تاریخ انتشار:1394/11/16 - 23:33 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 11518

کیوان کثیریان
۱٫ حالا دیگر نمی شود گفت داستان های جنگ را فقط باید از نسلی شنید که در آن حضور فیزیکی داشته اند. وقتی محمدحسین مهدویان که هنگام پایان جنگ، کودکی بیش نبوده، چنین فیلم درخشانی خلق می کند که آدم ها و روابط میدان نبرد و حس و حال آن را به این شکل دقیق و برجسته به ثبت می رساند، باید به احترامش تمام قد ایستاد.
ایده بکر فیلم که به شکل کمال یافته ای اجرا شده، قابل ستایش است. استفاده از صداهای واقعی احمد متوسلیان و ساختن تصاویر بر پایه صدا و استفاده از صدای مصاحبه افراد درباره قهرمان اصلی روی تصاویر، ایده ای است که پیشتر مهدویان در مجموعه درخشان “آخرین روزهای زمستان” نیز اجرا کرده بود. با این تفاوت که در “آخرین روزهای زمستان” گویا اطلاعات و صداهای بیشتری از شهید باقری وجود داشت که باعث شده بود، این ایده بکر قوام بیشتری بیابد و شکل منسجم تر و داستانی تری به خود بگیرد و یک اثر تکان دهنده در حد شاهکار خلق شود. ولی در “ایستاده در غبار” اطلاعات کمتر و صداهای مستند کمتر، موجب شده از یک سو حجم صداهای افراد راوی بیش از اندازه باشد و تا حدودی به وجه داستانی کار لطمه بزند و از سوی دیگر داستانک های فیلم که بر اساس خاطرات افراد ساخته شده اند همچون جزیره هایی مجزا کنار هم چیده شوند و کمتر از انسجام برخوردار باشند؛ به نحوی که اگر فرد خاطره گو خاطره اش را با جزییات تعریف کرده باشد، تصاویر داستان و جزییات بیشتری دارند(مثل قضیه شهید وزوایی و یا عذرخواهی یکی از راویان از متوسلیان) و اگر فرد خاطره گو به دلیل فراموشی، به خاطر گذشت زمان یا هر دلیل دیگر به کلیات اکتفا کرده، تصاویر تابع کلی گویی او شده اند.
از دیگر امتیازات فیلم خلق یک قهرمان واقعی و دست یافتنی است نه مقدس و مصون از خطا. این رویکرد مهدویان به قهرمان، بعد داده است. قهرمان دلاوری که در کودکی وضعیت خانوادگی ایده آلی نداشته، منیت های خودش را دارد، اشتباه هم کم نمی کند، زیاد عصبانی می شود و البته شجاعت عذرخواهی را هم دارد. فیلم به ماجرای ربوده شدن و سرنوشت مبهم متوسلیان نیز پرداخته است و از این حیث به لحاظ تاریخی نیز قابل توجه است. فیلمساز از برخی وقایع حساس و مهم زندگی متوسلیان همچون واقعه فتح خرمشهر و … -ظاهرا به عمد- چشم پوشی کرده و این به روند داستانی فیلم لطمه زده و چاله های داستانی بیشتری ایجاد کرده است.
نشنیدن صدای قهرمان جز در لحظاتی معدود، به هرحال موجب می شود، ارتباط مخاطب با شخصیت، محدود شود و فاصله ای قابل توجه میان قهرمان و تماشاگر شکل بگیرد. اتفاقی که طبعا به ضرر فیلم تمام می شود.
فیلم به لحاظ فنی بسیار پخته و کامل است و به ویژه در صحنه آرایی و فیلمبرداری شگفت آور است. بازی ها کاملا باورپذیر است و شبیه سازی بازیگران به شخصیت های واقعی، بسیار وقیق و جالب توجه انجام شده است.
“ایستاده در غبار” یک اتفاق بسیار ناب و کمیاب در سینمای ماست. مهدویان در حوزه سینمای جنگ باب جدیدی باز کرده که می تواند در قالبی جذاب، بسیاری از قهرمانان و داستان های جنگ را در زمانه کسادی سینما، احیا کند.                         ۴ ستاره از ۵

۲٫ “من” یک موقعیت بکر و جذاب دارد که همین موقعیت، به همراه بازی خوب لیلا حاتمی توان نگه داشتن مخاطب تا پایان فیلم را دارد. انعطاف لیلا حاتمی در ایفای نقش یک کارچاق کن حرفه ای ستودنی است. سهیل بیرقی در اولین فیلم خود یک اثر سرگرم کننده، یکدست و قابل قبول ساخته است که احتمالا می تواند تماشاگر عام را نیز جذب کند.                                ۳٫۵  ستاره از ۵

۳٫ “بادیگارد” فیلم بهتری نسبت به “چ” است. لااقل یک قهرمان صادق و زمینی دارد، یک موقعیت قابل درک. حاتمی کیا در این فیلم کمتر شعار می دهد و منطقش بیشتر به سینما نزدیک است. اینکه آدم بر اساس اعتقادش فیلم بسازد و درباره آدم هایی که می شناسد، اتفاق خوبی است. حاتمی کیا در تازه ترین فیلمش هم طعنه و کنایه های همیشگی اش را زده، هم شعارهای همیشگی اش را به شیوه خودش داده -که البته خیلی گل درشت نیست و توی ذوق نمی زند- و هم دوباره از قابلیت های بی پایان پرویز پرستویی در این جنس سینما بهره برده است. بادی گارد را می توان یک اژانس شیشه ای تازه، یا شاید به نوعی ادامه آن دانست.         ۳٫۵ ستاره از ۵

۴٫ فیلم آخر کمال تبریزی، “امکان مینا” از ساخته های اخیرش بهتر است ولی جان ندارد. لحظه تکان دهنده ندارد. یک قصه سیاسی جاسوسی با پسزمینه عاشقانه مرتبط با سازمان مجاهدین، این ظرفیت را داشت که موقعیت های عمیق تر، جذاب تر و حسی تر خلق شود. همه چیز در این همکاری منوچهر محمدی و کمال تبریزی، معمولی است. این فیلم برای محمدی قطعا موفقیتی محسوب نمی شود.                                ۲٫۵ ستاره از ۵

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها