تاریخ انتشار:1396/06/27 - 20:59 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 66586
 جشنواره فیلم ونیز ۲۰۱۷، هفتادوچهارمین دوره خود را در حالی پشت سر گذاشت که نماینده‌ای از ایران در بخش اصلی مسابقه حضور نداشت. اما نام سینماگران ایرانی چه در بخش داوری و چه به‌عنوان فیلم‌ساز، بارها شنیده شد.

شیر طلایی جشنواره به فیلم «شکل آب» ساخته گیلرمو دل تورو، کارگردان مکزیکی، رسید که به گفته منتقدان،  به‌حق شایسته آن بود.  در غیاب فیلمی از ایران در بخش مسابقه جشنواره، سه فیلم در بخش افق‌ها، به وسیله فیلم‌سازان ایرانی به نمایش درآمد؛  علی عسگری با «ناپدیدشدن»، وحید جلیلوند با فیلم «بدون تاریخ، بدون امضا» و علیرضا خاتمی با فیلم «فراموشی می‌سراید».  «ناپدیدشدن» دستش از جایزه کوتاه ماند. اما «بدون تاریخ، بدون امضا» موفق به دریافت جایزه‌ بهترین کارگردانی برای وحید جلیلوند و بهترین بازیگر مرد برای نوید محمدزاده شد.  علیرضا خاتمی نیز برای «فراموشی می‌سراید»، سه جایزه بهترین فیلم‌نامه، جایزه انجمن بین‌المللی منتقدان (فیپرشی) و جایزه اینترفیلم را از آنِ خود کرد. از این‌رو گفت‌وگویی کردیم با این کارگردان ایرانی که در آمریکا زندگی می‌کند و فیلمش که محصول فرانسه، آلمان و هلند است را در شیلی ساخته!

لطفا خود را معرفی کنید و از سابقه فعالیت خود بگویید.
من سال ۱۳۵۹ در داراب ِ فارس به‌دنیا آمدم و بزرگ‌شده ایران هستم. در سینمای ایران از دستیاری کارگردان شروع کردم و افتخار همکاری با کارگردانانی همچون اصغر هاشمی، همایون اسعدیان و اصغر فرهادی را دارم. در سال ۲۰۰۴ از ایران به مالزی مهاجرت کردم و در رشته «خلاقیت‌های رسانه‌ای» با گرایش جلوه‌های ویژه کامپیوتری، مشغول به تحصیل شدم و پس از آن به‌عنوان ناظر جلوه‌های ویژه مشغول به کار شدم. در سال ۲۰۱۰ برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتم و کارشناسی ارشد هنرهای زیبا با گرایش تولید فیلم را در آنجا گذراندم. چندسالی در بیروت در دانشگاه آمریکایی لبنان مشغول تدریس سینما بودم و اکنون نیز در دانشگاه دوپال در شیکاگوی آمریکا درس می‌دهم. در طول سفرهایم در کشورهای مختلف چند فیلم کوتاه ساخته‌ام و «فراموشی می‌سراید» اولین فیلم بلند من است که در جشنواره ونیز امسال اکران شد.
نام فیلمتان دقیقا چیست و محصول کدام کشور است؟
نام فیلم در ابتدا «فراموشی می‌سراید» بود. اما در ترجمه آن به انگلیسی نام Oblivion Verses برای آن انتخاب شد و در اسپانیایی به Los Versos del Olvido ترجمه شد که معادل فارسی آن «ابیات فراموشی» یا «آیه‌های فراموشی» است. گرچه آیه‌های فراموشی می‌تواند ترجمه درستی باشد،  اما «فراموشی می‌سراید» را در فارسی شاعرانه‌تر و مناسب‌تر می‌دانم و البته به ترجمه دوستان هم احترام می‌گذارم.
تهیه‌کننده اصلی فیلم فرانسه است اما از کشورهای هلند، آلمان و شیلی نیز در تهیه فیلم شرکت کرده‌اند. ازاین‌رو فیلم محصول مشترک هر چهار کشور است. فیلم در کشور شیلی و به زبان اسپانیایی فیلم‌برداری شده است.
موضوع فیلم درباره چیست؟
فیلم درباره پیرمردی است با حافظه‌ای بسیار استثنایی  که همه چیز را با جزئیات به خاطر می‌آورد مگر نام آدم‌ها. او مسئول سردخانه‌ای دورافتاده در حاشیه قبرستانی بزرگ است. در شهر اتفاقاتی می‌افتد که منجر می‌شود پلیس سردخانه را چندروزی قرق کند. بعد از رفتن نیروهای پلیس، پیرمرد جنازه دختر جوانی را پیدا می‌کند که ظاهرا از چشم آنها دور مانده است. او تصمیم می‌گیرد پیش از بازگشت پلیس جنازه را به‌ خاک بسپارد. این فیلم به نوعی در بستر وقایع تاریخی است که در آمریکای جنوبی بارها و بارها اتفاق افتاده و اکثرا محصول مستقیم کودتاهای نظامی مورد حمایت آمریکا بوده است. اتفاقا امروز، ۱۱ سپتامبر، که این مصاحبه انجام می‌شود، سالروز کودتای شیلی است؛ کودتایی که سالوادر آلنده را ساقط کرد و سال‌های تاریک دیکتاتوری پینوشه را برای شیلی رقم زد.
فکر می‌کنم برای یک فیلم‌ساز باید سخت باشد که فیلمی از تعامل در وقایع تاریخی نقطه‌ای دیگر از جهان که در آن حضور نداشته، بسازد. منبع الهام شما برای این فیلم چه بود؟
داستان فیلم من درباره بدن‌های گمشده است. یادم می‌آید در روستای ما، پس از سال‌ها از پایان جنگ، بقایای جوان مفقودالاثری را برای تشییع آورده بودند. روز بسیار غم‌انگیزی بود. همه می‌دانستند که در تابوت فقط چند تکه استخوان و یک لنگه پوتین است. مادر آن شهید فریاد می‌زد: «سرو فرستادم جنگ و پوتین خاک می‌کنم». فیلم من در حقیقت تأملی است درباره مسئولیت به‌یادآوردن و نتایج فراموشی؛ اینکه چگونه با غیبت عزیزان‌مان کنار می‌آییم. فکر می‌کنم این موضوعی است که هرکسی در هر گوشه جهان می‌تواند بفهمد و حس کند. خود کلمه‌ «مفقودالاثر» یعنی کسی که همه نشانه‌های بودنش از دست رفته. این فیلم مرثیه‌ای است در غیبت عزیزانی که گم شده‌اند.
چرا با این همه تأکید بر ایران، سعی نکردید فیلمی با موضوع ایران بسازید؟
در ایران فیلم‌سازان باسابقه و مطرحی وجود دارند که برای بیان روایتی از ایران شایسته‌تر از من هستند که خارج از ایران زندگی می‌کنم. من سال‌هاست که خارج از ایران زندگی می‌کنم و دوری از فضای ایران، مانع درک دقیق من از جامعه امروز ایران است. ایران در شرایط تاریخی حساسی به سر می‌برد. هر تصویری که از ایران در جامعه بین‌المللی بازتاب پیدا کند، حساسیت‌های ویژه‌ای به همراه خواهد داشت. من نمی‌خواستم فیلمی بسازم که به هر شکلی دچار سیاست‌زدگی شود و چهره‌ای تاریک از ایران به نمایش بگذارد. حقیقت امر سیالی است. در سازوکار پیچیده جهان امروز باید سنجید که حرف را کجا و به چه کسی بزنیم. به قول حافظ: با خرابات‌نشینان ز کرامات ملاف // هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد.
در فیلم شما زمان و مکان چندان مشخص نیست، پیام فیلم شما برای مخاطبانی خاص یا مردمانی از جغرافیایی خاص است؟
من در کشورها و فرهنگ‌های مختلفی زندگی کرده‌ام و هنگامی که این داستان را می‌نوشتم به این فکر می‌کردم که آیا این داستان برای فرهنگ‌های مختلف قابل درک است یا نه؟ وقتی می‌نویسم به دوستانم در ایران، فرانسه، مالزی، لبنان، شیلی و پِرو فکر می‌کنم و تلاش می‌کنم افراد بیشتری بتوانند با فیلم‌هایم ارتباط برقرار کنند. از این‌رو داستان من متعلق به جغرافیای خاصی نیست و می‌تواند هرجایی اتفاق افتاده باشد.
چرا شیلی را برای لوکیشن انتخاب کردید؟
من به یک قبرستان بزرگ و ویژه احتیاج داشتم. به حدی بزرگ که آدم‌ها در آن گم می‌شوند. در خیلی از کشورها به دنبال آن گشتیم؛ بوسنی، بلغارستان، مراکش، ترکیه و… که سرانجام در شیلی آن را یافتیم. خوشبختانه شیلی برای تولید فیلم هم بازیگران باتجربه‌ای داشت و هم عوامل فنی چیره‌دست. تولید فیلم هم در آنجا ارزان‌تر از جاهای دیگر بود. همین‌طور قوانین اروپا برای تولید فیلم مشترک، با ساختن فیلم در شیلی مشکلی نداشت. البته زبان اسپانیایی، هم بسیار خوش‌آهنگ و شاعرانه بود و هم برای بیان داستان من مناسب.
فیلم «فراموشی می‌سراید»، برنده جایزه بهترین فیلم‌نامه در بخش «افق‌ها» شد؛ نویسنده فیلم‌نامه را باید چه کسی بدانیم؟
داستان این جایزه خودش قصه‌ای است. جشنواره ونیز هنگام اعلام جایزه اشتباه کرد و حتی در وب‌سایت هم نام من نوشته نشده بود. روی مجسمه شیر هم اسم من نیست. ۲۴‌ ساعت طول کشید تا جشنواره، اشتباه خود را در وب‌سایت تصحیح کند. جالب اینکه بعد از ونیز مجسمه در تورنتو از چمدان تهیه‌کننده من دزدیده شد! بعد یک راننده تاکسی که آن را پیدا کرده بود،  توانست از طریق شبکه‌های اجتماعی ما را پیدا کند و مجسمه شیر را برگرداند.  فیلم‌نامه را خودم نوشتم. وقتی که قرار شد فیلم در شیلی ساخته شود، از «رنه بایستروس»، دوست فیلم‌ساز شیلیایی‌ام و «دومینیک ولینسکی» که اهل فرانسه است، برای بازنویسی گفت‌وگوهای فیلم دعوت کردم. در انتخاب کلمات به اسپانیایی با هم بحث و تبادل نظر داشتیم. وسواس داشتم  کلمات به گونه‌ای انتخاب شود که همان فضای فکری مرا به اسپانیایی بازگو کند و برای مردم شیلی هم پذیرفتنی باشد.
فیلم «فراموشی می‌سراید»، جایزه اینترفیلم را از آنِ خود کرد. آیا می‌توان فیلم شما را در قالب سینمای معناگرا جا داد؟
اینترفیلم، جایزه شبکه جهانی کلیساهاست و به فیلمی اهدا می‌شود که نگاهی انسانی را به نمایش بگذارد. به تشخیص آنها این نگاه انسانی در فیلم من جاری بوده است. اما بهتر است بگویم من بیشتر در پی یافتن معنایی برای زندگی خودم بوده‌ام تا القای یک معنی به دیگران.
چه برنامه‌ای برای آینده خود دارید؟
دغدغه این سال‌های من رابطه انسان و حیوان از منظر فلسفی بوده است. درک این کلام مولانا که می‌گوید: «مردم از حیوانی و آدم شدم» به نوعی موضوع فیلم دوم من است. امیدوارم  در سال‌های نزدیک بتوانم فیلمی را هم در ایران کار کنم.

منبع: شرق

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها