عشق، اصلی ترین سوژه «سینما نیمکت» است.
سینماسینما، مینو خانی:
«سینما نیمکت» بعد از «کانسر» (که هنوز دیده نشده) دومین اثر سینمایی کارگردان و نویسنده معروف و توانمند تئاتر، محمد رحمانیان، است. اثری سینمایی- تئاتری که بعد از دیدنش دوست داری به احترام این هنرمند کلاه از سر برداری و سر تعظیم فرود بیاوری؛ به احترام هنرمندی که با عاریت گرفتن از جملات فیلم های تاریخ سینما در خدمت خلق متنی منسجم و بازی بازیگرانی توانمند، «عشق» را می سازد. فکر کنم این خصوصیت کارگردان های تئاتری است که به سینما رو می کنند، مثل علی رفیعی که با «ماهی ها عاشق می شوند»، عاشقانه ای تمامعیار ساخت که همه عمر می توان با آن لحظه ها را قشنگ تر کرد.
رحمانیان در گفتوگویی بهانه ساخت «سینما نیمکت» را سانسور دهه ۶۰ و زمان ممنوعیت ویدیو اعلام کرده است. روند داستان هم این را تایید می کند، اما این فقط بهانه ای برای شکل گیری داستانی است تا او بتواند شخصیت هایش را در بستری قرار دهد که رشد کنند، شکوفا شوند و عشقشان را بروز دهند. گفتم عشق. به نظر می رسد این اصلی ترین بهانه ساخت «سینما نیمکت» است؛ عشق.
فیلم با پسری که انگار چیزی زیر بغل دارد و دوان دوان جاده های برفی را زیر پا می گذارد و خیلی سریع «مشق شب» عباس کیارستمی را یادآوری می کند، شروع می شود. پسر می دود تا خبر مهمی را به کسی برساند؛ به ناصی نیمکت که در اتاقی در یک روستا مشغول بازی نقشی بود. ناصی بعد از شنیدن خبر آزادی ویدیو شال و کلاه می کند و راه می افتد. کجا؟ شاید به سوی آزادی استفاده از ویدیو. ولی این تنها چیزی است که نمی بینیم و داستان به جای ادامه راه ناصی و حضور در دنیایی آزاد، ما را به گذشته او می برد؛ به «چند سال پیش»، وقتی که ناصی بهخاطر فیلم های ویدیویی به شش ماه حبس محکوم شده بود.
از آنجا که خدا همیشه آدم هایی را سر راه هر کس قرار می دهد تا او را به سر منزل مقصود برساند، ناصی در زندان با یک دوبلور آشنا می شود. فرد اخیر، آدرس گنجینه ای پر از فیلم ویدیویی را به او می دهد و این آغاز راهی است تا از او بازیگری بسازد که تمام نقش های کوچک و بزرگ ساختهشده در عالم سینما و شاید عالم واقع را بازی می کند و هر لحظه به رنگ و نقشی درمی آید تا ما را با خود به دنیای خیال ببرد و خودمان را جای شخصیت های جورواجور ناصی نیمکت (بخوانید جای خودش) بگذاریم و «مهمان تخیل»مان شویم و راه عشق پیش بگیریم؛ راه ناصی نیمکت، عشق به سینما، عشق به آدم ها، عشق به رویا و خیال پردازی.
البته رحمانیان تلاش می کند در روند شکل گیری داستان، با اضافه کردن شخصیت های دیگر مثل صبا که ساز می زند، عطا که کار جلوه های ویژه می کند و ملی که بازیگر زن فیلم های ناصی می شود، روند تکوینی فیلم سازی را نشان دهد تا با ما از راز و رمز و شگفتی ها و حرفه های مختلف سینما بگوید. اما به نظر می رسد پیش از این، ما را سوار اسب خیال می کند تا مثل شخصیت هایش ساده دوست بداریم، ساده مهربان باشیم و ساده عاشق شویم. ببینید ناصی چطور ساده به صبا که ژنده پوش سادهدلی است و «همه موسیقی های دنیا را ایرانی می زند»، اجازه همراهی می دهد. یا ملی چطور ساده برای عطا که تب و لرز کرده بود، دلسوزی می کند. یا شاغلام چقدر ساده کافه اش را در اختیار ناصی می گذارد. یا مهمتر خود ناصی چطور مهربانانه و بیمنت همه را دور خود جمع می کند و به همه فرصت حضور می دهد. حتی وجود «رئیس» و نوچه هایش که شکل غیررسمی از سانسور را ارائه می کنند نیز باعث نمی شود حس لطیف و عاشقانه فیلم دریافت نشود. چراکه ناصی برای اینکه به هدف عاشقانه خود برسد، با خواست های غیرمنطقی آنها صبورانه تعامل می کند و این یعنی عشق.
رحمانیان با مهارت قصه ای می سازد که به هیچ جغرافیا و هیچ تاریخی تعلق ندارد و همین جهان شمولی، ماندگاری اثرش را به دنبال دارد. تذکرهای «چند سال پیش» یا «چند سال بعد» هیچ تاریخ مشخصی ارائه نمی دهد و اگر گفتوگوهایش را نخوانیم، سریع متوجه نمی شویم که داستان در چه زمانی روایت میشود. همچنین شخصیت ها را در موقعیت ها و مکان هایی قرار می دهد که در همه جای دنیا، در همه جای ایران وجود دارند و تعلقی به منطقه خاصی ندارند و هیچ آدرس دقیقی به مخاطب نمی دهند، مثل آسایشگاه روانی، مدرسه، مردمی که فقط مثل آکسسوار صحنه، گودی درست کرده اند تا ناصی قصه اش را روایت کند، حتی هیچکس فرصتی برای حرف زدن پیدا نمی کند تا احیانا لهجه و گویش خاصی به مخاطب منتقل نشود. بازیگران اصلی هم که اصلا لهجه و گویش خاصی ندارند.
رحمانیان با این فیلم، مخاطب را به ناکجاآبادی سورئال، به کوهستان های پر از برف، به کافه شاغلام می برد تا با آنها از عشق بگوید. شاید این تنها آدرس مشخص کارگردان باشد: «کافه شاغلام» که چقدر آشنای همه ماست. اسمی که در حافظه جمعی همه ایرانیان جایگاه خاصی دارد و همین یک نام نیز اثر را جهان شمول می کند. رحمانیان مخاطب را با وانت قدیمی (که چقدر شبیه دلیجان های فیلم های وسترن است) یا با نیمکت بر دوش شخصیت ها به آسایشگاه بیماران روانی و نابینایان و کوچه پسکوچه های زندگی مردم و مدرسه بچه ها می برد تا نشان دهد که فیلم و سینما چه قدرت شگفت انگیزی دارد، که «تراپی» می کند دردهای ناشناخته را، که باز می کند درهای بسته را به روی هر کس که عشق می ورزد. شاید برای همین ناصی را در پلانی می بینیم که در سکوت و با چهره پوشیده چشم به ملی دوخته است و حتی وقتی او را به آتشکده دوران ساسانی می برد تا با او از دوست داشتنش بگوید، پیشنهادش در هاله ای از تمثیل ارائه می شود تا راز عاشقیت سر به مهر بماند. شاید برای همین است که در پلان آخر، ناصی بهتنهایی نقش عشقی را فقط با دست های حلقهشده به دور خود نشان می دهد و دوربین در آسمانی روشن از بالا دور او می چرخد تا مخاطب نیز مثل آسمان و ستاره ها به دور «عشق» طواف کند.
ماهنامه هنر و تجربه
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- معرفی راه یافتگان به بخش رقابتی دومین دورهی جشنواره مهر دوبی
- این هنر و تجربه آنتی ویروسی ست بر فیلم های به هرقیمت مسخره
- برگزیدگان دهمین دوره انتخاب آثار برتر ادبیات نمایشی معرفی شدند/ پیشنهادی برای ثبت سالروز تولد بهرام بیضایی به عنوان روز نمایشنامهنویسی ایران
- نامزدهای جایزه ادبیات نمایشی معرفی شدند
- معرفی نامزدهای بخش ترجمه جایزه ادبیات نمایشی ایران
- تحقق آرزوی چندساله فعالان انیمیشن در هنرو تجربه
- آیین نکوداشت آتیلا پسیانی / گزارش تصویری
- در سکوت اهل تاریخ/ نگاهی به سریال «شبکه مخفی زنان»
- کارگردان نمایش «چخوف/ ساد» مطرح کرد: اجازه اجرا در سالنهای دولتی را ندارم
- محمد رحمانیان: ۲۰ سال است که نتوانستم پروانه ساخت «آدمکش» را بگیرم
- از ۱۴ اردیبهشت؛ «الد سانگز: عشق روزهای کرونا» در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه میرود
- دعوت به مراسم اسیدپاشی و آدامسخوانی؛ رونمایی و نمایشنامهخوانی دو اثر محمد رحمانیان برگزار میشود
- محمد رحمانیان از انتشار نمایشنامههایش میگوید/ رونمایی از چهار کتاب جدید
- دیدار جمعی از هنرمندان با واروژ کریممسیحی/ یادی از خاطرات گذشته
- جعفر صانعی مقدم: گسترش فعالیتها در سینمای «هنر و تجربه» بستگی به تامین نیازهای مالی دارد
نظر شما
پربازدیدترین ها
- فوت خواننده پیشکسوت موسیقی نواحی گیلان/ ناصر مسعودی درگذشت
- نگاهی به فیلم «بیسر و صدا»؛ ایده خلاقانه، مسیر اشتباه
- حقایقی درباره بازمانده ساخته سیف الله داد/ماجرای توقیف فیلم بازمانده به دلیل حجاب!
- «رابین هود»؛ افسانهی شیرین مرد شریف قانون شکن!
- بیانیه انجمن بازیگران سینما در واکنش به وقایع اخیر و هتک حرمت هنرمندان/ پژمان بازغی استعفا داد
آخرین ها
- فیلم-کنسرت «هری پاتر»و «ارباب حلقهها» به آخرین اجرای پاییزی رسیدند
- پوستر «باد زرد – ونگوگ» رونمایی شد
- مولف بودن در آینه مکتب نقد عمیقگرا
- نگاهی به فیلم سینمایی «سامی»؛ دوربین به مثابه سمفونی برای سفری طولانی
- معرفی برندگان هیئت ملی نقد آمریکا ۲۰۲۵/ «یک تصادف ساده»؛ بهترین فیلم بینالمللی/ «نبردی پس از دیگری» ۵ جایزه گرفت
- ۱۵ اثری که برای فهرست اولیه اسکار فیلم بینالمللی شانس بالاتری دارند
- تأملی بر حضور نوری بیلگه جیلان در جشنواره جهانی فیلم فجر؛ داور غایب
- بیانیه کانون کارگردانان سینما درباره بازداشت سینماگران در مهمانی خصوصی
- واکنش رضا کیانیان به گزارش تاریخ سه هزار ساله زیر چرخ لودرها
- اعلام مستندهای دو بخش از نوزدهمین جشنواره «سینماحقیقت»
- واکنش کانون کارگردانان سینمای ایران به حکم جعفر پناهی
- شروودِ تالار وحدت؛ جایی که ماهان حیدری قهرمانان آینده را پیدا میکند
- تورج اصلانی داور جشنواره ترکیهای شد
- سروش صحت و علی مصفا «بیآتشی» را روایت کردند
- سام درخشانی هم استعفا داد
- نمایش موزیکال «رابین هود» / گزارش تصویری
- حلقه منتقدان فیلم نیویورک منتخبان ۲۰۲۵ خود را اعلام کرد/ «نبردی پس از دیگری»، بهترین فیلم شد؛ پناهی، بهترین کارگردان
- جشنواره جهانی فیلم فجر۴۳؛ در ایستگاه پایانی «درس آموختهها» بهترین فیلم شد/ جایزه ویژه داوران به کارگردان ژاپنی رسید
- «خرگوش سیاه، خرگوش سفید» به چین میرود
- گاتهام ۳ جایزه به «یک تصادف ساده» داد/ «نبردی پس از دیگری» بهترین فیلم جوایز مستقل نیویورک شد
- بیانیه انجمن بازیگران سینما در واکنش به وقایع اخیر و هتک حرمت هنرمندان/ پژمان بازغی استعفا داد
- مصائب افزایش سن ، از جولیا رابرتز تا نیکول کیدمن
- تام استاپارد؛ نویسندهای که جهان را از نو صحنهپردازی کرد
- نگاهی به فیلم «پارتنوپه»؛ زیبایی از دست رفته
- توقیف سکوی پخش «بازمانده» پس از انتشار ویدیوی بدون مجوز
- «سمفونی باران» کلید خورد
- «ناتوردشت» به باکو میرود
- از جدال اندیشه تا لبخند روی ردکارپت
- گفت وگو با کارگردان مستند «مُک» به بهانه حضور آن در جشنواره سینما حقیقت
- «زوتوپیا ۲» رکورددار فروش جهانی سینما شد





