تاریخ انتشار:1395/10/29 - 15:41 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 40824

نفسزنانگی کارگردان در پلان‌های فیلم «نفس» تنیده می‌شود.

سینماسینما، علی ایمانی:

چقدر احتمال می‌دادید که فیلم بعدی کارگردان «شیار۱۴۳» – که خیلی تحسین شد، حتی بیشتر از لیاقتش- با صحنه بالش‌بازی چند کودک غوطه‌ور در پر شروع شود؟ کی فکرش را می‌کرد که شخصیت اول فیلم جدیدش دختربچه‌ای باشد که ویژگی‌اش موهای پریشان و لباس‌های کثیف و کفش‌های پاره است و نام مستعارش بین بچه‌های دیگر «شلخته». شگفت‌انگیز است که نرگس آبیار برای فیلم سومش داستانی شبه اتوبیوگرافیک از خودش را دست‌مایه قرار داده و گام بلندی در فیلم‌سازی برداشته است.

فیلم قصه بهار است. بهار ماجراهای ۶ تا ۹ سالگی‌اش را تعریف می‌کند که می‌شود سال‌های ۵۷ تا ۶۰، یعنی سال‌های انقلاب و بعدش شروع جنگ. برای اولین بار داریم وقایع تاریخی این دوره را از دید دخترانه یک کودک می‌بینم و این به ظرافت و جذابیت فیلم اضافه کرده. نگاه کنید به قسمت‌های انیمیشنی «نفس» که- با وجود این‌که در برخی صحنه‌ها یادآور «پرسپولیس» مرجان ساتراپی است- توهمات رویاپردازانه بهار را به زیبایی نشان داده و برخی لحظاتش یادآور کتاب‌های شل سیلوراستاین شده. تلخی فقر و جنگ و حاشیه‌نشینی و نظام آموزشی خشن از چشم مثبت‌بین و ذهن قصه‌پرداز بهار تبدیل شده به داستان‌های شیرین و پرواز با سیمرغ و شعرهای کودکانه. حدیث نفس کارگردان از دوران کودکی همراه شده با بازی نفس‌گیر نقش بهار- ساره موسوی- و بازیگر نقش ننه آقا پانته‌آ پناهی‌ها که ابتدا با گریم سنگین نمی‌شناسیمش، اما وقتی از مجری تلویزیون رو می‌گیرد، یاد مادربزرگ خودمان می‌افتیم. کم نیستند مخاطبانی که در دوران خردسالی مانند بهار، با هر شیء و موجودی در اطراف خود-مثل شامپو تخم‌مرغی و نقش و نگار دیوار گچی- داستان‌پردازی و رویاسازی کرده‌اند.

چنین است که نمایش سنت‌های عزاداری محرم بین بلوچ‌ها و یزدی‌ها، سواری بر موتور سه‌چرخه، آداب تماشای فیلم و مرور آواز هندی، معلمی که برای بهار چکمه‌های قرمز می‌خرد- و بعدا در صحنه‌ای کوتاه شوهرش را به جبهه روانه می‌کند- و معلمی دیگر که ترکه بر دستش می‌زند، زود الفبا یاد گرفتن بهار و یواشکی کتاب خواندنش در خانه و مدرسه، و تعبیر ننه آقا و باور بهار که چون زیاد کتاب خوانده دیوانه شده، همه و همه بر گوشه ای از ذهن مخاطب زخمه می‌زنند.

زنانگی کارگردان در پلان‌های فیلم تنیده می‌شود وقتی که بهار موهای پرچین‌وشکنش را- که برادرها باغ پنبه‌اش می‌خوانند و پدر می‌گوید اگر مرتبشان کنی، من خوب می‌شوم- ناگزیر می‌پوشاند. اما جایی که دل کندن از نمایش یک به یک خاطرات شخصی، مرور تمام کتاب‌های خوانده در کودکی و ورود افراد بی‌تاثیر در داستان -نظیر پدربزرگ- برای کارگردان سخت می‌شود، فیلم هم از ریتم می‌افتد، کش‌دار می‌شود و لطمه می‌بیند. حتی تنگی نفس پدر که بهانه خیال‌بافی بهار برای دکتر شدن- و انتخاب نام فیلم- است، به تناوب در داستان کم‌رنگ و پررنگ می‌شود.

تماشاگری که با فیلم ارتباط برقرار کند، دنیای زیبای کودکانه‌ای را خواهد دید که در سینمای ایران بی‌نظیر است و پس از صحنه بی‌رحمانه آخر، غم رویاهای به بار ننشسته بچه‌های سرزمینش را که قربانی جبر زمانه شدند، با خود به بیرون سینما خواهد برد.

ماهنامه هنر و تجربه

 

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها