تاریخ انتشار:1395/10/23 - 14:11 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 39776
هاشمی رفسنجانیسروش صحت در صفحه آخر اعتماد نوشت:

پریروز خیابان‌ها غلغله بود. انگار همه به خیابان آمده بودند. گفتم: «امروز روز تاکسی‌سواری نبود، باید پیاده می‌رفتم.» راننده گفت: «بله جلو بسته است، جای سوزن انداختن نیست.» مردی که عقب تاکسی نشسته بود، گفت: «ولی این از اون ترافیک‌هایی هست که آدم اعصابش خرد نمی‌شه.» زنی که عقب تاکسی نشسته  بود، گفت: «چه زندگی عجیبی داشت.» راننده گفت: «چه مرگ راحتی.» بعد گفت: «مرگ راحت نعمته… تا روز آخر روی پای خودت باشی بعد بری بیمارستان، دو ساعت بعدش تمام… واقعا نعمته.» مرد گفت: «اصلا فکر نمی‌کردم این همه آدم بیان… همه اومدن.» زن دوباره گفت: «چه زندگی عجیبی داشت… .»

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها