«کارنامه بنیادکندی» نوستالژی خالص است، بدون اینکه سوزناک و غلیظ شود.
سینماسینما، هوشنگ گلمکانی:
تقریبا همه مستندهایی که نگاهی به گذشته دارند، نوستالژی هم اگر هدف اصلیشان نباشد، در یکی از لایههای زیرینشان هست؛ مگر اینکه مستندساز اصلا به قصد یک تحلیل تاریخی و با دیدگاهی انتقادی و ازپیشمعلوم، با هدف نکوهش یا افشاگری به سراغ موضوعی مربوط به گذشته رفته باشد. اما تا جایی که به یاد میآورم، حتی فیلمهای پرتره و زندگینامهای از شخصیتهای مشهور و گمنام که طبعا فیلمسازان به سراغ «گذشته» میروند، نوستالژی آشکار و پنهانی در لایههای زیرین آنها احساس میشود. یا نگاه کنید به مستندهایی که به سراغ موضوعی میروند که به نحوی پیوندی با گذشته دارد. تعداد این فیلمها بسیار زیاد است و همینجوری و بدون تحقیق و ورق زدن فهرستی و مراجعه به منبعی، میتوانم از چند فیلم نام ببرم: «چنارستان» (هادی آفریده)، «میدان بیحصار» (مهرداد زاهدیان) «اهالی خیابان یکطرفه» (مهدی باقری) و حتی «خاطرات خانه متروک» (مهدی فارسی). اما در میان این دسته از فیلمها، «کارنامه بنیادکندی» نوستالژی خالص است، بدون اینکه سوزناک و غلیظ شود؛ فیلمی که اصلا با احساس و دیدگاه و هدفی نوستالژیک کلید خورده و هدفی جز این نداشته، اما حالا از حاصل کار میتوان برداشتهای اجتماعی و مردمشناسانه و فرهنگی و حتی سیاسی و شاید انواع دیگر برداشتهای غیرنوستالژیک هم کرد.
جعفری ناگهان تصمیم میگیرد سری به روستای بنیادکندی آذربایجان بزند و بچههای روستا را که ۴۰ سال پیش شاگردش بودهاند، دوباره ملاقات کند. میبینید که هدف اولیه هیچ چیز دیگری جز پاسخ به احساسات نوستالژیک نیست. جعفری در سالهای ۱۳۵۲ تا ۵۴، خدمت سربازیاش را در شمال غربی کشور در سپاه دانش گذراند. (دقیقا همان سالهایی که من در سپاه ترویج و آبادانی، در شمال شرق ایران بودم.) این نوعی خدمت سربازی بهعنوان سرباز معلمی بود که سوادآموزی را به دهکورههای مملکت هم برد؛ همچنان که جعفری در فیلمش میگوید، او را به روستایی فرستادند که پیش از آن مدرسه هم نداشت. بعید میدانم (یعنی غیرممکن است) زمانی که جعفری با دیدن فیلمی هشت میلیمتری از آن دوران یا چند تا از عکسهای شاگردانش به این نتیجه رسیده که شال و کلاه کند و به همراه همسر فیلمسازش آذر مهرابی، پس از ۴۰ سال به بنیادکندی برود، دانسته باشد که چه چیزی آنجا در انتظار اوست، و بعید میدانم غیر از احساسات نوستالژیک چیز دیگری محرک او در این مورد بوده باشد. البته میدانم که او همیشه پابهتوپ و دوربینبهدست، آماده است تا هر موضوع و هر رویدادی را تبدیل به فیلمی مستند کند، اما این از آن مواردی است که نمیشده پیشبینی کرد چه در انتظار فیلمساز است و از سراسر فیلم پیداست که جدا از شوق و ولع مستندسازی، جنون نوستالژیک سر کشیدن به گذشته، انگیزه اصلی جعفری بوده است. من جعفری را از سالی میشناسم که هر دو از سربازی برگشتیم و همکار مطبوعاتی شدیم. او از همان موقع گرایشهای گجتبازی داشت؛ خرتوپرتهای ظاهرا بیمصرف را نگه میداشت و دور نمیانداخت. مطالبش را هم اغلب روی کاغذهای بیقاعده و جورواجور و نامرتبی مینوشت که هر کدام شکل متفاوتی داشت و احتمالا به دلیل همین روحیهاش جمع کرده بود. مثلا به همین موضوع فکر کنید که او با چه انگیزهای کارنامهها و نقاشیهای شاگردانش را نگه داشته است؟ بعید میدانم که از همان موقع این قصد را داشته که ۴۰ سال بعد، اگر جان سالم از چنگال روزگار برده باشد، مستندی درباره آن بچههای روستایی بسازد. البته او از همان زمان عشق فیلمسازی و عکاسی داشت؛ فیلم هشت میلیمتری میساخت (میگرفت) و عکس گرفتنهایش هم انگیزه هنری داشت و نه فقط ثبت یادگاری، اما هیچکس حتی خودش هم نمیتوانست کارنامه بنیادکندی را در ۴۰ سال بعد پیشبینی کند. شاید میخواسته در همان سالها، با آن مواد و مصالح، فیلمی آماتوری و «متعهد» و معترض درباره روستای محرومی بسازد که خانههایش به گفته او حتی مستراح هم نداشته است؛ از آن فیلمهای دردمندانه و شعاری و مثلا انقلابی جوانانه آن سالها که هر کدامشان شبیه مشتی گرهکرده بود که البته بر سندان کوفته میشد.
«کارنامه بنیادکندی» با روش «گوی چوگان» ساخته شده؛ یعنی چارهای هم جز این نبوده. باید مسیری طی میشده و بعد بر اساس جای توقف گوی در هر مرحله، ادامه مسیر مشخص میشده است. بسیار عجیب است که او نام همه شاگردانش را (حتی گرچه حدود دوجین بودهاند) و حتی خاطراتی از آنها را به یاد داشته و این امر، بهخصوص با رو کردن نقاشیها و کارنامههای آن بچهها، که حالا در حولوحوش ۵۰ سالگی هستند، باعث غنیتر شدن لحظههای ملاقات آنها شده است. جعفری با سماجت و پیگیری آشنایش توانسته تقریبا همه شاگردان ۴۰ سال پیش خود را پرسانپرسان و ایستگاه به ایستگاه در گوشه و کنار کشور، و اغلب در تهران و اطرافش پیدا کند، بهجز نگار که سالها پیش به نیش عقربی کشته شده و سعید که سال ۱۳۶۴ هنگام خدمت سربازی در جنگ شهید شده است. در این دو مورد هم او به سراغ خانواده آنها و به همراه آنها به سر مزارشان رفته و از طریق اعضای خانواده، سرنوشت آن دو و مرحله آخر زندگیشان را ثبت کرده است. وضعیت جعفری در این مستند، بیشباهت به وضعیت مجید ظروفچی در «سوتهدلان» علی حاتمی نیست که به دلیل شغل خانوادگی و ماموریت برادر برای حضور در کنار ابزار و ظرفهای کرایهای در مجلسهای مختلف، باید به تناوب و پیدرپی، هم در عزا شرکت میکرد و هم در مجلس سرور. بهجز این دو شاگرد فقید جعفری، یکی به نیش عقربی جرّار و دیگری به تیر دشمن غدّار، ملاقات دیگر او با یکی دیگر از شاگردانش مصادف میشود با روزهای پس از مرگ فرزند جوان قادر بر اثر یک تصادف رانندگی که صحنههای دلخراشی را به وجود میآورد و جعفری اینبار هم ناچار میشود دوربینش را به گورستان ببرد و در مراسم ترحیم پسر جوان نیز شرکت میکند و اشکی هم میریزد. اما نیش و نوش، غم و شادی، اشک و لبخند در این سفر اُدیسهوار، ملازم و همراه یکدیگرند. این سرباز- معلم سابق و مستندساز جستوجوگر امروز، در مسیر جستوجویش در مجلسهای سرور هم شرکت میکند و درست مثل مجید ظروفچی در جشن عروسی فرزندان چند تا از شاگردان سابقش حضور دارد و حتی دست در دست مهمانان حاضر در عروسی، همراه با نوای شاد موسیقی آذری دستافشانی و پایکوبی میکند.
با این نگاه، «کارنامه بنیادکندی» بیش از هر چیزی فیلمی درباره محمد جعفری است تا – حتی – شاگردان سابقش. اما این فیلم فقط ثبت سفری نوستالژیک نیست و مواد و مصالح برای بررسیهای اجتماعی و حتی سیاسی و بهخصوص مردمشناسانه هم دارد. مثلا اینکه وقتی جعفری (که بهعنوان شخصیت اول فیلم همیشه جلوی دوربین و در مرکز تصویر، یا مخاطب افراد دیگر است) و همسرش (پشت دوربین) به بنیادکندی میرسند، معلوم میشود از اهالی سابق روستا (یعنی ساکنان روستا زمانی که جعفری در آنجا معلم بوده)، هیچکس در روستا نیست و در پی تحولات اقتصادی، همه به شهر کوچ کردهاند و کسان دیگری جای آنها را گرفتهاند. ساکنان آن روستای خشتوگلیِ نیمهویران که به گفته جعفری حتی مستراح هم نداشت و او درواقع موسس نخستین مدرسه آن در ۴۰ سال پیش بود، حالا گرچه هیچکدام به مدارج عالی تحصیلی و اقتصادی بالایی نرسیدهاند، اما «سبک زندگی»شان با شیوه گذران والدینشان و خودشان- زمانی که در بنیادکندی بودند – زمین تا آسمان فرق کرده است. یکیشان بنگاه معاملات ملکی دارد با املاک قابل توجه و بقیه هم زندگی متوسطی دارند، ولی با سبکی متفاوت از زندگی روستا؛ حتی کسی که کارگر خدمات شهری شهرداری است. اما همانطوری که زندگی و موقعیت این نسل با پدرانشان فرق کرده، زندگی و وضعیت فرزندان آنها هم با پدران و مادرانشان متفاوت است. نسلی تحصیلات عالیه دارد، نسلی که از دختر و پسر آرایش غلیظ میکنند (و مثل گذشته نمیتوان دخترِ خانه را از زنان جوان و ازدواجکرده تشخیص داد و تفکیک کرد)، پسرها زیرابرو برمیدارند، اگر پدر با آهنگ «سکینه دای گزی» میرقصد، پسر جوان این نسل ترانهای از داریوش زمزمه میکند و دختر این نسل آهنگی از انریکه را میخواند.
برای نگارنده که مثل محمد جعفری دوستدار موضوعها و فضاهای نوستالژیک است، «کارنامه بنیادکندی» فارغ از جنبههای سینماییاش تجربه دلپذیری است. این پیگیری و جستوجوی جنونآمیز (و خوشبختانه موفق) برایم قابل احترام است. نمیخواهم مته به خشخاش بگذارم که مثلا از نماهای سیاهوسفید «اون شب که بارون اومد» (کامران شیردل) استفاده خلاقانهای در این فیلم نشده، تکههای قابل حذف در فیلم کم نیست، گاهی (مثل سکانس عزاداری عاشورا و نمایش آتش زدن خیمهها) جعفری و مهرابی مجذوب صحنه میشوند و موضوع اصلی را از یاد میبرند، ایدههای ساختاری و بصری در فیلم کم است.
نباید از یاد برد که آذر مهرابی هم مثل محمد جعفری آدم پیگیر و کوشایی است که علاوه بر کار دشوارش پشت دوربین، آن هم در موقعیتهای غیرقابل پیشبینی و غیرقابل کنترل، توانسته نقش مهمی – بهخصوص در مرحله تدوین و همچنین موقعیتهای زنانه سفر – در این مستند داشته باشد. هنوز فیلم کوتاه مستند/ داستانی خلاقانه، تاثیرگذار و به تعبیری معصومانه او «خاطره خوشبو نیست» (۱۳۸۲) را از یاد نبردهام.
…و این قضیه «۴۰ سال پیش»، با توجه به موضوع فیلم و آن روستای مفلوک، به طرز گریزناپذیری، جملهای را به یادم میآورد که داریوش مهرجویی را وادار کردند در آغاز فیلم «گاو» (۱۳۴۸) بگذارد تا داستان و وضعیت بدوی روستای فیلم را به ۴۰ سال پیش نسبت بدهند. اما در «کارنامه بنیادکندی»، واقعا ۴۰ سال از آن روزگار گذشته است. میشود درباره این ۴۰ سال، بنیادکندی دیروز و امروز، و تغییر وضعیت ساکنانش در این فاصله ۴۰ ساله فراوان گفت. فیلم مستند محرک و ایجادکننده همینجور پرسشها و کنجکاویها و انگیزههاست.
ماهنامه هنر و تجربه
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- واکنشهای سینماگران ایرانی به درگذشت «مادر سینمای آسیا»
- کیانوش عیاری خیلی زود در سینمای ایران صاحب امضا شد/ هیاهو نداشتن به زیان عیاری تمام شد
- این هنر و تجربه آنتی ویروسی ست بر فیلم های به هرقیمت مسخره
- تحقق آرزوی چندساله فعالان انیمیشن در هنرو تجربه
- «آهو» و «جنگل پرتقال» به سینماها میآید
- آهو هوشنگ گلمکانی مهرماه به سینماها می آید
- بررسی وضعیت نشریات تخصصی مکتوب با حضور هوشنگ گلمکانی و غلامرضا موسوی
- در گذشته سینما رفتن چون دور از دسترس بود، عزیزتر بود/گفت و گوبا هوشنگ گلمکانی و عباس یاری
- رونمایی و اکران مستند رنج زیر پوست / گزارش تصویری
- جعفر صانعی مقدم: گسترش فعالیتها در سینمای «هنر و تجربه» بستگی به تامین نیازهای مالی دارد
- هیچ چیز در این دنیای فانی، همیشگی نیست
- بیانیه پویا مهرابی/ تنظیم تفاهمنامه جدید برای انتشار بدون وقفه ماهنامه فیلم
- بیانیه هوشنگ گلمکانی و عباس یاری/ بی هیچ تردیدی ما در میراث «فیلم» سهیم هستیم
- فاجعهای دیگر از مدیران فرهنگی کشور؛ اینبار ماهنامه سینمایی فیلم
- رضا کیانیان و علی مصفا با «آهو» به جشنواره فیلم فجر میروند
نظرات شما
پربازدیدترین ها
- با موافقت شورای پروانه فیلمسازی؛ ۶ فیلمنامه پروانه ساخت سینمایی گرفتند
- درباره یک خبر بی نهایت وحشتناک و غم انگیز
- فشار سیاسی و خروج یک فیلم از داوری آکادمی؛ موافقت اردن با درخواست آذربایجان برای خروج «سرزمین شیرین من» از اسکار
- پس از جنجال حرفهای مدیر جشنواره کمرایمیج؛ استیو مک کوئین رفت/ کیت بلانشت ماند
- یادداشتی بر فلسفه دوستی بر پایه «چشمانت را ببند»/ در جستوجوی دوست
آخرین ها
- یادداشتی بر فلسفه دوستی بر پایه «چشمانت را ببند»/ در جستوجوی دوست
- دنزل واشینگتن از دنیای بازیگری خداحافظی میکند
- تاد هینز رئیس هیئت داوران جشنواره فیلم برلین شد
- پس از جنجال حرفهای مدیر جشنواره کمرایمیج؛ استیو مک کوئین رفت/ کیت بلانشت ماند
- ابوالفضل جلیلی مطرح کرد؛ حضور در کلاس بازیگری عامل موفقیت نیست
- نمایش بلندترین سکانس پلان سینمای مستند ایران در آمریکا
- کدام سینما واقعی تر است ؟
- پیدا شدن جسد یک بازیگر در خانهاش
- دیدار اصغر فرهادی با علاقهمندان فیلمهایش در استانبول
- فیلمی که اطلاعاتش مخفی نگه داشته شده؛ لوپیتا نیونگو به فیلم کریستوفر نولان پیوست
- «کتابخانه نیمهشب» روی صحنه میرود
- سه نمایش برای مستند «۹۹-۱۹» در یک هفته
- با موافقت شورای پروانه فیلمسازی؛ ۶ فیلمنامه پروانه ساخت سینمایی گرفتند
- درباره فیلم جدید رابرت زمکیس/ «اینجا»؛ یک قرن را طی می کند، اما بدون حرکت دوربین
- سوینا منتشر میکند؛ نسخه ویژه نابینایان «مورد عجیب بنجامین باتن» با صدای مهدی پاکدل
- «پینگو» بعد از ۱۸ سال بازمیگردد
- جوایز اصلی فستیوال فیلم هانوی به «بی سر و صدا» رسید
- درباره یک خبر بی نهایت وحشتناک و غم انگیز
- نمایش وقتی الاغا عاشق میشوند / گزارش تصویری
- تریلر قسمت هشتم منتشر شد؛ «مامویت غیرممکن» با تام کروز پایان مییابد؟
- ستاره اسکندری: ساخت «خورشید آن ماه» مسئولیت اجتماعی من بود
- «سودابه»؛ فیلمی برخلاف ذائقهسازی مرسوم سینمای ایران
- سیزدهمین جشن مستقل سینمای مستند به شیوه «آکادمی» داوری میشود
- یادداشتی کوتاه در مورد تئاترِ ناصدا..
- درباره ساخته جدید علی عباسی/ امتحان نهایی «شاگرد»
- زندگینامه بیتا فرهی منتشر میشود
- هانس زیمر: خلق موسیقی برای فیلم «بلیتز» و چالشهای نوای جنگ جهانی دوم
- شکستِ دنباله «جوکر»؟ «جوکر: جنون مشترک» به نقطه صفر رسید
- فشار سیاسی و خروج یک فیلم از داوری آکادمی؛ موافقت اردن با درخواست آذربایجان برای خروج «سرزمین شیرین من» از اسکار
- رالف فاینز و ژولیت بینوش بار دیگر همبازی می شوند
محمد جعفری و زنش فیلمساز نیستند.
اینا بنده خداها فقط رزق و روزی شون از این راه در می آد.
وقت تلف کردن شنیدین؟ همون.