تاریخ انتشار:1403/09/25 - 19:35 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 203371

 

پرویز جاهد در اینستاگرام خود یک داستان قدیمی و باور نکردنی از دهه ۷۰ را بازگو کرده است .
به گزارش سینما سینما ، پرویز جاهد نوشت :
سال ۱۳۷۴ من دانشجوی رشته سینما در دانشگاه هنر بودم و همزمان در شرکتی در خیابان آذرشهر تهران کار می‌کردم. آن زمان دورانی بود که خرید و فروش نوارهای ویدئویی ممنوع و جرم بود. حتی حمل و نقل یا داشتن دستگاه ویدئو هم در خانه جرم محسوب می‌شد و شلاق و جریمه و زندان داشت. بنابراین دیدن فیلم و دسترسی به فیلم‌ها، حتی فیلم‌های بسیار معمولی و ساده که به قول عوام هیچ «صحنه»‌ای هم نداشت برای ما که دانشجوی سینما بودیم هم راحت نبود و ما برای پیدا کردن و دیدن فیلم ها به هر دری می‌زدیم. یکی از جاهایی که من از آنجا فیلم قرض می کردم، آرشیو دپارتمان تئاتر دانشکده هنرهای زیبا بود که مسئول آن آقای بامعرفتی به نام آقای رحمانی بود که فیلم‌ها را در اختیار دانشجویان تئاتر، حتی دانشجویان قدیمی مثل من قرار می‌داد. یک روز که از محل کارم تعطیل شده و پیاده به سمت دانشگاه تهران می‌رفتم تا نوارهای وی اچ اسی را که قرض کرده بودم به آرشیو تحویل دهم، دیدم ماشین گشت کلانتری دارد آرام به موازات من در خیابان حرکت می‌کند. اول فکر کردم لابد دزدی یا خلافکاری ، دارند دنبال می‌کنند اما کمی بعد متوجه شدم که خیر آنها دنبال من‌اند. آن موقع به ما می‌گفتند که اگر ماموران کمیته یا پلیس به شما شک کردند به آنها نگاه نکنید و راه خودتان را بروید. من هم طبق این توصیه داشتم راه خودم را می‌رفتم و سعی می‌کردم وجود اتومبیل گشت و پلیس‌ها را نادیده بگیرم. اما آنها دست بردار نبودند و بالاخره جلوتر از من پارک کرده و مرا صدا زدند. جلو رفتم. یکی از ماموران که کنار راننده نشسته بود گفت کجا داری می‌ری با این عجله؟ گفتم دارم میرم دانشگاه.چطور مگه؟ گفت اینجا چی کار داشتی؟ گفتم خب محل کارم اینجاست. بعد کارت شناسایی خواست و نشان دادم. گفتم برای چی اینها را از من می‌پرسید. مگه چه کار خلافی کردم؟ مامور گفت توی اون کیف‌ات چی داری؟ گفتم معلومه. یک مشت کتاب و خرت و پرت. گفت کیف‌ات را رد کن ببینم. گفتم برای چی؟ گفت کیف‌ات را بده و مشکل برای خودت درست نکن. کیف را بهش دادم. درش را باز کرد و با دیدن چند نوار ویدئو در کیف گُل از گُل اش شکفت. به راننده نگاه کرد و گفت دیدی. نگفتم این بابا مشکوک می‌زنه. ببین چی داره تو کیفش. بعد نوارها را یکی یکی درآورد و به همکارش نشان داد. چهار تا نوار وی اچ اس بود: ناصرالدین شاه آکتور سینما، تنها در خانه، کارتون علاالدین و چراغ جادو و کارتون پری دریایی که برای انجام کاری از آرشیو دانشگاه قرض کرده بودم تا در خانه تماشا کنم. همکارش خندید و گفت من که همیشه می‌گم که تو شکارچی خوبی هستی خوب گیرش انداختی من خیالم راحت بود چون فیلمها، از دید من هیچ مشکل شرعی نداشتند ضمن اینکه متعلق به آرشیو دانشگاه تهران بود اما مامورها گوششان به این حرفها بدهکار نبود و از من خواستند سوار شوم و با آنها به حوزه بروم تا در آنجا نوارها را بررسی کنند تا احیاناً مستهجن نباشند. اول فکر کردم منظورشان حوزه هنری است نگو که منظورشان حوزه کلانتری بود گفتم این فیلمها مال دانشگاه است و اگر حرفم را قبول نمیکنید بهتره با هم بریم ،دانشگاه خودتان از مسئولش بپرسید تا برایتان ثابت شود اصرار من بیفایده بود و آنها مرا به کلانتری ۹ در خیابان سنایی بردند و برایم پرونده تشکیل دادند و مرا به بازداشتگاهی در خیابان ترکمنستان بردند و در یک سلولت
انداختند. آن موقع موبایل نبود که بتوانم به همسرم یا دوستی زنگ بزنم و اطلاع .بدهم گفتند شب اینجا میمونی تا فردا تکلیفات معلوم بشه آن شب را در بازداشتگاه ماندم و خانواده ام همۀ شهر را دنبالم گشتند تا بالاخره فهمیدند کجا هستم فردا مرا به اداره منکرات در خیابان وزرا بردند و بعد با گرفتن وثیقه آزادم کردند و گفتند که باید بری دادگاه و به زودی خبرت میکنیم بعد از یک مدتی برایم احضاریه فرستادند و مرا برای دادگاه خواستند و قاضی دادگاه که آخوند بود گفت که این فیلمها را همکاران ما دیدند و مبتذل تشخیص دادند گفتم آقا یعنی چی حتما اشتباه شده قاضی گفت شانس آوردی که همکاران مستهجن تشخیص ندادند. گفتم آخه کدامیک از این فیلمها مبتذله؟ فیلم مخلمباف که مجوز ارشاد داره یا تنها در خانه یا کارتون بچه ها؟ قاضی گفت من فیلمها را ندیدم و بر اساس تشخیص و نظر همکاران حکم میدم گفتم من دانشجوی سینمام و این فیلمها را از دانشگاه قرض کردهام و نامۀ آقای تاجبخش فناییان مدیر دپارتمان تئاتر دانشگاه را که خطاب به دادگاه نوشته بود نشانش دادم
تصویر (بالا اما فایده ای نکرد و آقای قاضی مرا به بیست ضربه شلاق و پرداخت پنجاه هزارتومن جریمه محکوم کرد اما یک هفته به من فرصت داد تا کتباً به این حکم اعتراض کنم… خلاصه اینکه بعد از یک هفته با وساطت دوست عزیزم جواد طوسی که منتقد فیلم و بازپرس قضایی بود در حکم من تجدیدنظر شد و دادگاه از شلاق زدن من صرف نظر کرد و با پرداخت جریمه نقدی مسئله خاتمه یافت این ماجرا را نوشتم تا بگویم که زمانی چه چیزهایی در این مملکت جرم بود و افراد به خاطر چه قوانین عقب مانده و مسخره ای محکوم و مجازات میشدند هرچند الان هم دقیقا نمیدانم که آیا داشتن فیلمهای خارجی هنوز جرم است یا نه!

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها