تاریخ انتشار:1397/02/29 - 13:57 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 86889

 سینماسینما، احمد میراحسان:

با همه مخالفت‌های دیدگاهی و با همه بی‌علاقگی ام به سینمای داستانگوی هالیوودی، جنگی، ملودراماتیک و… باید اعتراف کنم به وقت شام را دوست دارم، نه به خاطر تکنیک چشمگیرو استادانه‌اش، بلکه برای تصویر خاورمیانه‌ای اش. و این چشم اسفندیار فیلم حاتمی کیا هم هست!

بستن چشمان و تبدیل «به وقت شام » به یک عکس، و درون آن، آن نوک تیز خراش زخم و دردی را یافتن که متعلق به نگاه و دیداری اندیشگون است. مجالی برای اندیشیدن! سال‌ها پیش درباره بارت و اتاق روشن او، از تجربه پانکتیوم و دیدن به شیوه‌اش نوشتم!

حالا اتهام به حاتمی کیا که آثار اخیرا و به‌ویژه از گزارش جشن تا به وقت شام (حتی پیش تر از آن ) دچار در رفتگی و پارگی و گسست و تضاد درونی و دل دو جایی است و دست کم انقلابیگری او با زاویه دید لیبرالی آلوگی‌های ضد انقلابی در فهم پدیده‌ها یافته و آن را در روایت جاری کرده است، اتهام بزرگی است. امّا چگونه باید روایت او را تفسیر کرد، این نوک تیز را؟

پدرانی که فرزندشان را قربانی رویاهای افراطی خود می‌کنند ( یا به چاه نفت و قدرت نفتی می‌فروشند )؟ یا دو گونه ی متضاد از کف رفتن فرزندان؟ در جبهه حق و و باطل؟ گونه ی ایرانی آن، گونه ی بازگشت فرزندان ترس زده و گسسته از انقلاب و ایثار و مجاهده به آرمان پدران است و شهادت همچنان به مثابه شهادت و انجام تکلیف برای خدا و در راه خدا و رهایی «دیگری» و نجات مردم بی‌گناه، که در تقابل با ظلم معنادار است. و در صف مقابل، کشته شدن فرزندانی افراطی و نامعقول تر از نرمش پدران است که قربانی خشونت خود می‌شوند که درهر دو، نتیجه یکی است: کشته شدن فرزندان به‌دست پدران؟ آیا باید فیلم حاتمی کیا را چنین تماشا کرد و با این تفسیر:

«روایت به وقت شام» دچار نوعی شکاف و دوگانگی خواسته ی ناخواسته است. یونس، پدر علی کهنه انقلابی و فرمانده است. اما او چرا یونس نام دارد و چه ارتباطی دارد با پیامبری که به ظلمات دچار می‌شود در شکم نهنگ، آن ماهی ی معمایی که موجودیت معمایی آفریده‌ها بر خمش فضایی‌اش استوار است ) آن یونس برای نگاه نامهربان به دیگران از سوی خدا تنبیه و گرفتار ظلمات خود می‌شود. این یونس چرا؟

چرا در جبهه داعش و ضدداعش در دو مسیر متضاد، در هر دو قربانی شدن اسماعیل‌ها به سود آرمان‌های پدران دیده می‌شود؟ در داعش شیخ سنتی و رئیس قبیله، آدمی آرام تر و پسر افراطی تر است و در جبهه ایران، علی، برعکس فردی دورتر به عمل انقلابی است که پدر با حضور سنگین‌اش ناگفته او را به ایثار   می‌کشاند، …. اینها تنها دو نمونه از زبان نهان فیلم است! آیا حاتمی کیا در درون دچار تضاد شده است؟ البته قلباً من اصلاً نمی‌توانم خویشتنداری کنم از بروز امتنان و حس مشحون از سپاسم برای ساخته شدن «به وقت شام »! تمام این سال‌ها رنج برده‌ایم از ساخته نشدن فیلم و سریال آبرومند و جدی (ولو به زبان کمدی) درباره زندگی خاورمیانه‌ای ما، از هولناک‌ترین خونریزی سیستماتیک وحشیانه علیه ملتهای مستقل که تن به سلطه سرمایه جهانی نمی‌دهند.از درنده‌ترین پروژه نسل کشی و اسلام ستیزی و   توطئه‌ای جهانی برای جنگ با الله و دین با هژمونی شیطان بزرگ و اذناب وحشی‌اش و توله‌های خون آشام اسرائیلی، و اذناب نقابدارش از وهابیت وحشی سعودی، گرفته تا نولیبرالیسم ناسیونالیستی ترکیه‌ای و اسلام دروغین و امریکایی شان از ساخته شدن زندگی‌ها به وسیله ما که بر لبه تهاجم شان زیسته‌ایم و از تروریسم و جنگ مستقیم و اذناب داخلی و منطقه‌ای شان در حدّ مرگ زخم خورده‌ایم و مردم ما   بی‌مانند صبر کرده‌اند! من همواره و حالا هم چون گذشته ضمن احترام به جایگاه حاتمی کیا، بی‌پرده منتقد کاستی هایی هستم در سینمایش. او ضمن پیشرفت‌های تکنیکی و تعمیق مهارت‌ها و   استادی اش، از روح زنده و گرم فیلم‌های اولیه بسیج‌کننده ژرف‌ترین احساسات باطنی انسان‌های متمایز، دارای دغدغه‌های خلوص و ایمان در تنهایی خاموش شان، فاصله گرفته و روز به روز عصبی تر و دل دو   جا تر شده است. سرمایه و فقدان! اما «به وقت شام »ضمن داشتن همین مشخصه ی تردید، اثری شریف است و مهم. لیکن درک جامع و نقد درست کار شرافتمندانه تری است. اگر چه فصل معمولی با داعش در پایتخت، بیشتر از به وقت شام احساسات عمومی را تحت تأثیر قرار می‌دهد، و خویشتنداری حاتمی کیا در برانگیختن هیجان را نمی‌توان به سبب سبک روایت مدرن او دانست، زیرا، انتخاب یک الگوی    داستان گویی هالیوودی چیز دیگری می‌گوید.

شکی نیست که آثار متأخر او هرگز تهی از هوشمندی نبوده اگرچه از نظر یک معرفت سازمان یافته و عمیق دچار گیجی شده لیکن هرگز به ابتذال نغلتیده و همواره دلبسته استعارات اندیشگون باقی مانده است.شبیه همین استعاره نام و پیامبری تنبیه شده در ظلمات به سبب ناسپاسی نسبت به خلق خداو قوم خود، که شباهت می‌برد به انقلابی اما دچار غرور که از فرزند طلبکار است! «به وقت شام »ظاهراً فیلمی بی‌پیچیدگی جنگی اما اتفاقاًچنین نیست. حتی در نامش استادانه و باهوش و ماهر است. حقیقت آن است که در همان نگاه اول، سینمای حاتمی کیا در فیلم «به وقت شام » انگیزه‌های مختلفی را برای ستایش و ارجمندی‌اش تحریک می‌کند. نه تنها در نیروهایی که دارای سنخیت ایدئولوژیک /سیاسی و زاویه دید مشترک با حاتمی کیا هستند بلکه حتی برای منتقدان بی‌طرف ژورنال هایی که از دانشی توأم با استقلال و انصاف نسبی برخوردارند، از عناد و کینه توزی علیه انقلاب اسلامی مبری هستند و داوری سیاسی و ایدئولوژیک شان را حتی اگر منتقد سرسخت نظام موجود‌اند در داوری زیبایی شناختی و نسبتاً تخصصی شان دخالت نمی‌دهند! و ضمناً خوب حرفی قدیمی را یادگرفته‌اند که یک فیلم را بر اساس قواعدی که بر اساس آن زاده شده و شکل گرفته داوری کنند و می‌فهمند که مثلاً سینمای حاتمی کیا را نباید با میزان سینمای داردن‌ها یا برادران کوئن یا نه، یا شهید ثالث یا عباس حاتمی کیا و حتی فرهادی بسنجند!

پس این سینما را بر اساس سنجش چه مولفه‌های ساختاری /شماتیک باید بسنجید تا دریابیم حاتمی کیا در اجرای مقاصدش موفق بوده یا دچار لکنت؟

البته اصرار در سنجش آن در قالب یک ژانر صلب منطقی است زیرا ظاهراً کاملاً فیلمی ژنریک است! اما در واقع این مسیر کاملاً ناکام خواهد ماند. زیرا زیر ژانرهایی در اساس فرم دهی این فیلم دخالت دارند که مهم‌تر از جست و جوی ژانرهای طبقه بندی شده کلاسیک است. اما بی‌تردید سبک شناسی به وقت شام و درک میزان موفقیت حاتمی کیا در اجرای سبکی که برگزیده و روش ساخت دهی و مهارت‌های حرفه‌ای این سازمان فیلم و میزان دست یابی به استراتژی معنایی /ساختی «به وقت شام »، مسلماً به ما کمک     می‌کند که دریابیم حاتمی کیا تا چه اندازه توانسته است؛ به نحو سیستماتیک و موزون اجزاء کارش را نظم ببخشد و نگاهش را ارائه دهد و نیز تلائم یا تناقض تماتیک و ساختی فیلم چیست؟ زیرا بر عکس یک درک سطحی رواج یافته در نقد ژورنالیستی که حاصل بدفهمی تئوری نقد نوفرمالیستی این سان وانمود شده که است گویی، محتوی در تشخیص ارزشهای یک اثر، امری خنثی است. در حالیکه محتوی با تم فرق دارد و آنجا که مضمون با قدرتهای تفکر فیلمسازو نگاه و ژرف بینی و حدّ مکاشفه معنوی‌اش می‌آمیزد، در متن روایت، به محتوای اثر بدل می‌شود و مطمئناً حدّ تفکر، چه تفکر ساختی، چه تفکر در فرم دهی و چه تفکر تماتیک که همان محتوا است اساس وجود یک اثر هنری و توان‌های گوناگون‌اش را تبین می‌کند. حال به ویژگی هایی که موجودیت« به وقت شام» تعریف می‌کند چه ساختاری و چه محتوایی که جدا ناپذیرند – بپردازیم و ببینیم حاتمی کیا تا کجا از پس شان برآمده است: این را هم بگویم که اتفاقاً چه نقدی که خسران‌های سینمای حاتمی کیا را به رخ می‌کشد و چه نقدی که می‌کوشد توانایی‌های خاص این سینمای حاتمی کیا را به رخ می‌کشد و چه نقدی که می‌کوشد توانایی‌های خاص این سینمای انقلاب اسلامی را تفسیر کند، نمی‌توانند خود را مبری از ارجاع به پس زمینه تاریخی آن بدانند: ارجاع به شرایط زاده شدن این سینما، انگیزه‌های ساختی در کنار انگیزه‌های معنوی / انقلابی موجودیت آن، ارجاع به موقعیت خود فیلمساز و فراز و نشیب هایش در تجربه اندوزی‌های ادغام شده با سرنوشت ایران اسلامی و سینمای ایران اسلامی و دگرگونی‌های طبقاتی و مسائل و بحران‌های اجتماعی و چالش هاییکه در زندگی ایرانی اتفاق افتاده و الی آخر! یعنی آن تابوی ندیده نگاشتن ارجاع به خود زندگی در درک اثر هنری واقعاً زیان آور و پوچ خواهد بود و ما برای تفسیر جامع این سینما به امر واقع بس نیازمندیم!

پرسش اصلی از حاتمی کیا این است؟

همین حالا سرمایه جهانی ؛ در قالب یک قدرت شیطانی و سلطه خواه، هم علناً استرتپ تیز خشونت می‌کند و به طور بی‌سابقه خود را عریان می‌سازد و با چهره بی‌نقاب، مطالبات سلطه جویانه‌اش را اعلام می‌کند، و نهان نمی‌کند، داعش را زاده است. این بیان مرحله تازه‌ای از بحران مرگ تدریجی مدرنیّت ارتجاعی سرمایه جهانی است و هم زمان برای اغراض چپاول و شبیخون، وقیحانه نوکرانش را مثل گاو شیرده می‌دوشد و ضمناً با جنگ‌های نیابتی از جان آنها مایه می‌گذارد تا پروژه نسل کشی مسلمانان و اسلام ستیزی را پیش ببرد! در این گیر و دار، گامی بزرگ عقب تر از خود طاغوت رفتار کردن و ویرانگری و نقش خونریزانه‌اش را در ماجرای سوریه نهان داشتن چه معنی دارد؟ این است پرسشم از حاتمی کیا؟

***

البته ما فهم و گفت‌وگوبا فیلم و تفسیر و تأویل «به وقت شام» هنگام تماشا و از حسی‌ترین بخش ادراک یعنی دیدن و شنیدن نما به نمای فیلم از آغاز و تیتراژ تا پایان، گام به گام، بنا می‌نهیم. اما کیست که نداند هیچ مخاطبی با فقدان کلیات و فرض‌ها و با ذهن خالی و صفحه سفید، به دیدن این جزییات مشخص    نمی‌رود و نه تنها همه نگاه، تفکر و شخصیت معنوی و مادی‌اش در تماشای همان نماها نقش دارد بلکه میزان همدلی و نوع نگاهش به حاتمی کیا هم در این مشاهده اثر می‌نهد. او یک دستگاه بی‌جان ثبت و ضبط علائم نیست، یک مغز و یک روح فعال فردی / اجتماعی است با فرآیند پیچیده شناخت و تأثیر!

حالا در اینجا، یعنی در «بوقت شام» طرح چند پرسش درباره کلیت‌های مسلط به فیلم وجود دارد که اشاره به آن مهم است. یعنی در واقع ما شناسایی به وقت شام را طی یک فرآیند استقرایی پیش برده‌ایم اما در ارائه آن ترجیح داده‌ایم که از نتایج فرآیند شناخت مان شروع کنیم، مثلاً

-آیا به وقت شام، همان طو رکه ظاهراً به تماشا گذاشته، یک اثر جنگی است. فیلمی در زمره ژانر شناخته شده اش؟

اگر ما مولفه‌های ژانر جنگی را همان‌ها بدانیم که در تجربه سینماهای هالیوود دسته بندی شده است، و چیزی روشن و ساده برای همگان است، و شناخت بنیادهایش کار پیچیده‌ای نیست، در آن صورت باید بگوییم نه تنها آثار حاتمی کیا از همان مهاجر و دیده بان بلکه کلیت آثار دیگرش و حتی به وقت شام که کاملاً فیلمی جنگی است، با مشخصه‌های جزم ژانر نمی‌خواند. و قدرت تحلیل منتقد بستگی به درک این تمایزات دارد!

در فیلم‌های حاتمی کیا، هیچ فیلمی نیست که به اندازه به وقت شام با مولفه‌های فیلم جنگی اشباع شده باشد. دو طرف متخاصم جنگ، رویاروی حضور دارند، خشونت و خونریزی، اسارت و کشت و کشتار و بیرحمی دشمن، جلوه‌های مرعوب‌کننده و عظمت و تأثیر‌گذاری نماهایی که ابزارها و سلاح‌ها و نیروهای جنگی را به تماشا می‌گذارد و امور فنی بصری که در خدمت شکوه و ارعاب تماشاگر با نماهای اغراق شده و است و صحنه‌های کشمکش در میدان عمل که تماشاگر را مسحور و مجذوب می‌کند و احاطه و هنرمندی حاتمی کیا کارگردان، از خلال شکل دادن حرفه‌ای‌اش، پیداست. به وقت شام، بر خلاف تعداد زیادی از فیلم‌های حاتمی کیا در حاشیه جنگ نمی‌گذرد، بلکه مولفه‌های جنگی در آن حضور مستقیم دارد: در خط مقدم می‌گذرد، جاذبه‌های بصری آن متعلق به این فضای مستقیم است.در سراسر فیلم ما با خود سربازان و فرماندهان دو طرف و ادوات جنگی شان روبه‌روییم و درگیری‌ها مستقیم است و داستان و نه در ردّ پا‌ها، بلکه در همان گام‌های وسط یک میدان رویارویی خشن جریان دارد، و ارتباط بی‌واسطه‌ای با جنگ بمثابه یک کنش خصمانه و رویارو دار د.

***

با اینهمه به وقت شام با همه این لایه بیرونی یک فیلم جنگی، دارای گستره ی وسیعی است که از یک سو ریشه در زیر ژانرها و از سوی دیگر ریشه در دیگر ژانرها و از طرف سوم ریشه در جهان سینمایی حاتمی کیا دارد.

یعنی ضمن آنکه مبارزه زمینی و هوایی و اسارت و کشتار و دوره تاریخی معین و واقعی یک جنگ عوامل واقع گرایی و بازنمایی واقعیت، … نشان وفاداری حاتمی کیا به یک بازنمایی جنگ در یک اثر جنگی در ژانر سینمای جنگ است در همان حال عوامل کشمکش و شخصیت پردازی بیرون از ضرورتهای فیلم جنگی، به صورت یک امر ویژه، خلاق، متأثر از موقعیت واقعی زندگی سیاسی /نظامی انقلاب اسلامی و  شخصیت‌های تربیت شده در انقلاب امام (ره) و تأثیر این حقایق ویژه در درام حاتمی کیا و تفکر فیلم «به وقت شام »، حضور موثر دارد.

مثلاً ویژگی‌های گونه سینمایی که در فیلم‌های ماجرایی مربوط به دزدی هواپیما، و ساخت دهی آن ظاهر می‌شود، با فیلم جنگی حاتمی کیا می‌آمیزد و اتفاقاً به تنش فیلم می‌افزاید و حتی اساس هیجان و تعلیق فیلم را شکل می‌دهد و در همان حال، باز آن ایده ی محوری جهان حاتمی کیا، چالش‌های بین نسلی پدران انقلابی و فرزندان پراگماتیست و معترض به قهرمانی پدران که در نگاه شان همچون قهرمانی خودخواهانه تفسیر می‌شود و پایان آشتی جویی که با مرگ یک طرف حاصل می‌شود، در این فیلم جنگی حاضر است.(در بادیگارد قهرمانی از نسل پدران خود را قربانی می‌کند و در به وقت شام قهرمانی از نسل فرزندان ) حاتمی کیا البته همچون بسیاری از فیلم‌های جنگی، یاد گرفته که مضمون عاشقان‌ای را بگنجاند. در اینجا ملودرام فیلم، چالشی دارد که منبعث از موقعیت کنونی بحران انقلاب است، مردمی که پیوندی محکم با فداکاری انقلاب ندارند و آدم هایی که در موقعیت ایثار انقلابی قرار می‌گیرند. (مادر همسر و علی )

اما مهم‌ترین پاتک حاتمی کیا به حوزه‌های دیگر سینما، وارد کردن مهم‌ترین چالش زندگی او «انقلاب / ضد انقلاب »، « اسلام / اسلام ستیزی »، «رسیدن به اوج و اعتلای عارفانه از تجربه حیات / دنیوی گرایی و چسبیدن به لذات زندگی » و… در فیلم به وقت شام و برمتن مهم‌ترین چالش کنونی انقلاب اسلامی است. چالش اسلام ناب محمدی امام (ره) با اسلام امریکایی، جعلی، وهابی و صهیونیستی و داعشی ی سرمایه بین‌المللی و با مطامع نفتی و اسلحه فروشی و سلطه جهانی و جهانی‌سازی ضد توحید و سوداگری مرگبار در منطقه خاورمیانه چالشی که یک سرآن در کانون ماجرا و تحرک اسلامی در ایران(همراه مسلمانان انقلابی و نیروهای ضدامریکایی و ضدغربی استقلال طلب مسلمان در سوریه و عراق و لبنان و افغانستان و یمن و… ) و سوی دیگرش در جهان مدرن است با درجات و مراتب مختلف جنگ طلبی و اذناب منطقه‌ای آنها از اسرائیل و عربستان و شیوخ نفتی خلیج‌فارس تا ترکیه و نیروهای داخلی همراه شده با نظام سلطه جهانی! ورود این هویت دینی /ایدئولوژیک/ سیاسی به لایه‌های «به وقت شام » کاملاً متلائم با ژانر جنگی فیلم است. و در عین حال نگاهی متعلق سینمای سیاسی و انقلابی است گذشته از دعوای کهنه شده و تا حدی سطحی ژانرها و شبه ژانرها و زیرژانرها، آنچه مهم است تشخیص مولفه هایی است که چه فراتر از یک ژانر و محصول نگاهی خاص در داستان پرداری باشد و از کلیتی جامع تر برخوردار است و چه ژانر شمردنش، محتاج نوعی تقلیل شناختی است و چه فروتر از مولفه‌های ژانری، بمثابه زیرژانرها، کلیت‌های فرعی تر را در خود جای داده است. بالاخره می‌توان به این نتیجه روشن دست یافت که عناصر کلی گونه ی سینمای حاتمی کیا به‌ویژه در «وقت شام » ضمن استواری به ارزشهای ژانری، از استقلال و جزییات، خلاقیت و بومی بودن و متحد زندگی جاری شکل داده شدن، برخوردار است و در همان حالا از مولفه‌های کلیتی فراژانری، تأثیر مولفه‌های چالش جهانی انقلاب و ضد انقلاب، اسلام و اسلام ستیزی بهره برده است.

***

-تنها با مرض فراوان می‌توان مجموعه‌ای از توفیقات استادانه حاتمی کیا را در قلمرو تکنیک، ( و نه تنها فن /ساختاری) بلکه کارگردانی، اندازه‌های درست روایی خرده داستان‌ها، پردازش روایی و تناسب و انگیزه ساختی فیلم، ندیده گرفت، دید جهالت باری که در نمی‌یابد، هجو در موجودیت داعش، شیوه عملکرد و حتی ظاهر متناقض آن نهفته و حضور چچنی با اسب و شمشیر و اسلحه در فرودگاه یک تصویر بشدت خلاقانه و واقعگرا از موجودیت واقعی و ذهنی آنهاست و هجو به سبب ناتوانی تکنیکی حاتمی کیا نیست بلکه موفقیت رسای کارگردانی اوست و تازه در آثار واکنش ندیده گرفتن منطق واقعی برای تداوم ماجرا همه جا رواج دار و حتی در آغاز هیچکاک! اما این آنقدر جدی نیست که حاتمی کیا آن و ناتوانی را بر صحنه جشنواره از خود بروز دهد و کودکانه انگشت اتهام و لو دادن را در وسط یک جشن ملی مایه هجو خود سازد. فیلم به وقت شام آنقدر توانایی‌های فنی و جدی دارد که او را برابر نقد نامنصفانه، دستپاچه نکند و متأسفانه واکنش او درخور اعتماد به نفس یک استاد نبود. من در همه سینمای ایران تنها و تنها کیارستمی را دیدم که در آشکار و نهان برابر نقد آنهمه معقول و بردبار بود! بگذریم که در سینمای ما بی‌عدالتی خیلی اوقات در نهان کارگردان‌ها را به خشم آورده است بی‌صبری و نقد ناپذیری هم مشخصه بیشتر ما و هنرمندان ماست! ولی باید حقیقت را نهان نکرد. داوری میان ما خیلی ناعادلانه و سیاسی است از جمله ندیده گرفتن تفوق کارگردانی جلوه‌های ویژه در فیلم رسوایی ۲ که واقعاً نشان کینه توزی شبه روشنفکری و ناداوری مبتذل جشنواره فجر بود و از یاد نرفتنی است!

***

حاتمی کیا، به وقت شام را( چه فیلمی سفارسی باشد یا نه، با دل و جان برای تلألو فنی و ساختن اثری بر مبنای آموزه‌های کلاسیک سینمای هالیوود) استادانه پیش برده و فیلم واقعاً کم و کاستی از نظر تکنیکی ندارد. و از نظر ساختار یک اثر تا حد زیادی سالم است و از نظر تکنیکی در سطح آثار معمول ماجرایی جهان قرار دارد و از نظر روایی، روایتی فاقد اضافات و زوائد چشمگیر و اثری تأثیر‌گذار به زبان سینما و با مراعات این زبان و رها از شعار و راه‌های سهل الوصول تبلیغی و حرّافی‌های غیردراماتیک است. اثری در حقیقت سیاسی که می‌کوشد بدون هیچ پرده پوشی از زاویه دید انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، بحران خاورمیانه و کشت و کشتار سرمایه جهانی و نیروی خود ساخته نیابتی و متحجر و اسلام امریکایی داعش و خشونت وحشیانه‌اش را فاش سازد و نیز همان تم انسان تنهای ایثارکننده و منجی که حرفه ای‌ها و مدعیان را پس پشت می‌نهد و به اوج کنش فداکارانه انسانی دست می‌یازد، همان انسان اعتماد نشده که نسل پیشین متعرض کم ایمانی و غیر انقلابی بودن او – مستقیم یا غیر مستقیم – است اما از او انقلابی تر «عمل می‌کند» و نیز خود گله مند از آنهمه ناهمدلی و بدگمان بزرگترها به خود است و همه عمر به زبان بی‌زبانی در پی جلب نظرشان بوده و همواره سوء تفاهمی بین شان دیواری بر پا کرده و…

« به وقت شام » همه این مولفه‌ها و داستان‌های ژانری و شبه ژانری و زیر ژانری دلخواه حاتمی کیا را به خوبی گرد می‌آورد با یک ایراد بزرگ که خواهم گفت. اینکه محافظه کاری او در بیان گره خوردگی و دهشت مبتذل و متحجر و واپسگرایانه‌ای به اسم خشونت و کنش خونریزانه و ویرانگرانه «داعش» (و حتی وهابی‌ها از آغاز و دویست سال قبلشان تا امروز هرگز بدون نقش استعمار و استثمار جهانی و امروز نولیبرالیسم دموکراسی امریکایی و غرب و مدرنیّت نفت خوار، آدمخوار و جهانخواره‌ای به رهبری شیطان بزرگ و مطامع وحشیانه غارت و چپاول و طاغوتیگری و عصیان ضد توحید و فرعونی شان علیه دین حنیف اسلام بمثابه تنها دین توحیدی ناب و دست نخورده، و گره خوردگی جهالت و تحجر با مطامع قدرت جهانی ممکن نبوده است. در به وقت شام ضعف این افشاء کاملاً عیان است و اشاره‌ای به قدرت پشت پرده عمل    داعشی‌ها و سعودی‌ها، یعنی امریکا و سرمایه جهانی شده و سلطه خواه نیست.

***

ممکن است حاتمی کیا بگوید، من یک فیلم بر اساس قواعد سینمای دراماتیک و قصه پرداز هالیوودی ساخته ام و تنها در چهارچوب قصه ام می‌توانستم حرکت کنم و این فیلم وظیفه‌اش ارائه اطلاعات گوناگون درباره ماجراسازی سرمایه داری جهانی به رهبری شیطان بزرگ در سوریه و برای تحقق پروژه خاورمیانه‌ای و اسلام ستیزی کفر و سلطه جهانی نبود. من نمی‌توانستم در این فیلم به طراحی بین‌المللی، خشونت بار، ویرانگر، آدمکشانه و خونریزانه سرمایه جهانی به رهبری امریکایی و اسراییل بپردازم و از حمایت و پشتیبانی کشورهای منطقه چاکران و اذناب حاکمان ارتجاعی سعودی و شیوخ نفتی و اجرای این پروژه با عوامل ساخته شده‌ای چون داعش حرف بزنم و از تشکیل سه هزار گروه مجعول با سازماندهی سیا و موساد و دلارهای نفتی عربستان پرده بردارم. سه هزار گروهی که به صد گروه و سپس ۶ گروه اساسی تقلیل یافتند. گروه‌های تحت لوای اسلامی سلفی و با انگیزه‌های درونی متنوع ولی همگی طبق اسناد انکار ناپذیر، محصول عمل امریکا!

من نمی‌خواستم نشان دهم طی چه فرآیندی اشتباهات نظام بسته بعثی سوریه بعد از سقوط صدام    اعتراض‌های مردمی را برانگیخت و ضمناً این اعتراض تحت رهبری امریکا قرار گرفت و زمینه عمل مسلحانه غلبه داعش را فراهم آورده، بعد بیشتر مردم کنار کشیدند و بخشی همراهی کردند و بالاخره از همان آغاز ایران با نقش فعال اجازه نداد دولت سوریه سقوط کند و روسیه هم تشویق به همراهی کرد و من    نمی‌خواستم رابطه امنیتی شاهزاده بندر و شیخ وهابی و هویت احرار الشام و جیش الاسلام و النصره و… رویای دولت اموی در دمشق و آرزوی نماز خواندن اردوغان در مسجد اموی در پی پیروزی اسلام امریکایی را افشاء کنم. نمی‌خواستم عوامل گوناگون آن ۶ ماه تظاهرات و سپس پیداشدن سر و کله اسلحه و سازمان یافتگی برای سرنگونی بشار اسد به کمک عربستان و ترکیه و قطر و… را کالبد شکافی کرده و نقش اصلی اداره نهانی تشکل‌ها، رسانه‌ها، و منبع تسلیحاتی و مالی و… بوسیله امریکا صهیونیست‌ها و انگلستان و فرانسه و…. را بازگو کنم. یا از نقش شهید همدانی در تشکیل بسیج مردمی و نقش سردار سلیمانی در نجات سوریه پرده بردارم من می‌خواستم طی داستان نجات یک هواپیما و سرقت آن بوسیله داعش در همین حد ماجرا را به نحو جذاب به تماشا بگذارم.

همین!

اما پرسش بزرگ باقی می‌ماند. آیا می‌توان فیلمی ساخت و آن هم نخستین فیلم درباره بحران سوریه، با سرمایه مردم ایران و نیرویی که در خط مقدم این جنگ از حق دفاع می‌کند، درباره یک موضوع حادّ سیاسی در منطقه و چالش‌های دشمن‌های اسلام و با نقش امریکا در یک پروژه وسیع خاورمیانه‌ای، و…. حتی از اختصاص نوشتار آغازین برای آگاهی دادن درباره نقش امریکا چشم پوشید؟ چرا؟ و اثر سیاسی و انقلابی موظف به روشنگری درباره شالوده کشمکش است.

***

شاید به نظر برسد که حاتمی کیا، تحت تأثیر تعریف جزمی از سینمای واقعگرا، واقعگرایی اجتماعی و ملودرام قرار گرفته است و خواسته در این تمایزات از شیوه روایت در ملودرام روی برتابد و مجموعه مصالح و مواد واقعیت خاورمیانه‌ای را نه صرفاً در قالب یک ایماژ آغازین، بلکه یک موقعیت رئالیستیک به تماشا بگذارد و برای همین از ابلاغ مستقیم اطلاعات درباره کاراکتر داعش و ریشه ماجرای سوریه و طراحی امریکایی و چنین مستندات و آگاهی هایی سرباز زده است. گذاشته است تا روایت، حرکت واقعگرایانه‌اش را جدا از هر صدای تحمیلی بر قصه، پیش ببرد.

به نظرم این استدلال نیرومندی نیست. زیرا به وقت شام مسحور بالفعل قدرت روایت ملودراماتیک است و هیچ گاه در فیلم آن را ترک نکرده هر چند می‌کوشد به دام سوز و گداز‌های خیلی احساساتی نیفتد و چنین موقعیت هایی را بوسیله یک لابه ی هجو ( مثل فیلمبرداری و کاراکتر چچنی و ادای کارگردانی در صحنه نمایشی گردن زدن ) همراه سازد، اما این از ضروریات خود موضوع است و نمی‌توان موقعیت ملودراماتیک ساخته شده ی دعوای پدر/ پسری در فرودگاه کنش‌های بین شیخ و ابوخالد، و علی و لیلا و مادر همسرش را ندیده گرفت، اگر چه صحنه‌های مهاجران با یک گرایش مستند گون از این دام می‌رهد. در نتیجه باید گفت: حاتمی کیا، با اراده و آگاهی روایتی ماجرایی و نه دارای اصرار بر واقعگرایی بلکه با پرسه‌های ملودراماتیک را برای جلب تماشاگر برگزیده و اگر از قرار و مدار این گونه آثار جنگی / سیاسی روی بر می‌تابد و آگاهی لازم سیاسی را بازسازی روایی / بصری نمی‌کند علتش را باید جای دیگر جست.

هرگز در اینجا، موضوع قابل انتقاد آن نیست که آلایش‌های ملودراماتیک راه تنفس پوست واقعگرایی را در این فیلم می‌بندد. حاتمی کیا در همه آثارش به این آلودگی ملودراماتیک، علاقه‌ای به رئالیسم ایرانی و رئالیسم اجتماعی و تصویر زندگی فرودستان از خود نشان نداده ا ست. در سینمای رئالیسم اجتماعی و رئالیسم و رئال-فرمالیستی و رویکردگرایی ایران که جملگی از عنصر واقعگرایی و رویکرد به زندگی – و نه الزاماً همیشه واقعگرایی متکی بر ایدئولوژی چپ – برخوردارند، زندگی کوخ نشینان، طبقات فرودست، مردم محروم، به شخصیت‌های جنوب شهری، و اقشار فقیر شهری و روستایی – نقش ممتاز ایفا می‌کند در حالی که سینمای حاتمی کیا ناظر بر زندگی طبقه متوسط و قهرمانانش اکثراً مرتبط با تجربه زمینه ی انقلابی و مجاهدات نظامی و امنیتی و رزمندگی‌اند ولی در عین حال نمی‌توان انکار کرد که در بخش مهمی از این سینما، روایت بوسیله همکنشی خود رویدادهای درون موقعیت‌ها و محصول رخداد گام به گام و دارای ابعاد گوناگون و تو در تو شکل می‌گیرد. و حاتمی کیا از این مشخصه ی مهم رئالیستی بی‌خبر و با آن بیگانه نیست و به‌ویژه در به وقت شام می‌کوشد از فضای بیانی بر اساس مصالح مستقیماً مربوط به یک موقعیت و اوضاع اجتماعی سرباز زند.

***

اکنون ببینم توانایی‌ها / ناتوانی‌های جزئی« به وقت شام» در قلمرو تفکر و اجرای فیلمیک کدام است: فیلم با یک سرنوشت شروع شود: «در بهمن ۱۳۸۹ با آغاز جنگ داخلی سوریه در بحران فرو رفت. ابوبکر بغدادی سر کرده داعش سودای برپایی حکومت در سوریه و عراق را داشت…»

در همین لید فیلم، مشکل «به وقت شام » نهان است. فیلم با یک موضع رادیکال انقلابی در حد تصویر اقتدار، از خود گذشتگی و نقش قهرمانانه جمهوری اسلامی در جنگ سوریه از بیان مهم‌ترین چالش به شیوه لیبرالی خودداری می‌کند. و هیچ اشاره‌ای به آن که ابوبکر بغدادی تنها یک وانموده است و این وانموده دقیقاً پرداخته ی امریکا و سرمایه جهانی سلطه جو و یکجانبه گر است که غرب و جهان مدرن را به دنبال طاغوتیگری و رهبری خود می‌کشد، نشده است؟چرا؟ برای مستند گونگی؟ اما اسناد آن که در پس این شعبده، امریکا گرداننده و اداره‌کننده زایش داعش تا همه کنش‌های جنایت کارانه داعش است چنان واضح است که امروز حتی یک کودک دبستانی هم از اعترافات خانم کلینتون و یک سلسله از مسئولات عالی رتبه سیاسی و امنیتی امریکا و انگلیس و اسراییل و… آگاه است و تنها یک محافظه کاری سانتریستی و مطبوع طبع نولیبرال‌های ایرانی می‌تواند کارگردان را وادارد تا نقش امریکا و غرب و جهان سرمایه متأخر و اذناب وهابی عربستانی و لیبرال ترکیه‌ای شان را در پیشانی فیلم نهان سازد. جایی که اگر قرار بود در تمام فیلم یک کلمه از این حقیقت به درام بدل نشود و در بطن دراماتیک و کشمکش‌ها و رمزگشایی نهایی فیلم جایی نداشته باشد، لااقل به طور خیلی طبیعی و بدوی هیچ زیانی به اکتact فیلم می‌توانست همین جا فرصتی برای بیان اصلی‌ترین حقیقت چالش انقلابی ایران اسلامی و جهان ضد اسلامی و ضد انقلاب سرمایه داری متأخر و نولیبرالیسم وحشی آن باشد. این تنها یک خبط کلامی نیست، متأسفانه دیدگاهی است دارای سرشت گیجسری و دل دوجایی که در سراپای فیلم اثرش را در التقاط یک فهم انقلابی و یک منظر لیبرالی نهاده و به سلامت فکری، ایمانی و تفسیر و حقیقت معنوی« به وقت شام» حاتمی کیا ضربه زده است. اینکه چنین نقصانی محصول درگیری‌های نهان ذهنی و معرفتی خود حاتمی کیا و وضعیت فکری/ طبقاتی کنونی او در جداشدن از اصول و تفسیر دینی /سیاسی امام (ره) و تزلزل برابر آن به سود یک /فرمیسم دل دور جا است یا نه، بحث دیگری است که بسیار مهم است ولی در نقطه کنونی تفسیر ما جایی ندارد.

***

شروع فیلم با تصاویر منکوب‌کننده و نیرومندی از فاجعه انسانی در فوعه و کفریا همراه است. صحنه آغازین و سکانس‌های گشایش فیلم از هر نظر نیرومند و تأثیر‌گذار و ضمناً ایماژی دال بر بهیمیت داعش است. غذا با چتر برای مردم در محاصره فرو می‌ریزد، هجوم مردم گرسنه و ترسان برای غذا و کنسروها و…. و پشت سرش بمباران! این نمایش زبان بسیار موجز بیان درجه هولناک دهشت و خشونت ملحدانه داعشی در پس داعیه مسلمانی، و در واقع پروژه نابودی حقیقت پر تلألو اسلام در اذهان مردم جهان و ارائه یک درّندگی به اسم اسلام برای ستیز با اسلام است و حاتمی کیا به زبان روشن و بی‌پیچیدگی سینمایی و    واقع گرایی باور پذیرش با تسلط و ایجاز آن را به تصویر می‌کشد.

***

ویژگی نماها، جای دوربین و ترکیب بندی درست و اندازه صحیح نماها برای جلوه هرچه بیشترفضای جنگ، در سراسر فیلم منطق درست خود را دارد و با خلاقیت و تأثیر بصری آمیخته است. اشاره   می‌کنم به باز شدن چرخهای هواپیما و زوایایی که با تصاویر بسیار درشت و فوق العاده هواپیما، همچون شیء و ابژه کانونی فیلم به نمایش در می‌آید و کاراکتر غول آسایی از آن به تماشا گذاشته می‌شود که در دلش داستان بزرگ فیلم نهان است! همان گونه که به وقت شام از دل پرده سینما زاده می‌شود و داستان فاجعه انسانی را باز می‌گوید، باز شدن شکم هواپیما عناصر فیلمیک روایتی را می‌زاید که شاهدش خواهیم شد.

سادگی و ضمناً هوش و خلاقیت در بیان ضمنی و بدون نشانه گذاری‌های استعاری متظاهرانه، متناسب با سبک «به وقت شام» است. چیزی که حتی در اسم فیلم ملحوظ و نهان است! در این صجنه، شاهد بخش نظامی فرودگاه دمشق، موشک‌ها، آمدن وانت و رسیدن علی و پدرش هستیم.

گفت‌وگوی علی و پدرش در این فضا، داستان را می‌گشاید:

علی خلبانی است که می‌خواهد پس از مأموریتش به ایران بازگردد. اما باند فرودگاه تدمر الان منتظر خلبانی است تا هواپیمای گیر افتاده در حمله داعش را پرواز دهد و با آن آدم‌ها را از اسارت برهاند.

حاتمی کیا با چند سوال به پرسش‌های موقعیت علی و پدرش پاسخ می‌دهد و ضمناً نقش منجی ایران را در ماجرای سوریه یادآوری می‌کند.

-خلبان‌های سوری کجان؟

-چرا ازا روسها کمک نخواستند؟

-و…. در هر حال به سبب ایمان و رزمندگی و مسئولیت و تفاوت خلبانهای ایرانی یا هر چیز دیگر، قرعه به نام پدر و پسر می‌افتد که با هم باشند. البته علی شائق است برگردد. پدر می‌خواهد خود به مأموریت برود، بدون آن که صلاحیت پرواز داشته باشد و لی از خود گذشتگی توأم با کنایه او را درک می‌کنیم وقتی از عطر فرانسوی حرف می‌زند یعنی پسر را با دست پس می‌زند و می‌خواهد از مهلکه نجاتش دهد و با پا پیش می‌کشد و یاد آوری می‌کند، رفتن او بیگانه با روحیه ایثار و ایمان انقلابی است و این فرآیندی از شکل دادن چالش محبت / اعتراض را بین پدر و پسر پیش خواهد برد.

علی پیامک هایی دریافت می‌کند که پدرش را تنها نگذارد. او بین تقابل خود برای رفتن و رسیدن به همسر آبستن‌اش و ماندن و انجام وظیفه انقلابی و یاری به پدر مانده است و این دو دلی و کشمکش درونی حاوی آبستنی ماجرای آتی است: پدر / انقلاب اسلامی یا همسر/ زندگی امن و عشق و حیات بدور از خشونت و کشتار و مرگ و شهادت!

در این میان بالاخره چالش پدر و پسر علنی می‌شود. وقتی علی بر می‌گردد، پدر نمی‌خواهد او همراهش باشد و کشته شود. پدر می‌گوید تو از گروه پروازی حذف شده‌ای و نباید تمرّد کنی و پسر می‌گوید از نظر قانونی تو حق راندن این هواپیما را نداری و بازنشسته‌ای و…

در این میان نقش وسوسه انگیز مادر همسر که با خشونت او را به جدایی از پدر / انقلاب و آمدن نزد همسر / زندگی دور از سیاست و جنگ می‌خواند شگرد خوبی برای نشان دادن روحیه و نگاه بسیاری از مردم است که با انقلاب و عمل انقلابی جمهوری اسلامی فاصله دارند و استدلال شان عوامانه است:

-چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.

-این بود قولی که به ما دادی

-اقلاً در این اوضاع ( بستری شدن زن حامله در بیمارستان ) بالای سر زن و بچه ات باش.

-اگر کاری می‌خواهید بکنید در کشور خودتان بکنید که هزار مشکل دارد.

-ما از داماد شانس نیاورده‌ایم و…

این دیالوگی است که از خلال آن نگرش عافیت جوی مردمی مخالف عمل انقلابی و چالش‌های خارجی جمهوری اسلامی به گوش می‌رسد و چون عامل فشار بر علی عمل می‌کند و در پیشبرد چالش‌ها و تنش نقش خود را ایفا می‌کند. و پدر همچنان اصرار می‌ورزد که هلی کوپتر وقتی نشست من پیاده می‌شم و تو بر می‌گردی. منظور نشستن هلی کوپتر در تدمر و سوار شدن ناگهانی علی در آن است.

با نشستن هلی کوپتر، صحنه‌های درست پرداخته ی آوارگان تدمر و وضع رقت بار جنگ زدگان ترسیم    می‌شود و در این فضا به خوبی دعوای پدر/پسر تم دلخواه حاتمی کیا تعبیه و روایت می‌شود.

علی بر نمی‌گردد. با پدر پیاده می‌شود و می‌گوید معذرت می‌خوام باب شما اجازه پرواز ندارید. Expire شدید منقضی خدمت شدید.گویی علی در این موقعیت ضمناً نخستین باری است که فرصت یافته در برابر فرمان فرمایی پدر به سبب تفوق فنی و صلاحیت تخصصی خود انتقام یک عمربی اعتمادی و ندیده شدن را بگیرد. حاتمی کیا این موقعیت را خیلی خوب، امیزه‌ای از ایثار و محبت پسر و هم ثمره ندیده گرفتن خود تمایل به نمایش خویش کارگردانی کرده است. پدر می‌گوید: یعنی من از کار افتاده ام؟ خجالت نمی‌کشی؟ و این همان معنای اصلی چالش است، پدرانی که باور ندارند از کار افتاده شده‌اند و باید سرنوشت زندگی و انقلاب را به‌دست پسران بسپارند به آنها اعتماد کنند! در حالی که عمری متوجه حرف دل شان و درد اصلی شان نبوده و فقط خود او اینکه تنها خود هستند مجریان آرمان و انقلاب واسلام، به حساب آورده اند! این است نگاه حاتمی کیا!

همین جا در فرودگاه است که جاسم با موتور سر می‌رسد و خبر آمدن داعش را می‌دهد.

صحنه آمدن داعش، با وحشیگری و روحیه کورتهاجمی آنقدر با مهارت کارگردانی شده و از نظر فنی عالی شکل داده شده که همین نشانه کوچک، کل روحیه و هجوم داعش را با لحظه‌ها پرتنش و مهاجم‌اش به ما انتقال می‌دهد.

صحنه رفتن به آشیانه هواپیما با هول و ولاء مناسبی کار شده و تنها ضعفش دست زدن مردم و کلمات شعاری نالازم به سود خلبان‌های ایرانی است در عوض سخنرانی فرمانده سوری درباره شهر باستانی که در حال سوختن است، دردناک و مناسب طراحی شده است.

در این میان دعوای پدری- پسری علی و یونس و سهم خواهی از یونس و اعتراض علی، شاید یک شگرد ژرف کاوانه‌ای دراماتیک به حساب آید، اما به نظر هیچ نیست جز فاسد شدن داستان گویی سلیس و توام با سادگی سینمای مستقل ایران و تسلیم شدن به فرمول‌های هالیوودی!

خطا در تمهید راه‌حل هایی برای جلب توجه تماشاگر نیست، مشکل حتی ضرورت تزریق عناصر روایی دیگر ژانرها در ژانر جنگی برای ممانعت از افسردگی تماشاگر و شگردهای روایی از این دست نیست که همه در سینمای داستانگوی جهان سابقه دارد و چم و چم آن دیگر روشن تر از آفتاب است، بلکه مشکل بی‌اعتنایی به تماشاگر و ناوارد فرض کردن تماشاگر و دست شستن از باور‌پذیری عمیق بانضمام نفوذ درکی لیبرالی از معضل نسل‌ها در ایران است. آنهم با پا در میانی موسسه اوج!

زیرا آن چه که علی معترضانه حق به جانب علیه پدر می‌گوید و فیلم از آن با هزار زبان از جمله پایان حماسی و آشکارسازی سرشت و جوهر علی، همدلی دارد، از اساس ترویج نگرشی غیرانقلابی است.

اولا با همین استدلال می‌توان، با حضرت علی علیه السلام و ابا عبداله (علیه السلام) و همه کسانی که برای مبارزه با ظلم و کفر متجاوزی ارتباط معمولی با خانواده را فدا کرده اند، مخالفت ورزید. و اساساً با انقلاب مخالفت کرد. زیرا بدیهی است که در عرصه یک مبارزه مرگ و زندگی، روابط درون آرامش و رسیدگی‌های متعارف خانوادگی صدمه می‌بیند. علی اصلا این را نمی‌فهمد و همان سخنی را می‌گوید که نه همه جوان‌ها، بلکه جوان‌های تسلیم به وسوسه نفس و شیطان و شیطان انسی و امریکا و دشمن برای سست کردن حقیقت جهاد امام (ره) بر سر زبان‌های انداخته است و علی با همان زاویه دید انتقالی از شبکه‌های مجازی و تلویزیونی غرب پدر را مواخذه می‌کند که پدری خوبی نبوده، یا در جبهه دفاع مقدس و جنگ ایران و عراق بوده یا در بوسنی یا لبنان و حالا هم سوریه! سهم ما چی میشه؟ خوب ما اینجا دو مسئله داریم:

۱- دعوای قدیمی پدر و پسری در فیلم‌های حاتمی کیا، حالا در موقعیت مرگ و زندگی و رسیدن داعش و آن اوضاع آشوبزده، باور پذیر نیست. آنها که پس از شام در حال نوشیدن قهوه فرانسه نیستند. به وقت شام به وقت لبه ی مرگ است و اجرای این سکانس درست نیست. هر قدر که شخصیت علی و یونس تمایزی منطقی برای طرح دعوا دارد موقعیت دعوا و طلاقی آن در فیلم اما جای درستی ندارد.

۲- مسئله دیگر غلط بودن استدلال علی و بی‌پاسخ ماندن آن است آیا عمل کنونی حکومت در تقابل با اسلام ستیز/ و پروژه خاورمیانه‌ای امریکا ادامه همان علی مبارزه انقلابی امام هست یا نیست؟ حاتمی کیا تکلیف را روشن کند. بالاخره وظیفه انسانی، عقلی، دینی، زمینی، الهی در شرائط تهاجم قدرت سلطه و کفر و… در عراق و لبنان و سوریه و افغانستان و ایران- مقاومت و جنگ و تقابل هست یا نه؟ یا باید طبق   فرمان ظاهری و باطنی همه لیبرالها این جهاد رها می‌شد و پدر درخانه ور دل علی و همسر و…     می‌نشست؟ در آن صورت اصلا خانه و «وردلی» باقی می‌ماند؟ یا همه چیز دود می‌شد به هوا می‌رفت.؟

و حالا حتی علی‌ای نمی‌ماند که اعتراض کند و همسرش در ایران منتظرش باشد و خود خلبان تردست ریلیوشن و زیر دست پدر در جبهه مقاومت علیه استکبار! علی چه می‌گوید؟ می‌گوید: دست و پا زدم که کنارتان باشم.

ولی ورقه اخراج را داده‌اید دستم! اما نگاه و ترس و دنیا خواهی علی نمی‌گوید که می‌خواسته کنار پدر باشد! دلخوری علی کدام است؟ آیا در وجدان خود، از خویش دلخور نیست که مایل بوده در این وضعیت دردناک، از تکلیف انسانی‌اش دست بشوید و برود بالای سر همسرش و خانه آرام و امن اش؟ آیا ناراحتی او در اعماق داوروی‌اش از قضاوت درونی و ناگفته پدر درباره این عملش نیست؟ و در این جا حق با کدام است؟ و این چه اعتراضی است که می‌گوید، شدم خلبان! شدم مثل شما که کنارتان باشم از بدبختی شما فرمانده من شدید و باز من شدم زیر دست فرمانده! من شکست خوردم بابا! اینکه دعوا بر سر فرماندهی است و نه پذیرش آرمان پدر و کنارش بودن! آخر این چه دیدگاهی است؟ مگر زیر دست پدری که فرمانده شرافتمند و مومن و مجاهد نبرد علیه ظلم و کفر است؟ بد است اگر پدر به سبب توانایی‌های خود عادلانه مقام فرماندهی دارد و پسر باید از او بیاموزد و راه زندگی شرافتمندانه را پی گیرد بد است؟ این الگوی قرآن درباره رابطه پدر و پسر و فرزندان با ولی خود است. این ولایت چیزی بدی بوده آیا عادلانه است که بخواهیم یک الگوی لیبرالی و سرکشی بی‌معنی و نامعقول علیه ولی جانشین مدل ارتباط عقلانی دینی شود؟ اگر پدر مهجور و بی‌عقل و ظالم و نادان و در کارش دارای تخصص پایین تری بود، خوب دین هم نمی‌گوید در کار از پدر پیروی کنید، اما استدلال علی همان استدلال لیبرالی درباره رابطه پدر و فرزندان است. سیطره نگاه غربی تا آن جاست که فیلم ساز مومن و مسلمان هم گرویدن به آن را عاقلانه تر می‌داند و پدر را به سبب انجام تکالیف الهی‌اش مواخذه می‌کند و این همان مخالفت همه نیروهای اجتماعی غربزده ماست که سبک تربیت و ارتباطات و زندگی مدرن را بر سبک زندگی دینی و قرآنی ترجیح می‌دهند. گناه یونس چه بود. ظلم او چه بود که سزوار شده نامش یونس شود؟

احساس شکست علی، یک احساس بدنفسانی و از روی جهل و تکبر است و جای این گفت‌وگو هم حالا نبوده. و جواب پدر هم منفعل و بلادفاع است: من دوستت دارم علی! بهر رو علی کاپیتان نجات هواپیما خواهد شد بحث بر سر دوست داشتن نبود. بجهت بر سر صحیح وغلط بودن راه یونس بود. در فیلم نجات پدر و قربانی شدن فرزند، اصلاً به معنی درستی رخداد نیست بلکه بیشتر در جهت صحت اعتراض علی است. (من شکست خوردم بابا) او ناگزیر شده، تن داده و قربانی شده! آیا این دیدگاهی لیبرال درباره تلف کردن جوانان ایرانی در سوریه نیست!!! و آیا این برداشت نتیجه دل دوجایی حاتمی کیا و تردید‌ها و نفوذ خواسته و ناخواسته یک برداشت زمانی لیبرال از انقلاب و از حضور ایران اسلامی در منطقه نیست؟ برداشتی که اساس آن چون نزدیکی و دوستی با غرب است نتایج آن هم به نفی این حضور ختم می‌شود. برداشتی سراپا وهم زده که جز سر سپردگی و نوکری امریکا و هزینه گزاف این چاکری نتیجه‌ای در برنخواهد داشت.مسلماً حاتمی کیا گرفتار این توهم لیبرالی نیست. اما فیلم‌اش ناخواسته دچارش شده است. علی فراموش    می‌کند معنای پذیرش فرماندهی پدر در این جهاد در حقیقت همان کنار پدر بودن است. کنار پدر بودن در اینجا نمی‌تواند محصول ناسازگاری و فضلیت اعتراض او باشد چرا دو مسئله تفکیک نمی‌شود؟ مسئله استبداد رای پدر و هر پدری که بد است و اگر در رابطه علی و یونس بوده باید نشان داده می‌شده و آن خودکامگی نفی می‌شده، و مسئله انقلابی بودن پدر که البته تبعات خود را دارد از جمله از این میدان جنگ و جهاد به آن میدان جنگ و جهاد کوچ کردن، کاری که از حضرت علی (ع) گرفته تا هر ولی خدا که دستش می‌رسید باید انجام می‌گرفت تا با هر شکلی از اشکال جهاد در پی انجام تکالیف الهی و ایثار برآید و در فیلم متاسفانه همین انقلابیگری و جهاد و انجام تکلیف مورد پرسش ضمنی است و هرگز هم پاسخ روایی خود را به سود انقلابیگری به‌دست نمی‌دهد و برعکس نجات پدر و قربانی شدن فرزند، موضع علی را اثبات می‌کند. باید گفت لایه ظاهری و حماسی و انقلابی فیلم با لایه باطنی انتقادی و لیبرالی‌اش متناسب نیست و ژرف نگری این داستان گویی هالیوودی به سود یک نگرش امریکایی و مدرن در جنگ و پدران و پسران، ناخواسته، تغییر مسیر می‌دهد. موضوع چالش نسل ها، انکار ناپذیر است اما باید دید ما به چه مسئله و با چه نگاهی پاسخ می‌دهیم، تغییر قوم، پسر نوح شدن، ایمان از کف دادن راه غیر انقلابی و غیر از مجاهده در راه خدا را ترجیح دادن، نشان حقانیت نسل پسران نیست! و این، مشکل شکل درونی سینماگری است که خود متفکر و مومنی اندیشمند نیست و لباس عاریه‌ای اندیشه دیگران، او را دچار تزلزل درونی کرده است و ناخواسته به سمتی می‌برد که سمت او بشمار نمی‌آید.

صحنه دعوای سوری‌ها، نگاه‌ها مآمور امنیتی و زندانبان یا فرمانده جنگ، معنا دار است. یک نگرش حکومتی، خواهان کشتن اسرای داعش است. این افراطیگری برای ما آشناست و می‌تواند نقدی علیه مواضع آن دسته از شیفتگان جمهوری اسلامی و ولی فقیه بشمار‌اید که در عمل سیاسی و نظامی شام از جاده دین و تقوی و امر الهی فرا می‌روند و از امام پیش می‌افتند و آن را دلیل ایمان شدید و استوار خود می‌دانند در حالی که در اصل بیان خشونت نفسانی و عدم الحاق به امر الهی و خودسری و اجتهاد رای و حرامکاری قدرت پرستانه است.

البته شیفتگی خود حاتمی کیا در این صحنه ها، فراهم آوردن نماها و تصاویر قشنگ و مجذوب‌کننده است و خرده داستان هایی از این دست و سخن خیلی ژرف بینانه پرداخت نمی‌شود و…

حضور عاطفی دختر کاپیتان کشته شده ایلوشین برسر تابوت و داستان و دعوای زندانبان و خشم زندانی‌ها که فراموشی نمی‌کنند نظام بشار اسد چه بلایی سرشان آورد و زندانی‌ها یعنی کردهای شورش و اخوانی‌ها (اخوان المسلمین) و… قلبا با مدافعان سوریه و نظام اسد و در تقابل با داعشی‌ها همدلی ندارند، عواملی است که فضای درون هواپیما می‌سازد و تصویری از جامعه سوریه و اطلاعاتی درباره تناقضات و تضادهایش  می‌دهد.

ضمنا حاتمی کیا سعی می‌کند، با این شگرد، از نگرش یک سویه سرباز زند و با نگاهی انتقادی به موضوع سوریه بنگرد و سهم خطاهای حکومت را عادلانه گوشزد کند. هیاهو بر سر نماز خواندن و پایبندی داعشی‌ها به نماز نشانی از وجه ایمانی آنها و از عوامل همراهی مردم ناراضی با آنها علیه سکولاریته نظام اسدکه تنه به لائیسیته چاشنی درلتنگی‌های علی و پیام هایش به زنش:

(لیلای عزیزم سلام. پای پرواز به ایران بود که برگشتم. خدا شاهد است که دلم پیش شماست مطئنم اگر بگویم کجام و چکار می‌کنم منو می‌بخشی. دلتنگتم.

صحنه سررسیدن داعشی‌ها و هیجان راه انداختن هواپیما، طبق همان شگردهای هالیودی با استادی پرداخت شده است و حاتی کیا هیچ کم نگذاشته و هیچ هم کم نیاورده است.

اما ترفند تصاحب هواپیما به وسیله اسرای داعشی درون هواپیما که قرار است به دمشق منتقل شوند، دچار ضعف اجراست. هرچند بنا به قواعدفیلم‌های ماجرایی و حادثه‌ای این نوع باور ناپذیری‌های جزیی، مهم نیست و کارگردان حق دارد امور غیر واقعگرایانه‌ای را در صورت اجرای حرفه‌ای برای نجات روایت و پیشبردش طبق استراتژی متن، در فیلمانه بگنجاند، لیکن هیچ اثر جدی نمی‌پذیرد که پیش چشم همگان به این سادگی مشتی آدم چشم بسته خود را از بند نجات دهند و به این راحتی هواپیما را در اختیار گیرند، راه‌حل‌های پیچیده تر با تفکر بیشتر نشان هوش فیلم تواند بود و هوشیاری فیلم سازان!

نکته مهم و هوشمند از فیلم آن است که داعشی ها، مذهبی، مومن، و دارای تمایزات شخصی نشاده داده می‌شوند. شیخ، یک شیخ است. پیرمرد و رئیس قبیله که قاعدتا عادت به مذهب دارد. و طبیعتا مذهبی جزم و ادراک و فهمی قبیله‌ای و خشک مغز اما مبتنی بر مفاهیم سنتی اخلاقی و پایبندی بر اصول عهد و پیمان، ابو خالد، فرزندش، یک داعشی افراطی، بی‌رحم و کینه توزی است. نگاه حاتمی کیا به جریان‌های مختلف درون داعی، بی‌ارتباط به تجربه زیسته خود او نمی‌تواند باشد. او خواهان خونریزی است. ممکن است شخصیت‌های جون ابوخالد فرزند شیخ ممدوح سعدی و چچنی، هجو آمیز به نظر برسند، این کوتاهی و ناتوانی کارگردان محسوب نمی‌شود. کسانی که داعش را بدرستی نشناخته و از واقعیت آن بی‌خبرند،  نمی‌دانند این مسخره بودن و متناقض و اغراق آمیز تفکر، جز سرشت این پدیده و میراث خوارج و اشعری گری و سلفی گری حماقت آمیز و متحجری است که به دستاویز قدرتها بدل می‌گردد. اگر اغراق‌های بازی بیرونی ابوخالد تو ذوق می‌زند، این امر بنا به واقعیت داعشی‌های افراطی، کاملا قابل چشم پوشی است چنین است که هم کنش شیخ و تعهد او در قسم به قرآن و پایبندی به آن برای آزادی بعد از تدمر، و هم توافق برای آزادی زن و بچه‌ها در فروگاه بین راهی، هم درگیری با شیخ و دعوا بر سر دختر کاپیتان که مسیحی است هم آرزوی شیخ برای فتح تهران و هم داعیه جانم فدای ابوبکر بغدادی هم مرد ریش قرمز چچنی با اسب و شمشیر و سلاح گرم مدرن در فرودگاه و هم بی‌رحمی این سردسته در اتهام به شیخ و گردن زدن او و آن را مجازات برای کسانی دانستن که با دشمن پیمان می‌بندند و این روش را برای سرکوب هر صدای نرمخو و تشدید خشونت به کار بردن و… همه و همه منطق خود را دارد و سرجای خود قرار گرفته است و درست و بجاست. حتی آن تزریق مرفین و آن ملکه نفرت و نماد نیست انگاری وحشی شده تمدن امریکایی در اوج استکبار و بر لبه پرتگاه ویرانی و سقوط در خود ویرانگری!

در اینجا باید بر دو موضوع بسیار مهم مکث کنیم

۱- در آوردن عالی عنصر رسانه و وانموده‌های نمایشی، تجلی داعش بمثابه شکل عالی نمایش در نظام متکی به «بازی» و جانشینی واقعیت تصویری به جای امر واقع و نسبت موجودیت داعش با این وانمودگی و هستی رسانه‌ای اش. تا حد آن صحنه فیلمبرداری و تظاهر به گردن زدن و نکشتن علی و جمع اسرا و استفاده از آنها برای عملیات انتحاری نکته ژرفی را در دل دارد، ممکن است منتقدان بی‌خبر از واقعیات سیاسی، این صحنه فیلمبرداری را باور نکردنی و مضحک تصور کنند، لیکن ماجرا تا همین حد هجو و احمقانه است. همچون هستی داعش در قرن بیست و یکم! امّا از سوی دیگر از پدیده هولناک سیطره     وانموده‌ها بر ما در دوران حاضر پرده بر می‌دارد.

۲- اما نه تنها معنای وانموده و نمایش و «بازی» و هستی تصویری داعش در «به وقت شام» ناتمام است بلکه کل فیلم در بنیاد دچار ناتمامی است. نا تمام بودن و نه پایان باز! چرا؟

چون مهم‌ترین وجه باشندگی و و زیست داعش به رابط‌اش با قدرت سلطه جهانی ارتباط دارد. بدیهی است جهل و تحجّرهمواره بوده است و ادیان توحیدی همیشه از سوی عوامزدگی، تحجر، نفاق، کفرو شرک دچار زایش فرقه‌های جاهل و ارتجاعی از درون بوده‌اند و بزرگترین آسیب را دیده‌اند اما جهل خودبخود درون جامعه تبدیل به جریان سازمان یافته سرکوب و خشونت و نابودی حقیقت دین به صورت مستقیم نمی‌تواند شود مگر آن که مطامع قدرت از آن بهره ببرد. در گذشته، قدرت خلاقت در غصب و تحریف ولایت، قدرت بنی امیه و بنی عباس و سلاطین و سلسله‌های غاصب فاقد صلاحیت حکومت به رسم اسلام چنین کرده‌اند و در قرون اخیر، با گسترش قدرت کفر و ناظم استعماری‌اش و سپس سیطره سرمایه داری استثماری و امپریالیستی و استکبار و طاغوت سرمایه جهانی، استفاده از جهل و حاکم کردن اسلام دروغین و محرف و جاهلانه و متحجر برای سرکوب اسلام ناب محمدی (ص) این تجربه تکرار شده است و مهم‌ترین نمونه‌های موفق آن در کنار صدها فرقه‌سازی جهالت بار، همان وهابیگری و ادغام آن با آل سعود و تشکیل حکومت عربستان سعودی و تاثیران در شیخ نشین‌های خلیج‌فارس و کشورهای مسلمان دیگر است. البته بهائیگری نمونه شکست خورده درون عالم تشیع است. و امروز هم شیعه انگلیسی / امریکایی در تضاد ظاهری با سنی انگلیسی / امریکایی و وهابیت، ادامه همان جریان ادغام جهل و قدرت جهانی است. داعش نمونه کامل این ارتباط است. به وقت شام در حالی که همه روایتش به این انحراف تکیه دارد، از آن به روشنی با ما حرف نمی‌زند. چرا؟

تسلیم حاتمی کیا از منظر آگاهی بخشی درباره این مهم‌ترین وجه هستی، پیدایش، نقش و عملکرد داعش و دریدن نقاب آن کاملا لیبرالی و محافظه کار است حتی محافظه کارتر از خانم کلینتون و روسای امنیتی امریکا و انگلیس و رسانه‌های غربی!

در سراسر فیلم هیچ سکانس و صحنه‌ای برای افشا این ارتباط ماهیت داعش و ابوبکر بغدادی و سران داعش وجود ندارد. هیچ سکانسی برای افشای مدیریت نمایش و وانموده‌های رسانه‌ای و تصویری و استفاده داعش از فضای مجازی به کمک کارشناسان و جاسوسان سیا و موساد و انتیلجنس / سرویس و… وجود ندارد. و تنها و تنها اشاره گذرا حرف دو پهلو و نامفهوم ابوخالد است به پدرش که پسرانش را به چاه‌های نفت فروخته است که خود این حرف بس مبهم و نابجاست. زیرا ابوخالد خود به عنوان چهره خشن و افراطی سردسته کسانی است که سرمایه نفتی امریکای، روی او سرمایه‌گذاری می‌کند و امثال او و چچنی را برای پیشبرد اهدافش زاده است.

من نمی‌دانم مشاور معرفتی و شناختی و سیاسی حاتمی کیا چه کسی بوده است اما مسلم می‌بینم کسانی که به او مشورت داده اند، درکی بس لیبرالی در شناسایی ریشه‌های داعش به طور مستقیم داشته‌اند به وقت شام ۱) مسلما فیلمی با مدعای انقلابی/ سیاسی است آیا می‌شود در چنین فیلمی که شالوده‌اش استوار بر اندیشه و نگرش سیاسی است، اصلی‌ترین آگاهی را مسکوت گذاشت و چرا؟ آیا این سکوت متناسب درک لیبرالی نیست که نمی‌خواهد به مرجعیت فکری خود و رویاهای سازش او که برای او ماهوی و آمیخته با سرشت مدرن‌اش است، زیانی وارد نشود؟ و اگر یک انقلابی و مدعی انقلاب اسلامی دچار چنین خبطی شود، باید آن را به حساب چه گذاشت؟ چه چالش درونی بین انقلاب و اصلاح لیبرالی؟ تردیدهای نهان که محصول ناکامی درنفی فساد داعش است و توهم پناه بردن به / رفرمی لیبرالی و سازش کارانه با این توهم که مشکلات و خطرها کم شود؟ یا تاثیر نابخود آگاه از تفکر لیبرال دوستان، به خاطر ضعف دانش و تفکر، از پس پاسخش برنمی آییم و در نتیجه گرفتار حذف حقیقت می‌شویم. به نظرم بزرگترین مشکل فیلم حاتمی کیا و چشم اسفندیارش همین جاست.

رمزگشایی در پایان بندی «به وقت شام» ماجرایی تفسیر پذیر است. علی و ملکه نفرت باقی می‌مانند، یک سو زن داعشی، خواننده پیشین که نماد یک هستی شیطانی، ویرانگر، بیمارخشن و محصول تمدن در حال فروپاشی امریکایی است و نماد ماهیت نظام قدرت سرمایه داری جهانی و نگرش بیرحمانه و ویرانگش. و در سوی دیگر علی فرزند انقلاب، خواهان آرامش و زندگی و پایان یافتن جنگها و درگیری ها. زن هواپیما را برای عملیات انتحاری هولناک و کشتن بی‌گناهان در دست گرفته است و علی با همه علاقه‌اش به حیات به نجات جان اسرا و پدر اقدام می‌کند و خود با عملیات انتحاری هواپیما را در آسمان نابود می‌کند تا در زمین فاجعه‌ای دیگر نیافریند به نرخ ایثار و جان خود. این پایانی شرافتمندانه در دفاع از علی است برای «به وقت شام».

اما در این پایان آیا حرف دیگری پنهان نشده است. در این تن دادن به انتحار، در این قربانی شدن علی، در این زنده ماندن پدر، در این فنای پسر در راهی که پدر برگزیده بود و رویای پدر بود و علی از آن دور شده بود و حالا بناگزیر به آن تن داده چه پارادوکسی مخفی است؟ در خفای حاتمی کیا چه می‌گذرد؟

سینمای جمهوری اسلامی و حاتمی کیا و هر فیلمساز متدینی هم حق ندارد چنین کند و تن به قواعد تحریف گرد و دروغهایی بدهد که افسانه سازی‌های است با حکم اساطیر النخستین و از توجه به قرآن و نگاه قرآنی مخاطب را باز می‌دارد.بدیهی است منظورم ساختن آثاری ناتوان و غیر جذاب نیست!

من مطقاً نمی‌گویم که به وقت شام چنین است. همان گونه که گفتم «به وقت شام» شادمانم کرد از توجه و لو یک فیلمساز به جلوه‌ای از عملکرد شیطانی و طاغوتی و خونریزانه عصر ما در منطقه ما و مربوط به ما! اما حذف نقش شیطان بزرگ در موجودیت داعش یعنی چه؟ یعنی تن دادن به مقررات دراماتیک سینمای هالیوود؟ گرفتار جذابیت و سحر ترفندهای هالیوودی و تکنیک شدن؟!

و جالب آن است که سردمدار این ماجرا اوج و سپاه باشد! و خوشحال که دلاوری ایرانی را به تماشا نهاده ایم! و ندانیم چگونه تن به داستان سرایی تکنیکالی می‌دهیم که ما را از روایت قرآنی ماجرا و برانگیختن عقل و حقیقت باز داشته است و هیجان گذرا را جانشین آن ساخته است. با حذف معرفت به ریشه ظلم.

من اصلا باور ندارم که حاتمی کیا به نتیجه ی ابوزیسیون و روشنفکران لیبرال و لائیک در تفسیر تاریخ و اسلام رسیده است یعنی امروز می‌اندیشد: ولایت/ پدر که تاریخ کشتن سهراب هاست و سهراب کش را مشروع و امرالهی وانمود می‌کند، کاری ندارد جز آن که برای حفظ قدرت، پسران را فدای اقتدار و رویاهای پدران کند. نه! این هیچ سنخیتی با حقیقت زندگی ما با ایده ولایت فقیه و حتی با قرآن ندارد که والدین در آن گرامی است. اما نباید ترسید که نفس سوء ما و وسوسه شیطان و عصر مدرن با همه سیطرهای ایدئولوژیک و فناوریک آن به سینمای حاتمی کیا (را به راهی) برای که سینمای هالیود در تاثیرات نگرش لیبرالی و ادغام سینمای ارزشی و داستانگویی هالیودی از یک تناقض خطرناک درونی تر بر پرده می‌دارد که محصول بردن دین و قربان کردن وحی در آستان مدرنیته، علم و هنر، فلسفه مدرن و نظام دموکراسی و زیباشناسی است؟!

البته هر آدم هدفمند می‌داند تحولات بزرگ از جزییات کوچک شروع می‌شود تنگ شیاوپینگ و دیپلماسی پینگ پونگ را به یاد داریم و نیز الزامات سینمای دراماتیک هالیوودی و ماجراهایی که در دلش تردید و لیبرالیته نهان تو اندیشد. این ملزومات درام و ساختار هالیوودی سینمای حاتمی کیا است که را وا داشته آن کشمکش دچار کژ فهمی حقیقت را از منظر و چشم مدرن در فیلم‌اش بگنجاند و به ریشه گسست و گریز نسل پسران چشم بپوشد. و نداند آن پسرانی که از «پدر» و «ولی» نبریده‌اند همه پسر بوده‌اند وسوسه دنیا و شیطان وزندگی دنیوی وهمی، غرور و فریب حیاه الدنیا، ماجرایی جدی است و رسوب باور به بلعیدن فرزندان به وسیله انقلاب پدران و قربانی کردن شان یک منظر وتیفر لیبرالی و کشمکش نسلی از منظر مدرن است نه از زاویه دید دین!

چنین است که منتقد مدرن حق دارد طی همدلی با حاتمی کیا از فیلم او نتیجه بگیرد که: «اگر    می‌خواهیم این ماجرای تلخ پایان دهیم باید به سهراب کشی پایان دهیم و رستم هایی نباشیم که میراث مان رنج، درد و زخم برای فرزندان ماست!!

آیا آقای حاتمی کیا واقف است که این درک لیبرالیستی و تفسیر، از حضرت سیدالشهدا (درود خدا بر او باد) بلکه آدم و نوح و ابراهیم (علیه السلام) تا امام خیمنی انقلاب اسلامی را در بر می‌گیرد و تخطئه می‌کند!

به سبب همان شیفتگی به سینمای امریکایی و معیارهای سینمای جذاب هالیوودی که سحر زدگی و هیجان و درام در اصل است و به سبب همان یکجانه گرایی واقع گریز روایت در عمیق معرفت! و بدین سان فایق آمدن منظر نظامی و ماجراسازی باقی می‌ماند و ستایش دلاوری آن، بر منظر وحی و دین و قرآن و اسلام از انسان برای پوشاندن بحران معنا! این را اوج باید بداند که می‌توان خطر عظیم نابودی همه تلاشهای عظیم سپاه باشد در راه دین و حبطت اعمال شان باشد اگر اقتدار نظامی چنان آنان را غره    می‌کند که از ضرورت سقف دین و وحی و عالم ربانی و مجتهد حقیقی و مستقل بر سر خود غافل شوند و خود بخواهند اجتهاد رای کنند و دین را ابزار اقتدار خود و در سلطه سایه خود قرار دهند و از آن منتفع گردند! (این یک نیست انگاری» ژرف به شیوه‌ای تازه است. و شیطان می‌داند هر کس را چگونه ازخدا باوری به نیست انگاری عملی بکشاند این تنها داعش نیست که خشونت‌اش محصول بردگی شیطان و نیست انگاری آنهاست ما هم به شیوه خود می‌شود که مهارمان را به‌دست شیطان بسپاریم و دین برای ما امری درجه ۲ شود که با سلطه به آن اقتدار خود را چه به عنوان فیلم ساز دین دار رفرمیست و چه موسسه فیلمسازی رادیکال تثبیت کنیم! زیرا هر اقتدار از جمله اقتدار صرفاً نظامی بر سر عالم ربانی و علم دینی، در نهایت منجر به رعض کردن دین و نفی حقیقت و قدرت آن می‌شود.

خوب اینهاست دلایل اضطراب درونی و ناخودآگاه و تشویش حاتمی کیا، ماندن بین حیاه الدنیا و حقیقت منسجم دینداری، بین لیبرالیسم و اسلام. مبارزه با فساد لزوما گزینش مرجعیت مدرن نیست. این را از یاد نبریم. و حاتمی کیا از یاد نبرد تلفیق و التقاط نظام ارزشی سینما و نظام امریکایی و هالیوودی اگر هم ممکن شود باز محصولش همان اثری التقاطی است و هیچ پدیده التقاطی چه در دین داری و چه در سیاست و انقلاب و چه در اقتصاد و فرهنگ، نتیجه خوبی به بار نیاورده است. زیرا خلوص امری الهی است. می‌توان همواره معده‌ای قوی برای هضم حلال داشت، اما نمی‌توان حرام خورد و اندیشه با هضم آن، حلال می‌شود!

بدیهی است در اینجا مقصودم جزییات فیلمسازی نیست، مثلا هر کس که سینما را می‌شناسد می‌داند طی دو ساعت فرصتی نیست که شما در اثر ماجرایی محور، به شخصیت پردازی روانشناسانه‌ای دست زنید که اثری شخصیت محور مجال پرداختن به آن را دارد. بدیهی است توقع ما از به وقت شام فرورفتن در دریای مسائل سیاسی و یا سیاهچاله ی درک در رفتگی و یا شکاف در شخصیت یونس و علی و چچنی و شیخ نمی‌تواند باش داما در همه حال توقع ما دوری از التقاط می‌تواند باشد.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها