تاریخ انتشار:1395/06/11 - 14:20 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 25784

عباس کیارستمییرگ رگ است این آب شیرین، و آب شور…
معرفی کتاب: «فیلم کوتاهی درباره دیگران»
سینماسینما، نیوشا صدر – معرفی کتاب «فیلم کوتاهی درباره دیگران»، مکالمه با ژانکلود کارییر درباره سینما و مکالمه با عباس کیارستمی درباره ژان کلودکارییر، پدیدآورنده: محسن آزرم

کتاب «فیلم کوتاهی درباره دیگران» که محسن آزرم نام آن را از یکی شعرهای سارا محمدی اردهالی وام گرفته است، با گفتوگویی با عباس کیارستمی درباره کارییر، که با وجود همکاری با فیلمسازان برجسته متعددی همچون گدار، فورمن و اُشیما همچنان بیشترین آوازهاش بهخاطر نوشتن فیلمنامههای بونوئل است، آغاز میشود. گفتوگویی که در آن کیارستمی شاید بیش از بسیاری دیگر از گفتوگوهایش (قاعدتا بین آنهایی که من خواندهام)، میانِ واژهها، موقعیتها و در حواشی پرسه میزند و با این پرسه در پیرامون، آرامآرام چنان شفاف، دقیق، زیبا و با بسیاری از جزئیات در ذهن خواننده به موضوع کلامش جان میبخشد که تصور میکنی بسیار بیش از آنچه به زبان آورده، دریافتهای و آنچه مقصود اوست، با تمامی جهانش در برابر توست.
کیارستمی از اولین دیدارش با کارییر پس از نمایش «کلوزآپ» میگوید و از تصویری که از او در ذهن دارد. از کودکی و شیرینی وسیعی که در اوست، از غنای وجودی که آثارش را ماندگار کرده است، از دوستیشان، از داوری مشترکشان در جشنواره بمبئی که انگار در قالب رئالیسم جادویی روایتش میکند، از بازی کارییر در «کپی برابر اصل» و از چند و چون علاقهشان به همکاری و نوشتن فیلمنامهای مشترک. و این بابی است که به واسطه آن چیزهایی نیز درباره چگونگی دیالوگنویسی و شخصیتپردازی در آثار خودش بگوید، درباره اینکه چگونه تلاش میکند دنیا را به لمس مجدد زندگی دعوت کند، از اینکه چقدر «رها کردنِ بیسلاح و بیپرسش تماشاگر و گروگان گرفتن او در سالن تاریک» را دور از شرافت میداند، از تعهد به سینما بگوید و از اهمیت زندگی. مصاحبهکننده با چنین آغازی در کتابش، به سراغ گفتوگو با کارییر میرود. گفتوگویی که دنبال کردنش به سفری پرماجرا مانند است.
کارییر با طنز شیرینی که در کلامش تنیده و جزء لاینفک آن است، از چگونگی آشنایی و کار با بونوئل در عنفوان جوانی میگوید، از بحثهایی که دائما به گرسنگی و خوردن غذایی مشترک منجر میشد، از چند و چون نوشتن زندگینامه بونوئل و برنامه منظم روزانهای که برای این کار داشتند، از خلقیات او، از علاقهاش به نظم، از پیری و بیحوصلگیاش، از قاعدهای که برای نوشتن زندگینامه او وضع کرده بودند تا بر اساس آن، به خاطرهها، همانطور که بونوئل آنها را در ذهن دارد، وفادار بمانند و به دنبال زوایای دیگر واقعه و موضوعات فراموششده نگردند و از تکیه کلام تلخ و مورد علاقه بونوئل میگوید که آرزو میکرد «کاش زنده بمیرد». از روزهای موج نو حرف میزند، از اینکه گدار حساسیت عجیبی داشت که همیشه دقیقا همان راهی را برود که دیگران نمیروند. از کموکیف علاقهاش به ژاک تاتی میگوید و خاطرات جذاب زمان ساخته شدن «میل مبهم هوس» را روایت میکند. تکتک کلماتی که کارییر درباره اقتباس در سینما میگوید، آغشته به طعمی است که در هیچ کتاب فیلمنامهنویسیای نمیتوان یافت. اشارههایش بسیار راهگشا و در عین حال شگفتآور و جذاباند. او توضیح میدهد که چگونه با کمک گرفتن از صدای ضبطشده ژرار دوپاردیو توانستند به شخصیتی از سیرانو دو برژراک برسند که در قالب دوپاردیو بنشیند، چیزی که پیش از این و صرفا با خواندن نمایشنامه و تصویر کردن آن در ذهن به نظر غیرممکن میرسید. یا از قرض گرفتن دانههای گندمی متعلق به قرن هفدهم از موزه تاریخ طبیعی پاریس و کاشتن آن در چند هکتار زمین در مجارستان میگوید که بیشتر به یک قصه شگفتانگیز شباهت دارد. اما به دلیل تعهد هنرمندان برای خلق یک اقتباس خوب، تعهدشان به سینما، از دل قصه بیرون جسته و به حقیقت پیوسته است.
گفتوگو ادامه مییابد و در انتها دوباره به عباس کیارستمی میرسد. کارییر میگوید چقدر از اینکه جزو اولین کسانی بود که در فرانسه درباره کیارستمی نوشت، خوشحال است، از روزی میگوید که همراه با گدار به تماشای فیلم کیارستمی نشستند، از «طعم گیلاس» میگوید، از اینکه بعضی از فیلمهای کیارستمی جزو فیلمهای درسی بچه مدرسهایهای فرانسه است و…
زمانی که کتاب را بار دیگر و به قصد نوشتن این مطلب مرور میکردم، هر بار که به نام عباس کیارستمی برمیخوردم، فکر میکردم تداعیهایی که اکنون با این نام همراه شده، تا چه حد نسبت به نخستین بار خواندنش دگرگون شده است. نام کیارستمی برایم و برای بسیاری دیگر اکنون یادآور حسرتی استخوانسوز است و یادآور خشم و استیصال… خشمی که نمیگذرد و به اندوه بدل نمیشود. کیارستمی آنگونه مرد که تکیه کلام بونوئل بود، «زنده مرد» و این همه زندگی که در مرگ او بود، چنان سرشار است که نمیگذارد مرگ کیارستمی بشود مرگِ یکی از هزاران.
این روزها، با رفتن کیارستمی، دنیا آشکارا هولناکتر و انسان آشکارا بیپناهتر شده است؛ شاید از فرط بیپناهی است که ذهنم دائما به اسطوره روی میآورد و این شعر مثنوی شبانهروز در سرم میچرخد که:
نیکوان رفتند و سنتها بماند/ وز لــئیمان ظلم و لعنتها بماند
رگرگ است این آب شیرین، و آب شور/ در خلایق میرود تا نفخ صور
قرار بود این نوشته معرفی کتاب باشد انگار… کجا بودیم؟ چاپ دوم «فیلم کوتاهی درباره دیگران»، کتابی که قطعا با نخواندنش چیزهای زیادی را از دست خواهید داد، سال ۱۳۹۳ توسط انتشارات زاوش به بازار کتاب عرضه شده است.

ماهنامه هنر و تجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها