محسن امیریوسفی معتقد است: متاسفانه در سینمای ایران، سینمای مستقل را به گور بردهاند!
کارگردان «خواب تلخ» همزمان با اکران فیلمش در گروه «هنر و تجربه» به بهانهی اکران این فیلم از وضعیت سینمای مستقل سخن گفت و دربارهی آخرین وضعیت «آشغالهای دوست داشتنی» هم صحبت کرد.
شما برای نمایش هر سه فیلمتان (خواب تلخ، آتشکار،آشغالهای دوست داشتنی) با مشکلات متعدد روبه رو بودهاید. در تمام ۱۲ سالی که در انتظار اکران «خواب تلخ» بودید، ناامید نشدید و علیرغم اکران نشدن این فیلم، فیلمهای دیگری ساختید. این امیدواری از کجا میآید؟
خودم هم نمیدونم! خیلیها حتی خانوادهام این سئوال را میپرسند. ولی میدونم این “امید” چیزی فراتر از امید دولت اعتدال، تدبیر و امید است و قبل از اینکه شعار دولت آقای دکتر روحانی بشود، جزو اصول سینمای مستقل ایران بوده، یعنی صرفاً شعار نیست بلکه اصول است.
قبلاً هم گفتهام که سینماگر مستقل دونده استقامت است و نه سرعت. همچنانکه معتقدم سینماگر مستقل در اصول کاری و هنری خود یک اصولگراست. یعنی قبل از اینکه واژه«اصولگرایی» در حوزه سیاست تعریف شود، در بطن سینمای مستقل بوده و دلیل آن را هم میبینیم. به هر حال فیلمهایی هست که نه تنها من که یک نسل آنها را میسازند و پای اصول کاری و حرفهای خود هم میایستند. ازین منظر شاید از خیلی اصولگراها،اصول گراتر هستند، البته بدون تعصب. یعنی یکسری اصولی هست که تعارضی در آنها وجود ندارد و هرگز هم تغییر پذیر نیستند. امید هم از همین اصول میآید چون جزء اصول این سینماست. البته این امیدی نیست که صرفا اظهار خوشوقتی کنیم و با آمدن یک دولت، حالمان بد شود و با آمدن دیگری، حالمان خوب شود! حال ما نباید به دلایلی وابسته باشد که هیچ ربطی به اصل و ماهیت سینما ندارد.
سینمای مستقل در این بازیها نبوده و نخواهد رفت. در دولت آقای روحانی هم از ابتدا این امید وجود داشت و هنوز هم دارد ولی متاسفانه در دو سال اخیر با اینکه دولت در حوزه سیاست خارجی درخشان عمل کرده است، اما در حوزه فرهنگی و سینما که موضوع صحبت ماست، مدیریتی دست بسته و منفعل به وجود آمد. از یک دیدگاه با توجه به حجم مسایل و مشکلات به مدیران فرهنگی حق میدهیم. مشخصا درباره آقای ایوبی – رییس سازمان سینمایی- میگویم، ایشان را به عنوان مدیری فرهنگی که از قبل سابقه کاری داشته، میتوانیم درک کنیم اما در عین حال نمیتوانیم به او حق بدهیم که همیشه فقط همان جمله معروف «من چه کارمیتونم بکنم؟!» را بگوید. متاسفانه این جمله را بارها حتی از مدیران خانه سینما هم شنیدهام و به یک نوع اپیدمی در مدیران فرهنگی تبدیل شده که متاسفانه اوج انفعال است. چون به هر حال مدیران فرهنگی باید در هزارتوی سیاست راه حلی پیدا کنند.
بر گردیم به بحث امید که از آن گزیری نیست. در«آشغالهای دوست داشتنی» یکی از شخصیتهای فیلم میگوید:« این امید لعنتی! هیچوقت دست از سرمان برنمیدارد» به تاسی از همین جمله، همچنان ناچاریم امیدوار باشیم! با همین امید است که دو سال و اندی است برای اکران «آشغالهای دوست داشتنی» پیگیری میکنم، هفتهای نبوده فیلم را فراموش کنم و روزی که کار نکنم یا در ارشاد پیگیری نکرده باشم. شاید همین امید منجر شد به اینکه «خواب تلخ» بعد از ۱۲ سال اکران شود و این اکران از این نظر برایم جالب است که اولا نمایشهای خیلی خوبی داشتهایم و استقبال تماشاگران بی نظیر بوده است. به تاسی از همین «امید» است که الان ترجیح میدهم نیمه پر لیوان را ببینم که اکران «خواب تلخ» و استقبال مردم نمونهای از آن است. شاید این هم طنز تلخ «خواب تلخ» است که بعد از ۱۲ سال هنوز زنده است چون مرگ هرگز کهنگی ندارد! الان در عین حال که دنبال اکران فیلم جدیدم هستم، خوشحالم فیلم اولم بعد از ۱۲ سال اکران شده است.
اما چرا «خواب تلخ» ۱۲ سال اکران نشد؟
واقعیت نمیدانم چرا! یک زمان بحث عدم اکران فیلم به دلیل اطمینان نداشتن به فروش و توفیق تجاری است که متاسفانه در مورد «خواب تلخ» وجود داشت و کسی به حرف من توجه نکرد ولی حالا بعد از ۱۲ سال با استقبال مردم از این فیلم ثابت شد که تفکری اشتباه بوده است ولی یک زمان بحث توقیف برای فیلمی مطرح است که اثرات مخرب دستگاه عریض و طویل توقیف و سانسور را میبینیم که چقدر روی نسلی از سینماگران تاثیر میگذارد و حتی تاثیرات مستقیم آن را بر سفرههای فرهنگی مردم هم میبینم. آن قدر این تاثیر مخرب است که فکر میکنیم چه تفکر، نگاه و دلایل منطقی و محکمی پشت آن است. در خیابان گاهی ساعتها در یک ترافیک بزرگ و کلافه کننده منتظر میشوید و وقتی به سر منشا آن میرسید، متوجه میشوید رانندهای بی توجه چگونه راه را بند آورده، متاسفانه هر یک از ما وقتی به این ماشین میرسیم، به آن راننده نمیگوییم که چگونه راه را بند آورده بلکه فکر میکنیم ما که رد شدیم و در دلمان میگوییم چه راننده فلان و بهمانی! در حالیکه این ماجرا با ایستادن و گفتگو براحتی قابل حل است. بحث توقیف هم همین طور است، خیلی از توقیفها، سلیقهای یا حاصل یک «دلم میخواهد» یا «همین است که هست»، «من مدیرم تصمیم میگیرم» و … است. واقعا پیچیدهتر از این نیست. مدیری صرفا براساس یک نگاه خاص فکر میکند صلاح نیست و تخم توقیف را در وجود یک اثر میگذارد. اگر بخواهم براساس رشته تحصیلیام -ریاضی- دلیلش را با استفاده از برهان خلف ثابت کنم، باید بگویم وقتی فیلمی توقیف است و کسی دلیلش را نمیداند، اگر آن را به افراد مختلف نشان دهید و دلیلش را بپرسید، هزار و یک دلیل برایش پیدا میکنند! مضحک است حتی وقتی فیلمی مشکل دارد، خودمان هم با گارد خود سانسوری آن را میبینیم و میکوشیم دلیلی برایش پیدا کنیم و ناگهان در مییابیم خودمان هم ناخودآگاه به واسطه علم و دانش دهههای اخیر که در مورد سانسور داریم، کلمه توقیف را خود بخود به فیلم تحمیل میکنیم و آنوقت سانسورچی اصلی که جلوی فیلم را گرفته، میتواند با لبخند به فیلمساز نگاه کند و بگوید: دیدی حق داشتم؟!
منظورم این است به جز ارزشها و عرف جامعه که شورای پروانه ساخت به عنوان قانون از آنها یاد میکند وهیچ حرفی روی اینها نیست، چون هرگز نمیخواهیم در یک ولنگاری فرهنگی کار کنیم. ولی میتوان قانونمند و غیر سلیقهای هم صحبت کرد. ما که چارچوبها را رعایت کردهایم، پس مشکل چیست که ناگهان میبینیم سلیقه حکمفرماست؟! قسمت اعظم توقیفها سلیقه و قسمت اندکی هم خیلی هوشمندانه است و همین الان کلاهم را به احترام سانسورچیهای باهوش که پشت پرده هستند، برمیدارم! خودشان هم میدانند که کاملا آنان را میشناسم و حتی با هم شوخی هم داریم ولی آنها البته قسمت کوچکی از ماجرا هستند. خردمندان سانسور حد سانسور خود را میدانند ولی متاسفانه اکثریت دستگاه سانسور دست همین جریان سلیقههاست. نمونهای از تاثیر عدم سانسور را براتون بگویم، درجریان تولید فیلمهای کوتاه در در دولت آقای خاتمی و در دوره مدیریت آقای صانعی و آقای محمد آفریده در انجمن سینمای جوانان به وجود آمد که براساس آن فیلمنامهها بررسی آن چنانی نمیشد. فقط در یک جمله توضیح میدادیم و فیلم را میساختیم. وقتی این شرایط را برای مدیری که تفکر سانسوری دارد، توضیح بدهید، میگوید معلوم است این شرایط ولنگار و یکسری فیلمهایی ساخته میشود که همه باید سانسور شوند! در حالیکه در همان سالها صدها فیلم کوتاه ساخته شد و شاید تعداد کمتر از انگشتان یک دست مشکل داشتند و همه علاوه بر اینکه فیلمهای خوب و سند اجتماعی مردم ما در آن دوره بودند که حتی نمونه آن در دل سینمای بدنه ما وجود ندارد، هیچ مشکلی نداشتند و بار یکسری افتخارات جشنواره های داخلی و بین المللی سینمای ایران بر دوش همین فیلمهاست. پس دیدیم نداشتن نظارت با توهم مچگیری و وسواس روی فیلمنامه و اعتماد مدیر به فیلمساز چه نتایج درخشانی برای سینمای ایران و نظام جمهوری اسلامی داشت ولی توجهی نشد چون سیستم و استراتژی فرهنگی دست کسانی است که یکی از اصولشان سانسور و توقیف است و فکر نمیکنند که توقیف اول باید برای کاری باشد که غیر قانونی ساخته شده. مشکلی که در خود خانه سینما هم هست، همیشه تاکید داشتهام باید شورای صیانت از پروانه ساخت در خانه سینما تشکیل شود یعنی وقتی فیلمی مجوز ساخت میگیرد، باید در چرخه ساخت بیفتد ولی متاسفانه این اتفاق هنوز نیفتاده است.
دورهای که شما آغاز به کار کردید، با موج جشنوارههای خارجی رو به رو شدیم و فیلم شما در فستیوال کن درخشید. فکر نمیکنید تاثیر آن جشنوارهها باعث شد فیلم اکران نشود چون موضوع فیلم مرگ موضوعی عجیب یا سیاسی نیست.
اگر بخواهم خلاصه تاریخی کوچکی از فیلم بگویم، این است که سال ۸۲ فیلم آماده نمایش شد و متقاضی شرکت در جشنواره فجر شدیم. خیلی هول هولکی فیلم را به جشنواره دادیم و آنها هم خیلی هول هولکی آن را رد کردند! هیات انتخاب فیلم را ضعیف دانستند و از نظر موضوع و تکنیک ساخت، فیلم خوبی نمیدانستند و معتقد بودند فیلم با هیچ قشری ارتباط برقرار نمیکند. اینها را بعد از ۱۲ سال به عنوان گله و شکایت نمیگویم چون شان فیلمم را بالاتر از این حرفها میدانم. فقط به این دلیل میگویم که ممکن است امسال هم«خواب تلخ» های دیگری به جشنواره بیایند و وظیفه خود میدانم تا درباره آنها هشدار بدهم. آن زمان آنقدر فضای عجیبی درباره ضعف ساختاری «خواب تلخ» به وجود آمده بود که دیگر کسی به موضوع آن توجه نمیکرد و همه فکر میکردند فیلم باید آرشیو شود! حتی یکی از آقایان گفت: کارهای فنی «خواب تلخ» را تمام کن و آن را کنار بگذار و روی فیلم دومت کار کن ! وقتی فیلم اول را میسازیم خیلی آسیب پذیرتر از آن هستیم که به فیلممان ایمان داشته باشیم و در همان مقطع دچار تردید میشویم که نکند واقعا فیلم مشکل داشته باشد! اما از آنجائی که امیدواری شیوه کار من است«خواب تلخ» را زیرنویس کردیم و به جشنواره کن فرستادیم که پذیرفته شد.
البته این طور نبود که خیلی راحت به کن برویم. یادم هست وضعیت مالیمان آن قدر سخت بود که بروشورهایمان را در بار با خودمان بردیم و سعی کردیم با کمترین هزینه، بهترین تبلیغ را داشته باشیم. فیلم بخوبی مورد استقبال قرار گرفت. در اولین اکرانمان در کن که نمایش خیلی خوبی و یکی از بهترین شبهای زندگیام بود، البته با چشمی گریان و خندان! گریان که چرا نگذاشتند اولین نمایش «خواب تلخ» در ایران باشد و خندان از جهت استقبال خوبی که از فیلم شد. بعد از آن نقدهای مثبتی در نشریات معتبر سینمایی منتشر شد و همه فیلم را از این زاویه دیده بودند که “برای اولین بار تماشاگر بینالمللی با طنز فیلم ایرانی ارتباط برقرار میکند و در سالن نمایش یک فیلم ایرانی خنده تماشاگر را میبینیم. ضمن اینکه کاراکترهای فیلم محکم و استوار هستند که قبلا کمتر نمونه آنها را دیدهایم” منظورم این است که همه چیز آماده شده بود برای اینکه فیلمی متفاوت باشد ولی برای خودمان در ایران این طور نبود!
شخصیت اصلی فیلم «آقا اسفندیار» بعد از بازی در این فیلم در فیلم دیگری بازی نکرد؟
خیر! بعد از۱۲ سال دوباره سراغ او رفتم و تیزر را ساختیم! وقتی بعد از این همه سال دیدمش لحظهای ترسیدم که مبادا درگیری که در فیلم با عزراییل داشت، باعث شده فرشته مرگ دست از سرش بردارد و به او عمر جاودان دهد! تاخیر ۱۲ ساله در اکران فیلم بیشتر از هر چیز در مورد آقا اسفندیار برایم حسرت گذاشت؛ پیرمرد دانای «سدهای» که پشت هر جمله و کلمهاش خردمندی عمیقی است. در خطه اصفهان به وفور این شیرینی و دانایی را میبینیم که از گذشتهای میآید که انگار به تاریخ طولانی این مملکت وصل است. گویی در صدر اسلام یا حتی دوره هخامنشی همین آدم با همین ویژگی بوده است! این پیران دانا به نوعی تاریخ شفاهی این کشور هستند که در همه جای ایران هستند بخصوص در خطه اصفهان و سِده.
وقتی بعد از ۱۲ سال و برای ساخت تیزر سراغ «آقا اسفندیار» رفتید، هیچ مقاومتی نکرد که در قبر برود؟
اصلا! چون آقا اسفندیار یکی از حرفهایترین بازیگران غیر حرفهایهای سینماست!
کار دیگری هم داشته؟
یک سال بعد از ساخت فیلم، همزمان با جشنواره فجر نمایشی هم در سینما فرهنگ اصفهان گذاشتیم و بعد از آن آقا اسفندیار دیگر مرده شوری را کنار گذاشت.
تحت تاثیر فیلم؟ْ
شاید. ولی فکر میکنم ناخودآگاه بعد از «خواب تلخ» خودش را برای ورود به سینما، دیده شدن و…آماده میکرد! درهمان مدل ساده خودش. به نظرم بزرگترین ناکامی در انتظار دوازده ساله فیلم برای اکران، دودش به چشم آقا اسفندیار رفت ولی خوشحالم که به قول خودش عمو عزراییل این اجازه را داد که بماند و اکران فیلم را ببیند.
اصلا آقا اسفندیار از کجا آمد؟ قطعا او باعث ساخته شدن این فیلم شد…
قبلا با او مستند کوتاهی به نام «دستهای سنگی» ساخته بودم .میخواستم درباره مرده شوری فیلم بسازم که با مرگ درگیر میشود و آن زمان یک مرده شور هم انتخاب کرده بودم. روزی در قبرستان امامزاده سیدمحمد میگشتم و دوربین هم دستم بود. خود آقا اسفندیار وارد کادر من شد و گفت نمیتوانی فیلمبرداری کنی! و به سمت من آمد و این مهیبترین برخورد او با خود من بود! شغلش را پرسیدم و دیدم خودش است! در واقع خود او وارد کادر دوربینم شد والبته شانس آوردم که دوربینم روشن بود!
وقتی اولین فیلم یک کارگردان دچار مشکل میشود چقدر بر روند کاری او تاثیر گذار است و این موضوع در مورد آقا اسفندیار چگونه رخ میدهد؟
آقا اسفندیارحداقل میتوانست بازیگری مناسب برای گونهای از فیلمها و سینمای ایران شود. حتی با نگاه فانتزی همیشه میتوانست کاراکتر مرده شور را با همین هیبت در فیلمها تکرار کند و مردهشور ثابت سینمای ایران شود! به هر حال بیشتر دیده میشد. الان هم جای شکرش باقی است که فیلم بالاخره اکران شد و او دیده میشود. خود او آن قدر انرژی داشت که نمونهاش همین حضور او در آنونس فیلم است که نشان میدهد همچنان سرحال و قبراق است و کلمه «آفیش» جزو زندگیاش است. برای بازی در آنونس فقط ساعت آفیش را پرسید و همان ساعت قبل از همه سرکارش بود با همان لباس و…!
این انتظار ۱۲ ساله روی روند کاری خودتان چقدر تاثیرگذاشت؟ اگر فیلم در شرایط نرمالی اکران میشد، بر روند کاری شما تاثیر میگذاشت؟
مطمئنا تاثیر میگذاشت. دوباره به بحث فیلمهای کوتاه برگردم. ما نسلی هستیم که با یک سینمای کوتاه بالا آمدیم. مدیران به ما اعتمادی داشتند واجازه ساخت فیلمها را میدادند. ما هم آن اعتماد را جواب میدادیم. زمانیکه به حوزه فیلمهای بلند آمدیم، گروهی را دیدیم که سالها زیر نگاه ممیزی کار کرده بودند. گروهی موسوم به سینمای گلخانهای که در دهه ۶۰ کاملا به تمام قوانین سانسورعادت کرده بودند. کلمه سانسور را هم به کار ببریم چون ممیزی یا اصلاحات،صرفاً آرایش کردن این واژه است. به هر حال آنها از دل آن روش بیرون آمده و کاملا به قوانین آشنا بودند و فیلمهایی هم میساختند که در خلوت خودشان آنها را ساختار شکنترین فیلمها میدانستند اما وقتی در جمع آن فیلمها را میدیدیم کاملا معمولی بودند! یعنی در ذهن خودشان چنین بود که ما از سد سانسور رد شدهایم و قرار است آیندگان بفهمند منظورما از این سکانسها چه بوده است! در حالیکه آن فیلمها در زمان خودشان چندین سیمرغ دولتی از جشنواره فجر گرفته و در تلویزیون هم نمایش داده شده بودند و نمیدانم چه زمانی باید بفهمند که در درون این فیلمها چه نگاه حق طلبانهای وجود داشته است؟! اما ما که از جریان فیلم کوتاه بودیم و در این سیستمها نبودیم و حرفی را که حس میکردیم درست است، میزدیم. در حوزه فیلمهای کوتاه هم مشکلی نداشتیم اما درحوزه فیلمهای بلند غافل بودیم از اینکه هر حرکتمان مدلی از ساختار شکنی تلقی میشود!
هرچند در دهه ۶۰ سینمایی توسط آقایان بهشتی و انوارساخته شد که اگر با دید پراگماتیستی بنگریم، علی رغم اینکه زمان جنگ بود و محدودیت بودجه داشتیم و نگاه محدود کنندهای بر سینما حاکم بود چون در اولین دهه بعد از انقلاب به سر میبردیم فیلمهای درخشانی ساخته شد. منظورم این است که نتیجه از جهت ساخت تعدادی فیلمها کاملا خوب بود ولی ایرادهایی هم داشت و بزرگترین ایراد به وجود آمدن سینمای گلخانهای بود که همان زمان هم به آن اذعان داشتند. موضوع این است که وقتی سینما و سینماگر گلخانهای درست میکنید، در جشنواره فجر با سیمرغ تشویقش میکنید و به او ویترین و اکران خوب میدهید، بعد از باز کردن آن گلخانه و بردن آنها به دل طبیعت، اتفاقات بدی برایشان میافتد. چون به این سیمرغها عادت کردهاند. به نظرم سینمای لوس و نُنُری به وجود میآید که همان سینمای گلخانهای است. حال تصور کنید یکسری فیلمسازان فیلم کوتاه آمدهاند و مستقل از هر نگاهی هستند، اینها متعلق به طبیعت سینما هستند و با سیستم گلخانهای سروکاری ندارند. بنابراین به محض ورودشان به اولین چیزی که فکر میکنند، این است که یک سنگ بردارند و شیشه این گلخانه را بشکنند. غافل از اینکه این شیشه به مرور اسمی مقدس به خود گرفته و این سیمرغ یک هاله مقدس دور خود دارد که خرافات محض است. هاله نوری که در سالهای گذشته در آن صحبت شد، از سالها قبل دور یکسری سیمرغها و جوایز وجود داشته و ما بدون آنکه بدانیم مسایل عجیب و غریبی شنیدهایم. در حالیکه ما درباره سینما صحبت میکنیم و همیشه دنبال فیلم خوب هستیم. هر کس بتوانیم فیلم خوب بسازد، باید تشویق بشود و فراتر از صحبتهای ارزشی و تجاری که مردم را جذب کند، بحث ما فیلم خوب است. اگر فیلم تجاری یا ارزشی خوبی هم ساخته شود، همه میگویند خوب است ولی چنین فیلمهایی ساخته نمیشود و به جای آن ادعاها و صحبتهای زیادی است که کاری از پیش نمیبرد.
به هر حال یکباره یکسری فیلمسازان فیلم کوتاه به سینمای گلخانهای آمدند. در مورد «خواب تلخ» هم همین بود فیلم با یک اعتمادی ساخته شد. از قبل میدانستند داستان فیلم به «دستهای سنگی» بر میگردد و کاراکترش مشخص است اما به من توصیه شد با بازیگر حرفهای کار کنم که در زمان خودش توصیه خوبی بود ولی من فکر میکردم این فیلم نمیتواند با بازیگر حرفهای ساخته شود. به هر حال آن اعتماد وجود داشت و جوابش هم فیلم «خواب تلخ» شد. البته به یاد دارم همان مدیران حوزه فیلم کوتاه به ویژه آقای صانعی در آن مقطع جزو مدیران نظارت و ارزشیابی بود، ایشان هم مثل خود من با دست بستهتر رو به رو شد و اینکه حالا چه میشود. اینها اتفاقات فجر سال ۸۲ بود ولی بازهم امید بود. اتفاقات جشنوارههای خارجی، نقدهای مثبتی که فیلم گرفت و اعلام شد که این فیلم متفاوتی از سینمای ایران است، باعث شد فیلم دیده شود چون آن زمان این خرد در سینمای ایران وجود داشت که سال بعدش دبیر جشنواره فجر آقای رضاداد خودش فیلم را به جشنواره دعوت کرد. حتی در مطبوعات آن زمان هم میبینیم که همه فیلم را دیدند و بیشتر هم به نکات مثبت آن پرداختند ولی متاسفانه مسایل عجیب و غریبی پیش آمد و فیلم به موقع اکران نشد، اتفاقاتی که تاسف بار است. اگر این فیلم در زمان خودش اکران میشد، برای خود من هم منشاء اتفاقات دیگری بود. چون وقتی دچار سرخوردگی میشوم در درون خودم، اتفاقاتی میافتد.که میتواند مرا از مسیر سینمائی خودم منحرف کند. داستان مدیران سانسوردوست و مدیران آگاه مثل داستان قدیمی جنگ باد و خورشید است که با یکدیگر مسابقه میدهند که کدام یک میتوانند کت مردی را از تنش بیرون بیاورند. اگر سانسور را باد بنامیم، هرچه بیشتر تلاش میکند و فشار میآورد، آن فرد کتش را محکمتر میچسبد تا در نهایت خسته میشود این باد، باد سانسور و توقیف در وزارت ارشاد است ولی خورشید نماد آن اعتماد است که در نهایت، فرد آن کت را بیرون میآورد بدون اینکه احساس کند کاری خلاف عرف انجام داده است. در شرایطی این حرفها را میزنم که «خواب تلخ» اکران شده است و دیگر نالهای برای اکران آن نمیکنم. برای من اتفاقی دیرهنگام است ولی واقعیت این است که هرچه سانسور سختتر شود، ما سرسختتر میشویم و این ربطی به مبارزه کردن ندارد. به اصول سینمایی مستقل مربوط است. هرچه بیشتر اصول ما را مورد تهاجم قرار دهند، ما بیشتر از آن دفاع میکنیم. ممکن است کار به خون و خونریزی هم برسد!!.(خنده) به این عنوان که من در نهایت چه میتوانم بکنم؟ سال ۹۱، شانزده بازنویسی برای فیلم «آشغالهای دوست داشتنی» گذاشتند که یک سال و نیم طول کشید. این بازنویسیها در سینمای ارزشی یا تجاری اصلا وجود ندارد. یک مدل خیلی خفیف آن در سینمای تجاری وجود دارد که معمولا هم خیلی پررنگش میکنند و قهرمانانه از آن یاد میکنند! بنابراین نمونهاش سال ۹۱ بود که همچنان سر اصول خود بودم و فیلمنامهام را ۱۶ بار بازنویسی کردم اما جایی دیگر جسم آدم انگار کنار نمیآید و همان مشکل مغزی که برای من پیش آمد که به نظرم مضحک بود چون تمام فشار بر چیزی آمد یعنی مغز که قربانی همه آن بازنویسیها شده بود! ولی این هم جزو اصول ماست و همین الان هم از پلان پلان آن فیلم دفاع میکنم ولی دفاعم چریکی یا متعصبانه نیست. همچنان آماده گفت وگو هستم. در این دو سال هم مدام با تمام مخالفان فیلم صحبت کردهام و خیلی چیزها به یکدیگر یاد دادهایم! ولی درباره پرسش شما که چرا فیلمی ۱۲ سال توقیف میشود، باید بگویم برای سینمای مستقل تندباد توقیف و سانسور دقیقا مثل داستان باد و کت آن مرد است. توصیهام به معتقدان به سانسور این است که ابزارهایشان را عوض کنند و به روز شوند چون هم بدنامی کمتری برای نظام سینمائی میشود و هم خیلی راحتتر و قشنگتر میتوانند سانسور کنند! طرف خودش با لبخند کتش را بیرون میآورد و فکر میکند چه کار خوبی هم کرده است!
اشاره کردید بخش کوچکی از سانسور هوشمندانه است…
هوشمندانه را به عنوان تحسین نمیگویم. یعنی از فکر و خردی میآید که متاسفانه با سوء تفاهمی آمیخته است. یعنی صرفا سلیقهای نیست و فکری هم پشت آن است، نوعی نگرانی وجود دارد و بحث دلواپسی که در یکی دو سال اخیر به وجود آمده، ۳۶ و ۳۷ سال است در شورای ساخت و شورای پروانه نمایش سینمای ایران وجود دارد و نتیجه این دلواپسی همین سینمایی است که امروز میبینیم؛ سینمای نحیفی که امروزه درتمام حوزهها داریم و به یک گونه خاص مربوط نمیشود. در حوزه جشنوارههای خارجی که سینمای مستقل میتوانست افتخار آفرین باشد، چند سالی است اتفاقات خوبی نیفتاده ودر سینمای تجاری هم که قرار بود مخاطبان گستردهای را در یک جامعه ۸۰ میلیونی جمع کند، میبینیم اگر یک میلیون نفر فیلمی را ببینند، جشن ملی میگیریم! یعنی سینمای تجاریمان هم وضع خوبی ندارد. سینمای ارزشیمان هم که پر از شعار است. ما الان بیشتر فیلمساز ارزشی داریم تا فیلم ارزشی!
یک فیلم ارزشی خوب نشان دهید، اولین کسی هستم که کلاهم را به احترامش بر میدارم .متاسفانه شرایط به گونهای است که هر سال در بین فیلمهای ارزشی خودمان، فیلمی را بهتر از بقیه میدانیم چون ناچاریم، معیار مشخصی برای سینمای ارزشی نداریم. ولی خوشبختانه در مورد سینمای مستقل چنین نیست. ممکن است در این گونه سینما یک سال هیچ فیلم خوبی نباشد و همه هم بگویند فیلم خوبی نداریم. این صراحتی که در نقد از خود داریم و خیلی کمک میکند. مثل نگاه گلخانهای جشنواره فجر نگاه نمیکنیم که هر سال حتما باید یک فیلم درخشان در سینمای ارزشی داشته باشیم. این شعار است و اول از همه به سینمای ارزشی لطمه میزند و به آن آدرس غلط میدهد. همه جای دنیا ارزشهای نظامهای سیاسی هر کشوری را بهترین فیلمسازان میسازند که نمونهاش فیلم «تک تیرانداز» کلینت ایستوود است. درباره سربازی است که از جنگ برگشته اما چقدر فیلم درست و قدرتمندی است و اتفاقا چه لحن ضد جنگی هم در خود دارد. هرچند که در نهایت فیلمی در ستایش قهرمان آمریکائی است ولی از نظر فنی و تکنیکی کاملا فیلم خوبی است ولی نمونه آن را در سینمای ایران نداشتهایم، نداریم و متاسفانه نخواهیم هم داشت! البته در حوزه سینما سخن میگوییم و نه جشنواره فجر که فیلمی را به زور به جشنواره برسانیم و بگوییم فیلمی خوب است و این ناتوانی کلی سینمایی ماست نه یک بخش از آن. سینمای ایران از ابتدای انقلاب سه بخش بوده، سینمای دولتی، تجاری و مستقل که این سه همیشه سر جنگ و جدال داشتهاند. در دهه ۶۰ نگاه دولتی در حوزه سینما این اندازه امنیتی نبود یعنی به هنر سینما ایمان و اعتقاد داشتند و جواب اعتماد خود به فیلمسازان را هم میگرفت ولی الان متاسفانه جنگ و جدالی به وجود آمده که آسیب آن متوجه کل سینما میشود.
شما همیشه همزمان برای اکران فیلمهایتان دچار حاشیه شدهاید مثل «آشغالهای دوست داشتنی» که هنوز مشکل اکران دارد، «آتشکار» که اکران نصفه نیمهای داشت. اما سه «خواب تلخ» ظاهرا دیگر نباید حاشیهای داشته باشید.
نه خوشبختانه الان در حال اکران است. البته اکرانهای محدود هنر و تجربه است ولی خوشحالم که هم این گروه به وجود آمده و هم اینکه یکسری مخاطبان را به سینما دعوت کرده، تماشاگرانی که متعلق به سینمای تجاری یا ارزشی نبودهاند. بلکه گروهی بودهاند که فیلمهایشان را در خانههایشان یا در نشستهای خصوصی فیلمهای مورد نظرشان را میدیدند و نقد و بررسی میکردند. ولی خوشبختانه با راه اندازی گروه «هنر و تجربه» دیدیم گروهی به دیدن فیلمهای متفاوت ایرانی علاقهمندند، بلیت میخرند و میبینند و این در کل به نفع سینمای ایران است.
واقعیت این است که کل سینما با کمبود سالن روبروست و این تعداد سالن زیر سیصد سینما برای کشوری با ۸۰ میلیون جمعیت، رقم شرمآوری است ولی در همین تعداد سالن باید فیلمهای تجاری و فیلمهای دیگری که به فرموده و به عنوان فیلمهای ارزشی قلمداد میشوند، نمایش داده شوند که به نظرم اخلالی در سینمای تجاری هم به وجود میآورند. وسط دعوای سینمای تجاری و سینمای فرمایشی، فیلمهای مستقلی هم ساخته میشود. البته سینمای مستقل از دیدگاه آنها همیشه مرغ عروسی و عزا بوده است و تهمتهای عجیبی مثل سیاه نمایی یا موارد دیگری که در اکثریت موارد اصلا قابل اثبات نیست، به آن زدهاند. این وضعیت باعث شده این فیلمها هرگز نتوانند در این سالها اکران بگیرند.
در تمام آن سالها هیچوقت دنبال این نبودید تا فیلمتان را در سالنی مثل سینما تک اکران کنید؟
دنبالش بودم. جالب است که ده دوازده سال پیش فکرهایی شبیه هنر و تجربه داشتم و حالا که مصاحبههای آن زمانم را میبینم،یادم می آید آن زمان پیگیر بودهام که یک نمایش تک سانسی در سالنی بگیرم. یا سالنی را اجاره کنم.همیشه این بحثها را در وزارت ارشاد داشتیم. همان زمان که گروه «آسمان باز» مطرح شد و بعد گروه «مخاطب خاص» شکل گرفت وحالا هم که گروه هنر و تجربه به وجود آمده که نسبت به تجربههای قبلی هوشمندانهتر است.خود من همچنانکه همراه این گروه هستم،هرجا ایرادی ببینم،منتقل میکنم چون این ویژگی سینمای مستقل است که معمولا منتقدانش کم هستند چون خود ما خود را نقد میکنیم و کمتر در پی توجیه ایرادات خود هستیم. امیدوارم این گروه هم بعد از یک سال ایرادات خود را برطرف کند. همچنانکه در این مدت هم خوشبختانه برطرف کرده. در هر حال راه اندازی این گروه اتفاق خوبی است چون مردم به دیدن این فیلمها میآیند و از آنها استقبال میکنند و این آثار هم فرصت دیده شدن پیدا کردهاند.نباید هم ناامیدانه نگاه کنیم مخاطبان امروز بسیار باهوشتر هستند. همیشه عدهای هستند که به سخیفترین فیلمهای سینمایی علاقه دارند و به هر حال نگاه و علاقهشان قابل احترام است. همه جای دنیا هم چنین است ولی در شرایط فعلی، آن قدر قهر از سینما زیاد شده، که وقتی با این قهر بزرگ و مهاجرت بزرگ تماشاگران از سینما به خانههای خودشان مواجه میشویم، شاید بیشترین مخاطبان موجود همان گروهی هستند که سطح سلیقه متوسطی دارند ولی این بدین معنا نیست که آنها همه تماشاگران سینمای ایران هستند.
در این میان عدهای فکر میکنند هرچه تماشاگر بپذیرد، درست است. در حالیکه میبینیم با خیل تماشاگر درست در کشور مواجه نیستیم و برای تمام گرایشهای سیاسی اعتقادی، سلیقهای فیلم نداریم. فقط یک سلیقه مانده که هر چیز سادهای را هم میتواند ببیند. طبیعتا تمام سینمای ایران باید کار خود را تعطیل کند و سینمای روحوضی با حالی بسازد که همه بخندند و فروشی هم بدست آورد! نهایتا میرسیم به این مدل فیلمها که در شبکه نمایش خانگی بیشتر میبینیم…
فیلمهای شانه تخم مرغی…
بله که متاسفانه بیشتر هم شدهاند. در حالیکه قبلا شبکه نمایش خانگی درآمد خوبی داشت و به تهیهکننده کمک میکرد که گلیم خود را از آب بیرون بکشد. بعد از آن قصه مرغ تخم طلا پیش آمد و یکباره پخشکنندگان ویدئوئی سینما فکر کردند چرا خودشان دست به تولید نزنند و این به جای اینکه اتفاقی مثبتی رقم بزنند و یک گروه جوان و با استعداد را استخدام کنند و فیلمهای خاص بسازند، ناگهان به این ورطه افتادند که فیلمهای شانه تخم مرغی به وجود آمدند. تماشاگر سینما به یکسری فیلمهای اولیه اقبال عمومی نشان داد اما نهایتا منجر شد به اینکه در آن فیلمها همه چیز بود جز سینما و همین ضربه محکمی برای شبکه نمایش خانگی بود اما اگر بازهم نیمه پر لیوان را ببینیم، این شبکه با تمام مشکلات، روی سیستم سریالسازی افتاد و حالا سریالهای حرفهای مثل «شهرزاد» را میبینیم که بسیار قابل احترام است و اینجا جایی است که باید به احترام شبکه نمایش خانگی کلاهمان را برداریم ولی اگر جنبههای منفی و مثبت را باهم ببینیم، این اتفاق در سینمای مستقل وبرای جذب مخاطب سینما نیفتاده است.
به هر حال همیشه مخاطب ما در این سالها سلیقه خاصی داشته و دنبال آثار خاصی بوده است فکر میکنید طیف مخاطبان فیلم شما چه کسی هستند؟
مطمئنا گسترده خواهد بود. اجازه دهید برگردیم به ۱۲ سال پیش و زمانی که «خواب تلخ» ساخته شد. همزمان با اختراع عبارت «مخاطب خاص» بود که جزو اختراعات سانسورچیهای هوشمندی بود که این بار میخواستند محترمانهتر با این فیلمها برخورد کنند! اگر مصاحبه مرا در همان زمان ببینید، سندش هم موجود است! (باخنده) همان زمان گفتم «مخاطب خاص» چماقی است که محترمانه یکسری فیلمها را از اکران محروم میکند. گویی یک نگاه سینمای گلخانهای هم پشت آن بود که میگفت این نوع سازندگان یا جان سخت هستند و میمانند یا میروند. متاسفانه همین الان سینمای گلخانهای وجود دارد و دیکتاتورهای دلسوز سینما هم هستند ولی مساله اصلی این است که دیدیم این گروه مخاطب به اصطلاح خاص را به سمتی بردند که دیده نشود و فاجعه بزرگ این بود که نهایتا گروهی از فیلمهایی که حال یک نگاه خاص و به نوع دیگری از تماشاگران معتقد بودند، از اکران محروم شدند. خود من از همان ابتدا که از جشنواره کن برگشتم، دنبال اکران، «خواب تلخ» بودم. اینها لاف آبادانی من نیست بلکه جزو تاریخ است! همین که از کن آمدم، فیلم را در سینما «سپیده» اکران کردم درحالیکه همه میگفتند بگذار فیلمت بکر بماند اما من میخواستم تماشاگر داخلی زود فیلم را ببیند. با خودم گفتم شاید اصلا فیلم خوبی نباشد. شاید خودم هم تحت تاثیر جوایز معتبر جهانی آدرس غلط به خودم بدهم. ولی اکران«خواب تلخ» در سینما سپیده دومین شب با شکوه زندگیام بود. آن قدر از طیفهای مختلف آمدند که سالن بالا را هم باز کردند. و استقبال و لطف زیادی شامل فیلم شد. همان اکران هم تاثیر گذاشت و جشنواره فجر از فیلم دعوت کرد و نمایشهای خوبی داشتیم.
امسال هم دوباره فرم شرکت در جشنواره خبر را برای فیلم «آشغالهای دوست داشتنی» پر کردهاید اما با توجه به اتفاقاتی که برای فیلمهای «خانه پدری» یا«رستاخیز» افتاد، بعید است مدیران سینمایی پای کار شما بایستند اما اصرار شما برای پرکردن فرم جشنواره بخشی از امیدواریتان میآید و بخش دیگری هم شاید از این دیدگاه است که روی حرف خودتان میایستید…
به آغاز گفت وگو بر میگردم. بحث اصول سینمای مستقل که به آن اعتقاد داریم. در حوزه سینمای مستقل ، به تعامل دوطرفه معتقدیم. واژه «تعامل» هم که وارد سینما شده، برآمده از همان نگاهی است که سانسور محترمانه یا مخاطب خاص از آن برخاسته بود. ولی همان نگاه، متاسفانه تعامل را در اصل بردگی فیلمساز و تمکین او تلقی میکند. سینمای مستقل جواب این تمکین را این گونه میدهد که مدیر هم بیبروبرگرد باید حداقل به قانون تمکین کند. ولی در خود قانون، مدیر میتواند برای مدتی جلوی اکران فیلمی را بگیرد ولی باز طبق همان قانون، شورای عالی پروانه نمایش هم وجود دارد. یعنی میتوان قانونمندانه رفتار و از دل آن از گونه خاص از سینما حمایت کرد. سینمایی که خود را به عنوان گونهای که ستیزی با قوانین ندارد، اما نمیخواهد کلیشهای عمل کند، معرفی میکند و نمونهاش «خواب تلخ» است.. بگذارید مطلبی را بعد از این مدت بگویم چندی پیش یک نفر از دوستانی که سعی میکرد برای حل مشکل فیلم سومم اقدامی کند میگفت کدام فیلمساز است که همیشه فیلمهایش با بسم الله الرحمن الرحیم شخصیت اصلی شروع میشود؟ که من نمیدانستم و به من گفت خودت هستی! و یادم آمد شخصیتهای «خواب تلخ»، «آتشکار» و «آشغالهای دوست داشتنی» همیشه چنین بودهاند . اینها در درون خود فیلمهاست و در یک نگاه مدیریتی میتوان گفت چه فیلم معنوی خاصی! اما نه من ادعائی در این زمینه دارم و نه فیلمهایم و در این ۱۲ سال هم هرگز با این کلمات ارزشی بازی تبلیغی نکردم هر چند در درون فیلمهایم بوده باشند.
چندی پیش که دوباره فرم شرکت «آشغالها…» را برای جشنواره فجر پر کردید، باز هم این نکته مطرح شد که شما از پروانه ساخت فیلمنامه تخطی کردهاید…
زمانیکه این فیلم را در اولین سال دولت آقای روحانی دادم، آن قدر حرفهای عجیبی از طرف مدیران مطرح شد و شاید ایراد من بود که جواب ندادم ولی بعضی تهمتها را در حدی نمیدانم که جواب بدهم. اما در مورد بحث فیلمنامه که حتی تا حوزه وزارت هم رفت و به وزیر هم منتقل شد، نهایتا نامهای به شورای پروانه ساخت زدم که به هر حال فیلمنامه و فیلم هر دو هستند و میتوانند بررسی کنند. اگر خلاف قانونی انجام شده، اعلام کنند ولی اگر هم خلافی قانون صورت نگرفته، باید آن را هم اعلام کنند. نتیجه این شد که بعد از دو ماه گفتند نامهای محرمانه نوشتهاند و به آقای احسانی اعلام شد که بعد از تطابق فیلمنامه موجود که در ارشاد تایید شده با فیلم نهایی ، مشخص شد یک چهارم فیلمنامه در فیلم موجود نیست! و در نامه نوشته شده بود که به نظر میرسد کارگردان یکسری صحنهها و گفته ها را خود حذف کرده است. به آقای ایوبی به شوخی گفتم پس همین الان یک چهارم فیلمنامه «آشغالهای دوست داشتنی» را از شما طلب دارم و میتوانم بسازمش! حالا این پریدن یک چهارم فیلمنامه تائید شده، به غیر از بخشی است که وقتی فیلم نهایی آماده شد، از فیلم حذف شد! مجموعه اصلاحاتی که در حد کلمه، جمله و سکانس و .. در بنیاد فارابی مطرح شد، لیست شد و ۶۷ مورد بود که جزء به جزء نوشتهام و علیرغم قانونی بودنش، فارابی حذف کرده بود. همه اینها اتفاق افتاد که فیلم بتواند اکران شود.
این حذفهای بعد از تصویب مثلا در حوزه ادبیات میتواند مشکل ساز شود. شاید همین مساله برای فیلم شما هم مشکل درست کرده است.
نه! اتفاقا اگر فیلمنامه اصلی را بخوانید، همه اذعان دارند فیلمنامه به نسبت فیلم ساخته شده صریحتر است یعنی فیلم نهایی خیلی آرامتر و ملایمتر از فیلمنامه اولیه است.
این اتفاقات روی ساخت فیلم بعدیتان هم اثر گذاشت. مثلا شنیدهام انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس برای فیلم بعدیتان «پیرمرد خلیج فارس» سرمایه گذاری نکرد. به این دلیل که شما سازنده «آشغالهای دوست داشتنی» هستید؟
فکر نکنم ربطی به این موضوع داشته باشد! نمیدانم. اصولا تعاملم با همه خوب بوده است هرچند نتیجهای نگرفتم! «پیرمرد خلیج فارس» فیلم پرخرجی است و اگر در بخش خصوصی کسی را سراغ دارید، همکاری خوبی میکنم که در این بخش ساخته شود! ولی چون داستان پیرمردی است که مدام در قایق و روی آب است و حجم ویژوال سنگینی دارد،که از حد توان بخش خصوصی که عمدتاً به فیلمهای آپارتمانی علاقه دارد بالاتر است. ولی به هر حال فیلمی است که به آن علاقه دارم و تمام تلاشم را کردم که بسازمش. همیشه به این فکرمیکنم که این همه میگوییم فیلم مستقل و کم خرج، نتیجهاش این نشود که نتوانیم سراغ فیلمی با هزینه بالاتر برویم. کمی هم به این فکر کنیم ممکن است یک فیلم مستقل، کمی هم پرخرج هم باشد.چون این فیلم چند سکانس پرهزینه دارد.
پس ساخت فیلم منتفی است؟
نه! بنیاد فارابی فیلمنامه را مصوب برای مشارکت کرده است. البته مشکلات مالی پیش آمده و تلاش میکنیم از بخش خصوصی هم جذب سرمایه کنیم. بیش از یکسال است پیگیر ساخت این فیلم هستم، ولی مشکل جذب سرمایه در این شرایط است.
فیلمنامهتان براساس «پیرمرد و دریا» همینگوی است؟
برداشتی کاملا آزاد از این کتاب است.
ظاهرا کاراکتر پیرمردها و پیرزنها برای شما خیلی جذابند. همیشه شخصیتهای اصلیتان از این رده سنی هستند.
ناخودآگاه بوده است. مثل ماجرای «بسمالله» گفتن اولیه تمام شخصیتهایم که به آن فکرنکرده بودم! حال که دکان فروش ارزشهاست، بگذارید داستان دیگری هم بگویم. زمانیکه «آشغالهای دوست داشتنی» پروانه ساختش صادر شد و من هم از بیمارستان مرخص شده بودم در راهروهای ارشاد، آقایی را دیدم که گفت “من فیلمنامه را خواندهام و خیلی خوب است و گفتهام مجوزش را حتماً بدهید! چون نگاه خاصی دارد.ویک مادر شهید مام وطن شده است. لحظهای فکر کردم اشتباه گرفته! بعد یادم آمد راست میگوید، کاراکتر اصلی فیلمم مادر شهید است اما در تمام مدت پیگیریام به این موضوع فکر نکرده بودم ! چون این مدل سینما سرش به کار خودش گرم است و همین درست است. آن تعاملهای یکطرفه و تمکین فیلمساز، به دلیل اقتصادی، مال سینمای دولتی و به دلایل فوق اقتصادی، مال سینمای ارزشی است ولی مال این مدل سینما نیست. این مدل الان به یک گروه هنر و تجربه و اکرانهای تک سانس قانع است و هیچ جای دنیا هم توقع آن چنانی ندارد. فقط میکوشد گونهای از سینما را حفظ کند تا منقرض نشود که اگر چنین شود، ببینید چه اتفاقاتی در سینمای دولتی و تجاری میافتد! در واقع این سینما لطف میکند به آن دو نوع دیگر. همه جای دنیا هم چنین است. هرچند سینمای مستقل باعث خواب آلودگی تهیه کنندگان هالیوود میشود، ولی همانها به این سینما کمک اقتصادی اندک میکنند و به این چرخه اقتصادی توجه دارند. هیچ جای دنیا تهیه کننده به خودش اجازه حذف سینمای مستقل را نمیدهد، این آرزو را به گور بردهاند ولی متاسفانه در سینمای ایران، این سینما را به گور بردهاند! هرچند آنونس «خواب تلخ» نشان میدهد این سینما در گور هم جان دارد! داستان سینمای مستقل مثل قضیه آبادان بعد از جنگ است. چند سال بعد از پایان جنگ که رفته بودم آبادان، از دیدن وضعیت آنجا کم کم اشکم داشت سرازیر میشد که یکباره از خرابهای دری باز شد و جوانی خوش تیپ بیرون آمد با شلوار جین نو و پیراهن تمیز و شیک و نگاهی به آینه پشت در کرد و عینک آفتابیش را به چشم زد و دستی به موهایش کشید و رفت! پیش خودم گفتم این نشان میدهد که آبادان علیرغم همه خرابیها هنوز زنده است! سینمای مستقل ایران هم علیرغم همه مشکلات هنوز زنده است، مثل آبادان جنگزده!
منبع: ایسنا
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- انتشار عکس گریم متفاوت رضا عطاران/ «قیف» اکران میشود
- «قیف» با رضا عطاران به سینما میآید
- مراسم بزرگداشت کیومرث پوراحمد در خانه سینما
- جشنواره فریبورگ و نمایش ۵ فیلم کوتاه ایرانی
- کتاب محسن امیریوسفی اجازه توزیع در بازار کتاب را پیدا نکرد
- محسن امیریوسفی، مجددا رئیس کانون کارگردانان سینمای ایران شد
- هیات مدیره جدید کانون کارگردانان سینما انتخاب شدند
- پروانه ساخت یک فیلم سینمایی صادر شد
- در شب محمدعلی نجفی مطرح شد؛ روشنفکری که برای نجات سینما تلاش کرد
- یادداشت محسن امیریوسفی در سوگ عباس اسفندیاری، بازیگر «خواب تلخ»/ مرگ یک سلبریتی خصوصی
- تغییرات جنجالی در شورای صنفی نمایش/ امیریوسفی رفت شایسته آمد
- نامه محسن امیریوسفی به حسین انتظامی درباره «آشغالهای دوست داشتنی اصل» و بازی بهروز وثوقی
- اظهارنظر هوشنگ گلمکانی درباره نامه امیریوسفی به هیات انتخاب جشنواره
- بازخوانی نظرات منتقد سینما و عضو هیات انتخاب جشنواره فجر درباره ممنوعیت بازی بهروز وثوقی
- درخواست کارگردان «آشغالهای دوست داشتنی»: بگذارید بهروز وثوقی پس از ۴۱ سال بر پرده سینما دیده شود
نظر شما
پربازدیدترین ها
آخرین ها
- ذلت ماندن یا لذت رفتن و رستن!
- جدول فروش سینمای ایران در آخرین روز پاییز/ پنج فیلمی که از ابتدای امسال بیش از ۱۰۰ میلیارد فروختند
- نمایش «دِویل» تمدید شد/ آغاز اجرای نمایش «تشنگان» از ۴ دی
- شایعه فروش آثار تجسمی مربوط به فروغ فرخزاد و سهراب سپهری/ سریال و فیلم مستند سهراب و فروغ به زودی کلید میخورد
- نامزدی یک فیلم کوتاه ایرانی-آمریکایی در جوایز آکادنی فیلم سوئد
- نشست خبری بزرگداشت فروغ فرخزاد / گزارش تصویری
- درباره سه مستند سینماحقیقت/ از جسارت نمایش عریان اعتیاد تا عشق به سینما در اتاق آپارات
- به خاطر نقش برجسته در صنعت سینما؛ کریستوفر نولان و همسرش، شوالیه و بانوی فرمانده شدند
- چرا «لیلی» سریال «داییجان ناپلئون» زشت بود؟/ پاسخ ناصر تقوایی را بخوانید
- «تیآرتی» ترکیه آغاز به کار کرد؛ صداوسیما هنوز در فکر سانسور است
- سیمرغ مردمی به جشنواره فیلم فجر بازگشت
- بستههای ویژه شب یلدای همراه اول با هدیه دیجیتال معرفی شد
- آنونس رسمی عاشقانه «عزیز» رونمایی شد
- با نظرسنجی از ۱۷۷ منتقد فیلم؛ نشریه ایندی وایر برترینهای سال ۲۰۲۴ سینما را معرفی کرد
- احمد رسولزاده و «بنهور» در بیست و هفتمین قسمت «صداهای ابریشمی»
- درباره «بی همه چیز»؛ درامی پیچیده با شخصیتهایی چندلایه
- نشست «شاهد عینی» / گزارش تصویری
- نگاهی به فیلم «هفتاد سی»/ در بستر واقعیت
- موقعیت فیلمهای ایران و سینماگران فراملی در فرانسه
- قهوه دمنکشیده/چرا سریال مهران مدیری نتوانست انتظارات را برآورده سازد؟
- سرقتهای سریالی ۳زن به سبک «تسویه حساب»
- با اعلام آکادمی داوری؛ نامزدهای اولیه اسکار معرفی شدند/ یک انیمیشن ایرانی در میان آثار
- انیمیشنی درباره لیونل مسی؛ پخش «مسی و غولها» از تلویزیون دیزنی
- کدام شبکههای تلویزیونی ادغام یا منحل میشوند؟
- جشنوارۀ ملی تئاتر اقتباس افتتاح شد/ امید به حضور در خانوادۀ جهانی تئاتر با شناسنامه خاص خود
- فوت بازیگر سرشناس اسپانیایی؛ ماریسا پاردس درگذشت
- معرفی هیأت انتخاب بخش سینمای ایران در جشنواره چهل و سوم فیلم فجر
- معرفی داوران بخش مسابقه تبلیغات سینمای ایران در فجر۴۳
- «کیک محبوب من»، رابطهای رویایی اما تراژیک
- لغو نمایش فیلم “آخرین تانگو در پاریس”