تاریخ انتشار:1397/07/23 - 12:12 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 97532

سینماسینما، سیدرضا صائمی:

 

«هانس جوانی از آلمان» روایتی از هویت طلبی در میانه نژادپرستی و ناسیونالیسم افراطی است.

در میان آثار سهراب شهیدثالث، «هانس جوانی از آلمان» شاید متفاوت ترین فیلمش باشد؛ هم از جهت نوع سوژه، هم از حیث حجم داستانگویی. فیلم به شرایط زندگی  پسری کارگر (هانس) در ماه های آخر جنگ جهانی دوم و پایان آن (سال ۱۹۴۴-۴۵) میپردازد. هانس در غیاب پدر یهودی اش با مادر و مادر بزرگ مریضش زندگی میکند. درواقع آن بی زمانی و بی مکانی که در اغلب آثار سهراب وجود دارد، در اینجا کمرنگ شده و قصه، ساختار و فضای تاریخ مند پیدا کرده است. بااینحال در بستر این روایت تاریخی میتوان همان دغدغه های همیشگی و اگزیستال شهیدثالث را ردیابی کرد، از جمله تاملات و ملال هایی که آدمی در کشف و ساخت هویت خود تجربه میکند و در اینجا هانس این بحران هویت را در یک وضعیت دوگانه تجربه میکند. یکی بحران هویت سنی به واسطه قرار گرفتن او در دوران نوجوانی و بلوغ و تلاش برای احراز هویت فردی خویش که دستکم دو نشانه آن را میتوان در فیلم ردیابی کرد. یکی ارتباط عاطفی اش با دختر همسایه و دیگری پنهانی سیگار کشیدن او با رفیقش. از این رو فیلم را میتوان جزو فیلم های نوجوان هم دانست که به کشمکشهای درونی و هویت طلبانه این دوره میپردازد. از سوی دیگر هانس درگیر فهم و پذیرش هویت اجتماعی خود است. او که یک نیمه یهودی است، هم از سوی آلمان ها مورد سرزنش و طعنه و زخم زبانهای همسایگان قرار دارد و هم نگاه مشکوک یهودیان به افرادی مثل او که در وضعیت دوگانه یهودی-آلمانی قرار گرفتهاند، رنج آور است. ضمن اینکه غیبت پدر و عدم شناخت هانس از او، این گمگشتگی هویتی را پیچیده تر و بغرنج تر میکند. همسایه ها با چشم تردید و نفرت به آنها می نگرند و حتی مادرش را فاحشه می دانند. مادری که کمتر از پدر برای پسرش حرف زده و همواره سکوت کرده و در برابر پرسش های او از پدر همواره غمی سنگین بر چهره اش می نشیند که گویای گذشته ای تلخ است که بر او گذشته. درواقع هانس در دوقطبی هویت فردی و ملی خویش در جست وجو راهی به رهایی است؛ راهی که بتواند او را به پایگاه فردی و اجتماعی آرام و باثبات برساند.

«هانس جوانی از آلمان» همچنین دغدغه دیگری از سهراب شهید ثالث را به تصویر میکشد که آن مسئله نژادپرستی است. در «هانس جوانی از آلمان» نیز همانند «گیرنده ناشناس» شهیدثالث ارتباط بین ناسیونالیسم آلمان، مسئله کشتار یهودیان و نژادپرستی در آلمان بعد از جنگ را به پرسش میگیرد. او نشان میدهد که یهودی ستیزی بعد از جنگ فقط نوعش عوض شده و با ناسیونالیسم افراطی دوباره برمیگردد. بعد از ورود نیروهای آمریکایی به فرانکفورت برای مدت کوتاهی اوضاع تغییر میکند و دیگر کسی به هانس و مادرش ناسزا نمیگوید، اما همچنان همسایه ها و رهگذران در گوشی علیه آنها صحبت میکنند. هانس و مادرش نه در دوران قبل از جنگ جایی در جامعه آلمان دارند و نه در دوران بعد از آن. بازنمایی این تصویر دوسویه از یهودی ستیزی و ناسیونالیسم افراطی که دو روی یک سکه واقعیت را به تصویر میکشد، فیلم را به اثری انتقادی بدل میکند که این فضای مخوف و هولناک را میتوان در فرم و ساختار روایی شهیدثالث از قصه نیز رمزگشایی کرد؛ از طریق ایزوله کردن کاراکترها، رنگ آمیزی سیاه و خاکستری و خلق فضاهای بسته که میتواند حس خفقان را در این دوره تاریخی و به مثابه روح زمانه در قصه به مخاطب منتقل کند. سیاه و سفید بودن فیلم به پردازش این حس و حال کمک زیادی کرده است. فیلم را میتوان اثری اقتباسی هم دانست، به این معنا که فیلم بر اساس رمانی از هانس فریک به نام «ساعت آبی» که به نوعی شرح حال نویسنده است، ساخته شده و شهید ثالث در اجرای سینمایی این رمان موفق عمل میکند. فضاسازی و قاب بندیهایی که برخلاف اغلب فیلمهای شهیدثالث نه در طبیعت، که در یک فضای جنگی و شهر جنگ زده است، شاید دیگر آن زیبایی شناسی بصری فیلمهای دیگر او را نداشته باشد، اما به شدت در خلق رئالیستی قصه و انتقال خفقانی که در این برهه تاریخی در آلمان ویرانشده بعد از جنگ وجود داشت، موفق است و به باورپذیری شخصیتها و احوالات روحی آنها کمک زیادی میکند. فیلم به خوبی افسردگی خانواده هایی را که به نوعی با یهود و یهودیت نسبت داشتند، در آلمان دوره هیتلری نشان میدهد و در پس آن هویت طلبی قهرمان نوجوان قصه اش را با منطقی روانکاوی در بستر این تجربه تاریخی به تصویر میکشد. نوجوانی که به جای تجربه طغیانگری برساخته از اقتضای سنیاش، در سرخوردگی فردی از یک سو و سرکوب سیاسی-ایدئولوژیک از سوی دیگر قرار گرفته و درنهایت با شکست آلمان، مجالی برای رهایی او پیدا می شود. هر چند که امکان این آزادی همچنان برای هانس و همه آنهایی که به این طبقه تعلق دارند، دشوار است. صحنه پایانی فیلم که هانس در حال تعمیر پنجره اتاق خانه شان است، نمادی از همین تلاش او برای رهایی و رسیدن به هویت مستقل و باثبات است.

منبع: ماهنامه هنر و تجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها