تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۱۰/۱۰ - ۱۷:۵۱ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 76200

سینماسینما، ساقی سلیمانی:

«نیسه دیوانگی محض» در تعریف دو خطى، داستان زندگى دکتر نیسه سیلوییرا را که یک زن روان‌پزشک برزیلى است، به تصویر می‌‌کشد که در برابر درمان بیماران اسکیزوفرنى با شوک الکتریکى و شیوه‌هاى جراحى مقاومت کرد و پیشتاز به‌کارگیرى هنر به‌عنوان راه دیگرى براى درمان بود.

این فیلم بیان مستقیم و مستندگونه‌ای دارد و شعارى، که البته نه شعارى به معناى بد، بلکه شعارهاى درست و تیترهاى خواندنى و جذاب از زبان بیماران دارالمجانین، بیننده را با جامعه‌ای طرف می‌‌کند که بى‌شباهت به جهان اطراف ما نیست. در اولین دقیقه‌هاى فیلم این‌که دوربین روى دست بود و حرکت‌هاى ظاهرا عصبى آغازین صحنه‌ها را رقم می‌‌زد، نظرم را جلب کرد و در طول فیلم برایم معنا پیدا کرد و هوشمندانه آمد. در ابتدا برداشت من از فیلم ضد جنگ و صلح‌طلب با رویکردى نمادپردازانه بود که بعد از این‌که فهمیدم داستانى واقعى به تصویر کشیده شد، باز هم این تعبیر کم‌رنگ نشد، کما این‌که انسان‌هاى صلح‌طلب حتما قرار نیست با توپ و تانک و اسلحه مقابله و مخالفت کنند. دکتر نیسه از همان جنس انسان‌هایى است که می‌‌توان گفت سفیر صلح در علم روان‌پزشکى بود. متن فیلمنامه با  بیانى شاعرانه و رویکردى شاهدگونه آینه‌ای در برابر جهان امروزى می‌‌گیرد، جهانى مملو از عصبانیت و رفتارهاى خشونت‌آمیز و جنگ‌طلبانه، فحاشى‌هاى آشکار، کتک‌کارى، قتل، تجاوز و هر چیزى که انگار مدت‌هاست قُبحش در بین نوع بشر ریخته شده و به امرى عادى بدل شده است.

در جامعه کوچکى که دکتر نیسه درگیر آن می‌‌شود، هژمونى قدرت و مُهره‌هاى اصلى آن که پزشکان هستند، در لباس غیر دیوانگان و با آرامشى صرفا بیرونى، خشونتى پنهان را به جامعه تحت مراقبت خود اعمال می‌‌کنند، رفتارهاى خشونت‌آمیزى که گاهى براى بیننده جاى پزشک و بیمار را عوض می‌‌کند و در متن با همان بیان شعارى هم چند بار به این اشاره شده. در صحنه‌ای که یکى از بیماران در زباله‌ها به دنبال بذر گیاهان براى کاشتن است، بارها این جمله را تکرار می‌‌کند که: این آدم‌ها هستند که تعیین می‌‌کنند چى آشغال است. یا وقتى براى رفتن به پیک‌نیک در هوای آزاد و جنگل قرار شد بیماران لباس انتخاب کنند، بیمارى با جنسیت مرد تصمیم گرفت پیراهنى زنانه بپوشد. این مرزهاى باریک که قابل تغییر است، بارها در فیلم برجسته می‌‌شود و نمایش داده می‌‌شود.

نگاه زیرکانه کارگردان به زبان بدن در این فیلم و مخصوصا  بازى با دست‌ها گاهى من را به یاد برسون می‌‌انداخت و شیطنت‌هاى خوبى که با دست‌ها در آثارش می‌‌شود دید. دست‌ها اندام‌هاى عجیبى براى انتقال احساس هستند و متاسفانه بیشتر فیلم‌سازان این بار مسئولیت را فقط به دوش چشم‌ها می‌‌اندازند و شاهدیم که صحنه‌هاى دست فرسوده‌شده‌ای خلق می‌‌شوند. اما در این اثر دست‌ها هم نقش بازى می‌‌کنند، دستانى که شوکه می‌‌شوند، دستانى که پَس می‌‌زنند، دستانى که کتک می‌‌زنند و به مرور دستانى از دل همان دست‌ها خلق می‌‌شوند که نقاشى می‌‌کنند، نوازش می‌‌کنند، در آغوش می‌‌کشند، دستانى که کاسه می‌‌شوند براى باران…

اما در انتخاب بازیگر، افراد متمرکز در هژمونى قدرت چهره‌هاى زشتى ندارند و ظاهرى زیبا و آراسته و تر و تمیز براى پزشکانى که در تیم مقابل نیسه قرار دارند، انتخاب شده است. در انتخاب نقش براى دکتر نیسه احتمال می‌‌دهم از شباهت چهره به جوانى ایشان استفاده شده و کارگردان این ریسک را نکرد که ناشیانه او را در شمایل یک الهه و منجى با پوست روشن و چشمانى خاص و لباسى مشخص به تصویر بکشد.

اما در بررسى شخصیت نیسه براى خودم جالب‌ترین بخش که فیلم هم به آن بارها اشاره می‌‌کرد، این بود که زنى با این قدرت و آرامش را وقتى در حریم خصوصى‌اش می‌‌دیدم، می‌‌فهمیدم این انسان در کنار یک دیگرى زندگى می‌‌کند که تو گویى همان آرامش و صلح و دوستى در وجودش جاری است. مردى آرام، با محبت و حامى، و در این هر دو و بعدتر هم در بین بیماران روحیه حیوان‌دوستى و طبیعت‌دوستى مشترک بود.

این‌ها تمام براى من نکاتى بودند که گویى بر پیشانى آن‌ها نَه به خشونت و جنگ حک شده بود. این فیلم محدود به زمان و مکان خاصى نیست و این خصیصه را حتما همه مخاطبان اثر تایید می‌‌کنند. ابدا زبان فیلم و کشورى که داستان در آن اتفاق افتاده، تاثیرى در فهم موقعیت فیلم ندارد. یک الگوى اجتماعى مشخص، یک بیانیه کوتاه که با صداى بلند می‌‌گوید: نوع‌دوستى، هنر، عشق، آرامش، نجات‌دهنده بشر است، و خشم، فحاشى و کینه‌ورزى شروع همه جنگ‌هاست. ارتباط یونگ با نیسه به‌عنوان استاد و شاگرد هم جایگاه مشخص یک حامى دانا را در کنار این زن نشان می‌‌دهد.

بنده به‌هیچ‌وجه علاقه‌ای ندارم به‌خاطر جنسیت نیسه باب بحث‌هاى فمینیستى را باز کنم. شخصا به داستان نگاهى انسانى دارم و به همین جهت درباره مردهاى موثر در زندگى و نگرش نیسه، کما این‌که فیلم هم بارها به آن‌ها اشاره دارد، سخن به میان آوردم.

سومین نفر از همین جنس افراد، منتقد معروف آثار هنری است که همچون کاشفى از میان یک دیوانه‌خانه، ونگوگ، پیکاسو، رافائل، فریدا و آبرامویچ را بیرون کشید…

بدون این‌که بخواهیم به شکل بى‌سروتهى فقط درس اخلاق بدهیم، می‌‌شود این الگوى بارز عمل‌گرایى را دید و تغییر ایجاد کرد.

بله، جامعه جهانى مملو از انسان، هنرمند و زیبایی است، اما براى آن‌که دستى نقاشى بکشد، حنجره‌ای آواز بخواند، یکی بنویسد، یکى شعر بسراید و دیگرى ساز بزند و درنهایت هر کسى بخش لطیف‌تر روحش و گرایشاتش را پیدا کند، می‌‌توانند همه یکدیگر را دوست بدارند. آیا دیگر وقت آن نرسیده که به جاى منع صرفا قانونى، دست به منع واقعى خشونت بزنیم؟ خشونتى که از بلند و کوتاه شدن صدایى که از دهانمان بیرون می‌‌آید، آغاز می‌‌شود و به حمله‌هاى شیمیایى و اتمى ختم می‌‌شود.

این کارى بود که دکتر نیسه با این جمله انجام داد و این را به مخالفانش فهماند: قلم من در مقابل چکش شما.

ماهنامه هنر و تجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها