تاریخ انتشار:1395/10/11 - 23:46 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 37895

محمدعلی عرفی‌نژادسینماسینما، محمدعلی عرفی‌نژاد:

پرویز فنی‌زاده با آن معصومیت نگاه و کلام یک عاشق بزرگ و همیشگی سینما بود، او همراه بسیاری از یاران تئاتری در همان چند اجرای اول جایش را در تئاتر «سنگلج» آن روزها باز کرد، او که به نوعی درد کشیده جامعه و تئاتر بود زودتر از آنچه تصور می‌رفت از پای درآمد،

اما خدا بیامرز علی حاتمی وقتی روی قصه اصلی سلطان صاحبقران کار می‌کرد، نقش ملیجک را برای فنی‌زاده گذاشت و به نوعی بار دیگر او را وارد جامعه هنری کرد، فنی‌زاده هم جان دوباره‌ای گرفت، زندگی قجری و ماجراهای ناصرالدین‌شاه و حضور ملیجک و اتابک اعظم را در کتابی با نام «سلطان صاحبقران» جمع‌آوری کرده بودم و بالاخره با نگاه حاتمی قصه جان گرفت، وقتی به بازیگر نقش میرزا تقی‌خان امیرکبیر فکر کردیم حاتمی گویی دست به ابداع بزرگی زده با نوعی شتاب‌زدگی گفت: فکر می‌کنی «ناصر» می‌تونه این نقش رو دربیاره؟…
منظورش ناصر ملک‌مطیعی بود که در آن زمان شهرت دوباره‌ای کسب کرده و همه تهیه‌کننده‌ها و کارگردان‌ها دنبالش بودند.
گفتم: منظورت ملک‌مطیعیه؟
با خنده گفت: خب بله… نظرت چیه؟!
گفتم: اگه موافقت کنه عالیه، ولی وقت بازی کردن برای تلویزیون رو نداره.
گفت: پس عالیه!
گفتم: معلومه… هیبت و هیات ناصر خود امیرکبیره…
شب همان روز دو تایی بدون اینکه به هیچ‌کس دیگری بگوییم راهی منزل این بازیگر پرکار آن روزهای سینما شدیم، خانه‌اش دوروبر ده ونک بود، یک خانه باغ بزرگ، وقتی زنگ خانه را به صدا درآوردیم از قضا خودش آمد جلوی در، وقتی ما را دید تعجب‌زده گفت: جریان چیه؟ یک سگ بزرگ در باغ داشت که لحظه‌ای تنهایش نمی‌گذاشت، همان میانه باغ دور میزی ۴ نفره نشستیم و علی بدون فوت وقت درباره سریال گفت و من منتظر جواب بودم، ملک مطیعی وقتی قضیه را شنید گفت: باید فکر کنم… اما کارگردان علی حاتمی بود و یکی از سریال‌های بزرگ تلویزیونی بود، می‌دانستم علی کارش را بلد است، مردم‌شناس عجیبی بود، من هم درباره دیگر بازیگرها گفتم. از انتظامی و مشایخی و فنی‌زاده… نام‌ها را که ردیف می‌کردم کم‌کم صورت «امیرکبیر» باز می‌شد، به یک ساعت نکشید و ناصرخان موافقتش را به طور ضمنی اعلام کرد، نمی‌دانم چرا با نام بردن از فنی‌زاده راحت‌تر تسلیم شد که نخستین و آخرین بازی تلویزیونی‌اش را انجام بدهد… دو روز بعد که فنی‌زاده به دفتر حاتمی آمد ماجرا را برایش گفتم، او هم اظهار خوشحالی کرد و قول داد مرد و مردانه نقش ماندنی ملیجک را تا آخر بیاید، سلطان صاحبقران یکی از پرنقش‌ترین و راحت‌ترین پروژه‌های تلویزیونی بود که در زمان مدیریت داود رشیدی در واحد نمایش شکل گرفت. اما همه این خاطره آمد تا از «دنیا» دنیای زندگی پرویز یاد کنم، همزمان با تمام شدن کار بود که چند بازی دیگر به فنی‌زاده پیشنهاد شد و در همان زمان‌ها بود که زندگی فنی‌زاده و همسرش به خاطر حضور دنیا رنگ دیگری گرفت، دنیا قبل از سریال «سلطان صاحبقران» به دنیا آمده بود و همزمان با ساخت سریال می‌توانست همراه پدر سرصحنه به تماشا بنشیند، حتی پرویز به خاطر دنیا سعی کرد تغییراتی در زندگی‌اش بدهد، بیشتر بیاید توی جمع، تنها نماند، دل سنگ می‌خواهد، بشنود و آب نشود… پرویز برخلاف تصور، مثل همان نقش فیلم «گوزن‌ها» کم‌کم آب شد، چون قطره‌ای در خاطره‌ها گم شد… همسرش را و دنیا را تنها گذاشت… بگذریم که در سال‌های بعد از رفتنش چه دردی کشیدند، و باز سال‌ها گذشت و به همت دوست صمیمی پرویز فنی‌زاده «بهرام بیضایی» دنیا قدم به دنیای هنر گذاشت، این درحالی بود که به پدر قول داده بود هرگز کار بازیگری را دنبال نکند و با همه دعوت‌ها برای بازی به قولش وفادار ماند و در کار عروسک‌گردانی و فیلم‌های عروسکی که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساخته می‌شد ماندگار شد، حضورش در جمع حمید جبلی و طهماسب و کلاه قرمزی تا آخرین کار تلویزیونی ادامه یافت اما دردی که در دست راستش می‌نشست امانش را بریده بود، با این همه درحالی که قرار بود کلاه قرمزی تنها دو برنامه باشد، اما ماندگار شد و دنیا هم ماندگار شد، دوستی او و کلاه قرمزی هم تا چهارشنبه قبل ادامه یافت و او که می‌دانست سرطان رهایش نمی‌کند درد کشید و تحمل کرد و هرگز قول به پدر را نیز فراموش نکرد و جلوی دوربین نرفت، بدون اینکه بداند چرا پدر او را از بازی منع کرد.
حالا حمید جبلی، فاطمه معتمدآریا، هدایتی، مرضیه محبوب، نگار استخر، بنفشه صمدی و نگار جواهریان، در هر لحظه بی‌او بودن را تجربه می‌کنند که خیلی سخت است. «دنیا» دنیای مهربانی بود، دختری که با عروسک‌ها زندگی کرد، هم او بود که خاطره‌های حاتمی و ناصر ملک‌مطیعی و آن روزگار شلوغ و پرکاری را زنده کرد…
به هرحال… دنیا هم رفت تا با پدر خوشبخت‌تر باشد… شاید!

منبع: گسترش تجارت

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها