تاریخ انتشار:1397/03/19 - 05:14 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 88904

محمد تاجیک :فیلم‌ سینمایی آواز گنجشکها ساخته مجید مجیدی ، در ایام تعطیلات از شبکه دو به نمایش در آمد .

به گزارش سینماسینما ،این فیلم چندسال قبل به عنوان یکی از شش فیلم برتر سال ۲۰۰۹ از نگاه هیات ملی نقد فیلم آمریکا انتخاب شد.”آواز گنجشک ها”که برنده جوایز ارزشمندی از جشنواره های معتبر جهانی شده در زمان نمایش خود با استقبال خوب منتقدان و مردم مواجه شد.نمایش این فیلم در خارج از کشور نیز بازتاب های گسترده ای داشت. خبرگزاری فرانسه درزمان نمایش این فیلم در جشنواره برلین درباره این فیلم نوشت:«آواز گنجشک‌ها» همانند فیلم «بچه‌های آسمان»، که در سال ۱۹۹۹ نامزد بهترین فیلم اسکار شد، بی‌گناهی و ابتکار کودکان را در مقابله با سختی‌ها و مشکلات زندگی به تصویر کشیده است.»

تمجید لس آنجلس تایمز

روزنامه لس‌آنجلس تایمز در مطلبی به قلم”بتسی شارکی”در نقدفیلم می‌نویسد: شخصیت‌های فیلم‌های “مجیدی” کودکانی هستند با پدرانی توانگر، خستگی‌ناپذیر، عاشق و دوست داشتنی؛ در این میان نقش مادران اما هرگز از حالات پشتیبان خانواده خارج نمی‌شود؛ آنها بسیار کارآمد، سخت‌کوش، وفادار و معتقد و عاشق هستند؛ چیزهایی که برای ما (در آمریکا) به عنوان انسان‌هایی با گستره‌ای از احساسات، معنایی ندارند.وی در ادامه نوشته بود: هنر کارگردان در ایجاد صحنه‌های غیرقابل پیش‌بینی در فیلم و خلق صحنه‌های کمیک به وسیله کودکان نیز استادانه است.قریحه و هنر “مجیدی ” با نمایش تردید، شعف و خوش‌بینی مداوم حسین (فرزند کریم) در رسیدن به ثروتی هنگفت با صید ماهی، همچون “بچه‌های آسمان “است.

تحت تاثیر فلینی و دسیکا

مجیدی در زمان نمایش این فیلم در جشنواره برلین با بیان اینکه تحت تاثیر آثار کارگردانان ایتالیایی چون “فدریکو فلینی” و “ویتوریودسیکا” قرار گرفته است، گفته بود:پیام فیلم این است که ما نباید زیاده‌خواه باشیم. پس از حضور موفقیت آمیز فیلم در جشنواره برلین، خانه سینما با انتشار بیانیه ای می نویسد: دریافت این جایزه به واسطه روایت صادقانه از اعتقادات اجتماعی و مذهبی ملت ایران جای خرسندی و شاد باش دارد.»

 

تمجید یک کار گردان مطرح از آواز گنجشکها

اما این فیلم در زمان نمایش خود آنقدر محبوب بود که کارگردان مطرحی چون مسعود جعفری جوزانی در گفتگویی مفصل با یکی از هفته نامه های مشهوریعنی شهروند امروز ، تنها به تمجید از آواز گنجشک ها و سینمای مجیدی پرداخته بود. کمتر پیش آمده که کارگردانی مطرح در یک مصاحبه طولانی به تمجید از فیلم کارگردان مطرح دیگری بپردازد اما آقای جوزانی این کار را انجام داده بود.

کاری رشک برانگیز

جوزانی درباره این فیلم گفته بود: این فیلم یکی از بهترین فیلم‌هایی بود که من در طی حداقل پنج سال گذشته دیده ام؛ چه خارجی و چه ایرانی. به نظرم کار مجیدی رشک‌انگیز است. مجیدی یک اتفاق است و همه ما باید از او حمایت کنیم. مجیدی را نباید تنها گذاشت. حسادت‌ها،خباثت‌ها، پشت پا زدن‌ها، سنگ زدن‌ها و سنگ انداختن‌ها نباید در سینما به وجود بیاید. فیلم مجیدی هم اتفاقا به این نکات اشاره دارد. مجیدی ساده زندگی می‌کند و ساده فیلم می‌سازد اما فیلم‌هایش در عین سادگی از اکثر فیلم‌هایی که به صورتی توهم‌زا ساخته می‌شوند، مهم‌تر است. امیدوارم همین راه را ادامه دهد. مجیدی از آن آدم‌هایی است که وقتی آدمی مثل من می‌رود فیلمش را می‌بیند شرمنده نیست که در این سینما حضور دارد و این افتخار به آدم دست می‌دهد که خدا را شکر من در جایی فیلم می سازم که مجیدی هم فیلم می‌سازد.

روح مرا پالایش کرد

مسعود جعفری جوزانی درباره این فیلم گفته بود: این فیلم روح مرا پالایش کرد. من مطمئن هستم دیدن این فیلم روح انسان را پالایش می‌کند. شما اگر به کامپیوتر بار اضافه بدهی و اطلاعات بی‌ربط و بی‌اساس و trash در آن جمع کنی، بعضی وقت ها لازم می‌شود که این اطلاعات را دیلیت کنی. احساس من این است که ما اگر کامپیوتر بودیم این فیلم این آشغال‌ها را دیلیت می‌کرد و باعث می‌شد که تو یک لحظه به خودت برگردی.

خسته از شهر

خود مجید مجیدی در مصاحبه ای درپاسخ به سؤالی که می پرسید: “به نظرم رسید سازنده‌ آواز گنجشکها حسابی از زندگی در تهران کلافه‌ شده است… “، می گوید: آره.شاید اصلا از زندگی شهری خسته شده. از روابطش؛ آدم‌هایش.

شهری که دیگر دوست نداریم

او در ادامه گفته بود: شهری نیست که می‌شناختم. اخلاق انگار دیگر از بین رفته است. تزویر و ریا همه جا را برداشته. فاصله بین بچه‌های آسمان تا فیلم آواز گنجشک‌ها حدود یازده سالی می‌شود. در این فاصله هیچ فیلم شهری نساخته‌ام. اما در این فاصله زمانی کوتاه انگار خیلی چیزها تغییر کرده است.

آن وقت که همه چیز به هم می ریزد

روابطی که من با پدرم داشتم، این روزها دیگر مثل افسانه است. این قدر از واقعیت امروز ما دور شده که دیگر کسی حتی تصورش را هم نمی‌تواند بکند و این از هم گسیختگی باز برمی‌گردد به همان دور شدنمان از فطرت. تکرار می‌کنم که این قدر این فطرت را انگولکش کرده‌ایم، آن قدر برایش بکن نکن تراشیده‌ایم، به قدری خواسته‌ایم برایش جهت و مسیر تعیین کنیم و به زور هدایتش کنیم که دیگر خط و لک افتاده است؛ به درد نمی‌خورد. این قدر وارد جزئیات مسائل اخلاقی و اجتماعی و حتی مذهبی شده‌ایم که دیگر از دست رفته‌ایم. عوض این که به خودمان برسیم در پوستین مردم افتاده‌ایم. در مدارس نماز را اجباری کرده‌ایم، بعد هیچ نشانی از آن نماز در خانواده و اجتماعش نمی‌بینید و آن وقت است که همه چیز به هم می‌ریزد.

دعوت به خویشتن

هنگامی که قهرمان داستان، موفق به طی این سیر و سلوک می‌شود و به حقیقت وجودی خود پی می‌برد، در واقع نوعی دعوت به خویشتن صورت گرفته است. بسیاری از منتقدان فیلم ، این فیلم را مقایسه‌ای بین سنت و مدرنیته خوانده بودند و عنوان کرده بودند که مجیدی با مدرنیته مشکل دارد، در حالی‌که پیام اصلی این فیلم بازگشت به خویشتن است.

اودیسه کریم

آواز گنجشکها اودیسه‌ی کریم است. او یک جایی دارد که در یک شرایط حداقلی زندگی می‌کند و بعد شترمرغی را گم می‌کند و خودش هم گم می‌شود و می‌رود دنبال چیزهایی که به او ربطی ندارد و آشغال جمع می‌کند. این اودیسه یاوست. اودیسه هم در سفر تبدیل به یک انسان برتر می‌شود. می‌رود و وقتی برمی‌گردد انسان برتری می‌شود و کنار زن و فرزندش می‌رسد. آن آدم اول مهم نیست؛ مهم این است که در طی یک سفر درونی و بیرونی به آدم دیگری می‌رسد.

درباره کریم آواز گنجشک ها

درون و باطن «کریم» به عنوان شخصیت اصلی فیلم بسیار زیباست، اگرچه چهره زیبایی ندارد اما دریادل است و کسی به چهره او نگاه نمی‌کند و باید بگویم «آواز گنجشک‌ها» تجلی همه آدم‌هایی است که مناعت طبع خوبی دارند.

نمادی از انسانی که هم می تواند پرواز کند وهم می تواند اسیر شود

مجید مجیدی درباره حضور شتر مرغ در این فیلم گفته است: این حیوان در فیلم دارای وجهی کاملا تمثیلی است و نمادی از انسان است که دو پا در زمین و دو بال در آسمان دارد و هم می‌تواند خود را برای پرواز آماده کند و هم می‌تواند اسیر این دنیای خاکی شود.به اعتقاد آقای مجیدی در واقع شترمرغ تمثیل انسان امروزی است که گم‌ کرده‌ای دارد و قهرمان فیلم را در راستای دستیابی به معرفت و شناخت جدید به نوعی سفر دعوت می‌کند.این حیوان حکایت خود انسان را دارد که دو وجهی است، شترمرغ مشخص نیست که شتر است یا پرنده، موجود عجیب و غریبی است که عمر طولانی دارد و در هر شرایطی خودش را تطبیق می‌دهد، حیوانی به شدت مهربان است که با هر شرایطی خودش را تطبیق می‌دهد و در این فیلم تمثیل خود کریم است که به خصوصیات او نزدیک است و حتی چهره‌اش هم به کریم نزدیک می باشد.

چرا آواز گنجشک ها؟

کارگردان «آواز گنجشک‌ها» در ارتباط با عنوان این فیلم هم گفته است: گاه سؤال می‌شود که چرا نام این فیلم با موضوع آن همخوانی ندارد، اما باید بگویم که ما عادت کرده‌ایم که نام فیلم برگرفته از حس‌و حال فیلم باشد، اما عنوان این فیلم بیشتر حالت تمثیلی و نگاهی شاعرانه دارد و به نوعی حالت پارادوکس دارد، چرا که هیچ‌گاه کسی از گنجشک‌ انتظار آواز قشنگ ندارد و حتی کسی هم طمع نمی‌کند که این حیوان را در قفس بیندازد، اما همین پرنده درون خیلی زیبایی دارد و در عین سادگی بسیار زیبا و صبور است و تمثیلی است از انسان‌هایی که در شرایط اجتماعی ما گمشده هستند و تریبونی برای صحبت ندارند و در هر حال، این فیلم برای من حکایت همان گنجشک‌ است.

مناعت طبع و سادگی ارزشمند

مجیدی همچنین در جای دیگری درباره عنوان نام آواز گنجشک ها توضیحات بیشتری می دهد او می گوید: «آواز گنجشک‌ها» یک ترکیب نسبتا پارادوکسی است. گنجشک هیچ‌وقت آواز قشنگی ندارد اما آن مناعت‌طبع و سادگیش ارزشمند است. موجود دل رحمی است و وقتی می‌خواهیم از کسی حرف بزنیم که عموما دیده نمی شود یا کسی که برایش تره خرد نمی‌کنند از گنجشک‌ مثال می‌آوریم.گنجشک تمثیل آدم‌هایی است که دور و برمان هستند و معمولا تریبونی برای ظهور و عرضه ‌اندام ندارند. این عنوان تمثیلی از خانواده‌ی «کریم» است که آواز قشنگ زندگی را پشت به پشت هم می‌سرایند، تا پایگاه خانوادگیشان حفظ شود. شترمرغ نیز تمثیلی از خود بازیگر فیلم است که دو پا بر زمین دارد ولی با دو بالی که برای پرواز دارد، تمثیلی از باطن او و انسان است که می‌تواند با طی ‌طریق بر بلندای جای گیرد.

تمجید منتقدان

اما آواز گنجشک ها در زمان خود بااستقبال خوبی از سوی منتقدان مواجه شد. امیر قادری در شماره۳۸۵ماهنامه فیلم درباره آواز گنجشک ها می نویسد: آواز گنجشک ها به نظرم کامل ترین، پخته ترین و بهترین فیلم مجیدی است که چه به لحاظ اجرا و چه به لحاظ مضمون پختگی بیشتری نسبت به اغلب آثارش دارد به خصوص که روز به روز ساختن چنین فیلم هایی سخت تر می شود.او در ادامه می نویسد: تماشای آواز گنجشک ها شده چیزی در مایه های خوردن یک لیوان آب خنک در دل کویر.جواد طوسی نیز در همین شماره ماهنامه فیلم با اشاره از صحنه های ماندگار در فیلم آواز گنجشک ها می نویسد: کریم در برخوردی قهر آمیز باید زیر آوار خرت و پرتهای اسقاطی برود تا به آن خود باوری ودرک عمیق برسد.

آقای طوسی در جای دیگری از یادداشت خود می نویسد: دوپینگ مجیدی و آدم هایش دربرابر این خشونت هولناک و روابط و مناسبات از هم گسیخته و آمیخته به ریا ،بازگشت به جوهره و فطرت انسانی است.محمد جعفری منتقد دیگری درباره این فیلم می نویسد: در آواز گنجشک ها مجیدی یکبار دیگر به لایه های زیرین جامعه سرک می کشد و دلواپسی خود را از زخمهای آدمهای حاشیه ای آشکار می کند. این دلواپسی در سینمای اجتماعی بعد از انقلاب نگاه سینماگران بسیاری را متوجه خود کرده اما ویژگی مجیدی به نوع نگاه آسمانی او برمی گردد نگاهی که آسیب های اجتماعی را با نظرگاه های ماورایی خود چاره می کند و آن را به تلخی و سیاهی ختم نمی نماید.جعفری همچنین بارزترین ویژگی آواز گنجشک ها را نگاه شریف به آدمها در جوار مصیبتها می داند.

فیلم هایی دارای روح ایرانی و عرفانی

رضا درستکار از منتقدان سینمای ایران معتقد است: مجیدی هر فیلمی که ساخته یک روند تکوینی داشته. سینمایی که مجیدی ارائه می‌دهد سینمایی ارزشمند توأمان با تمام وجود سینماست و او هرچه جلوتر رفته بهتر شده تا جایی که «آواز گنجشک‌ها» بهار سینمای مجیدی است به گونه‌ای که حتی طیف‌های مختلف جناحی نیز این فیلم را دوست دارند. به اعتقاد این منتقد فیلم‌های مجیدی دارای روح ایرانی و عرفانی است.وی ادامه می دهد: در این فیلم به شخصیت اصلی، آن هنگامی که شتر مرغ فرار می‌کند این فرصت داده می‌شود تا زندگی را یک بار دیگر تماشا کند و آدم‌ها از طریق تماشا روایت را جلو می برند. نقطه اعجاب انگیز فیلم‌های مجیدی شاید این باشد که چقدر ساده نشان داده می‌شوند اما اصلاً ساده نیست بلکه تصویرسازی‌های فیلم‌های مجیدی اعجاب انگیز است.به گفته درستکار : «آواز گنجشک‌ها» قصه آدمی است که می‌خواهد به فطرتش برگردد، مثل دیگر فیلم‌های مجیدی.

آواز گنجشکها به روایت منتقدان بین المللی 

دبورایانگ ،آلیسا سایمون و جاناتان رامنی از منتقدان وکارشناسان شناخته شده سینمای دنیا در زمان اکران فیلم نقدها ومطالبی درباره آواز گنجشکها منتشر کرده اند.

 

به گزارش راه فیروزه وبه نقل از سایت فیلم آواز گنجشکها این مطالب به شرح زیر است:

 

هالیوود ریپورتر- دبرا یانگ منتقد امریکایی – مقیم ایتالیا

مجید مجیدی سکان دار کهنه‌کار سینمای ایران، با عقب نشستن از رنگ‌های روشن و احساسات‌گرایی فیلم‌هایی همچون بچه‌های آسمان و باران که امضای او را به یدک می‌کشند، این‌بار در آواز گنجشک‌ها به دامان دشت و دمن می‌زند و روایتی استعاری از سقوط اخلاقی و رستگاری را به تصویر می‌کشد. داستان که با طنزی متین درآمیخته است، به آرامی در حلقه‌های استاندارد فیلم‌های هنری ایرانی چرخ می‌زند .در تناسب با این موضوع، ملاکی برای سنجش قدرت بازاریابی فیلم نیز به دست می‌آید.پس از گریز روشنفکرانه بید مجنون در مورد مردی نابینا که بینایی خود را بازمی‌یابد و درمقابل روح خویش را از کف می‌دهد، مجیدی اندیشمندانه به سوی داستان‌هایی با شخصیت‌های ساده‌تر و مشکلاتی ساده‌تر می‌رود که بالطبع قادر است هم‌ذات پنداری مخاطبان را بیشتر از پیش برانگیزاند. در اینجا قهرمان داستان، کریم (رضا ناجی)، همسر دوست‌داشتنی و پدر سه فرزند، مردی ترش‌رو با چهره‌ای زمخت است که پس از فرار تماشایی یکی از پرندگان، از کار خود در یک مزرعه پرورش شترمرغ بیکار می‌شود.در هفدهمین فیلم مجیدی کارگردان مذهب گرای ایرانی کمتر به شکل مستقیم بحث آفریدگار پیش می‌آید . هرچند همه چیز فیلم طبق برنامه جوری تنظیم شده است تا ایمان کریم مورد آزمایش قرار گیرد. زمانی که او برای انجام ماموریتی به شهر می‌آید، تاجری آشفته با عجله بر ترک موتورش سوار می‌شود و از آن پس است که کریم به عنوان راننده تاکسی موتوری مشغول به کار می‌شود.همه‌ی ما می‌دانیم پول خوب است و در عین حال ریشه بسیاری از بدی‌ها . کریم نیز همچنان که در این حرفه رشد می‌کند، اندک اندک تحت تاثیر شهرنشینان آشفته و متقلب در منجلاب فرو می‌رود. او با مشاهده زندگی طبقه نسبتاً مرفه اجتماع و خانه‌های مجهزشان مغلوب حس سوزنده مال اندوزی می‌شود. آنچه او بر پشت موتور خود به خانه می‌آورد در واقع خنزر پنزری بیش نیست که در حیاط جلویی منزل همچون تلی از آشغال روی هم انباشته می‌شود. او که حتی حاضر نیست از کوچکترین و بلااستفاده‌ترین اقلام بگذرد، وقتی متوجه می‌شود همسرش در کهنه‌ی آبی رنگی را به عنوان هدیه بخشیده است، بشدت خشمگین می‌گردد- دری که نمادهای زیبایی بعدی که یادآور تخته سیاه سمیرا مخملباف است بر پشت او در میان مزارع به سوی خانه حمل می‌شود.نقطه عطف داستان زمانی فرا می‌رسد. که دنیای کریم که اکنون جز مشتی اشیای بی‌استفاده، چیز دیگری نیست بر سرش خراب می‌شود.

در صحنه‌های بسیار اصیل و ناب فیلم، مجیدی قدرتمندانه تبدیل کودکان بی‌گناه به سرمایه‌گرایانی متوحش را به تصویر می‌کشد که حاضرند همه چیز را فدای حفظ سرمایه و ثروت خویش کنند.پی‌رنگ فرعی فیلم به پسر کوچک کریم، حسین، می‌پردازد و رویای مشترکی که او و دوستانش برای پرورش ماهی در آب انبار در سر می‌پرورانند:رویای میلیونر شدن پس از ازدیاد و تکثیر ماهی‌ها. وقتی ماهی‌ها تصادفاً از دست می‌روند و پسر بچه‌ها از فرط غصه و ناامیدی به سیم آخر می‌زنند، کریم که به تازگی بر سر عقل آمده است به آنان یادآوری می‌کند که «دنیا دروغی بیش نیست» که این خود بشارتی است برای بازگشت همگان به شادی و سلامت روح و فکر.

بازی‌های واقع گرا و به دور از اغراق فیلم از گروهی که اغلب آنها را نابازیگران تشکیل می‌دهند داستان را به نرمی و ملایمت پیش می‌برد.چهره ناجی که به طرز چشمگیری زیر فشار تنهایی و بریدن از دوستان و فامیل خرد می‌شود و با اضطراب در هم می‌آمیزد، از نقاط قوت فیلم به شمار می‌رود. گرچه از شدت رنگمایه‌ها قوی تورج منصوری در فیلم‌های قبلی کارگردان در این فیلم اندکی کاسته شده است، اما فیلمبرداری او همچنان زیبا و درخور توجه است.خلاصه‌کلام آن که موضوعات آشنای هنر سینمای ایران بدون تردید در مجموعه‌ای دلچسب و خوشایند با قدرت کارگردانی می‌شوند که می‌توانند موقعیت‌های مناسب دیگری را نیز تدارک ببینند.

آلیسا سایمون

بعد از تلاش ناکام انتقادی با ملودرام اخلاقی بید مجنون مجید مجیدی – تنها کارگردان ایرانی نامزد اسکار – در آواز گنجشک‌ها به همان محدوده دراماتیک باز می‌گردد که در آثار قبلی‌اش به مکاشفه‌اش پرداخته است.

به کمک بهره‌گیری از بازیگران آماتور، این داستان عمیق بشری که در میان طبقات محروم جامعه او می‌گذرد، کشق می‌کند چگونه سرمایه‌داری و تکنولوژی انسان را فاسد می‌کند، مجبورش می‌کند پاکی معنوی خود را از دست بدهد و مهمترین روابطش با خانواده، دوستان و طبیعت را از هم بگسلد.فیلم که به زیبایی ساخته شده است و اغلب احساساتی‌گرا و گاه بانمک از آب درآمده است، ممکن است به لحاظ دراماتیک بنظر بعضی‌ها کم مایه بیاید ولی حتماً‌در بازار داخلی با فروش خوبی مواجه می‌شود و برای پخش کنندگان کاردان در محدوده‌های مختلفی که این کارگردان پیش رو خصیصه‌های خاص را به خاطر می‌آورد، جذابیت‌هایی دارد.قهرمان داستان که کریم نام دارد، از کار در مقام سرگروه رام‌کنندگان شترمرغ در یک دامداری در یک دامداری در غرب تهران لذت می‌برد.

با استفاده از فیلمبرداری ناتورالیستی، صحنه‌های مربوط به انجام وظیفه ‌او – در کنار این موجودات ذاتاً سینمایی – در حرکت درمقابل چشم اندازهایی باز که خود را به بیننده تحمیل می‌کنند، تباینی به یاد ماندنی با مناظر زشت و شلوغ شهری که بعدتر می‌بینیم ایجاد می‌کند.کریم با زنش نرگس‌(مریم اکبری)، دو دختر و پسر کوچکش در دهکده‌ای کوچک زندگی میکند. درست مثل بقیه همسایه‌ها، وقتی نعمت به وفور می‌رسد می‌بخشد و وقتی کسی دست کمک بلند می‌کند می‌گیرد. نماهایی با عظمت او بر فراز کوه، در لباس یک شترمرغ و درحالی‌که سر و گردن پرنده‌ای چوبین را با چنان مهارتی با دست هدایت می‌کند که انگار هم رقص خود را، در پایان فیلم با آن تصاویر واقعی بازتابی دیگر می‌یابد.کریم که از کارش اخراج شده‌است، به امید تعویض سمعک شکسته‌ی دختر بزرگش به شهر می‌رود. آن‌جا با موتورهای مسافرکشی اشتباهش می‌گیرند و حمل و نقل کاسبان (که در تمام مدت در گوشی‌های همراهشان فریاد می‌کنند) و کالاهای مشتریان در ترافیک سنگین شهر را آغاز می‌کند.در مواجهه با مسافران و اماکنی که می‌بیند، طبیعت صادق و بخشنده‌اش تغییر می‌کند و باعث ناراحتی همسرش می‌شود. بعد از آنکه کریم تصادف می‌کند و دیگر قادر نیست سرکار برود، درک او از ایمان و مقصود باز احیاء می‌گردد.در گرد داستان ساده‌کریم و نمایش معصومیت کودکی، یک پی‌رنگ فرعی دن‌کیشوت‌وار درباره‌پسربچه‌های محل که سعی می‌کنند آب انباری به لجن نشسته را برای پرورش ماهی تمیز کنند، ایده‌های قدرتمند دیداری و احساسات سطحی بیننده را برمی‌انگیزد.مطابق معمول فیلم‌های مجیدی، فیلمبرداری تغزلی (این‌بار در همکاری با تورج منصوری که نماهای هوایی فوق‌العاده گرفته) و طراحی صحنه‌های پر قدرت (از اصغر نژاد ایمانی) بیشتر از دیالوگ‌های اطلاعات به بیننده منتقل می‌کند. مشارکت همکاران دیرین کارگردان، حسن حسن‌دوست تدوین‌گر و یدا… نجفی صدابردار نیز آشوب دنیای مدرن را مورد تاکید بیشتری قرار می‌دهد.

اسکرین – جاناتان رامنی (منتقد انگلیسی – مقیم انگلیس)

آوازهای جاودانی مردی از طبقه کارگر

در آواز گنجشک‌ها – یک کمدی با جذابیت‌های آنی از مجید مجیدی، کارگردان ایرانی – نقطه عطف فلسفی شعف باری دارد. اما درحالی‌که این فیلم بسیاری از اعضای مدار جشنواره‌ها را با مسکنی سبک و لذتبخش به لبخند وا می‌دارد، سبک جماعت پسندش کمتر امکان آنرا فراهم می‌آورد تا دغدغه‌ای جدی برای خریداران بین‌المللی به وجود آورد، مگر آنکه – در چنین موارد استثنایی – عاقبت قاعده بازار فیلم هنری برای فیلم های گستاخانه‌تر ایرانی از میان برود.

موفقیت فیلم نامزد اسکار بچه‌های آسمان (۱۹۹۷) و رنگ خدا (۱۹۹۹) توقعاتی به وجود آورد که مجید مجیدی کارنامه‌ای بین‌المللی به عنوان کارگردان هم‌خوان‌تر با سینمای مسلط را در مقام انتخابی متفاوت از تلخ‌کامانی مانند کیارستمی، مخملباف و پناهی شکل دهد. اما این اتفاق هیچ‌وقت به شکلی کامل به وقوع نپیوست و به نظر نمی‌رسد تاثیرگذاری آواز گنجشک‌ها بر طیفی وسیع‌تر این بار هم کاری از پیش برد. فیلم اساساً مرکوبی یک‌نفره برای بازیگر همیشگی مجیدی، رضا ناجی است که نقش کریم – کارگر مزرعه‌ی پرورش شترمرغ در منطقه‌ای ییلاقی و پدرسالار خوش‌قلب – را بازی می‌کند. از همان آغاز، کریم بدشانسی پشت بدشانسی می‌آورد: دختر ناشنوای نوجوانش، هانیه، سمعکش را در آب انبار خانوادگی گم می‌کند؛ ‌پسر کوچک گستاخش در وسوسه تمیز کردن آب انبار و پرورش دادن ماهی می‌سوزد؛ و بالاتر از همه آن که یکی از شتر مرغ‌ها فرار می‌کند و نمی‌تواند به بندش بیندازند.مجید چند صحنه سورئال و حتی کمیک شاعرانه را از دل تلاش‌های کریم دست تنها برای به بند انداختن جانور از کار در می‌آورد: او در لباسی مبدل – شبیه به یکی از لباس‌های تخفیف خورده بیگ برد (Big Bird) درخیابان سسامی- این مناطق ییلاقی را گام به گام می‌گردد، ولی از آن فراری خبری نمی‌شود و در نتیجه کریم کارش را از دست می‌دهد.کریم سوار بر موتور سیکلت کم قیمتش برای سفارش یک سمعک جدید به تهران می‌رود و تصادفاً خود را با حمل و تقل سنخ نمایان و تیپ‌های مختلف شهر بزرگ در آغاز کاری جدید می‌یابد که نه تنها وضعیت مالی‌اش را سر و سامانی می‌بخشد، بلکه شروع به آشغال جمع کنی و تلنبار آن در حیاط خانه می‌کند. اما زندگی جدید او و ارزش‌های شهرنشینی که به همراه دارد، طبیعتاً برای روح کریم که دم به دم بد سرشت‌تر می‌شود، خوب نیست و تنها در زمانی که تل آشغال‌های حیاط فرو می‌ریزد، او مجبور می‌شود به خود استراحت دهد و آنچه در زندگی اهمیت دارد را بیاندوزد.آواز گنجشک‌ها که اساساً سهل است و کلیشه‌ای، در درخشانترین لحظاتش شوک فرهنگی وارد شده به کریم محصور مانده در پرتوی خودخواهی و جنون مطلق زندگی در تهران را بر پرده ثبت می‌کند.وگرنه، سنگینی فیلم مستقیماً به دوش ناجی افتاده که به سیبی از وسط نصف شده با جاد هرش – ستاره مجموعه کمدی تاکسی – می‌ماند و ظاهر آدم عادی خوشایندی را دارد که به کرات واکنش‌های تاخیری خنده‌آور و حاکی از نگرانی بروز می‌دهد.هرچند در یک‌سوم نهایی، روایت از یک موضوع باورنکردنی دیگر می‌جهد و مجیدی زمانی همدردی بسیاری از بینندگان را از دست می‌دهد که تعداد فراوانی ماهی قرمز (که از قضا واقعی هستند) تنها به امید به دست آوردن چند امتیاز غم‌انگیز سطح پایین قتل‌عام می‌شوند. انتخاب بازیگران کودک مثل دسته‌گل، نمایش مشقات روستایی به عنوان موضوعات تزئینی شعف بار، بعلاوه دلبستگی‌شدید مجیدی به رنگ‌های شاد و جذاب، تاثیری نرم و گاه سهل برجای می‌گذارد که به سرعت رنگ می‌بازد.با این وجود، حتی برای آدم‌های بدبین مقاومت در برابر غرابت محض شترمرغ‌ها دشوار است – به خصوص وقتی یکی از آنها با چیزی که می‌توان به یک رقص غیرعادی با بادبزن تشبیهش کرد، به فیلم خاتمه می‌دهد.

 

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها