدند، برگشتند و به ما خوشامد گفتند. دو کارگر در کنار بوته های سیر مشغول کار شدند و پیرمرد با لبی خندان به استقبال ما آمد، ما را به چای دعوت کرد، در کنار جویبار نشستیم سینی چای را به گروه تعارف کرد. من استکان چای را که برداشتم بدون معطلی سئوال کردم: «… آقای حسینی کفش شما را یاد چی می‌‌اندازه؟» لبخندی زد و گفت: «خب کفش برای پیاده روی خیلی خوبه، کفش برای کار، برای اینکه پا راحت باشد خیلی خوبه» و مرتب لبخندی می‌‌ زد.انگار منظور مرا فهمیده بود ولی نمی‌خواست به صراحت بگوید: گفتم: «خب اینا که خیلی معمولیه، دیگه شما رو یاد چی می‌‌اندازه؟» کمی به فکر فرو رفت سرش را پایین انداخت و انگشت دستش را به روی زمین به حرکت در آورد قطره‌ای اشک از گونه‌اش سرازیر شد و با لهجه شیرین مشهدی گفت: «کفش مورو یاد زیارت می‌‌اندازه یاد زائر آقا امام رضا(ع) یاد کفشداری حرم آقا می‌‌اندازه».

گفتم «برای چی؟» گفت: «خب مو کفشدار زائر آقا هستم.» پرسیدم چند ساله؟ گفت ۱۴ ساله که آقا به من این توفیق رو داده که خادم زائرش باشم. پیرمرد حال خوبی داشت. گفتم برای ما تعریف کن کار اصلی شما چیه و هفته ای چند روز برای کفشداری حرم میری؟ گفت، کارمو که معلومه کشاورزم، هفته ای یکبار ۱۲ ساعت برای کفشداری میرم. اصلا به عشق کفشداری آقا، هفته‌ها و ماه‌ها و سال‌هارو می‌‌گذرونم به عشق آقا کشاورزی می‌‌کنم، این باغ رو که می‌‌بینی همش به عشق آقا امام رضا(ع) است مخصوصا این بوته های انگور، آخه آقا انگور خیلی دوست داشتند، موقع محصول انگور بخش زیادی از آنها رو برای زائرین آقا می‌‌برم. توتستان تو جاده رو که به طول سه کیلومتر همه رو خودم کاشتم وقف آقا امام رضا(ع) کردم. اصلا من زندگی می‌‌کنم به عشق آقا و بعد سرش را دوباره پائین انداخت.

در همان دقایق اولیه که کنار او قرار گرفتیم کاملا این عشق در چهره و کلام او موج می‌‌زد، همه وجود او عشق امام رضا بود.به سختی حرف می‌‌زد مدام باید از او سئوال می‌‌کردم تا کلمه ای حرف از او بیرون بیاید. گفتم از کفشداری برایم بگو، از زائرین، از اینکه کفش‌های زائر را می‌‌گیری چه احساسی داری، اگر کفش تمیز یا کثیف و غبارگرفته و مندرس باشد تا کفشی که تمیز است، چه رابطه ای با آنها داری آیا در طول سال برایت این کار عادی نشده؟ نفس عمیقی کشید و گفت. هر بار که به کفشداری میرم انگار که بار اول اومدم مثل همه زائرهای آقا که از راه دور اومدن برای زیارت آقا ما برای گرفتن کفش زائر در کفشداری حرم با دوستان رقابت می‌‌کنیم. هر چقدر که کفش بیشتر می‌‌گیریم خوشحال تر و راضی تر هستیم

/کفش غبار گرفته تر عزیز تر است/

هر چقدر هم که کفش مندرس تر و غبارگرفته تر باشد نزد ما عزیزتره. البته کفش‌های نو و تمیز هم برای ما عزیزه ، ولی کفش‌های غبارگرفته برای ما لذت بیشتری داره. آخه اون کفش‌ها از راه دور اومدن .بیشتر هم کشاورزها هستن. سنتی هم بین اهل دل هست که چند کیلومتر به مشهد مقدس مانده از اتوبوس پیاده میشن و مسیر ۵ تا ۱۰ کیلومتر ،بعضی وقتها اگر هوا مناسب باشد تا ۳۰ کیلومتر زائر به احترام آقا پیاده طی مسیر می‌‌کند تا به حرم برسد، اونوقت اون کفش‌ها برای ما از ارزش و منزلت خاصی برخورداره، با لبخندی توأم با حس غریبی می‌‌گفت: کفش این زائر پیاده کشاورز رو با دستمال پاک کنی خیلی قیمت داره، بعد غبار اون کفش و جمع می‌‌کنیم آخه اون غبار خیلی مقدسه.

می‌‌گفت: حاصل همه عمر من و سرمایه زندگی من ۲ کیلو خاک غبار کفش زائر آقا امام رضا(ع) است. با تعجب گفتم خب این خاک رو می‌‌خوای چیکار کنی؟ لبخندی زد و گفت اون خاک رو توی پلاستیک در صندوقچه خونه گذاشتم و وصیت کردم که روزی که سفر به جهان اصلی کردم اون خاک رو داخل قبر من پهن کننده و بدن مرا بر روی آن خاک قرار بدن. می‌‌گفت.

فصل زمستان رو خیلی دوست دارم چون عمدتا کفش زائر خیس و گفلیه. رونق کار کفشداری تو زمستونه. بعضی وقتها دلم می‌‌خواد فرصت داشته باشیم تا بتونم همه کفش‌ها رو قشنگ خشک و تمیز کنم، وقتی زائر از زیارت آقا برمی گرده کفش خوب و مرتب تحویلش بدم، وقتی رضایت رو تو چهره زائر آقا می‌‌بینم. همه وجودم پر از عشق میشه، البته در یک کلام کار کفشداری حرم آقا کار عشق و همه آرزوی من اینه که در طی این سال‌ها یه روزی کفش آقا امام زمان(عج) بدست من رسیده باشد. دوباره چشمانش از اشک پر می‌‌شود، بغض گلویش را می‌‌گیرد و دیگر قادر به ادامه سخن نیست.

/مجیدی: بگونه‌ای رفتار کنیم که شایسته‌ی شیعه امام زمان (عج) باشیم/

براساس گزارشی که مسعود نجفی در سال ۸۷در خبرگزاری ایسنا منتشر کرده :هم‌زمان با سال‌روز ولادت باسعادت منجی عالم بشریت حضرت ولی‌عصر (عج)، مجید مجیدی کارگردان سینمای ایران با تبریک میلاد باسعادت حضرت ولی عصر (عج)، گفته است : در چنین شب مبارکی حضورم در میان خانواده‌های شهدا، مسوولین و مردم سخت‌کوش نازی‌آباد، برای من باعث افتخار است و امشب را شبی فراموش‌نشدنی در کارنامه‌ی کاری خود می‌دانم. او اظهار امیدواری کرد: به گونه‌ای زندگی کنیم که مورد عنایت آقا امام زمان (عج) قرار گیریم. وی ادامه داد: اگرچه برگزاری چنین مراسمی ایشان را شاد و راضی می‌کند، اما قطعا رضایت کامل ایشان هنگامی حاصل می‌شود که کمک به هم‌نوعان، محبت، تلاش و کوشش و زندگی در سایه‌ی یکدیگر را سرلوحه‌ی خود قرار دهیم و به گونه‌ای رفتار کنیم که شایسته‌ی یک شیعه‌ی امام زمان (عج) باشد.

برچسب‌ها:

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها