تاریخ انتشار:1396/07/12 - 19:24 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 68181

 احمد محمود، نویسنده ایرانی، ۱۵ سال پیش درگذشت. ۱۲ مهر ۱۳۸۱ رسانه‌ها از درگذشت نویسنده‌ای خبر دادند که سال به سال ارزش آثار ادبی‌اش بیشتر می‌شود.
به گزارش سینماسینما ،محمود به‌ندرت تن به گفت‌وگو با روزنامه‌ها و نشریات می‌داد. بعد از درگذشتش، یکی، ‌دو گفت‌وگو با او منتشر شد که در سال‌های پایانی عمرش انجام  شده بود و محمود در آن‌ها از زندگی خود تعریف کرده بود؛ زندگی‌ای که بسیار ساده، بی‌آلایش و شریفانه بود. این گفت‌وگو تکه‌ای از پرسش و پاسخی است که مجله «چیستا» با او منتشر کرده بود. «چیستا» از مجله‌های قدیمی ادبی‌ است که انتشارش را شهریور ۱۳۶۰ با سردبیری پرویز شهریاری شروع کرده بود. آن سال که جنگ عراق با ایران تازه شروع شده بود، انتشار مجله‌ای ادبی جسارت می‌خواست. گفت‌وگو با احمد محمود هم با پادرمیانی خود شهریاری انجام شده بود. در پایان همین گفت‌وگو که سه، چهار ماه پس از درگذشت محمود منتشر شده بود، گفت‌وگوکننده از محمود می‌پرسد «حرفی با‌ خوانندگان‌ ما ندارید؟» و محمود می‌گوید «اگر از‌ من‌ نمی‌پرسیدید هیچ حرفی نداشتم. من اگر الان هم دارم می‌گویم اجباری دارم.» و بعد گفت‌وگوکننده می‌گوید «بله، حق با شماست. من می‌دانم. برای این‌که این نشست چندم‌ بوده‌ که در اثر‌ پافشاری‌ ما و استفاده از امکان دوستی با استاد شهریاری این امکان فراهم شده است.» «چیستا» در همه این سال‌ها با همه فرازوفرودهای اجتماعی به انتشارش ادامه داده است.

چه شد که نویسنده شدید؟
خب، این یکی از همان‌ سوال‌های‌ تکراری است. (با خنده) من باید بگویم، جوان بودم، علاقه‌مند به ادبیات و به شعر و به کتاب. بعد یواش‌یواش… نه، این مسائل نیست اصلا، علاقه‌مند به کتاب بودم‌، کتاب‌ هم‌ می‌خواندم، هیچ نمی‌شود گفت چه‌ شد‌ که‌ این‌طور شد. علاقه داشتم به کار نوشتن؛ از جوانی هم می‌نوشتم. شرایط ما به‌گونه‌ای است که آدم به آن‌جایی که دلش‌ می‌خواهد‌ نمی‌رسد‌، من می‌خواستم سینماگر بشوم، سینما را خیلی دوست‌ داشتم. اگر وضع بسامانی بود یا من وضع بسامانی می‌داشتم، بی‌تردید سینماگر می‌شدم. منتها کار سینما کار فردی نیست‌. کار‌ گروهی‌ است. کار دشواری است. آدم باید تعلیم ببیند. من در‌ این فکر بودم که به خارج بروم درسش را بخوانم، ولی نشد. هزار سنگ پیش پای آدم هست‌ که‌ آدم‌ را به جهت‌های مختلف می‌کشاند. این حس در من بود. این‌ حس‌ کار سینما، در من بسیار زیاد بود. خلق یعنی اظهار درون خود، وقتی آن‌جا نشد جهت‌ دیگری‌ پیدا‌ کرد. به طرف نوشتن که فردی است و هزینه‌ای ندارد، رفتم. لزومی نداشت‌ که‌ من‌ درسش را بخوانم، دانشگاه ما که این چیزها را نداشت این چیزها را حالا‌ هم‌ ندارد‌، اگر هم می‌داشت به‌دردبخور نبود. پس من باید خودم شروع می‌کردم، یک‌ امر‌ فردی که باید خودم تلاش می‌کردم و شروع کردم و تلاش کردم و بعد به‌تدریج‌ همین‌طوری‌ شد‌ که تا امروز شده است. حس هنری در من بیشتر به طرف سینما بود‌، خیلی‌ها‌ به من می‌گویند در کارهایت برش‌های سینمایی هست. شاید این برش‌های سینمایی همان‌ حس‌ و حال‌ و روحیه‌ای است که من برای سینما داشتم و هنوز هم دارم.

 ۶۰ سال پیش شما در‌ اهواز‌ بودید؟
من در اهواز بودم، بله، سینمای صامت را در اهواز دیدم، شرکت‌ نفت،‌ فیلم‌ نشان می‌داد. من حالا می‌گویم ۶۰ سال، شاید ۶۰ سال دقیق نباشد، ولی اولین فیلم‌ ناطقی‌ را‌ که دیدم یادم هست فیلم «دختر لر» بود یا «جعفر و گلنار». معروف‌ است‌ به «جعفر و گلنار». حدود ۱۲ سالم بود، اکنون ۶۸ سال دارم، حدود ۵۵ سال پیش.

 آن‌وقت شما با‌ خانواده‌ رفتید یا مثل همه جوان‌ها با دوستان؟
با دوستان ۱۲-۱۰ ساله‌ بودیم؛‌ با هم رفتیم. اولین فیلم را‌ که‌ دیدم، سه بعد‌ ازظهر‌، روز‌ جمعه بود. (با خنده) با دوستان‌ رفتیم‌ سینما. بلیتش هم یادم می‌آید یک ریال بود. (با خنده)

منبع : روزنامه آسمان آبی

برچسب‌ها:

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها