تاریخ انتشار:1397/07/30 - 10:49 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 98628

تهمینه میلانی در گفت وگو با ایرنا برای اولین بار درباره پرونده ای توضیح داده است که به گفته میلانی همان  پرونده‌ای است  که آقای «الف.پ» ورق به ورق آن را در اینستاگرام منتشر کرده است.

به گزارش سینماسینما ،کارگردان « افسانه آه» درباره ماجرای پرونده ۱۴ سال قبلش این توضیحات را می‌دهد: برای اولین بار این ماجرا باید روشن شود. سالی که من فیلم «نیمه پنهان» را ساختم اصلاً فکر نمی‌کردم من را زندان ببرند. من و همسرم فکر می‌کردیم که با ساختن این فیلم مسئله قضاوت را نقد می‌کنیم و می‌گوییم که یک بچه ۱۷-۱۸ ساله هر کسی که می‌خواهد باشد جانی نیست و ‌نباید قضاوت شود، بلکه باید او را تحت آموزش قرار دهیم، اگر تفکر او خطاست. بنابراین فیلم «نیمه پنهان» را ساختیم ولی این فیلم به مذاق بعضی‌ها خوش نیامد. یک روز آمدند ریختند و من را به زندان بردند. آن روز سخت مریض بودم. اصلاً نمی‌خواهم وارد جزییات شوم چون بسیار روزهای بدی بود. تصور کنید فیلم من روی اکران است و من زندان هستم برای همان فیلم. چون جناح چپ ما که آن موقع آقای خاتمی رئیس‌جمهور بودند و آقای مسجدجامعی وزیر بودند، حاضر نبودند فیلم را پایین بیاورند. می‌گفتند ما به این فیلم مجوز داده‌ایم و کارگردان با مجوز ساخته است . ولی از آن طرف من را انداخته بودند زندان و دنبال محاکمه. هر روز ۶ صبح من را پیش رئیس دادگاه می‌بردند. چهارتا جرم بزرگ به من تفهیم کرد. یک روز مرا از زندان انفرادی به بند عمومی منتقل کردند. چون آقای خاتمی بالاخره من را پیدا کرده بودند، که من کجا هستم آن موقع در بند ۲۰۹ اوین بودم. وقتی به بند عمومی منتقل شدم پس از مدت‌ها آدم دیدم و خیلی خوشحال شدم. بدنم خیلی کثیف بود و من را حمام بردند. هر کدام از زندانی‌ها در سبدی که برایم درست کرده بودند، از پرتقال تا سیب تا مسواک تا لباس برایم تهیه کردند. این زن‌های زندانی که فهمیده بودند من کی هستم لطف را تمام کردند. این از آن خاطراتی است که هرگز از قلبم بیرون نمی‌رود. یادم است همانجا یک روزنامه جلوم گذاشتند و من دیدم یک آقایی به اسم فرج‌الله سلحشور نوشته: تهمینه میلانی به «مگس مزبله» می‌ماند و رفتار و کردار ضد اسلامی ایشان اظهر من الشمس است. من هر چه فکر کردم دیدم این آقا را نمی‌شناسم. چون هنوز یوسف پیامبر را هم نساخته بود. گفتم که این آقا کیه که من نمی‌شناسمش ولی آنقدر خوب مرا می‌شناسد که می‌فهمد من مگس مزبله هستم! غرورم شکست. بچه‌ام هم ۶ سالش بود خیلی کوچک بود. خودم عذاب وجدان داشتم. من چه کار کرده‌ام که الان بچه من باید صدمه ببیند. آن حال بد واقعاً هیچ‌وقت یادم نمی‌رود. خیلی غصه خوردم. گذشت و برخلاف نظر این دوستان که دلشان می‌خواست با بلایی که سر من می‌آورند، ‌من کشته خواهم شد و این‌طور درس عبرتی به دیگر کارگردان‌ها خواهند داد.

وی مدعی شد: این‌ها مایل بودند که با مرگ من یک درس عبرتی به دوستان کارگردان بدهند. آقای خاتمی پیش رهبر رفتند. مسجدجامعی هم نزد ایشان رفت. امضا کردند که من از زندان بیرون بیابم و محاکمه شوم. پنج سال دادگاه رفتم و تبرئه شدم. خب ! این تبرئه برایشان سنگین بود و دردناک . این همه نقشه‌ها کشیده بودند ولی من آزاد شده بودم.

**داستان سرقت فیلمنامه

میلانی درباره پرونده شکایت از او می‌گوید: زمان گذشت و‌ من بعد از «نیمه پنهان» فیلم «واکنش پنجم» را ساختم. خب «واکنش پنجم» از جایی که «دو زن» تمام می‌شود شروع می‌شود، نیکی کریمی در آن فیلم در صحنه انتهایی فیلم می‌گوید: حالا چه بلایی سرم می‌آید؟ آیا بچه‌ها را به من می‌دهند یا به بابابزرگ یا به عموشون؟ داستان «واکنش پنجم» از همین اینجا شروع شد. کاملاً معلوم است که داستان مال من است و داستان واقعی یک زنی به اسم فرشته.

برادرم که در جنگ‌ صدمه دیده بود، فوت کرده بود و برای مراسم هفت برادرم قرار بود به بهشت زهرا برویم که مرا به کلانتری احضار کردند! فردی از من شکایت کرده است. من به کلانتری در منطقه باغملک رفتم و ‌متوجه شدم یک خانم‌ ادعا کرده است که فیلمنامه‌اش را من برداشته‌ام. به افسر گفتم من اسم این خانم را هم نشنیده‌ام. بالاخره من در دادگاه ایشان را دیدم. باورتان نمی‌شود. من به عمرم این خانم را ندیده بودم. ایشان آن موقع محجبه آمده بودند و با یک وکیل بسیار کاربلد. این خانم الان در خارج از کشور هستند و کشف حجاب کرده‌اند و همچنان دروغ پراکنی می‌کنند. ایشان هرگز من را ندیده بود. هرگز به من فیلمنامه نداده بود و حرف‌هایش بوی توطئه می‌داد. قاضی پرونده سؤال کرد که این خانم را می‌شناسید گفتم نه. قاضی که فکر کنم اسمش حیدری بود. معمم بود و خیلی هم آقای مهربانی بود. گفت من فیلمنامه شما را خواندم. فیلمنامه ایشان را هم خوانده‌ام. هیچ شباهتی نمی‌بینم. البته پیش از شکایت در دادگاه هم، این خانم در خانه سینما شکایت کرده بود. خانه سینما هم رای داده بود که هیچ شباهتی وجود ندارد.

خانه سینما گفته بود این شباهت از موارد توارد است. مثل اینکه من و شما راجع به عشق قصه بنویسیم. خب یک عاشق است یک معشوق و یک خانواده‌ای که مخالف این عشق است. ایشان هم یک قصه راجع به حضانت داشت، اما آن‌طوری که قاضی می‌گفت، جزئیات داستان شباهت نداشت. داستان فیلم من درباره پنج‌تا زن است که معلم هستند. می‌خواهند دوستشان را حمایت کنند. در خانهسینما هم آقای مشایخی و‌ چند تن از همکاران رای دادند که هیچ شباهتی وجود ندارد. من هم با خیال راحت به یک سفر خارج از کشور رفتم. وقتی برگشتم و‌ برای گرفتن برگ تبرئه اقدام کردم. گفتند که قاضی‌ات عوض شده، گفتم من تبرئه شده‌ام و پرونده مختومه شد. اما کاری از پیش نرفت. قاضی جدید پرونده همان لحظه اول که وارد اتاق شدم من را به اتاق راه نداد. برخوردش طوری بود که خانم این کارها چیه که انجام می‌دهی؟ بعدش ایشان کارشناسانی برای سناریو تعیین کردند که کارشناس دادگستری نبودند. دادگستری کارشناس دارد برای هر چیزی. سینما، نقاشی، موسیقی، بیزنس، حقوق و… . کارشناس‌های موردنظر ایشان آقایان شمقدری، سجادپور، سلحشور، ابوالقاسم طالبی و جهانبخش سلطانی بودند، که آقای طالبی نپذیرفت.

وی مدعی شد: به قاضی اعتراض کردم که شما نمی‌توانید کارشناس خارج از دادگستری تعیین کنید شما کارشناس دارید! گفتند به تو مربوط نیست. خب این دوستان هم قبلاً به من لطف داشتند مخصوصاً آقای سلحشور. نتیجه کارشناسی معلوم بود. صد در صد شباهت…. . گفتم من این خانم را نمی‌شناسم. قصه‌اش را هرگز نخوانده‌ام ..

به قاضی‌ام گفتم حالا که شما به من حکم داده‌اید بفرمایید بیایند و من را بازداشت کنند. چون به‌هیچ‌عنوان این حکم را قبول نمی‌کنم و زندان می‌روم. می‌خواهم جنجال شود ببینم چه اتفاقی دارد می‌افتد. متأسفانه مدیرکل ارشاد وارد قضیه شد، که هیچ‌وقت نمی‌بخشم ایشان را. ایشان زنگ زدن که خانم میلانی این کار را نکنید بهتان قول می‌دهم هیچ اتفاقی نیفتد. جریمه را هم ما می‌دهیم. گفتم مهم جریمه نیست مسئله توطئه‌ای است که دارد صورت می‌گیرد. خلاصه آقای محمدی که آن موقع وکیل یا حسابدار ارشاد بودند آمدند و‌ پول را به این خانم پرداختند و من را قانع کردند که سکوت کنم. گفتند و ‌قول دادند که خبرش هم جایی نمی‌رود و تمام شود. ولی می‌بینید که بعد از ۱۴ سال به وقتش از این خبر سوءاستفاده شد. پرونده‌ای که آقای «الف.پ» ورق به ورق در اینستاگرام منتشر می‌کند، همان پرونده است.

**حلالیت از طرف سلحشور

وی مدعی شد: زمان گذشت و‌ آقای سلحشور در بستر بیماری افتاد. یک روز آقایی از بیمارستان به من زنگ زدند ، گویا آقای سلحشور نمی‌توانست حرف بزند. گفت فرج از تو حلالیت می‌خواهد. پرسیدم شما کی هستی؟ گفت فکر کن برادرش. نه اینکه برادر واقعی‌اش باشد شاید برادر دینی. گفتم بهش بگو من نه بلدم کسی را نفرین کنم و نه کینه‌ای می‌گیرم راحت باشد من مشکلی ندارم.

البته تاوانش را من دادم. ۱۴ سال بعد یک خبر دروغ را توی بوق و‌ کرنا می‌کنند. من به کی بگویم؟ این ظلم و بی‌عدالتی است، آن‌هم در حق کسی چون من! که نه یک چک برگشتی دارد نه به کسی بی‌ادبی کردم. نه حاضرم حتی کسی از من مکدر و ناراحت شود! این چه رفتاریست با کارگردانی که همه جای دنیا او را روی سرش می‌گذارد، می‌کنید. به نفع چه کسی است؟

میلانی در پایان گفت: آن کارشناسان همگی متعلق به جناح مخالف بودند. آقای شمقدری معاون وزیر شدند، سجادپور مدیرکل شد! به نظر من زمان بزرگ‌ترین داور است. ببینید هیچ‌کدام از این آقایان‌ دیگر فیلم نمی‌سازند. با وجود اینکه کمک‌های دولتی می‌گرفتند و حمایت می‌شدند! ولی من هنوز بعد از این همه ‌سال که روی پای خودم ایستادم و با کمک همسرم، البته همسرم بعد از ساخت فیلم چهارمم با من ازدواج کردند روی پاهایم ایستادم و دارم فیلم می‌سازم. این‌ها نمی‌تواند اتفاقی باشد. این‌ها برمی‌گردد به چیزی که شما در درونتان حس می‌کنید و حسی که به جامعه‌تان دارید.

نکته خیلی مهم که من به آن اعتقاد کامل دارم این است که شما وقتی یک کار زشتی انجام می‌دهید، خودتان را در درون خود تنبیه می‌کنید و تبدیل به هیچ می‌شوید. من نیازی ندارم تنبیه شوم. چون سعی‌ام را می‌کنم که آدم خوبی باشم. بنابراین من همیشه می‌توانم خلق کنم. ولی آنها نمی‌توانند!

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها