سینماسینما، شادی حاجی مشهدی : «پاسیو یا نورخوان، بخشی از فضای غیرمسقف یا سقفدار شفاف است که در آپارتمانها بین سایر فضاهای ساختمان قرار گرفته و از آن برای نورگیری و تهویه یا به عنوان باغچه و گلخانه، استفاده میشود.»
در «پاسیو»یی که مریم بحرالعلومی، دستیار و برنامهریز کاربلدِ دیروز و کارگردان خوشذوق و جسورِ امروز، به تصویر میکشد، نه گیاهی برای روییدن وجود دارد و نه هوایی برای نفس کشیدن…
در جهانی که او ترسیم میکند، مردمانی دلشکسته، چونان پرندگان پربسته و نومید از تنهایی، تشنه عشقاند و عطش مهربانی دارند، هوای تازهای که فیلمساز از پنجره دنیای این آدمهای خاکستری بر ذهن ما میدمد، اگرچه برای رهایی از تلخی و تنهاییشان کافی نیست، اما مرهمی میشود برای همدلی و رسیدن به درک بیشتری از آنها…
مریم بحرالعلومی از نوجوانی به دنیای سینما وارد شد و کار حرفهای خود را از فعالیت در پشت صحنه فیلمها آغاز کرد. پس از تحصیل در رشته سینما، فعالیتش را با جدیت بیشتر و به عنوان دستیار کارگردان و برنامهریز در چندین پروژه سینمایی و تا امروز ادامه داد. زیروبمهای اولین تجربه فیلمسازی او که جایزه «بهترین کارگردان آسیایی در بخش جلوهگاه شرق» را در سیوششمین جشنواره جهانی فیلم فجر از آنِ خود کرده است، خواندنیهای بسیار دارد. به بهانه اکران اولین فیلم بلند این بانوی توانمند و دقیق که با سرمایه شخصی، تجربه اول خود را بر پرده نقرهای و در گروه هنر و تجربه اکران میکند، گفتوگو کردیم.
به طور معمول کار برای فیلمسازان مستقل دشوار است. حال اگر این فیلمساز مستقل یک زن هم باشد، این مشکلات دوچندان میشود. شما کمسنوسال بودید که وارد سینما شدید، در ادامه تجربیاتی که در دستیاری صحنه و همکاری با کارگردانان حرفهای داشتید، به فیلمسازی ترغیب شدید، یا فیلم ساختن برایتان از همان اول یک هدف نهایی بود؟
من سن کمی داشتم که با سینما آشنا شدم. با توجه به شغل مرحوم پدرم (ابراهیم بحرالعلومی) و برادرم که در سینما فعال بوده و هست، تقریبا از نوجوانی به شکلی درگیر فعالیتهای مطبوعاتی و تهیه گزارشهای سینمایی شدم و با عکاسی و تصویربرداری و دستیاری صحنه ادامه دادم تا اینکه برای تحصیل در رشته سینما از ایران به ترکیه رفتم. پس از بازگشت، دستیاری کارگردانی را به شکلی حرفهای دنبال کردم و تا امروز همچنان خودم را یک دستیار کارگردان میدانم. قطعا هر چیز که کم یا زیاد بلدم، از همان سالهای دستیاری در همکاری با کارگردانهایی است که چه کارشان را بلد بودند و چه در این زمینه ضعف داشتند.
در سالهای اخیر در این حرفه شاهد ناملایمات زیادی بودم و اگر بخواهم به طور خلاصه به آنها اشاره کنم، عمدتا به ورود برخی افراد غیرحرفهای و کارنابلد و بعضا نامربوط به این حرفه مربوط میشود، که یکشبه ره صدساله رفتند و در پروژههای بزرگ و مهم، در مقام برنامهریز، منشی صحنه، دستیار، یا حتی کارگردان فعالیت میکنند. این در حالی است که بسیاری از همکاران من که بهاصطلاح سالهاست خاک سینما را خوردهاند و در آن زحمت کشیدهاند، کماکان در این حرفه دچار رکود و مشکلاند و از آنها خواسته میشود که با افراد بیتجربه مذکور که با کمک روابط به چنین جایگاهی رسیدهاند، همکاری کنند.
مجموعه اتفاقات اینچنینی و دلخوریهایی که برای خودم و همکارانم پیش آمد، مرا بر آن داشت که تصمیم بگیرم در مسیری که در آن آموزش دیده و تجربه کسب کرده بودم، مصممتر قدم بردارم. با خود گفتم اگر قرار است به جایگاهی برسیم، من و امثال من محقتر هستیم تا با تکیه بر تجربه و دانش خود حرکت کنیم.
برای مثال، شما و بنده به نوعی جزو آن نسل سومی هستیم که با پدرانمان سینما را شناختیم و مزه آن را چشیدیم و در این فضا بزرگ شدیم، روبهرو شدن با این قوه محرکه و استفاده از آن چگونه محقق میشود؟
قطعا این داستانِ آشنا برای ما از مدتها پیش شروع شده و درک بسیاری از چالشهای دنیای سینما برای ما، در ایران با کسانی که تازهواردند متفاوت است. این در به روی همه مشتاقان باز است و همه با آغوش باز تلاش برای سینما و ارتقای آن را صمیمانه میپذیرند؛ همانطور که ما هم روزی از نقطهای شروع کردیم، برای نسل جوان و افراد علاقهمند هم راه باز است و اتفاقا باید استقبال شود. اما چیزی که اهمیت دارد و به گمان من موضوع اصلی است، دانستن جایگاه واقعی آدمها در این سینماست. بسیاری که به واسطه روابط، پول، رانت، یا هر چیز دیگری، بدون زحمت، قصد بهرهبرداری از این بستر را دارند، باید جایگاه خودشان و افرادی را که در این سینما تلاش کرده و برای آن رنجهای بسیار کشیدهاند، بدانند.
به یاد دارم آقای سعید سهیلی برای اولین بار من را به عنوان دستیار سه، برای یک کار حرفهای پذیرفتند و این راه ادامه پیدا کرد تا به امروز… اگر افتخار داشته باشم تا در کسوت شاگردی ایشان و سایر فیلمسازان خوب کشورم به جایگاهی شبیه به آنان برسم، قطعا من هم این راه را به رسم شاگردی، برای نسل جوانتر باز خواهم گذاشت.
متاسفانه اکنون برای آن دستهای که گفتم نیز این راه باز است و به همین روی، سلسه مراتب حرفهای کمتر توسط این افراد رعایت میشود. همین موضوع من را مصممتر کرد تا بالاخره از تمامی تجربیات این سالها استفاده کنم و از این جایگاهی که در آن هستم، با غیرت بیشتری محافظت کنم و خودم را محک بزنم. اگر به سوال اول شما برگردم، باید بگویم بله، از روز ورودم به سینما، دغدغه فیلمسازی داشتم و دستیاری برایم حکم دانشگاهی را داشت که بسیار بهتر و مجهزتر از عرصه تئوریک عمل میکرد. دلم میخواست به واقع در دانشگاه واقعیتری به کمال برسم و قدم در راهی جدید بگذارم.
چطور به عنوان اولین تجربه، به سراغ یک فیلم بلند داستانی رفتید؟
در ابتدا میخواستم یک فیلم کوتاه جدی بسازم که شرایطش فراهم نمیشد و مدام به لحاظ مالی پیگیر بودم، که متاسفانه تحقق پیدا نکرد. همیشه روایت داستانی و نمایشی برایم جذابتر بود و سینمای قصهگو را ترجیح میدادم. سال گذشته در جشنواره کن که بودم، فیلمهایی را دیدم که تصمیم گرفتم در فضای متفاوتتری فیلم بلند بسازم. احساس کردم باید حرفهای دیگری را با جهان بزنیم؟ این جرقه بسیار شخصی بود و به طور فردی شکل گرفت.
مدت کوتاهی پس از آن برای جذب سرمایه پیگیر شدم که قاعدتا ناموفق بود و این درهای بسته و موانعی که پیش میآمد، مرا مصممتر و انگیزه و قدرتم را حتی بیشتر کرد. چون اساسا سینما یکی از جذابترین و مهمترین عرصههایی است که در آن کار تیمی انجام میشود، تصورم این بود که در این حیطه، طبیعتا همدلی و همراهی مهمتر از هر چیز دیگری است. روزی به همین موضوع فکر کردم و با خود گفتم چقدر میتوانم بدون کمک گرفتن از هیچ اسپانسر یا سازمانی، شخصا سرمایه نقدی فراهم کنم و از سوی دیگر، چقدر میتوانم از این ۱۶ سال فعالیت و حضورم در سینما، سرمایههای ارتباطی و انسانی کسب کنم.
باور داشتم اگر در مسیری که به آن وارد شدم، درست گام برداشته باشم، قطعا سرمایهای بسیار فراتر از هزینهای که برای ساخت یک فیلم نیاز است، در دست خواهم داشت، که ابدا با پول قابل قیاس نیست.
سعی کردم خیلی واقعبینانه و به دور از تصورات رویایی و ایدهآلیستی به موضوع نگاه کنم و تعدادی از دوستان و همکارانم را که در طول این سالها، چه به لحاظ روحیه فردی و همکاری و چه به لحاظ مختصات حرفهای و تخصصی، محک زده بودم، انتخاب کنم تا فیلم اولم را با آنها شروع کنم. در این میان جدا از بحث تخفیفهای مالی، آنچه برایم در درجه اول دارای اهمیت بود، ویژگیهای فردی و حس همکاری و دلسوزی مشترکی بود که در تک تک این دوستان سراغ داشتم.
از ایده اولیه شکلگیری فیلم «پاسیو» و همکاری با آقای قاسمی بگویید.
ایدههایی در ذهن داشتم و به دنبال متنی بودم که بتوانم روی آن کار کنم. افتخار داشتم که سالهای اخیر دستیاریام را در کنار آقای فرحبخش کار کنم و وقتی در دفتر ایشان بودم، سناریویی به دستم رسید به عنوان «زنگ پشت بام» که به اتفاق آقای کریم امینی، همکار خوبم و بازیگر فیلم «پاسیو»، آن را خواندیم. در میان همه ایدههایی که پیش از آن در ذهن داشتم و از میان متنهایی که به دستمان رسیده بود، به نظرمان مناسبتر رسید. نویسنده آن، آقای حامد قاسمی، را نمیشناختم. از ایشان دعوت شد و طی جلساتی گفتوگو کردیم. سناریویی با چفت و بستی درست بود، اما به لحاظ شرایط تولید و تعدد بازیگر و لوکیشن نمیتوانستم روی آن کار کنم، به اضافه اینکه به لحاظ فضاسازی کمی با سلایق شخصی من مغایرت داشت، چراکه شخصا از تبِ میزانسها و فضاهای شلوغی که اخیرا سینما را فرا گرفته، دوری میکنم.
آقای حامد قاسمی دانشآموخته سینماست. او با علاقه قلبی فیلمنامه مینویسد و فیلم کوتاه میسازد و مهمتر از همه، خوشذوق و اهل تعامل است. مجموعه این صفات خوب باعث شد با ایشان از طرح جدیدی صحبت به میان آید و ایشان هم پذیرفت که در فضای ذهنی مدنظر من و با دنبال کردن خطی از فیلمنامه قبلی یک قصه تازه بنویسیم. همراهی و انگیزه ایشان مثالزدنی بود و کار در مرحله جدیدی آغاز شد و همزمان با شکلگیری قصه و شخصیتها، گروه فنی و بازیگران هم مشخص شدند.
«پاسیو» به لحاظ تماتیک در سه محور عشق، تنهایی و انتخاب حرکت میکند. برای شما به عنوان اولین تجربه بلند داستانی چه چیزی سبب شد تا حول و حوش این مفاهیم فیلم بسازید؟
این موضوع به زن بودن من برمیگردد و این نگاه زنانه در سینمایی که یک زن به عنوان فیلمساز در آن کار میکند، از همان ایده مرکزی آغاز میشود و قطعا با سینمایی که از دریچه تفکر و نگاه مردانه روایت میشود، متفاوت است. مغز چنین فیلمی زنانه است و به عنوان سازنده این اثر باید بگویم تمامی توجه و علایقم را در مقولات روانشناسانه و جامعهشناسانه به کار گرفتم. در مورد خودم و بسیاری از زنانی که دوست یا همکارم بودند، حتی سایر زنان جامعه که در مورد سرنوشتشان تحقیق کرده بودم، بسیار شاهد بودم که برخی انتخابهای غلط و رویکردهای منفعلانه میتوانست تبدیل به یک ضعف شود و بذری باشد برای رویش و رشد درخت تناور اشتباهاتی که در عمل، زندگی یک زن را تحت تاثیر قرار میدهد. اشتباهاتی که اغلب غیرقابل جبران بوده و از همان انتخاب غلط اولیه نشئت گرفته است.
اگر به عمق اشتباهاتمان نگاه دقیقتری بیندازیم، شاید تنهایی و فرار از آن میتواند یک مفهوم مشترک میان همه ما باشد که گاهی ریشه بسیاری از این اشتباهات است.
آیا گریز از این تنهایی، انتخاب و گزینش غلط را منوط به جنسیت زنانه میدانید؟
خیر، مردان نیز درگیر همین انتخابها و اشتباهات میشوند. آنها هم عاقبت در این پاسیو قرار میگیرند، و چه بسا بیشتر. در علم روانشناسی هم ثابت شده زنان روزی که تصمیم به ترک کردن میگیرند، میتوانند این کار را انجام دهند، اما این پروسه برای آقایان با مکث و کشمکشهای درونی بیشتری همراه است.
مضاف بر اینکه بازتابهای رفتاری و گفتاری زنان اغلب شفافتر است و ممکن است برونگرایانهتر عمل کنند…
همینطور است… زنان معمولا واکنشهای عینیتری دارند و اگر خوشحال یا نارحت باشند، معمولا واکنشهای ملموستر و بیرونیتری نشان میدهند که درک آنان را برای اطرافیان آسانتر میکند.
سعی کردم بعد از شکلگیری این نگاه، عامل جنسیت را دخیل نکنم و این موضوع در بین همکاران و تهیهکنندگانی هم که با آنها کار کردم، همیشه مورد توافق است که اتفاقا حس زنانهام را در کارم دخالت نمیدهم و بیشتر روحیهای مردانه دارم و میتوانم مسائل را از نگاه آنها نیز حلاجی کنم.
از این دریچه، خط اصلی قصه بین دو زن، یعنی دختر جوان و نامادری، شکل میگرفت و خردهداستانکهای دیگر در ارتباط با روابط و کنشمندی این دو بسط پیدا میکرد و شخصیت اصلی مرد هم درگیر قصه این دو نفر میشد. آنجا بود که بُعد مردانهای هم به این روایت اضافه شد و سعی کردیم نگاهی همهجانبه و دوطرفه به موضوع داشته باشیم. به طور مثال اگر لجبازیهای مینا را در طرد خودخواسته رضا شاهدیم، غرور و درونگرایی رضا را هم بتوانیم درک کنیم. نمیخواستم نگاه جنسیتی به سوژه داشته باشم و جالب است حتی صاحبنظرانی که فیلم را دیدند، معتقدند گاهی لحظاتی در فیلم وجود دارد که من در برابر شخصیت اصلی فیلم که یک زن است، میایستم.
این تقابل چگونه ترسیم میشود؟
ببینید، مینا با بازی محدثه حیرت، در جدال با خودش حتی به خودش هم دروغ میگوید. او حتی به دوست صمیمی ۲۰ سالهاش هم دروغ میگوید و دوست داشتن رضا را کتمان میکند. این کار تنها از یک زن برمیآید؛ اینکه در مقابل درونیاتش، چنین انتخابی داشته باشد. ما پیش از هر کس دیگری به خودمان دروغ میگوییم، چراکه گاهی اصرار داریم موقعیتی را تغییر دهیم، یا در اثبات حرفی که گفتهایم، پافشاری کنیم. همین اتفاق در قصه هم میافتد. مینا به دلیل رنجش از رضا با خودش قرار گذاشته که دیگر اسم او را هم نیاورد و با اینکه او را دوست دارد، با لجاجت به خودش دروغ میگوید و از رضا دوری میکند. این دروغگویی برای ما یک راه فرار است و میخواهیم از آن موقعیتی که در آن گرفتار آمدیم، فرار کنیم و دور شویم. در اغلب موقعیتهای دراماتیک و قصهساز سینمایی هم اگر خوب نگاه کنیم و به ریشهها برگردیم، میبینیم که یا زن قصه بر سر موضوعی لجبازی میکند، یا در تصمیمگیری از خود قدرتی را به رخ میکشد که مرد انتظارش را نداشته است.
پیشتولید «پاسیو» چقدر طول کشید؟
تقریبا دو ماه، همزمان با نوشتن نسخه نهایی فیلمنامه، پروسه انتخاب نقشها و اضافه شدن بازیگران هم انجام و نهایی شد. من یاران درجه یکی داشتم و لطف خداوند هم با ما بود. بازنویسی نهایی فیلمنامه توسط خودم انجام شد. روتوش سر صحنه، بخش مهمی از کار بود، چراکه باید با در نظر گرفتن ویژگیهایی که از تکتک افراد میشناختم، برخی تصمیمها را در لحظه میگرفتم. برخی سکانسها حتی سر صحنه شکل اصلی و نهایی خود را پیدا میکرد. تجربه به من ثابت کرده است که هر چه زمان پیشتولید بیشتر باشد، پروژه در زمان کمتر و با شکل بهتری به سرانجام میرسد. به دکوپاژ پیش از اتفاق بسنده نمیکردم و بر اساس کلیتی که در ذهن داشتم، پیش میرفتم و سر صحنه با مشورت فیلمبردار و صدابردار به میزانسن مورد نظر میرسیدیم و من درنهایت با توجه به حس بازیگران و با اضافه کردن جزئیات و روتوش نهایی پلانها را یک به یک ثبت میکردم.
تمرینهای بازیگران اصلی برای استفاده از لحن و گویش آذری چقدر طول کشید؟
به لحاظ موقعیت جامعهشناسانه قصه میخواستم لحن برخی کاراکترها برگرفته از رگ و ریشهای قومیتی باشد تا مختصات فرهنگی و رفتاری آن نیز در شخصیتپردازی کاراکترها بیشتر جلوه کند. میخواستم خانواده اصلی فیلمم اصالتا آذریزبان باشند. پس از دیدن دوباره فیلم «ائو» در جشنواره جهانی فیلم فجر تصمیم گرفتم از خانم حیرت که هم بااستعداد و هم اصالتا همشهری من و تبریزی بود، برای بازی در نقش مینا استفاده کنم. جالب است که روی لهجه ایشان خیلی کار کردیم تا در دیالوگهای معمولش، بدون لهجه باشد. میخواستم فقط زمانی که با رضا ترکی حرف میزند، بیننده متوجه این تفاوت لحن شود. من حتی در صداگذاری هم به تُن صداها و نحوه بیان کلمات و قدرت و حس کلام بازیگران دقت داشتم. چون مجال برای شخصیتپردازی توصیفی و پرتفصیل نبود، حتی به جنس شوخیها و بازیهای کلامی هم برای معرفی شخصیتها توجه کردم.
راستش را بخواهید، با استناد به تجربهام در مورد چنین فیلمهایی، تنها دورخوانی فیلمنامه را برای بازیگرانی که هنوز در نقشهای متعددی ظاهر نشدهاند، موجب موفقیت بازیگر در ایفای نقش نمیدانم. معتقدم مدیریت صحنه با اعتنا به توان و انرژی بالقوه بازیگران حرفهایتر که با هدایت بازیگران کمتجربهتر، میتواند جو بهتر و موثرتری را ایجاد کند، سبب میشود مجموعه اقدامات کارگردانی به ثمر بنشیند.
با این رویکرد، به عنوان فیلمساز به حس لحظهای بازیگران و اتفاقی که قرار است پیش از دوربین بیفتد، اعتماد کردید؟
دقیقا، و باید بگویم تجاربی که در دیدن بازیگردانیهای مختلف دیده بودم، بسیار به من کمک کرد. همانطور که میدانید، بخش عمدهای از کارگردانی، هدایت بازیگران و بازیگردانی درست است. فکر کردم اگر بازیگر را ملزم کنم که حتما روی محوری خاص حرکت کند، خروجی جالبی نخواهد داشت. میخواستم خلاقیت و حس بازیگر را در این کار دخیل کنم و برآیند این اعتماد را ببینم. میخواستم با اینکه درگیر پروسه تولید هستم، کارگردانی باشم که بازیگردانی هم میکند و این چالش به شخصه برایم جذاب بود.
به گمان من دو بازوی اصلی برای یک کارگردان در طراحی دکوپاژ و میزانسن، همکاری درست با فیلمبردار و صدابردار است. در مرحله پیشتولید و حین اجرا طی جلسات متعددی از همفکری و نقطه نظرات آقای علی کیان ارثی، صدابردار خوب فیلم، استفاده کردم. برای میزانسنهایی با استفاده از دوربین روی دست و رسیدن به نور، رنگ و قاببندیهای درست و همچنین طراحی حرکات دوربین، با آقای مسعود امینی تیرانی به عنوان فیلمبردار کاربلد و بااخلاق سینما طی جلسات بسیار به طرح نهایی رسیدیم و باید بگویم آرامش و دانش ایشان در حین کار، برای شکل دادن به میزانسن نهایی بسیار مهم و اطمینانبخش بود. حضور بازیگران خوب و حرفهای مثل بهناز جعفری، پوریا پورسرخ و شقایق فراهانی عزیز که هر سه در این فیلم به من افتخار همکاری دادند، برای «پاسیو» برگ برنده دیگری بود که سبب شد تا از توان و انرژی مثبت این دوستان هم بهره ببریم.
شخصیتپردازیها در «پاسیو» چندلایه است و گاه واکنش این شخصیتها در برابر کنشهای پیش رویشان، غیرقابل پیشبینی میشود. اگرچه لحن آنها مدام تغییر میکند، اما این نگاه جزئینگرانه و غافلگیرکننده حتی در دیالوگنویسی هم مشهود است. برایمان از پرداختن به این ظرایف بگویید.
خوشحالم که این تلاش ملموس و قابل دریافت بوده، چراکه من واقعا به تک تک این جزئیات فکر کرده بودم و از آنجا که سعی میکنم در جامعه با قشرهای متفاوت و در سنین مختلف معاشرت کنم، با نزدیک شدن به آدمها و کندوکاو در روحیات آنها، در واقع به جمعآوری اطلاعات از محیط پیرامون و شناخت بهتر آنان مشغولم. این شناخت به نمایش درست خصوصیات این آدمها و درنتیجه برانگیختن حس همذاتپنداری بیشتر با مخاطب منتهی میشود. بسیاری از این ویژگیها را بهخصوص در شخصیتپردازی امیر و حمیرا (دوستان مینا) میبینیم. از جهان واقعی وام گرفته بودم و پیرنگهایی که از این دو نفر و سایر کاراکترها در فیلم وجود دارد، محصول نگاهی واقعگرایانه و بیقضاوت در مورد آدمهایی است که در جامعه با ما زندگی میکنند و هر یک دلیل و پیشینهای برای رفتار فعلی خود دارند. چون معتقدم همه ما دو بعد داریم که این دو روی خیر و شر برای خودمان و دیگران میتواند راهگشا یا مشکلآفرین باشد.
پرداختن به ظرایف و جزئیاتی که حس میکنید در شخصیتپردازی و بازیگری هم رعایت شدهاند، برایم مهم بود. به طور مثال در لهجه و حتی در شیوه خندیدن مینا که دستش را جلوی صورتش بگیرد، میخواستم مختصات دختری را داشته باشد که با در نظر گرفتن شرم و حیای فرهنگ شهرستانی دیده شود. یا مثلا شخصیت اکرم – دوست صمیمی مینا- که علاقه دارد حمیرا صدایش بزنند، جسارت و شیطنت مختص به خود را میطلبید.
شخصیت پوران نیز یک شخصیت کلیدی است که با بازی خوب بهناز جعفری، پیچیدگیهای متن و فراتر از آن را پوشش میدهد؛ کاری که فقط از عهده چنین بازیگر ماهری با آن نگاه قدرتمند برمیآید. نقشی که کمدیالوگ و کنشمند است.
در مقابل مینا، رضا یک لات درونی است که کمحرف و درونگراست، مختصاتی دارد که همه بازیگران را برای بازی وسوسه میکند. برای چنین نقشی، کریم امینی انتخاب شد که هم به واسطه همکاری قدیمی و ویژگیها و قابلیتهای بازیگری خوبی که داشت، متمایز و از میان همه گزینههایی که در ذهن داشتم، به شخصیت رضا نزدیکتر بود. البته آگاهانه از تیپسازی پرهیز میکردم و میخواستم بازیگر شخصیت رضا، چندان شناختهشده نباشد و برای بیننده ذهنیت ایجاد نکند.
در این شیوه شخصیتپردازی که کلیشهها را در هم میشکنید، هدف تابوشکنی است یا خاکستری نشان دادن آدمها؟
بهتر است بگویم هر دو. دلم میخواست تابوی زن پدر یا پسر لات را بشکنم. این تابوشکنی برایم وسوسهانگیز بود و میخواستم مخاطب با نوع دیگری از این شخصیتها روبهرو شود که کلیشهای نیستند. رضاپرنده مرد لاتی است که لزوما شرور و بیعاطفه نیست و میتواند عاشق باشد و گریه کند. این خصوصیات با توجه به زوایای بصری کریم امینی و نقاط قوتش و آشنایی او با اتمسفر جنوب شهر به دست آمد. تلاش امید گلزاده، گریمور فیلم، هم در تصویرسازی و ارائه بهتر این شخصیتها به گمانم موثر بود.
حتی زن پدر در فیلم «پاسیو»، تعریف کلیشهای و اپیدمیک خود را ندارد. میخواستم شخصیت مستاصل و تنها و نسبتا غمگینی را از او به تصویر بکشم که به فراخور شرایطش میتواند حامی و دلسوز هم باشد. در عین حال، این شخصیتها همه به نوعی خاکستریاند و نمیتوان آنها را به طور مطلق قضاوت کرد. بسیاری از تبعات و واکنشهای رفتاری، بیشک به دنبال یک منطق فرامتنی در فیلم گنجانده شده و من به همه فکر کرده بودم. مثلا برای پوران که مرتضی او را زیر بالوپر خود گرفته بود و حالا او نیست که زندگی او و مینا را جمعوجور کند، وجود بچه میتواند معنایی از آینده و امید باشد و تنهایی پوران را پر کند تا او مجبور نباشد برای فرار از تنهایی به هر شکل از زندگی تن دهد. برای همین او تصمیم میگیرد چرخ خیاطی را نگه دارد و در آگهیهای روزنامه به دنبال کار بگردد تا یک زندگی تازه و بدون حضور مرد را شروع کند.
به گمان شما این موضوع به دور از واقعیت و خیالپردازانه نیست که زن بیوهای در شرایط پوران با آن وضعیت معاش و زندگی بی فردا، فقط با نصیحت پزشکش از سقط جنین منصرف شود؟ با توجه به لحن واقعگرایانه فیلم، این تحول و تصمیم، دور از منطق و صرفا از روی احساسات تلقی نمیشود؟
واقعیت این است که به فیلمنامه نقدهایی وارد بود و این بخش را مشمول لکنت میکرد. یکی از این نقدها شکستن تابوی پزشک مهربان بود. پزشکی که همجنس پوران است و با مهربانی او را از تصمیمش منصرف میکند. من میخواستم وجه مادرانگی را برای کسی که تابهحال آن را تجربه نکرده، پررنگ کنم. برای همین از دریچه نگاه زنانه و مادرانه یک پزشک این تاثیرگذاری را انجام دادم. فضای قصه به من زمان و مجال پرداخت بیشتر و گسترش این منطق را نمیداد. در عین حال باید بگویم شخصا با اینکه هنوز سعادت مادر شدن را نیافتم، اما همیشه از دیدن این موقعیت منقلب شدم و به نظرم این اتفاق به خودی خود پتانسیل بزرگ و قدرتمندی را در نهادِ یک زن برای امیدواری و ادامه زندگی و مبارزه با مصایب ایجاد میکند.
چالشی که میان رضا و مینا از یک سو با قطع رابطه مینا و علی از سوی دیگر، به وجود میآید، بار دراماتیک فیلم را بر دوش میکشد. چرا کشش و شیمی درونی رابطهها پس از خُلف وعده رضا بیرمق میشود و ریتم فیلم هم به تاسی از این ابهام و بلاتکلیفی در شخصیتها از این به بعد، کُند و گیج است؟
به گمانم مخاطب هوشمندی و شعور بالایی در درک فرایندهای جاری فیلم دارد و بسیاری از خردهداستانها و اشارات فرامتنی را که از نهاد سازنده اثر برآمده، درک میکند. من هرگز این توانایی را در تماشاگران دستکم نگرفتم. این موضوع که گفتید، عامدانه بود، چون میخواستم این کلافگی و سرگردانی را به مخاطب منتقل کنم. این موضوع در دکوپاژ و میزانسن و ماحصل بصری و شنیداری آن هم محسوس است. نیمه اول فیلم حرکت و پویایی دوربین بیشتر است و در تدوین هم حتی از صدا و آمبیانس خیابان و شهر بیشتر استفاده میشود، اما از نیمه به بعد که آدمهای فیلم بلاتکلیف و ساکت و بیصداتر میشوند، این سکون و خلوت بیشتر رخ مینمایاند، که اغلب این میزانسنها با هماندیشی فیلمبردار و صدابردار شکل گرفت.
در مورد کندی ریتم باید به این نکته هم توجه شود که مخاطب از غیبت رضا در روز موعود غافلگیر میشود و این سوال برایش پیش میآید که چه پیش آمده؟
جهان رضا در همان خلوت پاسیو خلاصه شده، با دو قفس پرنده و یک تختخواب و فندکی که از دیوار آویزان است، اما آنچه مخاطب به شکلی فرامتنی از او درمییابد، عشقی عمیق و اشتیاق برای رسیدن به خلوتی است که در آن با مینا به اعتراف برسد. او میخواهد مینا شخصا با او حرف بزند و قلبا او را ببخشد. اما در عین حال نمیخواهد شمایلی را که از مردانگی، غیرت درونی و لوطیگری همیشگیاش پیدا کرده و به واسطه یک شغل موروثی، اعتباری را که در کسبوکارش دارد، در هم بشکند و از این تعریف در نظر دیگران چیزی کم کند.
مینا هم همانطور که پیشتر گفتم، تکلیفش با خودش روشن نیست. از یک سو رضا را دوست دارد و از سوی دیگر دلشکسته و جریحهدار شده و خواستگار دیگری در زندگی اوست که در وانفسای این گیجی و گنگی به این دختر جرئت میدهد تا به ندای دلش گوش کند. مینا هم مانند بسیاری از ما که در زندگی واقعی فرصت حرف زدن را به یکدیگر نمیدهیم، با یکدندگی و لجاجت این اجازه را به رضا نمیدهد. او را دوست دارد، اما حتی جرئت ندارد در چشمانش نگاه کند و حرف دلش را بزند. اینکه رضا در این مدت بدشانسی آورده، به دلیل تعریف غلطی که از غرور دارد، کسی را واسطه آشتی با مینا نکرده و به کسی نگفته که در این مدت گرفتار بوده، مزید بر علت است و به این قهر و دلخوری دامن میزند. برآیند همه این کشمکشهای درونی و تردیدها به تقابل بین این دو نفر میانجامد و عاقبت در جایی مواجهه و گفتوگوی این دو نفر شکل میگیرد، که به نظرم سکانس طلایی فیلم است. میخواستم به این ترتیب تعلیق و بلاتکلیفی مینا را بیشتر نشان دهم و مخاطب را در انتظار تصمیم نهایی او بگذارم.
چرا لحظاتی پیش میآید که بخشهایی از فضاسازی «پاسیو» ما را به یاد فیلمهای دیگری در همین ژانر میاندازد. این شباهت فضا و لحن به چه دلیل در ناخودآگاه بیننده شکل میگیرد؟
به نظرم چون سینمای رئال از خود زندگی نشئت میگیرد، ممکن است خیلی اشتراکات در بینشان وجود داشته باشد. در خودآگاهم سعی داشتم از این مشابهتها فاصله بگیرم، اما اگر گاهی حس میشود لحن یا فضای «پاسیو» شبیه به فلان فیلم شده، این کاملا یک برداشت حسی و مربوط به حافظه بصری و ناخودآگاه مخاطب است و دستکم از جانب من به عنوان کارگردان از بروز آن پرهیز شده است و همانطور که گفتم، فیلمنامه اول را که از آقای قاسمی خوانده بودم، به همین دلیل کنار گذاشتیم. چراکه مشابهتهای زیادی به فیلمهای دیگر داشت. امروزه متاسفانه در حوزه نقد غیرحرفهای به همین شیوه سریعا به فیلمساز برچسب میزنند که از فلان متن یا فیلم کپی کرده و… در مورد «پاسیو» سعی کردم با دقت و وسواس بیشتری حرکت کنم.
پاسیو به عنوان اولین کار بلند شما، بیش از هر چیز، چه دستاوردی برای شما در جایگاه یک فیلمساز تازهنفس داشت؟
من قبل از هر چیز با کارگردانی «پاسیو» میخواستم به جوابی برای تلاشهای ۱۵ سالهام در این حرفه برسم. میخواستم ببینم در تمام این مدت چگونه قدم برداشتم، نتیجه آن زحمات برای من چه بوده؟ این فیلم برآیند همه تلاشی است که در بهترین سالهای جوانیام کردم، ثمرهای از مجموعه دانش، تجربه، توان و ارتباطی که در سینما کسب کرده بودم. «پاسیو» به من نشان میداد که آیا مسیرم را درست انتخاب کرده بودم یا نه، و اینکه اکنون کجای راه ایستادهام. حتی به این فکر کرده بودم که اگر تجربه اولم به هر دلیلی با شکست روبهرو شود، یا به لحاظ حسی مرا مجاب و راضی نکند، راهم را تغییر دهم و شغل دیگری برای خودم انتخاب و مسیرم را عوض کنم.
پس شخصا و در عمل با مفهوم انتخاب روبهرو شدید؟
دقیقا، چراکه پس از سالها به خود میآییم و میبینیم که سنّمان در حال بالا رفتن است. بعضا میپرسند چرا ازدواج نکردید و میگوییم اتفاق مهمتری در جریان بود که برایم بیشتر اولویت داشت و… همه اینها تاوان فرصتهای عمر و جوانی ازدسترفته من به عنوان یک زن است. پس فکر کردم باید حداقل برای خودم پاسخی داشته باشم که این سالها را در ازای چه چیزی از دست دادم. «پاسیو» برای من آن جوابیه است، یا شاید رونوشتِ پیش از مشق باشد…
در مورد چالشهای کارگردانی اول و تجربه همکاری با یک تیم حرفهای بگویید. چگونه این اعتماد دوجانبه از سوی شما و عوامل «پاسیو» شکل گرفت؟
تیمی که مرا همراهی میکردند، به معنای واقعی کلمه منتخب و فیلترشده بودند. آنها به معنای واقعی همراه و همدل بودند و این اعتماد بینمان وجود داشت و خداوند را واقعا شکر میکنم که همه چیز بهخوبی پیش رفت. دوستی و رفاقت من با بسیاری از این عوامل به جای خود با کار و فعالیت جدی در هم نمیآمیخت و هر یک جایگاه خودش را داشت. معتقدم درست است که کارگردان تصمیم اول و آخر را در پروسه تولید فیلم میگیرد، اما اینکه گروه حس کند او فردی باهوش و مدیر است و در درجه اول خوب میشنود و بعد حرف میزند، اهمیت دارد.
در هنگام اجرا مشاوره میگرفتم و با عوامل هم مشورت میکردم، اما درنهایت خودم تصمیم آخر را میگرفتم. گاهی هم دلخوری پیش میآمد که چرا وقتی با ما مشورت میکنی، راه دیگری میروی، و من پاسخ میدادم نظر شما باعث شد تا من به تصمیم بهتری برسم
مثال میزدم که شما میگویید قرمز و من به آبی فکر میکردم و پس از نظرخواهی از شما، اکنون به بنفش رسیدم که چه بسا بهتر هم هست.
پذیرش این خرد جمعی برایم مهم بود. باید اعتراف کنم، هم گوش دادن کار سختی است و هم انتخاب و تصمیمگیری. اساسا مجموعه این پروسه تولید و کارگردانی کار دشواری است، چراکه باید به همه جزئیات صحنه و اتفاقاتی که در پشت و جلوی دوربین میافتد، واقف باشید و آنها را کنترل کنید و این مسئله، استرس زیادی به همراه دارد. به اضافه اینکه باید قدرت پیشبینی هم داشته باشید و فردای اکران و حتی همین مصاحبه و حواشی آن را هم ببینید.
من همه چیز را خیلی جزئینگرانه و با دقت دیده بودم و شاید جالب باشد اگر بدانید پس از ممیزی و حذف تک تک دیالوگهایی که در فیلم به آنها فکر شده بود، چقدر آزار دیدم و متعجب شدم.
از این ممیزیها هم برایمان بگویید…
پس از فجر یک دقیقه از فیلم را با توجه به بازبینیهای مکرر خودم و بازخوردهایی که از همکاران و منتقدین گرفته بودم، کوتاه کردم. پس از اخذ پروانههای لازم برای اکران به من اطلاع دادند که شش مورد ممیزی به فیلم خورده و نزدیک به دو دقیقه از فیلم را با توجه به دیالوگهای پس و پیش موارد ممیزی باید کم میکردم. شاید به گمان بسیاری اینطور باشد که حذف سه چهار جمله از فیلم اهمیتی ندارد و لطمهای به کار نمیزند. حتی وقتی از ممیزیها ناراحت بودم و نسخه نهایی را برای دیسیپی آماده میکردم، دوستانی که همراهم بودند، میگفتند اتفاق خاصی نیفتاده و نباید ناراحت باشم. اما واقعیت این است که وقتی شما به عنوان سازنده به تک تک این لحظات و کلمات فکر و با هدفی خاص آنها را انتخاب کردید، مسلما حذف هر کدام، میتواند برایتان آزاردهنده باشد. با توضیح و تعامل در موارد مذکور ممیزیها به چهار مورد کاهش پیدا کرد. این موارد به طور کلی مربوط میشد به حذف صحنه نشان دادن مصرف مواد مخدر توسط رضا و دیالوگهای مربوط به حمیرا در پلان استخدام در شرکت ترابری «بیرو» و گفتوگوهایی که بعد از این سکانس در مورد سوپروایزر شرکت بین مینا و حمیرا ردوبدل شده بود، که عقیده داشتند حاوی شیطنتهای کلامی است و باید تعدیل شود. درنهایت با تبحری که سینا گنجوی، تدوینگر فیلم، داشت، توانستیم با حذف یکی دو دیالوگ خاص به کمترین آسیب در فیلم برسیم.
موسیقی فیلم در توصیف موقعیتهای فیلم و روند دراماتیک قصه نقشی تکمیلکننده و احساسگرایانه دارد. در مورد طراحی و ساخت آن بیشتر بگویید.
بله، در تایید فرمایش شما فکر میکنم موسیقی در «پاسیو» کارکردی موثر و درست دارد. سازنده این موسیقی، آقای بامداد بیات، وقتی راف کات اولیه فیلم را دید، به لحاظ حسی با آن ارتباط خوبی گرفت و از آنجا که ایشان به لحاظ روحیات فردی، یک هنرمند احساسی و بسیار مثبت است، توانست فضای مورد نظر من در فیلم را بهخوبی در موسیقی آن نیز متجلی کند. در طرح اولیهای که از «پاسیو» در ذهنم داشتم، بسیاری از لحظات و فضاها را با موسیقی تصور کرده بودم و میدانستم کجا میخواهم موسیقی بشنوم. بامداد بیات با لطفی که داشت، و برای اینکه من ذهنیت شنیداری درستی از کار داشته باشم، نمونهای از موسیقی نوشتهشده را برای من آماده میکرد و پس از تایید نهایی برای اجرا و همنوازی سازها در استودیو آن را ضبط میکرد. با اینکه این کار هزینه داشت، اما معتقد بودم نباید به دلیل بودجه کمی که برای تولید این فیلم دارم، از افراد حرفهای استفاده نکنم. اینطور شد که به قول معروف با یک جیب کوچک و دلی بزرگ از کمک و همدلی همه این دوستان هنرمند بهره بردم.
در مورد «پاسیو» و راهی که در پیش دارد، اگر ناگفتهای باقی است، بفرمایید.
جالب است همینجا بگویم که من در فیلم «پاسیو»، به عنوان نمایندهای از نسل دوم سینماگران و هنرمندان این کشور، با کسانی کار کردم که پدرانشان در همین راه مو سپید کرده بودند، مثل سینا گنجوی، پسر استاد عباس گنجوی، بامداد بیات، فرزند مرحوم بابک بیات، و امیریل ارجمند، پسر استاد داریوش ارجمند، که در تهیه آنونس فیلم من را یاری کرد و حتی خود شما، یک پکیج کامل از نسل دوم هنرمندان این سرزمین هستید که من در «پاسیو» افتخار همکاری با ایشان را داشتم و از این بابت خوشحالم.
در این میان میخواهم به نقش مهم رسانه و همکاران سینماگر، نویسنده و منتقد که در این عرصه فعالیت میکنند هم اشارهای داشته باشم. خوب است اگر همه این دوستان در حمایت از سینمای مستقل و بهویژه آثاری که از طریق هنر و تجربه اکران میشوند، به یک درک مشترک و حمایت جمعی برسیم. قطعا اگر مساعدت و همراهی و حمایت اهالی رسانه و صاحبان قلم در میان نباشد، نمیتوان در این عرصه موفق بود و نباید انتظار داشت هنرمندان جوان و مستقل بتوانند با بودجههایی بسیار اندک و بهسختی آثارشان را تولید کنند. در مقابل، اساسا حمایت اهالی سینما و رسانه از ماهیت این اتفاق و بهویژه جریان فیلمسازی در سینمای مستقل ارزشمند و مهم است و به طور یقین فیلمسازان جوان و تازهنفس را از حمایتهای مالی و تبلیغاتی بیشتر برخوردار میکند و به دنبال اکرانهای موفق، جلب سرمایه را برای خلق آثار تازه در پی دارد.
جا دارد در پایان، از روی گشاده، انرژی مثبت و علاقه به کار همه عوامل خوبم و تمام افرادی که در «پاسیو» مرا همراهی کردند، قدردانی کنم و به همه آنهایی هم که در این مسیر مانعتراشی و مشکلآفرینی کردند، بگویم که با تنگنظریها و نامهربانیهایشان مرا در این سینمای بیرحم و در راهی که در پیش گرفتم، مصممتر کردند و ناخواسته برای من بدل به انگیزهای نیرومند برای پیش رفتن شدند. به عنوان تجربه اول، دریافت جایزه سیمرغ برای من و همکارانم یک تشویق و خسته نباشید بزرگ بود؛ مهمتر از هر چیز، مِهرِ مضاعف دوستان و همراهانم که به واقع سرمایههای اصلی من بوده و هستند، سبب شد تا با انگیزه و دلگرمی بیشتری به حرکت ادامه دهم .
منبع: ماهنامه هنروتجربه
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- تقدیر جشنواره ایتالیایی از فیلم سینمایی «تابستانی که برف آمد»
- رقابت «تابستانی که برف آمد» در جشنواره مشترک اسپانیا و انگلیس
- مریم بحرالعلومی داور ایمجین ایندیای اسپانیا شد
- معرفی اعضای هیئت انتخاب دو بخش جشنواره ملی فیلم اقوام ایرانی
- اکران آنلاین «قطع فوری» تمدید شد
- «شهربانو» بهترین فیلم جشنواره کانادا شد
- چهل و دومین جشنواره فیلم فجر؛ معرفی هیأت انتخاب و داوری بخش فیلم کوتاه
- «شهربانو» بهترین فیلم جشنواره بالیوودی شد
- صدور پروانه ساخت سینمایی برای پنج فیلمنامه
- راهیابی «تریپلکس» به جشنواره وحشت آمریکا
- «قطع فوری»؛ نگاهی خیاموار به زندگی
- «شهربانو» بهترین فیلم جشنواره زنان استرالیا شد
- باورِ مرگ، در زمانی به کوتاهی یک زمین لرزه!/ نگاهی به فیلم «قطع فوری»
- اکران «قطع فوری» از ششم اردیبهشت در هنروتجربه
- «شهربانو» به رقابت آسیایی بنگلور راه یافت
نظر شما
پربازدیدترین ها
- ردپای یک کارگردان مؤلف / نگاهی به فیلمهای کوتاه سعید روستایی
- وقتی زن تبدیل به «ناموس» میشود/ نگاهی به فیلم «خورشید آن ماه»
- چهره تلخ عشق یک سویه/ نگاهی به فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟»
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
- موقعیت فیلمهای ایران و سینماگران فراملی در فرانسه
آخرین ها
- درباره پوستر جشنواره فیلم فجر پوستری که هرساله بحث برانگیز می شود
- اختصاصی سینماسینما/ نامه امیر اثباتی به کمال تبریزی؛ کنجکاوم بدانم قرار است در شورای پروانه نمایش چه گلی به سر سینما بزنید
- با تصویری از فیلم سینمایی «مادر»؛ پوستر چهل و سومین جشنواره فیلم فجر رونمایی شد
- برآیندی از نظرسنجیهای مختلف؛ بهترین فیلمهای ۲۰۲۴ به انتخاب بیش از ۴۰۰ منتقد
- «ژاله علو مرگ ندارد»/ بدرقه پیکر ژاله علو به خانه ابدی
- «دِویل» به ۵ اجرای پایانی رسید/ بررسی نمایش در یک گفتگوی مجازی
- سوینا منتشر میکند؛ ۳ داستان کوتاه با صدای نازنین مهیمنی
- با حکم وزیر ارشاد؛ اعضای جدید شورای پروانه نمایشِ فیلمهای سینمایی منصوب شدند
- رونمایی از دو سرویس همراه اول در بازدیدهای معاون راهبردی رئیسجمهور و رگولاتوری
- هیات امنای انجمن سینمای جوانان ایران منصوب شدند
- کتاب «صحنه عشق من است» رونمایی میشود/ تقدیر از ادنا زینلیان
- خسرو خسروشاهی: کسی دیگر در دوبله نمانده است/ امیدوارم چراغ دوبله خاموش نشود
- نخستین جایزه ملی پویانمایی فراخوان داد
- رونمایی از سرویسهای دیجیتال و هوش مصنوعی همراه اول با حضور وزیر ارتباطات
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ فیلمِ بعدی نولان، اقتباسی از اودیسه است
- چهل و سومین جشنواره فیلم فجر؛ هیأت داورانِ فیلمهای کوتاه داستانی معرفی شدند
- آیا بهروز شعیبی گزینه خوبی برای مدیریت انجمن سینمای جوان است ؟
- همه در اندوه خاموشی صدایی ماندگار/ پیامهای تسلیتی که برای درگذشت ژاله علو منتشر شد
- میزبانی ۱۱ سالن از جشنواره بینالمللی تئاتر فجر
- اعضای آکادمی سینمای مستند ایران انتخاب شدند
- با حکم رئیس سازمان سینمایی؛ بهروز شعیبی مدیرعامل انجمن سینمای جوانان ایران شد
- شبنشینی غیرایرانی در هفتِ یلدایی
- جوایز ادبی و دوستان و دشمنان واقعی
- انتقاد نویسنده روزنامه اعتماد از جشنواره سینما حقیقت : اغلب آثار شلخته و پروپاگاندایی بودند
- بلا گردان / در حاشیه مستند «ضد قهرمان»
- کوتاه درباره «ملاقات با جادوگر» لمپنیسم سینمایی!
- بازدید معاون اول رییسجمهور و وزیر ارتباطات از غرفه همراه اول
- پس از ۳۸ سال؛ رئیس فیپرشی استعفا داد
- نمایش غلامرضا لبخندی / گزارش تصویری
- جشنواره ملی تئاتر کوتاه کیش افتتاح شد/ معرفی داوران بخش عکس