تاریخ انتشار:1396/09/27 - 18:50 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 75129

گروه هنر و تجربه امکان بی‌نظیری برای دیده شدن فیلم‌سازان ناشناس در شهرهای کوچک دارد.

سینماسینما، بهرنگ ملک محمدی:

نمایش فیلم «ائو» (خانه) ساخته اصغر یوسفی‌نژاد در گروه هنر و تجربه موضوعی قدیمی اما مهجور در سینمای ایران را دوباره مطرح می‌کند. این‌که اساسا سینمای بومی چیست و چگونه می‌تواند به جریان اصلی سینما کمک کند؟ «ائو» یک فیلم بومی به معنای مطلق کلمه است. فیلم‌ساز و عوامل همگی ترک‌زبان هستند و فیلم هم به زبان ترکی ساخته شده و با زیرنویس اکران شده است. داستانی که مخاطب را انگار یاد سویه دیگر فیلم درخشان و در محاق توقیف مانده «خانه پدری» ساخته کیانوش عیاری می‌اندازد و نشان از شجاعت و جسارت فراوان فیلم‌سازی دارد که در فرهنگ بومی خود و با امکانات بسیار محدود مالی دست به تجربه‌ای بزرگ زده که این تجربه حالا می‌تواند مبنای بحث جدی درباره این گونه از سینمای تجربی و متفاوت با جریان روز باشد.

سینمای بومی گاه به اشتباه همان سینمای ملی تصور می‌شود، حال آن‌که در مقایسه اصالت بیشتری دارد و تجربی‌تر است و در عین حال با سینمای فرمایشی و پروپاگاندای رسمی تفاوت‌های فراوانی دارد. این نوع از فیلم‌سازی که بیشتر روی سرمایه‌های محلی تکیه دارد، عمدتا از سوی سینمای توریستی تهدید می‌شود، چراکه فیلم‌سازی توریستی که نمونه‌های بسیاری از آن را در این سال‌ها می‌توان در فیلم‌هایی با لوکیشن شمال دید، اساسا با اضافه کردن یک داستان نیم‌بند، دو سه سوپر استار و گیتار زدن لب دریا اتفاق می‌افتد و نشانه‌ای از فرهنگ و فولکلور محلی در آن وجود ندارد. اما در سینمای بومی وجه غالب عمدتا زیست مردم هر منطقه با آسیب‌ها و محرومیت‌های پیش روی آن‌هاست که گویش محلی در آن نقش مهمی دارد و مخاطب از همان ابتدا می‌داند با اثری روبه‌روست که دریچه‌ای متفاوت مقابل نگاهش می‌گشاید. این نوع از فیلم‌سازی به دلیل نداشتن چشم‌انداز مالی جذاب و بازگشت سرمایه در تمام این سال‌ها برای بودن تلاش‌های جان‌فرسایی داشته و گاه برای مقاطعی به‌کلی فراموش شده است.

امیر نادری به گمانم یکی از بومی‌ترین فیلم‌سازان سینمای ایران است که اگرچه از عوامل پشت دوربین غیرمحلی استفاده می‌کند، اما اصالت حرف اول آثار اوست. «سازدهنی» و «دونده» بی‌تردید می‌توانند نمونه‌های بی‌نظیری از سینمایی باشند که جنوب و بندر را آن‌طور که هست، می‌نمایاند. در این میان و در سال‌های دهه ۶۰ دو فیلم دیگر هم با تفاوت‌هایی از بومی‌ترین آثار سینمای ایران هستند. نخست «باشو، غریبه کوچک» ساخته بهرام بیضایی که هنوز هم در کندوکاو فرهنگ گیلان مثال‌زدنی است. باشو با گویش گیلکی، استفاده از بازیگران گیلک‌زبان و لوکیشنی بکر، از آن دست فیلم‌هایی است که می‌توان آن را پیوند سینمای حرفه‌ای و سینمای بومی دانست. دوم «ناخدا خورشید» ساخته ناصر تقوایی با آن‌که از دوبله و بازیگران غیربومی برای نقش‌های اصلی استفاده می‌کند، اما در بومی‌سازی داستان «داشتن و نداشتن» همینگوی و روایت داستان در جنوب و اقتباس ادبی یک شاهکار بی‌بدیل است. نسل امروزی سینمای ایران البته نگاه دوباره‌ای به این‌گونه فیلم‌سازی دارد. احسان عبدی‌پور با فیلم‌های «همسنگار» و «تنهای تنهای تنها» نمونه خوبی است از فیلم‌سازانی که به جغرافیا و گویش و زیست خود نه به چشم یک منظره کارت پستالی، که واقعی و آن‌گونه که هست، می‌نگرند.

سینمای ایران در سه دهه گذشته مدیون افتخارات فیلم‌سازانی است که با سینمای مبتنی بر فرهنگ یک اقلیم توانسته‌اند نگاه دنیا به ایران را تغییر دهند. نمونه مرجع آن «خانه دوست کجاست؟» ساخته استاد فقید عباس کیارستمی است که بارها و بارها جهان را به تحسین واداشته است. فیلمی که هیچ نشانی از جریان عادی سینمای تجاری و رسمی دوران خود ندارد و با همان مختصات سینمای بومی و با هوشمندی سازنده‌اش یک سند تاریخی ماندگار از مهربانی یک نسل در یک سرزمین است. فیلمی که حتی برای فهم گفت‌وگوهای محلی آن لازم نیست از زیرنویس استفاده کرد و کیست که در سال‌های زلزله رودبار برای سلامتی قهرمان فیلم پس از آن فاجعه مرگ‌بار نگران نشده باشد؟

شبکه‌های لوکال یا محلی در تلویزیون، انجمن‌های سینمای جوان در شهرستان‌ها و حتی دفاتر سینمای آزاد و هر ساختار مشابه دیگری، هر کدام در حقیقت می‌توانند بستر رشد سینما و فیلم‌سازی بومی باشند. فرایند تهران‌زدایی از فیلم‌سازی با آن‌که همواره و در این سال‌ها نتایج درخشانی داشته، اما همواره در مقابل آن مقاومت می‌شود. باید بپذیریم سینما در ایران به‌شدت در پایتخت متمرکز است و هر گاه هر نهادی توانسته این تمرکز را در هم بشکند، نتیجه آن مستقیما در حوزه مسائل اجتماعی و فرهنگی در منطقه مورد مطالعه به‌سرعت قابل لمس شده است و به همین دلیل باید الزاما بستر فیلم‌سازی بومی در هر منطقه برای استعداد‌های جوان آن نقطه فراهم شود و این اشتباه که استعداد‌ها درنهایت سر از دفاتر فیلم‌سازی تهران در آورند، تکرار نشود. نکته مهم دیگر این‌که با آن‌که در این سال‌ها انواع و اقسام جشنواره‌های مختلف به شکل ویترینی در شهرستان‌ها برگزار شده، اما حاصل باز تجمیع همه دبیرخانه‌ها و عوامل اجرایی در تهران است. توجه کنیم هیچ جشنواره سطح یک جهانی (به استثنای برلین) در پایتخت یک کشور برگزار نمی‌شود و تا زمانی که دوگانه تهران و شهرستان وجود دارد، سینمای بومی رشد نخواهد کرد.

واقعیت این است که گروه هنر و تجربه امکان بی‌نظیری برای دیده شدن فیلم‌سازان ناشناس در شهرهای کوچک دارد و بر اساس ماهیت تجربه‌گرای خود و به دلیل این‌که سینماهای این گروه در ۱۰ شهر دیگر به غیر از تهران فعال است، قطعا علاوه بر کمک به اقتصاد گونه فیلم‌های تجربی می‌تواند یک امکان برای اکران فیلم‌های بومی هر منطقه باشد؛ فیلم‌سازانی که با همان تک سانس‌ها و سالن‌ها می‌توانند به چرخه تولید برای فیلم بعد ادامه دهند و مشکل قدیمی اکران برای فیلم‌های تجربی حل شود؛ فیلم‌هایی که در درازمدت فرهنگ می‌سازد؛ فرهنگی مبتنی بر شرافت و اصالت و به وسعت ایران زمین.

ماهنامه هنر و تجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها