تاریخ انتشار:1394/12/10 - 06:57 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 12624

عسل عباسیان – شهرام مکری فیلم‌ساز جوانی است که از اقبال کنونی سینما به جوان‌ها استقبال می‌کند و درعین‌حال معتقد است این جوانگرایی نباید موجب بی‌تفاوتی نسبت به بزرگانی که تاریخ سینمای ما را ساخته‌اند، شود. با او که این روز‌ها در مرحله پیش‌تولید تازه‌ترین فیلم خود است در گپ‌وگفتی کوتاه، حضور جوان‌ها در عرصه فیلم‌سازی را بررسی کرده‌ایم.
‌در سال‌های اخیر شاهد استقبال تهیه‌کنندگان از نیروهای جوان سینما برای فیلم‌سازی بوده‌ایم. به نظر شما چطور سینمای ما پس از دهه ۸۰ که به نظر می‌رسید دور، دورِ کارگردان‌های صاحب‌نام است، در سال‌های آغازین دهه ۹۰ به این سمت کشیده شد؟
واقعیت این است که به نظر می‌رسد روند کار کارگردانی در ایران برخلاف اتفاقی که در کشورهای دیگری مثل آمریکا با آن روبه‌روییم، این‌چنین است که انگار افزایش عمر کاری یک کارگردان، رابطه معکوسی پیدا می‌کند با کیفیت کار، درحالی‌که در کشورهای دیگر، عکس این اتفاق می‌افتد؛ یعنی هرچه عمر کاری یک کارگردان بیشتر می‌شود، کیفیت کار‌هایش افزایش پیدا می‌کند، که روند کارگردان‌های صاحب‌نامی همچون اسکورسیزی و کلینت ایستوود گواه این ماجراست. اصولا در کارگردانی در سطح بین‌الملل می‌بینیم که هرچقدر عمر کاری یک کارگردان بیشتر می‌شود، تأثیر تجربه کاری و زیست آن‌ها در کارشان نمود بیشتری پیدا می‌کند. اما چرا اینجا چنین اتفاقی نمی‌افتد و کارگردان به مرور رو به افول می‌رود؟ این موضوع چند دلیل مهم دارد. مهم‌ترین دلیل این است که اینجا ما برای ورود به یک حرفه، اندوخته زیادی جمع می‌کنیم و با آن اندوخته وارد حرفه‌مان می‌شویم و انگار برای ادامه‌دادنش دیگر احساس نیاز به اندوختن نمی‌کنیم و سال‌ها از داشته‌های اولیه‌مان استفاده می‌کنیم و به این ترتیب با افزایش عمر کاری ما، کیفیت کار ما تنزل پیدا می‌کند.
‌اما چطور می‌توان از چنین آسیبی در امان ماند؟
شاید ما به‌عنوان یک کارگردان نیاز به این داریم که هر چند وقت یک‌بار به خودمان توقفی دهیم و کارنامه‌مان را بازنگری کنیم و بین ساخته‌هایمان کمی فاصله بدهیم و در این فواصل اندوخته‌های جدیدی کسب کنیم. اما هر دوی این‌ها، یعنی توقف دادن و کسب اندوخته تازه، به نظر می‌رسد در سینمای ایران امکان‌پذیر نیست. به این دلیل که فیلم‌سازی در ایران از شرایط استاندارد حرفه‌ای برخوردار نیست و این‌طور نیست که من به‌عنوان کارگردان، با ساخت یک فیلم بتوانم تا آخر عمر از مزایای آن فیلم استفاده کنم و مجبورم برای شکل‌دادن به اوضاع اقتصادی‌ام، تندتند کار کنم. از طرفی به نظر می‌رسد دانش‌آموختن در ایران هنوز سیستماتیک نیست؛ یعنی اغلب ما وقتی در سینما به مرحله‌ای رسیده‌ایم که دیگر فیلم می‌سازیم، خودمان را بی‌نیاز می‌دانیم از اینکه دانش جدید بیاموزیم و خودمان از یک آموزنده و هنرجو به معلم و استاد و مدرس تغییر نقش می‌دهیم و به همین خاطر از دانش روز نیز عقب می‌مانیم.
‌چقدر مسئله اقتصاد سینما را در پروسه ورود نیروهای تازه‌کار، و ترجیح‌داده‌شدنشان به قدیمی‌تر‌ها مؤثر می‌دانید؟
مسلما مؤثر است. چون وقتی ما چند فیلم می‌سازیم، به مرور سابقه کاریمان باعث می‌شود که قیمت تولید محصولاتمان بالا برود. یعنی کم‌کم به‌عنوان کارگردان دستمزد بیشتری می‌گیریم و عوامل فیلممان هم به نسبت قبل تقاضای دستمزدهای بیشتری می‌کنند و مجموع این‌ها قیمت تولیدشده کارمان را بیشتر می‌کند. در چنین شرایطی کارگردان‌های جوانی وجود دارند که به خاطر اینکه تازه آموزش دیده‌اند دانششان به‌روز‌تر است و همین‌طور از این جهت که تازه وارد سیستم کار شده‌اند، وابستگی و توقعات اقتصادی کمتری دارند و به این خاطر که کارشان، کار اول کارنامه‌شان است، محصول ارزان‌تری را تولید می‌کنند. همه این‌ها باعث می‌شود گرایش تولیدکنندگان ناگهان به سمت کارگردان‌های جوان‌تر برود. یک نکته بسیار اساسی دیگری هم که وجود دارد، این است که کار خوب محصول تمرکز است. به محض اینکه یک کارگردان تمرکزش را از دست می‌دهد، یعنی عضو انجمن‌های صنفی و عضو کانون‌های مختلف در خانه سینما می‌شود و برای سخنرانی به جاهای مختلف می‌رود و در جراید مصاحبه می‌کند و…، تمرکز لازمش برای کار اصلی‌اش که کارگردانی است، از دست می‌رود. در نتیجه نمی‌تواند کار خوب تولید کند. این‌ها همه از دلایل اقبال سیستم تهیه و تولید، به سمت کارگردان‌های جوان‌تر است. اما نکته‌ای مهم هم وجود دارد و آن این است که به نظرم این مسیر، مسیر درستی نیست. ما نباید تجربه کارگردان‌های قدیمی‌تر سینمای ایران را به همین راحتی از دست بدهیم. نباید فکر کنیم کارگردان‌های قدیمی گران و بی‌تمرکزند و ما باید با کارگردان‌های جدید کار کنیم. کارگردان‌های قدیمی‌تر، تاریخ سینمای کشورمان را ساخته‌اند و ما باید تمام تمرکزمان را بگذاریم برای اینکه دوباره این افراد به نقطه اوج خودشان بازگردند. فیلم «مدمکس» که امسال در سینمای هالیوود تولید شد نشان‌دهنده چنین حرکتی بود؛ درحالی‌که در سینمای آمریکا، ده‌ها و صد‌ها کارگردان اکشن‌ساز وجود دارند، باز یکی از کهنه‌کارترین‌ها ثابت کرد، می‌تواند از بهترین‌ها باشد. به نظر من ما به‌عنوان نسل جوان سینمای ایران باید مدام یادآوری کنیم که پیش از ما آدم‌های درجه یکی ایستاده‌اند.
‌ در مواردی مثل داوری‌های جشنواره فجر یا جشن خانه سینما، اینکه اخیرا بیشتر جوایز به فیلم فیلم‌سازهای خیلی تازه‌کار تعلق ‌گرفته، بحث‌برانگیز شده‌است.
نکته دیگری که وجود دارد، این است که سیاست‌زدگی در تمام ارکان جامعه ما نفوذ کرده. منظورم از سیاست، دستگاه حکومت و دولت نیست. منظورم رفتار سیاست‌مدارانه و مصلحت‌طلبانه است. به محض اینکه شما در سینما صاحب سابقه می‌شوید، جاهایی دشمن دارید و جاهایی دوست. جاهایی به فیلم‌های بعضی‌ها رأی می‌دهید و جاهایی از آن‌ها رأی نمی‌گیرید. سابقه سینمای ایران نشان می‌دهد رفتار سیاست‌مدارانه در چنین تصمیم‌گیری‌هایی بی‌تأثیر نیست. نکته دیگری که باز می‌توان به آن اشاره کرد، این است که سرنوشت سینمای ایران به‌جای اینکه متأثر از تأثیری باشد که مستقیم بر مخاطب می‌گذارد، متأثر از همین مناسبات صنفی است. پس رفتار سیاست‌مدارانه می‌تواند خیلی چیز‌ها را در سینمای ایران تحت‌تأثیر قرار دهد. خیلی از اتفاقاتی هم که درباره جایزه‌گرفتن یا نگرفتن نسل جدید و قدیم می‌افتد نتیجه این نوع برخورد است. البته درمورد جشنواره فجر امسال و دادن اغلب جوایز به فیلم فیلم‌سازان فیلم اولی، من به‌شخصه فکر می‌کنم داور‌ها خیلی مسیر اشتباهی را طی نکردند، اما فکر می‌کنم احتمالا اگر فیلم «بادیگارد» توسط یک کارگردان بی‌نام‌ونشان ساخته شده بود، حضورش در جشنواره تأثیر متفاوتی در آرای داوران داشت.
‌ این همه توجه نشان‌دادن به اثر یک فیلم‌اولی برای آینده او خطرناک نیست؟
من فکر می‌کنم داور‌ها نمی‌توانند به اینکه آینده یک فیلم‌ساز چه خواهد شد، فکر کنند و بر این اساس به فیلم او جایزه بدهند. آن‌ها باید فکر کنند چه فیلمی خوب است؛ سرنوشت روانی کار یک فیلم‌ساز به خودش مربوط است. ما خیلی فیلم‌های اول خوب در تاریخ سینما داشته‌ایم که فیلم‌ساز‌هایش بعد از آن خیلی فیلم‌های خوب دیگری ساختند. مثلا سودربرگ با فیلم اولش نخل طلای کن را گرفت و همین‌طور به فیلم‌سازی خوب ادامه داد و بعضی فیلم‌ساز‌ها را هم داشته‌ایم که فیلم اولشان بهترین فیلمشان بوده و دیگر راه‌شان را به‌‌ همان قوت ادامه نداده‌اند. مثلا خیلی‌ها معتقدند اورسن ولز و «همشهری کین»‌اش هرگز دیگر تکرار نشدند.

 

منبع: شرق

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها