تاریخ انتشار:1404/07/11 - 19:20 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 211970

سینماسینما، فرانک کلانتری؛

در پهنه‌ تاریخ سینمای تاجیکستان، سرزمینی که ریشه‌های فرهنگی‌اش از دیرباز به گستره‌های ایرانی و فارسی پیوند دارد، فیلم «ماهی در قلاب» نشانه‌ای است از برآمدن دوبارهٔ سینما در برهه‌ای که نه‌تنها نیاز به روایت‌های انسانی، بلکه عطش شناخت جغرافیا و فرهنگ‌های همسایه با شدتی بی‌سابقه احساس می‌شود.

«ماهی در قلاب» که حاصل تلاشی مشترک میان هنرمندان و سرمایه‌گذاران ایرانی و تاجیکستانی است، روایتی ساده دارد: سفر جاده‌ای دلیر و صمد که سرشار از لحظات بیم و امید است. داستانی که ساده و آشناست، اما همانند اغلب روایت‌های کلاسیک، در دل همین سادگی، پرسش‌هایی درباره‌ی فقدان، رهایی و گذار نهفته دارد. کودک، در مقام قهرمان خاموش داستان، سفری درونی را تجربه می‌کند که نه ‌تنها شخصیت‌های مکمل، بلکه مخاطب را نیز به بازاندیشی درباره‌ مفهوم تعلق و امید وامی‌دارد. کارگردان فیلم، محی‌الدین مظفر یکی از نام‌های تازه اما پرامید سینمای تاجیکستان است. او در سال ۲۰۰۹ از مؤسسه فرهنگ و هنر «میرزا ترسون‌زاده» در دوشنبه در رشته بازیگری فارغ‌التحصیل شد و سپس مسیر آموزشی خود را در تئاتر و کارگردانی در تاشکند و مسکو ادامه داد.

فیلم‌های دیگر او، از جمله کاسه (۲۰۱۷)، باریک (۲۰۲۲) و سرنوشت (۲۰۲۵)، در جشنواره‌هایی چون لندن، بمبئی، کلکته، برلین و تهران به نمایش درآمده‌اند. مظفر برخلاف بسیاری از کارگردانان نسل پیشین که ناگزیر از مهاجرت بودند، تصمیم گرفت در تاجیکستان بماند و از دل همین سرزمین روایتگری کند؛ انتخابی که از او فیلم‌سازی هویت‌مدار و وفادار به بستر بومی ساخته است.

فیلم اخیر او با استعاره‌ای آغاز می‌شود که در خلاصه رسمی آن آمده: «شاید گمان کنی ماهیِ در قلاب همیشه اسیر دست ماهیگیر است، غافل از آنکه دریا گاهی کلید امواج را به کودکی بی‌نام می‌بخشد.»

ساختار روایی «ماهی در قلاب» در بسیاری لحظات، یادآور سینمای ایران در دهه هفتاد است؛ دورانی که سینماگران ایرانی با روایت‌های ساده، زبان استعاره، لوکیشن‌های طبیعی و حضور پررنگ کودکان، تصویری تازه از سینمای ایران در جهان ترسیم کردند. همان‌گونه که آن نسل توانستند از دل محدودیت‌ها جهانی شوند، مظفر نیز تلاش کرده است با تکیه بر همین عناصر، پلی میان بومی‌گرایی و جهان‌گرایی بسازد.

اما تفاوت آشکار اینجاست: اگر فیلم‌های شاخص دهه هفتاد ایران چون آثار عباس کیارستمی یا مجید مجیدی واجد نوآوری در روایت و عمق در شخصیت‌پردازی بودند، «ماهی در قلاب» هم نسخه‌ای خوش تصویر و با زبانی ساده و صمیمانه است.

بختیار کریم‌اف، فیلمنامه‌نویس تاجیک، تلاش کرده اصول کلاسیک فیلمنامه‌نویسی را رعایت کند: آغاز، گره‌افکنی، سفر قهرمان و نقطه‌ی اوج. برگ برنده‌ فیلم در شخصیت کودک است. دلیر، با وجود نخستین تجربه‌ سینمایی، توانسته بار سنگین داستان را به دوش بکشد. بازی او، نه‌تنها باورپذیر، بلکه گاه فراتر از توانایی‌های یک کودک نه‌ساله است. عبدالله عبدالرحیم‌زاده با حضوری صادقانه و چشم‌هایی سرشار از حسرت و امید، به‌تنهایی جان تازه‌ای به فیلمنامه‌ای می‌بخشد که در غیر این صورت شاید به دام یکنواختی می‌افتاد.

آنچه بیش از هر چیز «ماهی در قلاب» را از افتادن در ورطه فیلمی حوصله‌سربر نجات می‌دهد، نگاه تصویری کارگردان و فیلم‌بردار است. قاب‌هایی که طبیعت کوهستانی، جاده‌های خاکی و روستاهای بکر تاجیکستان را ثبت کرده‌اند، نه‌تنها به فیلم هویت بصری بخشیده‌اند، بلکه مخاطب را ترغیب می‌کنند به این سرزمین سفر کند. این انتخاب آگاهانه، فیلم را به کارت‌پستال سینمایی از تاجیکستان بدل کرده است؛ جغرافیایی که برای ایرانیان هم‌زمان آشنا و تازه است.

زبان شیرین تاجیکی، با همه‌ شباهتش به فارسی، بار عاطفی خاصی دارد. شنیدن شعر حافظ در این زبان، یادآور غنای ادبی مشترک است و نوعی نوستالژی فرهنگی می‌آفریند. موسیقی متن فردین خلعتبری، با مهارتی که پیش‌تر در آثار سینمایی ایران نشان داده بود، این حس دوگانگی نزدیکی و غرابت را به هم‌آوایی موسیقایی بدل می‌سازد.

پس از فروپاشی شوروی، سینمای تاجیکستان دچار فروپاشی مالی و ساختاری شد. فیلمسازان بزرگی چون بختیار خدای‌نظرف جمشید عثمان‌اف راهی اروپا شدند و از سینمای تاجیکستان نتوانست از پتانسیل‌های آنها استفاده کند. نخستین جرقه بازگشت، با True Noon ۲۰۰۹ روشن شد؛ اثری که در روتردام و مراکش دیده شد. جشنواره بین‌المللی فیلم «دیدار» در دوشنبه نیز به معرفی آثار آسیای میانه کمک کرد. با این همه، سینمای تاجیکستان هنوز در ابتدای راه تثبیت جهانی است و گاه کمبود سرمایه، زیرساخت‌های ضعیف و وابستگی به حمایت‌های محدود دولتی، مانع گسترش آن می‌شود. با این حال گاهی همین عوامل به فرصت تبدیل می‌شوند: فیلم «ماهی در قلاب» نشان می‌دهد این محدودیت‌ها می‌توانند فرصتی برای همکاری‌های منطقه‌ای باشند. حضور هنرمندان ایرانی مانند خلعتبری، خدابخش و قاسمی، در کنار مظفر و کریم‌اف تاجیک، نمونه‌ای موفق از این هم‌افزایی است. این همکاری نه‌تنها کیفیت تولید را ارتقا می‌دهد، بلکه برای ایران نیز بابی تازه می‌گشاید: ورود به سرزمین‌های کمتردیده‌شده و بهره‌گیری از روایت‌های نو.

در مجموع، «ماهی در قلاب» بیش از آنکه یک فیلم صرف باشد، تجربه‌ای فرهنگی است. تجربه‌ای که هم نقد دارد و هم امید و در عین سادگی، زیبایی حمل می‌کند. آنچه در این بین اهمیت دارد این است که «ماهی در قلاب» سندی است بر امکان همکاری میان سینماگران ایرانی و تاجیک. همکاری‌ای که می‌تواند در آینده، تاجیکستان را به بستری تازه برای فیلم‌سازی و بازاندیشی در سینمای منطقه بدل سازد و داستان‌های نو راهی گیشه کند. فرصتی که با حضور این فیلم در بخش مسابقه بین‌الملل سی‌وهفتمین جشنواره بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان امید به بالندگی دارد. مسیری که می‌تواند به جهانی‌تر شدن سینمای دو کشور کمک کند و در عین حال ظرفیت‌های گردشگری دو کشور را بالا ببرد.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها