تاریخ انتشار:1398/06/12 - 06:10 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 118343

سینماسینما، رویا فتح‌الله‌زاده

فیلمِ داستانی«رضا» روایت‌گر زندگی مردی به ‌نام رضاست که پس از ۹ سال زندگی مشترک برخلاف خواسته‌اش در آستانه جدایی از همسرش قرار دارد. رضا به درخواست و تمایل همسرش، فاطمه، احترام گذاشته است و با او به دادگاه می‌رود تا با اعلام عدم توافقشان به قاضی، طلاق توافقی بگیرند. فیلم ریتمی آهسته و ملایم دارد، ولی در عین حال بازی راحت و بازیگوشانه علیرضا معتمدی فضای آن را از کسالت‌بار بودن نجات داده است. در سیر و حرکت داستان متوجه می‌شویم که رضا و فاطمه دو کاراکتری هستند که شباهت‌های زیادی به یکدیگر دارند. آن‌ها هر دو شوخ‌طبع و خون‌سردند، اما تفاوت مهم آن‌ها در وفاداری و پای‌بندی رضا به سنت و رهایی فاطمه از سنت‌های ایرانی است. رضا هنوز به سنت‌های ایرانی پای‌بند است. او نویسنده‌ای است که در حال نوشتن داستانی افسانه‌وار درباره داستانِ پیداییِ نیاکانش است. جالب‌تر این‌که شغل رضا که معماری و بازسازی خانه‌های قدیمی است نیز با ویژگی پای‌بند‌ی‌اش به سنت‌ها و فرهنگ کهن ایرانی رابطه‌ای معنادار پیدا می‌کند و همه این‌ها به روایت فیلم عمق و معنای بیشتری می‌بخشد. کاراکتر فاطمه را می‌توان نمایان‌گر زنی مدرن قلمداد کرد که تمایلی به اصول سنتی خانواده ایرانی ندارد. او نمی‌خواهد به نقش زن در ساختار خانواده سنتی، یعنی مادرانگی، تن دهد. از سوی دیگر، این ویژگی را می‌توان در سکانسی مورد بررسی قرار داد که رضا و فاطمه پیش از جلسه دادگاه با یکدیگر صحبت می‌کنند. رضا درباره این‌که ممکن است فاطمه حامله باشد و حتی بچه دوقلو داشته باشد، صحبت می‌کند و همین دیالوگ‌ها بازنمایی از اندیشه اوست که به کارکرد سنتی خانواده، یعنی فرزندآوری، باور و علاقه دارد؛ درست برخلاف فاطمه که تمایلی به مادر شدن ندارد.

کاراکترهای فیلم شبیه به آدم‌هایی هستند که در جهان واقعی روزمرگی‌هایشان را سپری می‌کنند. به همین دلیل، ویژگی و صفتی مطلق یا به تعبیری دیگر، سیاه/سفید بودن را در شخصیت‌ها نمی‌بینیم. همه چیز در فیلم «رضا» حالتی سیال دارد و در حال جریان است. حتی رابطه رضا و فاطمه پس از جدایی مدام تغییر شکل می‌دهد و در بلاتکلیفی و تعلیق سِیر می‌کند.  فاطمه نه به طور کامل از زندگی رضا بیرون می‌رود و از او دل می‌کند و نه با او می‌ماند. این تعلیق موجب می‌شود رضا در رابطه‌هایش با زنان دیگر نیز مدام شک و تردید داشته باشد. رضا پس از طلاق رسمی از فاطمه می‌کوشد عشق ازدست‌رفته‌اش را در دیگر زنان جست‌وجو ‌کند، بنابراین به هر زنی که در مسیرش قرار می‌گیرد، پیشنهاد آشنایی و رابطه دوستی می‌دهد. رابطه رضا و ویولت می‌توانست جدی باشد، اما تحت تاثیر آمدن و رفتن‌های فاطمه به خانه رضا قرار می‌گیرد و بی‌سرانجام می‌ماند. رضا در مقوله عشق نیز تحت تاثیر مَنشِ فکری‌اش هنوز از عشق قدیمی‌اش دل نکنده است و به همان اندازه که تسلیم و سرسپرده عشق قدیمی‌اش است، در عین حال نمی‌تواند دل در گرو شخصیت‌های نو دهد که به زندگی‌اش قدم گذاشته‌اند. آگاهی و در عین حال رضایت او از این وضعیت در صحبت تلفنی او خطاب به ویولت آشکار می‌شود: «ویولت، سلام! ببخشید من امروز زیاد روبه‌راه نبودم، برای همین تلفنت رو جواب ندادم. من از این‌که با تو آشنا شدم، خیلی خوشحالم. رابطه‌مون رو خیلی دوست دارم. اما فاطی برگشته. اما نمی‌دونم برگشته یا نه! هروقت می‌خواد، میاد. هر وقت می‌خواد، می‌ره. من نمی‌تونم جلوش رو بگیرم. یک‌جایی از زندگی من قرار گرفته که نمی‌تونم بهش نه بگم! ولی دوست دارم رابطه‌م با تو رو داشته باشم…»

فیلم «رضا» بیش از آن‌که کنش‌گری‌های رضا را به تصویر بکشد، داستان سرسپردگی و وابستگی رضا به فاطمه را بازمی‌نمایاند. داستان فیلم بر مدار خواسته‌ها و تمایلات ناپایدار و بی‌ثبات فاطمه حرکت می‌کند و سرنوشت دیگر کاراکترها بر مبنای خواست او تعیین می‌شود. در سکانسی از فیلم زمانی که فاطمه و رضا در حال قدم زدن هستند، فاطمه می‌گوید: «نمی‌دونم چی می‌خوام.» و این جمله جان‌مایه روایت فیلم را نشان می‌دهد که بر مدار تمایلات ناپایدار فاطمه شکل می‌گیرد و تغییر شکل می‌دهد.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها