احسان عمادی منتقد سینما در روزنامه سازندگی نوشت:
تقریباً در تمام عکسها، چشمهای تختی پر از شور و هوش و شیطنت است. پر از «نگاه». نگاهی که هیچ ربطی به خرس مهربانی که اینجا دارد شیشهی عسل را نشان میدهد و با رفتن عکسش روی آن مخالفت میکند ندارد. آن تختیِ توی عکسها را نمیشود در هیچکجای این کوه گوشتِ بادشدهی لش و سنگین و کُند با حرکات رباتوار، آن چشمهای گیج و گول و بیحالت (چیزی شبیه سالهای ویرانی «جیک لاموتا»ی «گاو خشمگین») و آن صدای مضحکی که انگار حرف زدن بلد نیست و جز به ندرت و ضرورت (آن هم فقط از فتوت و مروت و مردانگی) چیزی نمیگوید، پیدا کرد. نه فقط در خود کاراکتر تختی، که در هیچکجای فیلم تختی. فیلمی که به نظر برای نگارش فیلمنامهاش، سجایا و خصایل اخلاقی تختی را تلگرافی و تیتروار روی وایتبورد از پی هم لیست کردهاند و بعد انگار که میخواهند محتوای متنی باکسهای اینفوگرافیک مجلهای را تولید کنند، برای هر کدام سکانس و دیالوگ و نریشنی گلدرشت و روزنامهای تراشیدهاند و خیال کردهاند از کنار هم چیدنشان، تصویری از تختی ساخته میشود. چیزی که فرقی با آدمخوبهای سریالهای ماه رمضانی ندارد. تازه هر کدام را هم بارها و بارها باید در فیلم ببینیم تا یادمان و نرود و ملکهی ذهنمان شود که مثلاً آقاتختی به خواستهی هیچکسی نه نمیگفت و دست رد به سینهاش نمیزد.
بعد هم نویسنده از ترس اینکه مبادا نکتهای روی پرده ناگفته باقی مانده باشد، با نریشنی که لابهلایش کلمههایی مثل «سیاسی اجتماعی» هم به گوش میخورد، هر چند دقیقه یکبار به «جمعبندی اجمالی» آنچه تا به حال روی پرده دیدهایم میپردازد. مثلاً وقتی به چشم خویشتن دیدیم که رژیم، جلوی حریفهای تمرینی تختی را گرفته، حکم مربیگریاش را لغو کرده و به استادیوم راهش نمیدهد، نریشن برای شیرفهم کردن ما «کوچولوهای توی خونه» یادمان میاندازد که رژیم حریفان تمرینی و حکم مربیگری و ورود تختی به استادیومها را حذف و لغو و منع کرده است. یکجا مدالهای رنگارنگ تختی را برایمان فهرست میکند و آخرش هم خیلی ساده و بیپیرایه توضیح میدهد که گرچه حریفان تختی تا سالها بعد از او زنده ماندند، اما این تختی است که تا امروز زنده است [و لذا به همین دلیل ما میتوانیم دربارهاش فیلمی بسازیم]. ظاهراً ولتر (شاید هم فیلسوفی دیگر) عروسک الاغی روی میز کارش داشته که روی پلاک گردنش نوشته بوده: «حتی من هم حق دارم بفهمم». مخاطب به کنار، میشد از این همه توضیح در فیلم به حال غرور آن بیچاره هم دل سوزاند.
از آن سکانس کُشتی فینال المپیک ملبورن که بگذریم، همه چیز در تصویرها هم همینقدر بیشور و احساس و ظرافت، همینقدر خالی و تخت و خنثی و بیخاصیت اجرا شده است. البته کارگردان همان اوایل فیلم، وقتی روی سکانس تنها تمرین کردن تختی (در گود خاکی مسجدسلیمان وسط لولههای نفت) گوشمان را با صدای ضرب و آواز «عباس شیرخدا» آشنا کرده بود، ناخواسته این پیام را هم داده بود که بهتر است منتظر چیز «ویژه«ای در فیلمش نباشیم؛ چه وقتی تختیِ سرماخورده، مخلوط زنجبیل و عسل میخورد و با دختری که پاسوزش شده حرف میزند، چه آن موقع که کت و شلوارش را به داماد بعد از این میبخشد، چه آنجا که مثل بچه مدرسهایهای مؤدب، کنار اعضای جبههی ملی دست به سینه و سراپاگوش پای صحبتهای محمود طالقانی مینشیند (البته سر این آخری، «موقعیتشناسی» فیلمساز در گنجاندن تصاویری از طالقانی و مصدق در اثرش، انصافاً جای تحسین دارد؛ فقط میماند این سؤال بیاهمیت که «چرا نگاه فیلم به مصدق و جبههی ملی و اصولاً عرصهی سیاست، اینقدر ابتدایی و کودکانه است؟» که احتمالاً در فرآیند تبدیل آن تیترهای روی وایتبورد به سکانس و دیالوگ، خیلی ذهن سازندگان را مشغول خود نکرده است). شاهکارش هم میشود آن سکانس «دعوای بررهای» توی رختکن؛ وقتی بعد از اینکه مانیفست غرایی را در باب فالوده خوردن تختی با شاه و مصدق و دلبریاش از روزنامهها (آن هم از رفیق شفیق درستپیمانی که چند سال قبلش، پیکش را با وجود امتناع تختی، به سلامتی رفاقتشان بالا گرفته بود و با اطمینان چیزی شبیه این گفته بود که: «آینده مال ماست» یا «آیندهمون روشنه» [باورکردنی نیست، ولی حقیقت دارد]) و حملهی جوجه تودهایها به او شنیدیم، باید پریدن یکان یکانشان روی سر و کول همدیگر را هم ببینیم. در این بافت تصویری، باز هم پیامهای فیلم خیلی ساده و واضح و بیابهام، طوری به مخاطب منتقل میشوند که جای هیچ شک و تردید و سوءتفاهمی در ذهنش باقی نماند؛ مثل آن سکانسی که سربازی، جلوی ورود تختی به استادیوم را میگیرد و چند متر آن طرفتر، دستفروشی را میبینیم که با پوسترهای او بساط کسبوکار به راه انداخته است. لابد نشانی روشن از غدر روزگار و ناسپاسی مردمش.
تختی حتی برای بیان آن تصویر کلیشهای و حماسی و نهتازهاش از تختی هم -«جهانپهلوان بیعیب و ایرادی که در جامعهای قدرنشناس و حسود و پرتوقع، آنقدر بخشید و مصرف شد تا به نقطهی پایان رسید»- فیلم خیلی بدی است. بدترین فیلم بهرام توکلی و یکی از بدترین فیلمهای این چند سال. آنقدر که وسطهای فیلم داشتم فکر میکردم از بین افخمی «فرزند صبح» و توکلیِ «تختی»، کدامشان بیشتر به قهرمان محبوبشان خیانت کردند. بعد از تمام شدن فیلم هم اگر تنبلی و عجله اجازه میداد، دلم میخواست در نشست خبری حاضر شوم و از نویسنده/ کارگردانش بپرسم فیلمنامهشان را بعد از تمام کردن به چند نفر دادهاند که بخوانند، اسم و مشخصات آن اشخاص را در صورت امکان ذکر کنند و اگر ممکن است، چکیدهای از نظرات نامبردگان را بفرمایند. البته که فیلمهای زیاد (و مهم)ی در تاریخ سینمای اینجا و دنیا، برای خودشان عاشقان دلخسته و دشمنان دوآتشه تراشیدهاند. اما اینکه چیزی به اسم تختی بخواهد تبدیل به یکی از همانها شود، قبل از هر چیز ترسناک است.
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- تقابل تجارت و واقعیت/ نگاهی به فیلم «روز صفر»
- «روز صفر»؛ مرز باریک صعود و سقوط
- بهرام توکلی سریال «مترجم» را میسازد
- داوران بخش مسابقه ملی جشنواره فیلم کوتاه تهران معرفی شدند
- آغاز داوری/ یادداشت داوران جشنواره فجر خطاب به مخاطبان سینما
- داوران بخش «سودای سیمرغ» جشنواره فیلم فجر معرفی شدند
- بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران از نگاه نویسندگان سینماسینما (۳)/ شادی حاجی مشهدی، الناز راسخ
- تهیهکننده «نون خ» تکذیب کرد/ نویسندهای به عوامل تولید این سریال اضافه نشده است
- بهرام توکلی به نویسندگان«نون.خ۳» پیوست
- پخش فیلمهای مطرح سال ۹۸ در نوروز ۹۹ از تلویزیون
- انتشار نخستین عکس از ساعد سهیلی در «روز صفر»
- فیلمهای سینمایی راهیافته به بخش مسابقه جشنواره ورزشی اعلام شدند
- بدون کانسپت/ نگاهی به فیلم «تختی»
- جزئیات آرای ۱۰ چهره موثر سینما در سال ۱۳۹۷ آکادمی سینماسینما/ رتبه نهم: بهرام توکلی
- سعید ملکان «روز صفر» را میسازد/ صدور سه مجوز ساخت
نظر شما
پربازدیدترین ها
- فوت خواننده پیشکسوت موسیقی نواحی گیلان/ ناصر مسعودی درگذشت
- نگاهی به فیلم «بیسر و صدا»؛ ایده خلاقانه، مسیر اشتباه
- حقایقی درباره بازمانده ساخته سیف الله داد/ماجرای توقیف فیلم بازمانده به دلیل حجاب!
- «رابین هود»؛ افسانهی شیرین مرد شریف قانون شکن!
- بیانیه انجمن بازیگران سینما در واکنش به وقایع اخیر و هتک حرمت هنرمندان/ پژمان بازغی استعفا داد
آخرین ها
- پوستر «باد زرد – ونگوگ» رونمایی شد
- مولف بودن در آینه مکتب نقد عمیقگرا
- نگاهی به فیلم سینمایی «سامی»؛ دوربین به مثابه سمفونی برای سفری طولانی
- معرفی برندگان هیئت ملی نقد آمریکا ۲۰۲۵/ «یک تصادف ساده»؛ بهترین فیلم بینالمللی/ «نبردی پس از دیگری» ۵ جایزه گرفت
- ۱۵ اثری که برای فهرست اولیه اسکار فیلم بینالمللی شانس بالاتری دارند
- تأملی بر حضور نوری بیلگه جیلان در جشنواره جهانی فیلم فجر؛ داور غایب
- بیانیه کانون کارگردانان سینما درباره بازداشت سینماگران در مهمانی خصوصی
- واکنش رضا کیانیان به گزارش تاریخ سه هزار ساله زیر چرخ لودرها
- اعلام مستندهای دو بخش از نوزدهمین جشنواره «سینماحقیقت»
- واکنش کانون کارگردانان سینمای ایران به حکم جعفر پناهی
- شروودِ تالار وحدت؛ جایی که ماهان حیدری قهرمانان آینده را پیدا میکند
- تورج اصلانی داور جشنواره ترکیهای شد
- سروش صحت و علی مصفا «بیآتشی» را روایت کردند
- سام درخشانی هم استعفا داد
- نمایش موزیکال «رابین هود» / گزارش تصویری
- حلقه منتقدان فیلم نیویورک منتخبان ۲۰۲۵ خود را اعلام کرد/ «نبردی پس از دیگری»، بهترین فیلم شد؛ پناهی، بهترین کارگردان
- جشنواره جهانی فیلم فجر۴۳؛ در ایستگاه پایانی «درس آموختهها» بهترین فیلم شد/ جایزه ویژه داوران به کارگردان ژاپنی رسید
- «خرگوش سیاه، خرگوش سفید» به چین میرود
- گاتهام ۳ جایزه به «یک تصادف ساده» داد/ «نبردی پس از دیگری» بهترین فیلم جوایز مستقل نیویورک شد
- بیانیه انجمن بازیگران سینما در واکنش به وقایع اخیر و هتک حرمت هنرمندان/ پژمان بازغی استعفا داد
- مصائب افزایش سن ، از جولیا رابرتز تا نیکول کیدمن
- تام استاپارد؛ نویسندهای که جهان را از نو صحنهپردازی کرد
- نگاهی به فیلم «پارتنوپه»؛ زیبایی از دست رفته
- توقیف سکوی پخش «بازمانده» پس از انتشار ویدیوی بدون مجوز
- «سمفونی باران» کلید خورد
- «ناتوردشت» به باکو میرود
- از جدال اندیشه تا لبخند روی ردکارپت
- گفت وگو با کارگردان مستند «مُک» به بهانه حضور آن در جشنواره سینما حقیقت
- «زوتوپیا ۲» رکورددار فروش جهانی سینما شد
- صدای بخش خصوصی را بشنوید؛ هوای آلوده با تعطیلی تئاتر تمیز میشود؟





