تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۶/۰۵ - ۱۲:۰۹ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 119846

سینماسینما، عباس اقلامی

«نبات»، نخستین فیلم پگاه ارضی، داستان پدر و دختری ا ست که ۱۱ سال است بدون حضور مادر خانواده با هم زندگی می کنند. دختر (نبات) یک سال داشته که مادرش را در حادثه ای از دست داده و سال‌هاست هر هفته با پدرش (سعید) بر سر مزار مادر حاضر می شود. با این شروع برای «نبات» که نویسنده  فیلمنامه اش خودِ فیلم‌ساز است، انتظار می رود تماشاگر به سمتی هدایت شود که دنبال کشفِ از جمله دلایل این غیاب (مرگ مادر) و گذشته  زندگی خانواده باشد و ردی از چرایی آن ببیند و توان کنکاشی پیرامون این موضوع بیابد. هرچند هر چه جلوتر می رویم، شخصیت پدر چنان هم‌دلانه در فیلمنامه گسترش می یابد تا جای خالی مادر را هم برای دخترش پُر کند و فیلم تا نیمه اغلب سکانس هایی ا ست از سرخوشی های پدر – دختری تا دغدغه ای برای یافتن چرایی فقدان مادر.

داستان از آن‌جا که به علاقه  نبات به سفال‌گری و حضور یک دوست بزرگ‌سال به نام رویا در کارگاه سفال‌گری می رسد، وارد مرحله  جدیدی می شود که نشان می دهد در گذر بیش از ۱۰ ساله  نبود مادر، سعید گرچه به مناسبت روز مادر کادو هم از دخترش گرفته، گویا چندان موفق نبوده در پُر کردنِ حقیقتِ جای خالی او. آن‌چه مشهود است، خلأ یک زن- مادر در زندگی نبات است که واقعیت جاری  است. نشانه اش را در حضور هر روز پررنگ تر رویا در دقایق زندگی نبات می بینیم.

تا این‌جا فیلم با بهره گیری از بازی پذیرفتنی شهاب حسینی و شروع نسبتا خوب و گسترش سوژه  داستان در فیلمنامه، سرپاست و می تواند تماشاگر را در بیم و انتظار این‌که رویا کیست و چه نقشی در آینده این خانواده خواهد داشت، نگه دارد. اما از سکانسِ نمایشگاهِ سفال که سعید رویا را از دور می بیند، دیگر گام های بعدی داستان برای تماشاگر لو می رود و متاسفانه فیلم‌ساز/ فیلمنامه نویس دیگر نمی تواند داستانش را به سمتی ببرد که حداقل با چرخشی به سمت مثلا بازخوانی آن‌چه بر این خانواده گذشته، برای فیلم نیمه  دومی نجات بخش بسازد.

فیلم در نیمه  دومش می شود قصه  سرزنش رویا برای مهاجرت و جدایی از خانواده. با تلاش‌های ناکام فیلم برای خلق صحنه های دراماتیک و گاه معمایی در بیان انگیزه های مهاجرت رویا، همراهِ ناکامی در نزدیک شدن به شخصیت رویا، «نبات» رویایی می شود که از دست می رود. موقعیت هایی در سکانس هایی ایجاد می شود که تلاشی ا ست برای قرار دادن تماشاگر در موقعیت رمزگشایی از حقیقت و قضاوتِ موقعیت ها و شخصیت ها که متاسفانه با دیالوگ هایی که چالش برانگیز و پیش برنده  داستان باشد، همراه نیست و فیلم هرچه به پایان نزدیک‌تر می شود، به مشابه های بی رمق سریال ها و فیلم های تلویزیونی با داستان هایی سردستی نزدیک می شود. «نبات» مشابه این نمونه های کلیشه ای، عجولانه و بی پروا یکی (رویا– سایه) را در جایگاه جنایت‌کار می گذارد و قضاوت می کند و مکافاتش را هم کف دستش می گذارد.

از فیلمی که در ظاهر تلاش دارد بیان‌گر روابط میان فردی در خانواده و بازنمایی جایگاه مادر (و پدر) باشد، انتظار حداقلی این است که با بیانِ زیبایی شناسانه و سینماییِ شیوه های منطقیِ روایت در مواجهه با بحرانِ سوژه  فیلم، با رویکردی پدیدارشناسانه به روایتِ بحران بپردازد. ولی «نبات» در یک بیانِ کلیشه سراغ الگویی عجیب، نامعقول و غیرمنطقی می رود که در آن بیماری و وضعیت جسمانی، مکافاتِ عملِ گذشته  است. سایه (رویا) آدم بد قصه می شود و مستقیم یا غیرمستقیم محکوم به ابتلای به آلزایمر؛ بی توجه به این‌که آلزایمر یا هر عارضه و شرایط خاص جسمی، دلایل بیولوژیک مشخص خود را دارد و ارتباطی بین آن با نتایج عملکرد گذشته  دور یا نزدیک آدم ها نیست.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

 

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها