تاریخ انتشار:1403/12/28 - 17:01 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 207229

محمد تاجیک : علیرضا داود نژاد کارگردان مطرح سینمای ایران ، پس از درگذشت مهدی مسعود شاهی ، یادداشتی را اختصاصی در اختیار سایت سینما سینما قرار داده است .

به گزارش سینماسینما ، مدتی قبل فیلمی قدیمی از مصاحبه علیرضا داود نژاد با مهدی مسعود شاهی در اوائل انقلاب  منتشر شد .

متن کامل یادداشت علیرضا داود نژاد به شرح زیر است :

چه مرد نازنینی بود مهدی  مسعود شاهی …برای سینمای ایران که هالیوود و بالیوود باحمله گازانبری از شرق و غرب به آن تاخته بود و با عشق و ماجراجویی و سکس و خشونت آمار تولید فیلم داخلی را از صد فیلم در آغاز دهه پنجاه به کمتر از پانزده فیلم در سال پنجاه و شش تنزل داده بود .دُم چرخه تولید انبوه و توزیع ونمایش فیلم داخلی را چیده بود، ساز و برگ اصلی اش فیلم های خارجی با قیمت از بیست هزار دلار تا دوهزار دلار بود که دست صاحبان سالن را باز میگذاشت تا ظرفیت نمایشی را بین فیلم ایرانی و فیلم خارجی به مزایده بگذارد و البته از پیش پیدا بود که فیلم دوهزار دلاری خارجی با شرایط سالن آسان تر کنار می آید تا فیلم داخلی اقلا پنجاه هزار دلاری ; پس تاخت و تاز رقیب از تسخیر سینماهای مجلل و ممتاز و در جه یک بالای شهر به غلبه بر ظرفیت های نمایشی در مرکز شهر امتداد پیدا کرد و پیشروی برای اشغال سالن ها ی لاله زار و پایین شهر با تکنیک های دوفیلم با یک بلیط، رساندن سکس به مرز پورنو ، خشونت به چنگال اژدهای بروس لی و ششلول بندی های رینگو و یک دلار سوراخ شده، موفق از کار در آمد و با بردن و رساندن استانداردهای هنری و صنعتی سینما به فلینی و استانلی کوبریک کار را تمام کرد و معلوم بود که درآن فضای بسته سیاسی کار تولید به کجا می کشید و اگر نبودند شمایل هایی استثنایی مثل فردین و ناصر و بهروز و بیک و قادری و وثوق و مفید و ظهوری و میری وهمایون و عقیلی و فخیم زاده و چهره هایی مثل فروزان و پوری بنایی و آذر شیواو لیست بلند بالای دیگری از پاکبازان سینما ، امکان نداشت چرخه تولید و توزیع و نمایش سینمای ایران، بتواند تیر خورده و سینه خیز خودرا تا سال پنجاه و شش و به آستانه انقلاب برساند؛ که از قضای روزگار من و رفیق گرمابه و گلستانم فخیم زاده، کارگردان هایی بودیم که آن سال خودمان تهیه کننده فیلم هایمان هم شده بودیم ، ما می دانستیم که در شرایط فزاینده اشغالگری فیلم خارجی ، اکران های اول ودوم و سوم فیلم ها سخت و سخت‌تر می شود و پشت تولید داخلی بیشتر به چهار گروه چهارده تایی سالن ها گرم بودکه زیر سایه شمایل ها و قهرمان های پرآوازه برای تولید فیلم در ایران محفوظ بود؛ از جنبه هنری هم سینمای ایران با سالکانی در دانایی سینمایی مثل غفاری و گلستان و تقوایی و مهرجویی و ببضایی و کیمیاوی و شهید ثالث و مقدم و چندتنی دیگر -با وجود معضلاتی در پخش و نمایش -درخشیده بود و پشتوانه ای برای هویت سینمای ملی در ایران بود، تا ظهور کارگردان تاریخ ساز ایرانی مسعود کیمیایی که از کنار صنعتکار بزرگ سینمای ایران یعنی سامویل خاچیکیان از راه رسید و با قیصر به دو گانه هنر و تجارت پایان داد و راه تازه ای را پیش پای تولید داخلی باز کرد و سالکان پاکباز و دانای دیگری مثل حاتمی و گُله و مُطلبی آن را هموارکردند تا نادری آمد و سینمای ایران را به زیست محیط اجتماعی آن پیوند زد و پای بچه های لاله زار و شاه آباد و چهارراه استانبول و خلاصه آدم های کف خیابان را به فیلم های سینمای ایران باز کرد؛ اگرچه در این سال ها پرویز صیاد هم بود که بافیلم های تجاری پول می ساخت و برای تهیه فیلم های هنری هزینه می کرد؛ حالا دیگر این سازمان های پخش فیلم بودند که از سالهای اولیه دهه پنجاه وارد جریان انتقال سرمایه ها سینما ی ایران از چرخه تولید و توزیع و نمایش به چرخه واردات و توریع و نمایش شده بودند و به پاتوق تهیه کنندگانی بدل می شدند که سرمایه هارا از تولید به واردات منتقل می کردند و همچنین سالن دارانی که در شرایط سقوط آمار تولید به وارد کنندگان می پیوستند و بالاخره بهترین راه را برای فعال تر کردن این چرخه در این دیدند که اتحادیه های واردات فیلم و سینماداری در دو طبقه یک ساختمان مستقر شوند تا در راه پله نیز فرصت مذاکره و امتداد سنت مزایده را از دست ندهند.
در چنین شرایطی بود که من به استقبال انقلاب رفتم و امیدم این بود که واردات بی در و پیکر فیلم خارجی محدود می شود و ظرفیت نمایشی برای تولید داخلی افزایش می یابد و با حذف سانسور پیوند بین زندگی و سینما برقرار می شود و جریان تولید فیلم هایی نظیر گوزنها و هالو و دایره مینا وخداحافظ رفیق و تنگنا و مرثیه و سه قاپ و زیر پوست شهر و فریاد زیر آب تقویت می شود، اما با انقلاب اوضاع بر عکس شد؛ شمایل ها و قهرمان ها به دادگاه فرا خوانده شدند و نمایش همه فیلم های ایرانی موکول به اخذ پروانه مجدد نمایش شد ؛ صالح مدیر فرهنگ و هنر طاغوتی سینما رفت و مهندس نجفی مدیر فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای انقلابی آمد و شروع کرد به تساهل و تسامح در صدور پروانه برای فیلم های ایرانی چرا که می دید با ممنوعیت نمایش این فیلم ها بازار نمایش یکسره به اشغال فیلم های موجود و ته انباری خارجی در آمده و فیلم های عهد بوق نرمن ویزدم به صد هزار تومن خرید و فروش و معامله می شود ؛ سقف آرزوها بر سرمان فرود آمد . در چنین شرایطی مهندس نجفی متساهل از مدیریت سینما رفت و یک مدیریت جوان و انقلابی آمد ؛ او که بود ؟ :مهدی مسعود شاهی ! در همین ایام طرحی که من و فخیم زاده تحت عنوان طرح باز سازی سینمای ایران آماده کرده بودیم و به وکیل و وزیر و روسای قوا رسانده بودیم و قبلا در آریانا فیلم نیز با مدیریت شباویز برای بزرگان تولید و توزیع و نمایش آن روزگارخوانده شده بود و فردین به نمایندگی از طرف آنها -که البته مخالفان جدی و خاموش هم داشت -برخاست و با ما دست داد و مرا در آغوش گرفت و تشویق به پی گیری طرح کرد ؛ طرحی که بر اساس آن سانسور نباید مانع ورود سینمای ایرانی به زندگی ایرانی شود و ورود بی در و پیکر فیلم خارجی نیز باید کنترل شود و منافع نمایش آن به صندوق تولید فیلم ایرانی ریخته شود؛ طرحی که اندکی بعد در قالب نامه ای سرگشاده از طرف نام های بزرگ سینمای هنری مثل مهرجویی و بیضایی ‌ کیارستمی و نادری هم امضا و منتشر شد؛ درچنین اوضاع و احوالی بود که مهدی مسعود شاهی آمد و جرو بحث ما در اطاق او بالا گرفت و من اورا مجری سیاست کیسینجری خواندم و او مرا به شانتاژ متهم کرد و همین دعوای اول به یک آشتی‌ مفید و دوستی و گفتگویی صمیمی و کارشناسی رسید و بحث این شد که بعضی فیلم های ایرانی موجود باید بنحوی پروانه بگیرند و ما لااقل بتوانیم چهارگروه به ارث رسیده از سینمای دوران قبل را در اختیار فیلم های داخلی حفظ کنیم و به سرعت به سمت تشویق تهیه کنندگان به تولیدات جدید حرکت کنیم ، چرا که با نمایش برزخی های قادری و مطلبی سینمای ایران آمادگی خود را برای حفظ ابتکارعمل در بازار نمایش و مقابله با فیلم های خارجی وارداتی و ته انباری نشان داده بود . مسعود شاهی هم اقتدار داشت هم هیچ آثاری از تکبر در حالات و سکنات او دیده نمی شد؛ با دقت گوش می داد و اصرار داشت که گفتارش معقول ومنطقی باشد؛ انقلابی بودن را در حفظ سینمای ایران می دانست و‌نه مثل بعضی که عقیده داشتند وقتی سینما ها را در انقلاب اتش زده اند و بزرگان این سینما هم به دادگاه های انقلاب احضار شده اند ؛ این را بهترین فرصت برای کفن و دفن تولید فیلم در ایران وسپردن سالن ها به روایت سانسورشده فیلم های خارجی ندانیم ؟!؛ اینجا بود که من و فخیم راه افتادیم و با مهندس نجفی به مقابله بابیرون راندن فیلم ایرانی از ظرفیت های نمایشی رفتیم و طرف مقابل با طرح ادعای کسادی سالن ها بر نمایش روایت سانسور شده فیلم های خارجی اصرار ورزید و مدیریت طرفدارتساهل و تولید داخلی تحت فشار قرار گرفت ؛مهندس نجفی منعزل شد ‌ ومسعو‌د شاهی با ماموریت حفظ سینما وفضای نمایش در کشور آمده بود و تولید داخلی و خارجی مسله بعدی او بود ؛ یک نمونه از برخوردهای ما باهم این بود که او می گفت با سینماها نباید برخود طبقاتی کرد و مثلا اکران اول در سینماهای جنوب شهر هم باید نمایش داده شود وما از قیمت تمام شده هر کپی می گفتیم و استهلاک آن در دنده خوردگی های آپارات های مستعمل و پارگی و ترمیم با حذف فریم ها و گیشه هایی که حتی هزینه استهلاک کپی را پوشش نمی دادند ؛ کار از برخورد به بحث های منطقی در باره نقش تولید در حفظ فضای سینما در کشور کشید ؛ او از ذهنیت امام می گفت که سینما را بعنوان محیطی برای اجتماع مردم و تماشای فیلم هایی که مروج فحشا نباشد ازمظاهر تمدن می شناسد و برای کشور ضروری می داند و من از زاویه دید امام می گفتم که تولید داخلی را به تولید خارجی ترجیح می دهد و تا انجا پیش میرود که بدترین فیلم ایرانی را هم ازبهترین فیلم خارجی بهتر می داندو تا آنجا پیش می رود که بدترین فیلم ایرانی را از بهترین فیلم خارجی بهتر اعلام می کند ؛ او بتدریج از مناسبات بازار سینما سر در آورد وبه داستان واردات و سینماداری و تولید و پخش و کف فروش و ماجرای فیکس و پورسانت ومالیات دولت و شهرداری و مسله مشارکت سالن هادر هزینه تبلیغات و قس علی هذا وارد شد و از چم و خم چرخه تولید و توربع ونمایش سردرآورد و به نفع تولید داخلی موضع گرفت و برنامه ریزی ریخت و از ضرورت هرینه کردن دولت برای چاپ کپی ارفاقی گفت و همزمان به فکر تعمیر و یا نوسازی آپارات های مستعمل بود که بعضی با لامپ فولکس کار می کردند؛مسعودشاهی باآزمون وخطا به مدیری لایق و کارآمد بدل شد که رمز و راز مدیریت نیروی انسانی خلاق را آموخت و بدنبال جذب صاحبان قریحه و تخصص و خلاقیت بود ؛ او که از ساختار های سازمانی سر در آورده بود و هم انگیزه اعتلا دانایی سینمایی در کشور را داشت هرجا که رفت منشا خیر و برکت شد ؛ درهمان دوران که داغ حفظ ظرفیت های نمایشی برای فیلم های ایرانی بود؛ برای من تعریف کرد که جمعی با آرا مختلف به نزد رییس جمهور رفتیم و آنجا ویدیویی را گذاشتند که صحنه های اروتیک هنر پیشگان قبل از انقلاب را نشان می داد .تمام که شد آقا بر این نظر بود که آنها قربانی سانسور و رقابت با فیلم خارجی شده اند و باید به انها فرصت بازگشت داد. چیزی نگذشت که به علی عباسی بزرگوارمژده داده بود که فیلم نازنین او پروانه نمایش گرفته و فقط باید در نریشن نامه نیز ، مرتضی را همسر خود خطاب کند؛ ماهم دوبله و میکس و اپتیک و چسباندن آن وسط پرده فیلم را انجام دادیم و کپی را تحویل ارایه کردیم و دستور صدور پروانه صادرشد اگرچه فیلم به نمایش در نیامد . او بشدت طرفدار گفتگو و مشورت و مشارکت صنفی بود نمونه ای از آنچه سیف الله داد با پشت کار در نردیک به دودهه بعد ‌پیاده کرد ؛ آخری های دوره اش باخنده و شوخی، از شان من گفت که اجل از گشتن در همه جا با بلوز و شلوار جین است و من برایش خواندم : در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را…مسعود شاهی نازنین با آن خنده های ماخوذ به حیایش جلوی چشمم است …حضورش را حس می کنم … سرشار از احترام سرشار از رافت …او هست،. او حضورش را در همه آنها که به درک محضرش رسیدند ادامه می دهد، روح نازنینش شاد‌ و یادش زنده و نامش ماندگار…

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها