علی عمادی
سخنگفتن از سینماگری که بیشتر از فیلمهایش، کارهای نساخته دارد، آسان نیست. گزیدهکاری و دقت وسواسگونهاش در ساخت فیلم، موجب شده بسیاری از کارهای ناصر تقوایی به فرجام نرسد؛ سینماگری که سینما را فدای قواعد مرسوم ساخت فیلم نمیکند و بهخاطر زمان و هزینه، پا روی اصول کاری و حرفهای خود نمیگذارد. برای همین معدود آثارش چون رگهای از طلا، دیریابند و سخت به بار نشستهاند اما به همان اندازه و شاید بیشتر درخشاناند و صد البته باید زرشناس بود تا قدر این گوهرها را دانست.
کارنامه ناصر تقوایی در ساخت فیلم بلند سینمایی فقط ۳ اثر قبل از انقلاب و ۳کار پس از انقلاب را نشان میدهد. به این مجموعه یک فیلم سینمایی مشترک، یک سریال تلویزیونی، چند مستند و فیلم کوتاه هم افزوده میشود؛ با این حال صاحب این کارنامه جمع و جور، اثرگذاری زیادی بر جریان فیلمسازی ایران چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن داشته است.
فیلمهای تقوایی باوجود روایتها و ژانرهای مختلف ۳ویژگی مشترک دارند؛ اول آنکه از خاطر پاک نمیشوند و همچون تصویری قابگرفته بر دیوار ذهن جاخوش میکنند. «ناخدا خورشید» (۱۳۶۵) از این حیث درخشندگی بیشتری نسبت به دیگر آثار او دارد. این ویژگی حتما به دقت کارگردان در قاببندی آثارش برمیگردد و شاید ناشی از علاقه و حرفه او در عکاسی باشد. دیگر آنکه با وجود لحن آرام و بیشتاب فیلمهای او، گرمایی در آثارش هست که بیننده را تا تیتراژ پایان پرنفس بهدنبال خود میکشد؛ «نفرین» (۱۳۵۲) و «کاغذ بیخط» (۱۳۸۰) در این مورد مثالزدنیترند. سومین ویژگی آثار معدود تقوایی، قصهگویی اوست؛ نه کشداری فیلمها و ضرباهنگ کندشان و نه توصیفهای تصویری و توجه به کادربندیهای دلنواز در فیلمهایش مانع آن نیست که قصهگویی را فراموش کند. سریال «داییجان ناپلئون» (۱۳۵۴) هم نمونه بارز این موضوع است.
غیر از اینها، شرجی جنوب که حتما از اصالتش برمیخیزد در آثار تقوایی موج میزند. هرم گرما و هوایی که باد به سر آدمهای قصههایش میاندازد، جز با نیروی ماورایی «زار» یا خلاصی با سرب داغ از سر بیرون نمیرود. جنون پسر شیخ (جمشید مشایخی) و سودای عشق جوانک کارگر (بهروز وثوقی) در «نفرین»، هوای انتقام صادق (سعید راد) در «صادقکرده» (۱۳۵۱)، شیرین عقلی شنبه (حسین پناهی) در جمعکردن کارتنهای خالی شناور روی آب و دلواپسی زنش (عاطفه رضوی) در «کشتی یونانی» (۱۳۷۷) و تمام فضای فیلم ناخدا خورشید، همه نتیجه تنفس در اتمسفری است که کلافگی، صرفا برای لحظهای از آن است. حتی جایی که قصه در این آب و هوا نفس نمیکشد، شخصیتها به نوعی به آن ربط داده میشوند. مثل کاغذ بیخط و زندانی که جهانگیر (خسرو شکیبایی) در جزیره میسازد و نهنگی که از آنجا سوغات میآورد.
دنیایی که تقوایی در فیلمهایش میسازد، اغلب آبستره است و در این انتزاع، همیشه پای یک مالیخولیا در میان است. سرهنگ (اکبر مشکین) در «آرامش در حضور دیگران » (۱۳۴۹) تجسم آن است. همان ردپای زوال قدرت بلای جان گروهبان مکوندی (اکبر عبدی) در«ای ایران» (۱۳۶۸) هم میشود. تقوایی بر ساختن این دنیای تجریدی آنچنان اصرار دارد که آن را در کاغذ بیخط از زبان استاد ادبیات (جمشید مشایخی) – که انگار بازآفرینی خود تقوایی است – در توصیه بهرؤیا (هدیه تهرانی) کاملا شفاف و روشن بیان میکند؛ «دنیای قصه تو، دنیاییه که باید خودت خلقش کنی». از این منظر اغلب شخصیتهای فیلمهای تقوایی در عین شناسنامهداربودن، انگار از سیاره دیگری به دوروبر ما رسیدهاند و همین موضوع راه ارتباط آنها با مخاطبان عام سینما را با مشکل مواجه میکند.
در دنیای آبستره تقوایی که دست تقدیر و سرنوشت نقش پررنگی در آن دارد، «نخ نفرت از طناب محبت، محکمتر است».* شاید به همین دلیل است که بیشتر ساختههای او بهشدت مردانهاند. در دنیای مردانه فیلمهای تقوایی، نفرت با قدرتی زیاد، پیشران قصه است؛ نفرتی که گاه دلیل انتقام (جایی انتقام کور، مثل صادق کرده و جایی انتقام از زندگی مانند ناخدا خورشید) و گاه بهانهای برای عصیان (شورش فردی در نفرین و عصیان جمعی در ای ایران) میشود. برخلاف اینها، جایی که نقش زنان در فیلمهایش پررنگ میشود، عشق ردپای جنون و نفرت را پاک میکند. در آرامش در حضور دیگران، زیست معصومانه منیژه (ثریا قاسمی) در آخر کار، سرهنگ را به آرامش میرساند و در صحنه پایانی همچون حیوانی رام، از دستان پرمهر زن آب مینوشد. همین اتفاق در زنانهترین فیلم تقوایی (کاغذ بیخط)- که لابد نتیجه فیلمنامهنویسی مشترک او با مینو فرشچی است- تکرار میشود. جایی که رابطه زناشویی جهانگیر و رؤیا به مویی بند شده، این عشق رویاست که دوباره خانواده را میسازد.
با آنکه ناصر تقوایی خود دستی بر آتش نویسندگی دارد اما در ۴اثر خود از اقتباس بهره برده است. آرامش… اقتباسی است از نوشتهای به همین نام از غلامحسین ساعدی. نفرین (براساس باتلاق، نوشته میکا والتاری فنلاندی)، ناخدا خورشید (اقتباسی از داشتن و نداشتن ارنست همینگوی) و داییجان ناپلئون (اقتباس از نوشته ایرج پزشکزاد) دیگر فیلمهای اقتباسی تقوایی محسوب میشوند. اگرچه بسیاری از آثار اقتباسی عالم تصویر، حلاوت و درخشندگی متن اصلی را ندارند اما داییجان تقوایی از معدود آثاری است که یک سر و گردن از نوشته داستانیاش بالاتر خود را نشان میدهد. همانطور که اقتباس تقوایی از کارهای خارجی آنچنان بومی شده که رنگی از داستان اصلی ندارد و کاملا اورجینال بهنظر میرسد تا جایی که بسیاری از اهل فن، ناخدا خورشید را بهترین اثر سینمای ایران میپندارند.
با همه اینها ناصر تقوایی همواره مورد بیمهری قرار گرفته. شاید همکاری نکردن تهیهکنندگان با او توجیهپذیر باشد اما حساسیت تصمیمگیران فرهنگی نسبت به نام وی قابل درک نیست. اگرچه لحن تقوایی در کارهایش گزندگی خاص خود را دارد، رابطهاش با هر نوع قدرت و سیاستبازی در آثارش توأم با ریشخند و انتقاد است، دیالوگهایی بیانیهمانند در اغلب کارهایش دیده میشود و از نشانهگذاریهایی که شاخک اهالی سانسور را تیز میکند در فیلمهایش بیپروا بهره میبرد ولی گذشت زمان نشان داده، همه این حساسیتها و ناخنخشکیها برای او کاملا بیدلیل و بیمنطق بوده است. البته از منظری دیگر میتوان بخت را یار او دانست که چون همنسلانش در دوره سالمندی، پیشینه درخشان خود را در دوره فترت از دنیای پیرامونش خدشهدار نکرده است.
ناصر تقوایی برای ما دوستداران سینما، حسرتی جاویدان است و فرصتی از دسترفته تا در خماری آثار نساختهاش بمانیم و همواره به احترام متانت و جایگاه رفیعش کلاه از سر برداریم.
* بخشی از دیالوگ فیلم نفرین ساخته ناصر تقوایی