تاریخ انتشار:1400/09/15 - 09:06 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 165536

علیرضا محمودی؛ دبیر گروه فرهنگ و هنر روزنامه همشهری در یادداشتی در این روزنامه نوشت :

از آخرین شبی که یک‌ سریال ایرانی یقه ترافیک را گرفته و مردم را پای گیرنده‌ها نشانده، آنقدر گذشته که تعریف‌کردنش برای نسل‌های تازه مانند رو کردن یک چشمه شعبده‌بازی می‌ماند. سیاست سریال‌سازی‌ در شبکه‌های پنج‌گانه، به‌گونه‌ای گونه‌گون شده که به جز تحفه‌های شش‌گانه نقی معمولی در پایتخت و دستاورد‌های دو‌گانه فریبرز باغ‌بیشه زیرخاکی، خبری از همه‌گیری یک‌سریال در میان انبوه مصرف‌کنندگان تلویزیون‌های هوشمند نیست.
برای ما ایرانیان که سر و سرّ سال‌خورده‌ای با سریال‌سازی‌ ساخته و جان و جنم جامعی با مجموعه جمع‌کنی پرداخته‌ایم، هیچ بهانه موجهی نخواهد ماند برای تماشای خلوتی سال به سال آنتن از سریال. در روزگاری که در هیچ خانه‌ای کسی نمی‌خوابد مگر وقتی که تیتراژ حداقل یک قسمت، از یک‌سریال میان فید و دیزالو ظاهر نشده باشد. در دورانی که مصرف شبانه داستان مصور از هر آثاری فراوان و شب‌بیداری با قهرمانان قصه‌‌های دیدنی درهر آماری بیشتر از شب‌چره و شب‌پیمایی است، سهم سیمای ما نه ملودارم و نه تریلر که نه اشک‌ریزی و رشک‌ناکی که هیچ. انگار نه انگار که در همین خانه‌ها از همین گیرنده‌ها، «روزی روزگاری» ابتدای قصه‌ای نبود که خود قصه‌ای شد و «شب دهم» در تقویم نبود که داستانی بود و «نرگس» نام گلی نبود که قهرمانی بود. سرما و آنتن خانه‌ها همیشه در هر سال، با یک‌سریال سودایی می‌شد. تلویزیون بود و سریال‌ها. سریال‌ها بودند و داستان‌ها. داستان‌ها بودند و قهرمان‌ها. شبانه‌هایی که روز‌ها را می‌ساخت. مهمانی‌ها با ساعت پخش سریال‌ها تنظیم می‌شد و روزمرگی با نقطه‌عطف داستان‌ها گره می‌خورد. دیگر سریال‌های ما به جز پرکردن آنتن، به ظرف دیگری راه ندارند. انتظار برای همه‌گیری روایت یک روای از شبکه‌های سیمای ملی، سال‌هاست که از وعده گذشته. سریال‌های تازه می‌آیند و می‌روند. یکی پس از دیگری و نه یخی و نه آتشی. خبری از گیرندگی در گیرنده‌ها نیست. باز گلی به جمال شهرآورد بی‌گل که شهروندان را جمع کرد در خانه‌ها وگرنه از این همه قهرمان جز قهر با داستانشان قهرمانی دیگری ندیده‌ایم.
استدلال رایج در دلایل اسقاط سریال‌سازی‌ فارسی حرف نشنیده‌ای نیست. زمانی در اتاق‌های سازمان، مدیران سازندگان سریال را به رعایت قوانین جذب در داستان تهییج می‌کردند. همه‌بینی و همه‌گیری مجموعه‌های داستانی زمین اصلی رقابت‌های سازمانی بود. سریال بخش مهمی از افق رسانه‌ای بود. چه در ساختمان تولید و چه در ساختمان شیشه‌ای در همه‌جای جام‌جم، سریال جور همه‌‌چیز را می‌کشید. اما در سال‌های تازه، چهره سیاسی سیما از حضور سرگرم‌کننده‌اش پیشی گرفت. پافشاری شورا‌های تامین برنامه بر محتوا‌ تا آنجا پیشروی کرد که روایت، سنگر آخر شد. همین که خاکریز‌های پیام خالی نماند، برای فرماندهان سیما کفایت می‌کرد. هدف پیروزی در نبرد‌‌های رسانه‌ای بود تا پردلی در دلبری‌های روایی. جسارت داستانی برای چیدن «میوه‌ ممنوعه» و شجاعت شخصیت‌پردازانه در دقیقه‌های «ساعت شنی»، از کنداکتور بیرون آمده بود. سازمان، برنامه‌های ترکیبی و مسابقات تهییجی و گفت‌وگو‌های خبری را برگزید و سریال‌ها از مرکز توجه خارج شدند.
مردم همیشه تشنه داستانند. بستن شیر‌های روایت آنها را راهی رودخانه‌های فصلی نمایش خانگی و اقیانوس‌های متلاطم نتفلیکس کرد و سیما دلخوش آماری که هرازگاهی دلبستگی مردم به شبکه‌ها را با عدد و رقم تذکر می‌داد.
در کویر سریالی سیما، چشم‌انتظاری برای بازگشت راوی «روزگار غریب»، همچنان ادامه دارد. مدیران بخش‌های نمایشی فصل پاییز و زمستان را انگار بی‌سریال سر خواهند کرد تا مگر در باکس نوروز و ‌ماه رمضان اتفاقی بیفتد. خبری از داستانی چون «در مسیر زاینده‌رود» نیز نیست.
داستان‌ها فراموش می‌شوند. آدم‌ها به یاد می‌مانند. سریال‌ها‌ خاطره می‌شوند. قهرمان‌ها خط نمی‌خورند. برای رواج هر هنجار، جاری‌کردن داستان و برای جمع‌کردن هر ناهنجار بستن یک روایت، سنت رایج است. دور‌شدن از این سنت، سنت پسندیده‌ای نیست. کاش مدیران تازه‌نفس، گرمی نفس داستان را داغ‌تر کنند.

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها