سینماسینما، حبیب باوی ساجد
وقتی رفیق از جان برود و تن و جانش در خاک و با خاک شود، دری به هزارتوی ذهنت گشوده می شود. می روی به سال های دور – دورتر، و می اندیشی نخستین بار کی بود گره در گره نگاهِ او شدی. بعد اگر خاطره تلخی از او جانت را مکدر نه، روح ات را خراشیده باشد، می اندیشی که چه بود سبب آن خراشیدن روح؟ آن قدر می اندیشی که ذهنت فرسوده می شود و اگر ذهن، به مثابه تن به چشم می آمد، بی شک تنت از فرط اندیشیدن به خاک می افتاد.
باری، و این گونه اندیشیدن به رفیق، کارِ هرکسی نیست که تو باید نخست، لب به ستودن حرمت رفیق گشوده باشی. باید این اصل را پذیرفته باشی، و پذیرفته باشی که حرمت آن را نگاه داری، چندان که حرمت نان در پیشگاه نانوا، چندان که حرمت بذر نزد کشاورز، چندان که حرمت ساقه به منقار پرنده ای به گاه ساختن آشیانه ای. باری، و می بینیم که همه ی این اجزای روز و روزگار و زندگانی مان تنیده درهم است؛ گاه از جزء به کل، گاه از کل به جزء.
می اندیشم اینک به آرش کوردسالی. سال ۱۳۷۸ بود که برای نخستین بار گره در گره نگاه هم شدیم؛ با آن موهای بهم ریخته بتهوونی! مدیرسینمای جوان اهواز خداداد شوراب بود؛ مردی بی تکرار و نمونه ای از انسان. مثل همیشه، اصحاب هنر، چندتایی رفیق دارند و باقی آشنا هستند نه رفیق. آرش هم چند تا رفیق گرمابه و گلستان داشت که همیشه با هم بودند: مهران کاشانی بود که بعدها شد فیلم نامه نویس، علی سلطانی بود، نویسنده و فیلم سازی که ترجیح داد عکاس باشد – عکاس ماند. کوروش زندی بود که نمی دانم کجاست؛ خوب نقدِ فیلم می نوشت و عمیق. بهنام عافیت طلب بود که فیلم سازی اش شکل خودش بود و تقلید ناپذیر. وجوه مشترک این رفقای تنیده درهم، عشق شان به بهرام بیضایی بود و ناصر تقوایی و گابریل گارسیا مارکز، و البته آرش کمابیش تمایلی هم به داریوش مهرجویی داشت. آنان به راه خود بودند، و در سویی دیگر من و ماجد و رسول هم به راه خود، که از میانه راه، هریک به راهِ خود رفتیم، و خداداد حلقه وصل همه بود.
آرش سال۱۳۷۵ هم در یک دوره ای به سینمای جوانِ اهواز آمده بود. علاقه به سینما نداشت. گمانش این بود که سینمای مستند، یعنی رازبقاء. بعد ناگهان شنید دولت می خواهد اهالی کوی نفت در شهرِ مسجد سلیمان (زادگاه پدری آرش) را از خانه های شان دربدر کند (چون گاز درخانه های شان شعله ور شده بود.)
آرش (که البته به اشتباه کارمند ثبت احوال عارش نگاشته شده بود) شال وکلاه کرد و ۶ ماه درباره آن موضوع تحقیق کرد، وبا مردمان محنت کشیده حرف زد. بعد به قول خودش رفته بود که فقط آن را ثبت کند، اما شد نخستین فیلمِ مستندش : «نفت» و با آن مستند خوش درخشید و ناصر تقوایی و کیانوش عیاری و صفدر تقی زاده را که هرسه داورِ جشنواره ی سینمای اجتماعی آبادان بودند را به تحسینِ واداشت و جایزه گرفت، و بعد هم جایزه بهترین کارگردان از نخستین جشنواره سینماگران آزاد.
ساخت مستند نفت، توأمان شده بود با جنبش نوین مستندسازی جنوب. در واقع مستندسازان تازه نفس جنوبی بی آن که قرارومداری با هم گذاشته بودند، هرکدام شان بی چمشدات مالی و جوایز می خواست همت کند تا داشته های ملی اش را ثبت کند. در این میان هرکدام شد راوی قوم و قبیله و زادگاه وجغرافیایی که می شناسند، و آرش شد راوی ایل و تبارِ بختیاری اش (مگر نگفته اند هر هنرمندی باید از خودش – خودِ خودش تغذیه کند؟) پس چه باک که برخی به هور و فرهنگ و زبان و محنت های عربی شان توجه کردند، و در دیگر سو به نفت و به یغما رفتنِ ثروت هایی که می شد با آن زخم زندگی صاحبان حقیقیِ نفت را التیام داد.
آرش با با دومین مستندش (دیوار) رفت سراغ شهرِ مرزی، و آدم هایی که تا آن زمان ۲۰ سال از پایانِ جنگ می گذشت، اما خود هنوز زخم جنگ داشتند – در جنگ بودند انگار، و هنوز هم. او با مستندِ «دیوار» ، مخاطب را با چهره پنهانِ جنگ در پس دیوار آشنا کرد. مستند / گزارشی تلخ وگزنده که جایزه بهترین مستند از جشنواره فیلم کوتاه تهران را نصیبش کرد.
آرش در مستندسازی، در پی بازسازی، دروغ پردازی و هرچه که اصل موضوع مستندش را دستخوشِ تغییر می داد نمی رفت و تن به چنین خواسته فریبنده جشنواره پسند نمی داد. برای او، مستند مترادف با تحقیق و پژوهش بود. هنوز ضربه ی پُتکِ متیف شده مستندِ «نفت» ، برسرِ من می کوبد، و این آیا از واقعیت نمی آمد؟ و آیا واقعیت مهیبت تر از ادا و اطوار و دروغ پردازیِ تنیده در بازی های تدوین و دوربین نیست؟
آرش همیشه منتقد فیلم هایش بود، و این روحیه ی نقدِ خویشتن را هرکسی تاب تحمل ندارد. آرش پس از مستندهای «نفت» و «دیوار» ، دوباره به مسجدسلیمان بازگشت و این بار مستندِ بلندی بانام «۹۹۵» ساخت.
باز هم در این مستند کوشید لایه هایی دیگر از نفت و مردم شناسی ارائه بدهد. درواپسین سال های عمرش، بیش تر تدوین می کرد. او دانایی بود که درون ناآرامش را با برونی آرام نشان مان می داد. هیچ گاه صدایش را برای رفقایش بلند نکرد، هیچ گاه پاسخ لطف و محبتی را به تلخی نداد، و هیچ گاه زخمی بر روحِ رفیقی نزد، حتی اگر عقیده او را خوش نداشت. رفتن آرش، غیابِ رفیق است، و این در زمانه سرشته شده ما به بُخل و حسُد، غیابِ اندوهناکی ست.

لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- به یاد آرش کوردسالی؛ فیلمساز نجیبی که جوانمرگ شد
- درنگی بر خارج از متنِ «هامون»/ مهم است این چیزها را بدانیم؟
- نقدچیست؟ منتقدکیست؟
- عکسهایی که برای همیشه سیاه و سفید ماندند
- جشنواره مصری به «کارون – اهواز» جایزه داد
- نمایش مستند «کارون – اهواز» در جشنواره نیجریهای
- «کارون – اهواز» در راه مصر
- «کارون – اهواز» در مراکش
- گفتوگو با محمد مقدم درباره سینمای مستند/ فیلم مستند، جهانی است ساختگی؟
- راهیابی «البنات» به جشنواره فیلم کوتاه المنامه
- فیلم سینمایی «عرزال» آماده نمایش شد
- نگاهی به کارنامه فیلمسازی کیانوش عیاری
- راوی تلخاندیش و صادق جنوب/ درباره اصغر عبداللهی
- بررسی و تبیین مفهوم «سینمای بیچیز» از منظر جامعهشناختی
- تنهایی، وجه اشتراک بشریت/ برای کیومرث پوراحمد
پربازدیدترین ها
- «جگر هندی»؛ نمونهای از یک بازآفرینی موفّق نمایشی
- حضور فیلم کارگردان ایرانی در بخش جنبی جشنواره کن
- کاراکترهایی مثل «مهندس لقمان» و «مهندس حشمتزاده» در فیلم منصور به مهندس ترکان و مهندس نعمتزاده اشاره دارند
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
- به یاد آرش کوردسالی؛ فیلمساز نجیبی که جوانمرگ شد
آخرین ها
- فستیوال «کوچه» برگزار می شود
- حسین سلیمانی داور جشنواره ایتالیایی شد
- «یخ بستگی»؛ نمایشی که شنبهها سانس فوقالعاده دارد
- تأملی بر فیلم «صیاد» و بازنمایی یکی از مؤمنترین فرماندهان ایران/ صیاد در آیینه سینما
- موفقیت بینالمللی نمایش «مستطیل» در امارات
- «دورهمی زنهای دیکتاتورها» در تالار حافظ
- اولین جایزه بهرام/ یادداشت جواد کراچی درباره زندهیاد بهرام صادقیمزیدی
- «غبارزدگان» رونمایی شد
- شروین حاجیپور تیتراژ ابتدایی «وحشی» را خواند
- اولین نمایش جهانی «چشم در برابر چشم» در جشنواره ترایبکا
- با حضور داور ژاپنی جشنواره کن؛ هیات داوران جشنواره فیلم و عکس «پنج» معرفی شدند
- یک «پایتخت» غیرمعمولی/ فصل هفتم «پایتخت» جزو فصلهای موفق نبود
- انصراف شهاب حسینی از انتخابات خانه تئاتر/ هیات مدیره جدید انتخاب شد
- نمایش و نقدِ «مصائب شیرین ۲» در سینما اندیشه
- سوگ، فقدان و زوال با طنز؛ آیا «کفنها» آخرین فیلمِ دیوید کراننبرگ میشود؟
- شهاب سنگ بهتر است یا نقی معمولی؟
- پس از گذشت حدود ۲ ماه؛ فروش اکران نوروزی سینماها به ۲۷۰ میلیارد رسید
- فروش بیش از دو میلیاردی نمایشها در فروردینماه ۱۴۰۴
- پایان تصویربرداری یک روایت کمدی از حضور در آسایشگاه اعصاب و روان
- ۱۲۰ سالگی سینمای چین در جشنواره پکن
- فیلمهای ۱۵ کارگردانان چطور انتخاب شدند؟/ در جستوجوی فیلمهای غافلگیرکننده
- ریاست هیئت داوران دوربین طلایی کن برعهده فیلمساز ایتالیایی
- بزرگداشت فرهنگ جولایی در فرهنگسرای ارسباران
- یادبود «منوچهر والیزاده» در خانه هنرمندان ایران
- «چای با نویسنده» پل میان نویسندگان و مخاطب
- همایون اسعدیان مطرح کرد؛ «پیر پسر» پروانه نمایش دارد ولی قراردادی در شورای صنفی نمایش ندارد
- به یاد آرش کوردسالی؛ فیلمساز نجیبی که جوانمرگ شد
- نگرانی انجمن تهیهکنندگان مستقل از حکم قضایی فیلم «کیک محبوب من»
- «جگر هندی»؛ نمونهای از یک بازآفرینی موفّق نمایشی
- حضور فیلم کارگردان ایرانی در بخش جنبی جشنواره کن