تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۱۰/۱۹ - ۱۷:۵۰ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 103169

سینماسینما، حمیدرضا گرشاسبی

جنوبِ محروم و جنوبِ تنگدست، اما میتواند زمینِ حاصلخیزی برای بار دادن و میوه کردن باشد. این زمین، دانههایی در دل خود دارد که اگر بهدرستی و خوبی از آنها مراقبت شود، داستانهایی حاصل میآید که میتوانند جذاب و پرآب باشند. حالا عباس امینی که قبلتر هم در این دیار فیلم «والدراما» را ساخته بود، یک بار دیگر از فضای جنوب ایران برای برقرار کردن داستانی سود میبرد. اگر اولی از جنوب آغاز میشد و به مرکز میرسید، در این دومی حتی از تکه خاکی کوچک در جنوب بیرون نمیآید و جغرافیای وسیعی برای داستان نمیسازد. و هر دو هم در بطن خود صاحب خشونتی ویرانکننده هستند. «والدراما» این خشونت را عینیتر و فیزیکیتر به رخ میکشد، اما در «هندی و هرمز»، خشونت امری نهادینه و عمیقتر است. شاید به چشم، ظاهری عیان نداشته باشد، اما خشونت که در این فیلم وجودی نهفته دارد، از سنن و آدابی ریشهدار نشئت میگیرد؛ فرهنگی که دو نوجوان را به زیستی مشترک میکشاند، بدون آنکه فضایی درست و تمیز برای آنها فراهم کند. شاید برای همین است که آدمهای پیرامونی زیاد نیستند و آنها در اجتماعی خشمگین (برخلاف فیلم «والدراما») حرکت نمیکنند، بلکه فرهنگ در قالب باورهایی قشری و واپسگرا نمودی خشن در زندگی آنها پیدا میکند.

 اینجا همه چیز در گسترهای محدود اتفاق میافتد. شخصیتها به شماره زیادی نمیرسند و چند کوچه و ساحلِ دریا و یک کپر میشوند عناصر داستانی این درامی که سرنوشت محتومِ شخصیتش را میشود از همان آغاز حدس زد و پیشبینی کرد؛ فرجامی که به مرگ میرسد و داستانی تراژیک رقم میخورد. پیداست که هرمزِ جاگرفته در چنگالهای بیکاری و نداری، راهی جز این ندارد که برای مرگ آغوش باز کند، چراکه اقبالش اگر بخواهد از این بلندتر باشد، در چنبره تنهایی و بیکسی، میسر نیست. گویا که خودش نیز این را میداند که تسلیمشده در برابرِ سرنوشت پیش میرود و دریا به جای اینکه رزق و روزیاش را دهد، او را در خود فرو میدهد و آنقدر میپیچاندش که عاقبت، خالی از نفس و نا میشود.

دریا و جن در جنوب به هم پیوند میخورند و فضایی از حیرانی و آشفتگی و ترس را میسازند. و این جزیرهها و خردهجزیرهها که جنوب را میسازند که هرمز هم یکی از آنهاست در خاکی سرخ کرشمه ماری خوشخطوخال دارند. با این سرخی در چند جای فیلم بازی میشود و به نمایش درمیآید. سرنوشت تراژیک و سرخِ هرمز نیز در همین سرخی تعریف میشود. هرمز تلاش دارد بخشی از وجودش را به بیگانه بفروشد؛ خاکِ سرخش را. او میخواهد فروشنده شود. از هندی یاد میگیرد چگونه با خارجیها ارتباط پیدا کند. او در خیال بازرگان شدن و فروختن کالایش به خارجیهایی که در دریا جا دارند، یاد میگیرد واژههایی چون فروشنده و خاک در زبانی دیگر چگونه ادا میشوند. و سرِ شوق از این خیالِ خام، خاک سرخِ جزیره را به آب میبرد، خاک در آب حل میشود و سرخیِ خونش پدیدار میشود. او پیشتر از مرگش نیز در سرخی خاک غرقه شده است؛ آنجا که در یک نزاع تمام بدنش آغشته به سرخیِ خاک شده است. و البته که او از همان آغاز، سرخی را با خود پیوند زده است. اولین گامهای او در این فیلم برای استخدام شدن در معدن خاک سرخ برداشته میشود.

تقابل مدرنیته و سنت و رودررو شدن دغدغههای شهری با تحجرِ فرهنگی از دیگر درونمایههایی است که فیلم در روایت خود از آن سود میجوید. این تقابل شاید به خودی خود حرکتدهنده ماجراها و داستان زندگیِ آدمها نباشد، اما به فیلم زیرلایهای میبخشد که میتوان از این زاویه نیز به فیلم نگاه کرد و معانی ضمنی آن را بیرون کشید. هر جا که مدرنیته خودش را بروز میدهد، در جایی خارج از قاب قرار میگیرد و به نظر میرسد هنوز آن چنان سیطرهای بر این فضا ندارد که بتواند در قالب تصویر ارائه شود. برای همین است که فقط صدای آن را به شکلی ضعیف میشنویم و با وجود اینکه سخن به اعتراض میگشاید، اما آنقدر قدرت ندارد که منشأ حرکت و تغییر شود. مدیر مدرسه در این فیلم در قابِ تصویری فیلم جایی ندارد. به نظر میرسد که او دارد بخشی را نمایندگی میکند که در تقابل با سنت است. اما سنت و سنتیها قویتر از او هستند و برای همین است که حضور و ظهورشان را در تصاویر میبینیم و او که میخواهد در برابر هجمه سنت قرار بگیرد، فرصت حضور نمییابد. البته او را نباید به شکل کامل نماینده مدرن بودن بدانیم. چراکه او نیز حرفهایی کلیشهای میزند و اخراج هندی از مدرسه نیز بر اثر باوری همیشگی و قدیمی صورت میگیرد و چندان راه بر تغییرات و عوض شدن و بهبودی اوضاع باز نمیکند.

«هندی و هرمز» نشان میدهد و البته به تلخی نشان میدهد که چگونه نوجوانانِ یک منطقه محروم و سرشار از باورهای سنتی بازیچه دست کسانی قرار میگیرند که قوانین و قاعدههای زندگی در این جغرافیا را وضع کردهاند. البته خود این زن و شوهر نوجوان نیز

ناخواسته این بازی را بهخوبی پیش میبرند و نقشهایشان را خوب ایفا میکنند؛ طوری که تا پایان نیز درنمییابند کجا خودشان بودهاند و کجا اسیرِ نقشهایی که برایشان در نظر گرفته شده است

  منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها