تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۷/۳۰ - ۱۱:۴۳ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 123673

پس از نمایش موفق فیلم “سال دوم دانشکده من” در چهل و یکمین جشنواره بین المللی فیلم مسکو، نشریه روزانه فستیوال، یادداشتی به قلم ایگور ساویلیو درباره‌ی این فیلم منتشر کرد:

یک دانشجوی ممتاز در دام اعتیاد به دارو می‌افتد و پس از اینکه دچار حادثه ای می‌شود، دوستش برای مخفی نگه داشتن راز او از خانواده اش تلاش زیادی می‌کند.
همین موضوع باعث نزدیکی بیشتر دوستش به عشق مخفیانه‌ی او می‌شود.
با اینکه برای بهبود حال او شانس زیادی وجود ندارد اما دوستش در مسیر یک عشق قدرتمند قرار گرفته که باید از آن مراقب کند…
این داستانی است که می‌توانست در فیلم «سال دوم دانشکده من» اتفاق بیفتد اگر این فیلم در غرب ساخته می‌شد.
اما هیچکدام از اینها در سینمای ایران نمی‌تواند به راحتی اتفاق بیفتد، پس با اینکه داستان آوا و مهتاب تا حدودی از این منطق روایی پیروی می‌کند ولی تفاوت‌های ویژه ای دارد.
این تفاوت به دلیل تاثیر آموزه‌های مذهبی بر رفتار، واکنش‌ها و موقعیت هاست که باعث می‌شود تمام این رفتارها و موقعیت ها به اندازه ای محجوب و در لفافه به نظر برسند.
برای مثال یکی از نمونه های خوب این تظاهر به رعایت هنجارها در این فیلم زمانی است که مهتاب با راننده‌ی اتوبوس سلفی می‌گیرد که به نامزد و خانواده اش این اطمینان را بدهد که او به همراه بقیه‌ی دانشجویان به تهران بازگشته است نه با ماشین یک مرد غریبه.
اما به دور از هرگونه قضاوت عجولانه ، یادآوری این نکته‌ی ارزشمند لازم است که وقتی مهتاب مضطرب، خودش را در موقعیت کاملا جدید و تقریبا ترسناکی می‌یابد، از خود شجاعت شگفت انگیزی نشان می‌دهد.
نامزد بداخلاق ، خانواده ، همکلاسی‌ها، اساتید و مسئولین دانشگاه همگی به قدری با مهتاب ظالمانه رفتار می‌کنند که او مجبور است برای اینکه شخصیتش به طور کامل خرد نشود، با آنها مودبانه اما قاطع برخورد کند.
وقتی مهتاب در شهر اصفهان در کنار دوستش که در بیمارستان به سر می‌برد می‌ماند، این موقعیت باورپذیر و رئال به یک ترم تعلیق او از دانشگاه منجر می‌شود. کمیته انضباطی دانشگاه به مهتاب اتهام «بی احترامی به استاد» و همچنین به طرز پیچیده و نامعلومی اتهام «بی‌حجابی» در مکان‌های عمومی می‌زند. در حالیکه دو دوست هیچوقت مقنعه‌هایشان را درنیاوردند و هیچ کار خلافی انجام ندادند!
در طی این سفر تفریحی، آوا مشکلش را با مهتاب درمیان می‌گذارد: او عاشق علی است، کسی که مدتهاست جواب تلفنش را نمی‌دهد. برای همین او به طور خودسرانه به مصرف قرص‌های ضدافسردگی روی می‌آورد. سو مصرف این دارو منجر به بروز مشکلاتی می‌شود و همین موضوع تحقیقات پلیس را در پی دارد. بازجویی در فضایی پر از سوظن، مهتاب را ناخواسته درگیر ماجراهایی می‌کند.
مهتاب تلاش می‌کند که علی را به عنوان پسرخاله اش معرفی کند و از طرفی وارد تلفن همراه آوا می‌شود و عکسها و مسیج‌های او را پاک کند. (به این دلیل که خانواده‌ی آوا از رابطه‌ی پنهانی اش با علی مطلع نیستند)
این دروغ‌ها در خلال قصه مدام بزرگ و بزرگتر می‌شوند. تنها کسی که مهتاب می‌تواند به او اعتماد کند خود آواست، با اینکه ممکن است عجیب به نظر برسد اما مهتاب به تدریج عاشق علی می‌شود.
این موضوع نه تنها ماجرا را پیچیده تر می‌کند بلکه باعث به وجود آمدن احساسات و غرایز متناقضی در وجود دختری که با اعتقادات مذهبی رشد کرده است، می‌شود. حتی ممکن است اینگونه به نظر برسد که مهتاب در تمام داستان برای همه چیز از پیش با نقشه و زیرکانه برنامه ریزی کرده است.
رسول صدرعاملی کارگردان فیلم، با نبوغ بی‌نظیرش این موضوع را به شکل آرتیستیک و جذاب در خلال داستانی فرعی و جدا از شمایل کلی عشق و خیانت (‌از آنجاییکه میل درونی مهتاب، رفتن به سینما با علی بود اما از طرفی این اجازه را به خودش نداد) و اخلاقیات دگم و زیبایی شناسی مرسوم به نمایش گذاشته است. به این صورت که دوربین بیشتر اوقات از نمای بسیار نزدیک مهتاب را دنبال می‌کند و همیشه چسبیده به مقنعه اش است و یا نماهای لانگ شات از صورت مهتاب که هیچ احساس و تنشی را القا نمی‌کند.
غریزه‌های قدرتمند در این فیلم به وسیله‌ی بازی با نکات ظریف و موسیقی متن نشان داده می‌شود.
در این فیلم تنها یک قطره اشک می‌بینیم، که آن هم بسیار حیاتی و سرنوشت ساز خواهد بود!
در نهایت مخاطب حرفه‌ای با تمرکز بر نکات ظریف و دقیق فیلم متوجه می‌شود که مهتاب در جدال با احساسات درونی‌اش، آیا از غریزه‌ اش پیروی می‌کرده و یا از این شرایط پیچیده‌ی احساسی با وفاداری به دوست صمیمی اش، سربلند بیرون آمده است!

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها