تاریخ انتشار:1400/04/13 - 13:17 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 158400

سینماسینما: تینا جلالی با مجید مجیدی گفتگویی انجام داده که در روزنامه اعتماد منتشر شده است. این گفتگو را می‌خوانید:

تقریبا اکثر شهروندان تهرانی در رفت و آمد‌های روزانه خود در سطح شهر با نمونه‌های فراوانی از کودکان کار و درخواست‌های روزافرون‌شان مواجه می‌شوند که یا پاسخ‌شان نگاه قهر‌آمیز است یا نهایتا خرده خریدی است تا زودتر از کنارشان رد شوند. طفل معصوم‌های کم‌سن وسالی که از سر جبر روزگار و همینطور فقر و نداری از صبح تا شب بیرون خانه در معرض انواع سوءاستفاده‌ها و تعرض‌ها قرار می‌گیرند تا بتوانند برای خانواده کسب درآمد کنند. حال آنکه اگرهر کدام آنها در شرایط معمولی (نه بیشتر) زندگی می‌کردند بعید نبود نبوغ‌شان کشف نشود و تبدیل به پدیده‌ای در عرصه‌های مختلف نشوند. نکته‌ای که در فیلم «خورشید» واپسین ساخته مجید مجیدی به وضوح نشان داده شده، کودکان کاری که برای اولین‌بار مقابل لنز دوربین نقش خودشان (فراز و نشیب‌های زندگی این بچه ها) را بازی می‌کنند و آن‌چنان هنرمندانه در فیلم ظاهر می‌شوند که از جشنواره ونیز ایتالیا نوید بازیگری نوظهور (جایزه «مارچلو ماسترویانی»برای روح‌الله زمانی) در ایران به مخاطبان داده می‌شود.

اگرچه نظر منتقدان درباره فیلم خورشید متفاوت است، بعضی این فیلم را بازگشت شکوهمندانه مجیدی به فیلم‌های گذشته او می‌دانند ولی تعدادی هم خورشید را در کارنامه کارگردانش اثری متوسط ارزیابی می‌کنند اما آنچه واضح و مبرهن است اینکه مجیدی در آخرین فیلم خود ثابت کرد مهارتی مثال زدنی در بازی گرفتن از نابازیگران دارد و بسیار آگاهانه و درعین حال صادقانه روحیات، احوال و دنیای کودکان ونوجوانان را می‌شناسد.

با این کارگردان در خصوص چگونگی ساخت فیلم «خورشید» و انتخاب این سوژه به گفت‌وگو نشستیم ودرباره علاقه‌اش به موضوعات اجتماعی با طرح مسائل کودکان و نوجوانان صحبت کردیم.

اگر موافق باشید بحث را از سابقه طولانی شما در ساخت فیلم‌هایی با طرح موضوعات و مضامین اجتماعی آغاز کنیم که روایت این داستان‌ها عمدتا بر دوش کودکان و نوجوانان است که ادامه آن را در فیلم «‌خورشید» می‌بینیم، ‌شما با تمرکز بر دنیای کودکان و نوجوانان به زوایای تاریک و پنهان زندگی طیف متفاوتی از بچه‌های کشور پرداختید که همه ما روزانه در گوشه گوشه این کلانشهر و درترددهای درون شهری‌مان به وفور آنها را می‌بینیم و در معرض درخواست‌های مکررشان برای خرید محصولات یا پذیرفتن خدمات‌شان قرار می‌گیریم.

بله. از همان فیلم‌های اولم یعنی «بدوک»، «پدر»، «بچه‌های آسمان» و «‌رنگ خدا» و« آواز گنجشک ها» حتی «بید مجنون» (در شکل دیگری) و «خورشید»، داستان‌هایم با محوریت کودکان و با طرح موضوعات و مضامین اجتماعی راویت می‌شود و فیلم‌هایم از آسیب‌پذیری این قشر جامعه صحبت می‌کند که من اسمش را قشر خاموش یا قشر صدای خاموش گذاشتم؛ برای اینکه اساسا بچه‌ها در هر شکلی و متعلق به هر جامعه‌ای آسیب‌پذیر هستند خصوصا در طبقه پایین‌تر این آسیب‌پذیری بیشتر و بیشتر هم می‌شود.

چرا همواره دغدغه و مساله کودکان و نوجوانان را دارید؟

به چند دلیل؛ اول اینکه بچه‌ها نسل‌های آینده کشورمان هستند و آینده هر ملتی را می‌سازند یعنی اگر بچه‌ها و نسل خودمان را خوب پرورش بدهیم قطعا بهره را کشور و ملت می‌بیند و این امر کاملا طبیعی است و شکی در آن نیست، از طرف دیگر چون دوران کاری‌ام از نوجوانی آغاز می‌شود همیشه از زیست دوران کودکی نقش برجسته‌ای در ذهن من شکل گرفته است. از سیزده‌سالگی علاقه‌مند به کارهای نمایشی شدم، از همان موقع نگاه ویژه‌تری به محیطم و اطرافم داشتم. شاید می‌توانم بگویم توجه به کودکان و نوجوانان در فیلم‌هایم یکجور ادای دینی به دوران گذشته و کودکی و نوجوانی‌ام است که برای همه ما در زندگی نقطه عطفی به شمار می‌رود. وقتی به گذشته رجوع می‌کنیم آن دوران برای همه ما پرفراز و نشیب است و شخصیت و کار ما در ارتباط با آن دوران شکل می‌گیرد در نتیجه همه این مسائل باعث شده نگاه ویژه‌تری نسبت به کودکان و نوجوانان داشته باشم. ضمن اینکه خودم هم از همین طبقه صدای خاموش جامعه بودم که از امکانات و موقعیت کمتری نسبت به بقیه برخوردار هستند مجموعه همه این عوامل باعث شد که این دغدغه برای من از اولین فیلم وجود داشته و شکر خدا تا الان ادامه داشته و اصلا نگاه کردن به مسائل و مشکلات نوجوانان با من عجین شده است.

با این تفاوت که شما در فیلم «خورشید» با تغییر شرایط جامعه، نوع دیگری از ناهنجاری موجود در جامعه را موضوع فیلم‌تان قرار دادید؟

دقیقا همین‌طور است. به نظرم در حال حاضر ما در دورانی به سر می‌بریم که شرایط اجتماعی با زمان «بچه‌های آسمان» کاملا فرق کرده و در همه مسائل اجتماعی، نگاه تندتر و انتقادی‌تری جاری است. معتقدم زبان بچه‌های آسمان در شرایط فعلی کارکردی ندارد.

با در نظر گرفتن این نکته که مجیدی امروز هم مجیدی زمان «بچه‌های آسمان» نیست و سنی از شما گذشته و همچنین بچه‌های امروز هم اساسا با بچه‌های نسل‌های قبل کاملا فرق دارند پیوند شما با موضوع بچه‌های کار چگونه برقرار شد؟ در بعضی نوشته‌ها خوانده بودم کارگردان در فیلم خورشید به گونه‌ای با این بچه‌ها همراه شده که انگار چنین زیستی را تجربه کرده است.

کاملا درست است. قطعا نحوه زیست در ساخت فیلم بسیار مهم و تاثیرگذار است. معتقدم در هر سن و سالی که باشیم زیست اولیه و تجربه آن فضا بسیار به روایت فیلم کمک می‌کند. من هم همان‌طور که گفتم از قشر خاموش جامعه بیرون آمدم و چون شناخت خوبی به این طبقه دارم تلاش کردم برداشت‌هایم تزیینی وکارت پستالی نباشد.

تحقیقات میدانی هم داشتید؟

بسیار زیاد. نزدیک به دو یا سه ماه با نیما جاویدی در فضای زندگی و کار این بچه‌ها قرار می‌گرفتیم. بی‌اغراق مدت سه ماه تمام از ساعت هشت صبح تا هشت شب به مدرسه «صبح رویش» (مدرسه‌ای که در فیلم هست و در اصل متعلق به بچه‌های کودکان کار است) می‌رفتیم، می‌نشستیم گپ می‌زدیم، از نزدیک محیط و بچه‌ها را می‌دیدیم، زندگی بچه‌ها را رصد می‌کردیم و شخصیت آنها را چه داخل و چه بیرون مدرسه ارزیابی می‌کردیم. آنچه که در مورد این بچه‌ها اهمیت دارد اینکه آنها شخصیت بسیار متغیری دارند. آنها داخل خانه یک شخصیت دارند در مدرسه یکجور دیگر رفتار می‌کنند و در محیط کار جور دیگر هستند؛ طوری که زمین تا آسمان این برخوردها و رفتار‌ها باهم فرق دارد. تا قبل از نگارش فیلمنامه، در تحقیقات میدانی از تمام این موارد به آنالیز خیلی خوبی رسیدیم و به ترکیب کاملا درستی دست پیدا کردیم. همین‌طور از مشورت مشاوران خوبی بهره بردیم که در این حوزه با کودکان کار درگیر بودند و با آنها کار کرده بودند و معلمان این بچه‌ها؛ پای صحبت همه آنها نشستیم و از راهنمایی‌های آنها بهره بردیم و به نقاط مشترکی رسیدیم که بین همه این بچه‌ها وجود داشت و به شکل‌گیری فیلمنامه کمک کرد. ما زمانی فیلم نامه را شروع به نوشتن کرده بودیم که همه پرسه‌ها را زده بودیم و به تمام موقعیت‌ها آشنایی داشتیم و شخصیت‌ها را می‌شناختیم و در نگارش فیلمنامه روی نقاط دراماتیک کار می‌کردیم.

با توجه به اینکه بچه‌هایی که در فیلم بازی می‌کنند از کودکان کار هستند نگاه شما به انتخاب این کودکان چگونه بود؟ چقدر تنوع اقلیمی در گزینش بچه‌ها مد نظرتان بود؟

ما نزدیک به سه یا چهار هزار کودک از سراسر ایران دیدیم و از آنها تست گرفتیم. نظرم بر این بود که از چند اقلیم کودکان کار انتخاب کنیم. اول به میان بچه‌های جنوب کشور رفتیم و خیلی از شهرهای جنوبی را گشتیم چون احساس کردم لهجه متفاوت و زیبای جنوبی فضای فیلم را دلنشین می‌کند. به آذربایجان هم رفتیم، یا حتی می‌خواستیم از بچه‌های کار لرستان یا کرمان استفاده کنیم ولی با همه ارزیابی‌ها نهایتا علی و دو بچه‌های دیگر را از تهران انتخاب کردیم. در مورد شخصیت اصلی (علی) اول نمونه آن کاراکتر را در مدرسه «صبح رویش» پیدا کرده بودیم ولی برای اینکه چه کسی این نقش را بازی کند کمی تامل و جست‌وجوی بیشتری لازم بود. بعد از ارزیابی‌های متفاوت به روح‌الله زمانی رسیدیم. روح‌الله دقیقا همان ویژگی‌هایی را داشت که می‌خواستیم. خواهر و برادر افغانی (شمیلا و ابوالفضل) در دل تحقیقات میدانی و پشت چراغ قرمز پیدای‌شان کردیم و در مرحله بعد به خانه آنها رفتیم با خانواده‌های آنها صحبت کردیم و از نزدیک با آنها آشنا شدیم و برای این نقش انتخاب‌شان کردیم.

جناب مجیدی صحبتی که در فیلم «خورشید» مطرح می‌شود از جهاتی بسیار تکان‌دهنده و بسیار مهم به نظر می‌رسد، بحث کودکان کار که بخشی از پوسته جامعه را تشکیل می‌دهند، یا به آنها توجه نمی‌شود یا همان اندک نگاه در جهت حذف آنها از اجتماع و پاک کردن صورت مساله است، حال آنکه هیچ‌وقت به آخر و عاقبت این بچه‌ها فکری نمی‌شود. به این معنی که اگر کودک کاری سر چهارراه فرضا دسته گلی می‌فروشد این موضوع برآمده از نیاز اوست نه از سر تفریح و دلخوشی. وقتی تلاش‌ها در جهت جمع‌آوری آنهاست و نه حل مشکلات آنها، نه تنها این مشکل در کشور حل نمی‌شود که مسیرهای دیگری برای آن باز می‌شود.

متاسفانه باید اذعان داشت نگاه مسوولان و دولتمردان ما نسبت به همه پدیده‌ها خصوصا اجتماعی درازمدت نیست و بیشتر مقطعی با این موضوع برخورد می‌کنند. به قول شما صورت مساله را می‌خواهند پاک کنند. همه می‌دانیم بحث کودکان کار مقوله‌ای ریشه‌ای و جامع است که نه تنها مختص ایران نیست که جهانی است و امروز کل دنیا با این معضل درگیر هستند. طبق آمار جهانی ۱۵۰ میلیون کودک کار در دنیا مشغول فعالیت هستند که به نظر من تعدادشان خیلی بیشتر از این حرف‌هاست، برای اینکه فقط در هند ۱۰۰ میلیون کودک کار داریم. معتقدم در کشور ما با یک نگاه کارشناسی درست زیربنایی به این قضیه نگاه نشده است. چه بخواهیم چه نخواهیم پدیده کودک کار یک موضوع کاملا اجتناب‌ناپذیری است البته ایده‌آل ما و هر جامعه و هر انسانی این است که کودک کاری وجود نداشته باشد ولی بدانیم که این یک آرزوست یعنی جامعه باید به یک نقطه تثبیت‌شده اقتصادی در همه زمینه‌ها و همه قشره‌ها برسد تا به این ایده‌آل خود برسیم. اما دست‌نیافتنی است اینکه بگوییم همه این کودکان شرایط اقتصادی خوبی داشته باشند فعلا مقدور نیست.

در فیلم «خورشید» با نگاه کاملا واقع‌گرایانه با این موضوع برخورد کردید. مثل همه فیلم‌های شما …

با نگاه مبتنی بر واقعیت ما گروهی را معرفی کردیم به نام «صبح رویش» که توسط یک عده جوان اداره می‌شود و بسیار کار ارزشمند و بزرگی انجام می‌دهند. این گروه مساله زندگی کودکان کار را حل نمی‌کنند (نه می‌توانند و نه وظیفه‌شان است) اما به این بچه‌ها خدمت می‌کنند. از آنجایی که نگاه دولتی با بودجه‌های دولتی هم فقط این کودکان را از کنار خیابان جمع می‌کند و در نهایت غذا و لباسی به آنها می‌دهد و بس، (در حالی که آنها بیشتر از غذا و لباس احتیاج به پرورش و آموزش دارند این بچه‌ها آینده این کشور را می‌سازند) کاری که صبح رویش برای این بچه‌ها می‌کند این است که برنامه ده، دوازده‌ساله برای این بچه در بخش آموزش و پرورش تعریف کرده با این هدف که آنها را در مسیری قرار دهد که همه نوع امکان برای تحصیل آنها فراهم شود. تحصیل نه با شیوه رایج آموزش و پرورش، هم آموزش است و هم کارآفرینی؛ به این معنی که در کنار آموزش و پرورش، کارگاه‌هایی درست کردند و فی‌المثل با ایران خودرو قرارداد بستند؛ تجهیزات موتور پراید را برای بچه‌ها آوردند و به یکسری از آنها که گرایش مکانیک دارند مکانیکی یاد دادند. طوری شده که آنها از این طریق هم هزینه زندگی را می‌گذرانند و هم درس می‌خوانند حالا یا مکانیکی یا جوشکاری و نجاری. به جای اینکه بچه‌ها سر چهارراه‌ها شیشه پاک کنند یا آدامس بفروشند؛ هم کار می‌کنند هم درس می‌خوانند. شما نگاه کنید، ببینید چقدر این الگوی درستی است! به جای اینکه این بچه‌ها را بترسانی و فقط غذا بدهی و لباسی به تن آنها بپوشانی، به آنها زیر نظر مدرسه کار یاد می‌دهند (کاملا زیر نظر مدرسه و با نظارت کارآفرینان نه اینکه در کارخانه‌ها که متعلق به بچه‌ها نیست کار کنند). باور کنید اگر بستر چنین چیزی برای بچه‌ها در دوره دوازده ساله فراهم شود آنها مسیر زندگی خود را پیدا می‌کنند. می‌خواهم بگویم همین که آنها درس بخوانند و مسائل را یاد بگیرند ذهن آنها نسبت به پیرامون باز می‌شود و در مسیر درست قرار می‌گیرند و می‌توانند درست زندگی کنند اما اگر درس نخوانند و ارتزاق فکری آنها از خیابان تامین شود، متاسفانه آسیب‌های جدی این بچه‌ها را تهدید می‌کند و سوءاستفاده‌های فراوانی از این بچه‌ها می‌شود.

که تعرض یک نمونه از آن است.

متاسفانه به شکل فراوان و دردناکی از این بچه‌ها سوءاستفاده می‌شود از فروش مواد مخدر بگیر تا سرقت و سوءاستفاده‌های فراوان جنسی و انواع اقسام آسیب‌های دیگر. زمینه زندگی آنها طوری است که به سرعت در معرض تهدید‌های وحشتناک قرار می‌گیرند (جدای از مشکلاتی که برای کار کردن دارند) باید برای این ایده یک تشکیلاتی به وجود بیاید به عنوان مثال بهزیستی یا سازمان‌های دیگر باید برای این بچه‌ها کاری کنند، همین وزارت کشور برای بحث آسیب‌های اجتماعی در سال میلیاردها بودجه می‌گیرد یا خیلی از سازمان‌های دیگر از این بودجه‌ها دارند اما چرا نباید این بودجه‌ها روی مراقبت از بچه‌های کار متمرکز شود؟ واقعا می‌گویم بخشی از این بودجه‌ها هرز می‌رود و همین‌طور الکی صرف می‌شود. خیرات می‌کنند من نمی‌خواهم فعالیت خیریه‌ها را زیر سوال ببرم، اما می‌خواهم بگویم به جای ماهی دادن ماهیگیری یاد بدهیم که خیلی بهتر است. همه نهادها و سازمان‌ها می‌خواهند به مردم کمک کنند آخر اینکه نشد این کمک تا جایی جواب می‌دهد بعد دیگر به آن کمک عادت می‌کنند باید به کودکان کار و افراد نیازمند راه نشان دهیم و مسیر را برای آنها هموار کنیم تا در ادامه مسیر درست قرار بگیرند. متاسفانه من مشکل را از جایی می‌دانم که با توجه به بودجه‌ای که وجود دارد برنامه‌ای برای این بچه‌ها وجود ندارد باید سازمان و تشکیلاتی مسوولیت را به عهده بگیرد و بگوید ما برنامه بیست ساله می‌گذاریم تا کودکان خیابانی را جمع‌آوری کنیم در پوشش آموزشی حمایتی تا پایان دیپلم یا دانشگاه قرار بگیرند. جهت اطلاع شما بگویم کمک هزینه تحصیلاتی چهار نوجوان فیلم «خورشید» را با کمک بعضی تشکیلات سینمایی نظیر فیلیمو متقبل شدیم یعنی هزینه تحصیلات آنها را تا پایان دیپلم یا دانشگاه به عهده گرفتیم و معتقدم این حداقل کاری است در راستای مسوولیت اجتماعی برای این بچه‌ها می‌توانیم انجام دهیم تا دیگر کار نکنند و با خیال راحت درس خود را بخوانند. شما فکر کنید اگر NGO‌ها و تشکیلات بزرگی پای کار بیایند چه خروجی و چه ظرفیت بزرگی ظرف ۱۰ سال آینده به وجود می‌آید و چه پس‌انداز خوبی برای کشور می‌شود.

به هر جهت باید توجه کرد که اگر از این بچه‌ها در این سنین پایین حمایتی صورت نگیرد و آنها در محیط‌های خیابانی رشد کنند چند وقت دیگر جای‌شان در دارالتادیب خواهد بود و بعد از آنجا به زندان‌های بزرگسالان می‌روند و در مرحله بعد جرایم بزرگ از همین قشر بروز می‌کند.

دقیقا و راه برون‌رفتی نه برای آنها و نه برای ما وجود ندارد. متاسفانه نهادها و سازمان‌هایی هم که از بودجه‌های بالا برخوردار هستند نگاه‌شان به این مقوله بسیار سطحی و روزمره است. سازمان‌های حمایت از کودکان سرمایه‌های خوبی به آنها تزریق می‌شود ولی چون ساز و کار و برنامه‌ریزی درستی در این سازمان‌ها وجود ندارد، این بودجه‌ها هرز می‌رود، مثل همه‌ چیزهای دیگر در این کشور که با سطحی‌نگری پیش می‌رود و افق درازمدتی برای امورات کشور نیست. همیشه گفته‌ایم برای انسان‌سازی باید زمان گذاشته شود، فرهنگ حوزه‌ای نیست که به یک سال و دو سال مربوط شود. فرهنگ ریشه و نهال است که باید از آن مراقبت کرد تا به درخت تنومند تبدیل شود. نباید آن را به امان خدا رها کرد و لذا می‌طلبد کار درست و حسابی در این جهت انجام شود.

بحثی هم که این وسط به وجود می‌آید، نقش مردم جامعه در قبال این بچه‌هاست؛ اینکه مردم با نگاه دلسوزانه‌تری به این کودکان توجه کنند ولی از طرفی آنقدر تعداد این کودکان زیاد است که این امر خودش بازدارنده می‌شود.

به نکته مهمی اشاره کردید. من معتقدم خیلی از مسائل فراتر از دولت‌هاست اتفاقا من فیلم را بر مبنای مسوولیت اجتماعی ساختم اینکه مردم نسبت به این مسائل توجه بیشتری داشته باشند. یکسری از مسائل در کشور است که مردم باید در آن مشارکت داشته باشند و نسبت به این بچه‌ها احساس مسوولیت کنند نباید فقط مسوولیت به دولت‌ها واگذار شود. بعضی وقت‌ها خودمان با بچه‌ای که سر چهارراه می‌ایستد با یک نگاه قهرآمیز با آنها برخورد می‌کنیم (همان‌طور که اشاره کردید چاره‌ای هم نیست چون تعدادشان آنقدر زیاد است) یا از کنارش رد می‌شویم و خیلی خیلی هم که ناراحت شویم پولی به آنها می‌دهیم تا از شر آنها خلاص شویم. من می‌خواهم بگویم با نگاه مسوولانه‌تر اجتماعی با این مقوله برخورد کنیم .

چگونه و از چه راهی؟

البته که باید مراکزی وجود داشته باشد تا مردم بتوانند به این مراکز کمک کنند مثل مدرسه صبح رویش که با کمک‌های مردمی اداره می‌شود. هدف من از ساخت این فیلم این بود که مشارکت اجتماعی را بالا ببریم و پویش‌هایی راه بیندازیم تا مدرسه ساخته شود نه فقط اسکلت مدرسه بلکه با این نگاه که مردم و ان‌جی‌یوها در این مورد به خصوص مشارکت کنند تا در کل کشور حداقل صد مدرسه ساخته شود تا بچه‌ها زیر پوشش این مدارس قرار بگیرند با شیوه تدریس و آموزش و پرورشی که این مدارس ارایه می‌دهند. وقتی خود مردم به این مدارس کمک کنند ان‌شاءالله ظرف ده سال آینده این بچه‌ها به آدم‌های موفق، تحصیلکرده و حداقل کارآفرین تبدیل می‌شوند و از شر خیابان و کارهای خلاف نجات پیدا می‌کنند، چون به سرعت و به چشم زدنی بزرگ می‌شوند و اگر دقت نداشته باشیم هر کدام آنها قابلیت تبدیل شدن به بمب متحرک و جانی شدن را دارند. از قاچاقچی گرفته تا گروه‌های نوظهور داعش از همین آدم‌های سرخورده و افرادی که شیوه‌های درستی از زندگی ندارند، انتخاب می‌شوند. سرمایه به این بزرگی را چرا از دست بدهیم؟ من معتقدم می‌شود کارهای بزرگی کرد سخت هم نیست همتی می‌خواهد مردم ما هم که همیشه ثابت کردند پای کار هستند منتهای مراتب باید راه وجود داشته باشد تا مردم مشارکت کنند. می‌خواهم بگویم برای فیلم «خورشید» آرزوهای بزرگی داشتیم که متاسفانه اکران آن با کرونا همزمان شد. پویش‌هایی می‌خواستیم راه‌اندازی کنیم که همچنان به دنبال آن هستیم و امید داریم مثمرثمر باشند.

برگردیم به موضوع فیلم، تاکید بر توانمندی‌های شگفت‌انگیز کودکان کار و تزریق روحیه خودباوری به آنها یکی از ویژگی‌های فیلم «خورشید» است که البته این خصیصه در «بچه‌های آسمان» و «آواز گنجشک‌ها» هم درخشان بود و بار دیگر در «خورشید» جلوه کرد. شما از کودکان کار قهرمان‌های کوچکی ساختید و در آثارتان هیچ ‌وقت این طبقه را توسری خور و تسلیم شده و بی‌هویت نشان نداده‌اید. چرا؟

اساسا هیچ‌وقت به خودم این اجازه را نمی‌دهم که چنین نگاهی به انسان داشته باشم. معتقدم شأن و منزلت انسان بسیار فراتر و بالاتر از این بحث‌ها و حرف‌هاست. اما در این فیلم این ایده اصلی فیلم بود که بچه‌های داستان ما گنج هستند، چراکه این گنج را به شکل شهودی کشف کردیم روح‌الله زمانی خودش می‌گوید که تا دیروز قلیون می‌کشیدم اما امروز کتاب می‌خوانم، این نگاه پیام فیلم است. خودش به من گفت: «آقای مجیدی اگر این فیلم نبود من اعتیاد پیدا کرده بودم» و از این فراتر؛ مدیر مدرسه او (روح‌الله کودک کار بود اما در مدرسه درس می‌خواند) به من گفت که از دست او عاصی بودیم برای اینکه کودک ناهنجاری در مدرسه بود و او را دو، سه بار از مدرسه بیرون کرده بودند. مدیر مدرسه می‌گفت اگر او روزی از مدرسه برود شیرینی بین بچه‌ها پخش می‌کند. وقتی درباره بازی او شنید باورش نمی‌شد و نمی‌دانستند که او چه نبوغی دارد. وقتی می‌گویند او ناهنجار است، چرا ناهنجار است. یکی از ضعف‌های نظام آموزشی کشور ما این است وقتی کودکی بیش از حد فعالیت دارد به او می‌گویند بیش‌فعال است، ولی نمی‌دانند چرا بیش‌فعال است و نمی‌خواهند بفهمند که شاید این بیش‌فعالی او برای این است که او نبوغ و استعداد بی‌نظیری دارد که نمی‌توانید پیدا کنید و کشف نمی‌شود و فقط استعداد او را سرکوب می‌کنید و مدام می‌گویید جدول ضرب حل کند. نبوغ او آنقدر زیاد است که فرصت ظهور ندارد در شکل دیگری شکل ناهنجار به خود می‌گیرد.

انصافا پدیده فیلم «خورشید» بود.

واقعا روح‌الله درخشان بود.این‌طور بگویم که همان ماه اول تفاوت لنز‌ها را تشخیص می‌داد و از بهمنش می‌پرسید که در این سکانس لنز دوربین چیست؟ کلوزآپ است یا مدیوم که متناسب آن بازی کند. این عجیب نیست برای یک نابازیگر آن هم کودک کار. (توهین نباشد) اما بعضی هنرپیشه‌های حرفه‌ای هم تفاوت لنز را نمی‌دانند و باید زمان بگذرد تا تشخیص دهند. روح‌الله بازی در لانگ‌شات را می‌دانست فهم او برای بازیگری بی‌‌نظیر است نمونه‌اش را هم دیدیم که جایزه ویژه ونیز مارچلو ماسترویانی (پدیده نوظهور) را دریافت کرد. دقت کنیم که خیلی از بازیگران بزرگ دنیا در ابتدای مسیر این جایزه را دریافت کردند. خب این همان گنج‌هایی است که در خیابان هستند و ما به آن اصلا توجه نمی‌کنیم. خودش می‌گوید آقای مجیدی اگر فیلم شما نبود معتاد می‌شدم. معتقدم از این بچه‌ها کم نداریم. مهدی دوست روح‌الله الان تئاتر کار می‌کند که وقتی شنیدم غروری به من دست می‌دهد، بچه‌ای که در اسلامشهر و در شرایط سختی زندگی می‌کرد. نبوغ‌های جامعه که راه برای‌شان باز شود به پیشرفت‌های عالی می‌رسند. یا بچه‌های افغان هم همین‌طور در این مملکت زندگی می‌کنند چه خوب که ما از جامعه افغانی بتوانیم پرورش دهیم به درد مملکت ما می‌خورند برای کشور خودشان هم مفید واقع می‌شوند. یقین دارم شمیلا آدم بسیار بزرگی می‌شود استعداد درخشانی تحت عنوان کودکان کار که از آنها غفلت می‌کنیم در حالی که آنها گنج‌هایی هستند در همه حوزه‌ها و سر چهارراه‌ها و خیابان‌ها به آنها توجه نمی‌کنیم. بچه‌های فیلم من آدم‌های تسلیمی نیستند. البته بخشی به چالش‌هایی است که خودم در دوران کودکی با آن مواجه بودم سختی و رنج ولی در کنارش امید و تلاش و مبارزه برای بهتر بودن و بهتر شدن بچه‌هاست .

این بچه‌ها به واسطه سختی که متحمل می‌شوند قدر عافیت را هم خوب می‌دانند.

دقیقا، چون سختی کشیدند قدر راحتی را می‌دانند. آنها خیلی خیلی جلوتر از سن خود می‌فهمند و از آنجایی که طعم سختی و محرومیت‌ها را چشیدند وقتی نعمتی به آنها رجوع کند قدرش را بی‌نهایت می‌دانند. یک خودکار یا مداد به آنها بدهید، می‌دانند چگونه از آن مراقبت کنند و قدرش را می‌دانند ولی همین خودکار را به بچه معمولی بدهید حتی از آن استفاده هم نمی‌کند. این بچه‌ها یاد گرفتند حق خود را بگیرند و برای آن راه مبارزه کنند.

اگر آنها را از در به درون راه نمی‌دهند، از دیوار داخل می‌شوند و جالب اینکه در فیلم این روش را به معلمان خود هم آموزش می‌دهند.

چون هدفمند و برای کارشان هدف دارند از راه دیگر می‌‌آیند. چیزی که من از این بچه‌ها می‌دانم خیلی عجیب است. باور کنید آنها عجیب جلوتر از سن‌شان می‌فهمند. ولی آواره بودن این بچه‌ها خیلی خطرناک است وقتی هویت از آنها گرفته شود شخصیت از آنها گرفته شود همه ‌چیز آنها از بین می‌رود.شما نگاه کنید چگونه سر چهارراه‌ها تحقیر می‌شوند هر کاری می‌کنند تا پول را بگیرند. اگر مسوولان به آنها هویت بدهند آنها خودشان را بشناسند قطعا آدم‌های بزرگی می‌شوند. آنها از کف خیابان آمدند و یک دانشگاه مردم‌شناسی را کاملا گذرانده‌اند در نتیجه از سن خود بسیار فراتر می‌فهمند. یعنی یک کودک هفت ساله کار به اندازه یک جوان هفده ساله می‌فهمد. شما نگاه کنید بنیاد مستضعفان روی دریای ثروت خوابیده سوال من این است شما برای مردم چه می‌کنید؟ جهت اطلاع به شما بگویم که در سال بخش عظیمی از درآمدشان برای تامین لباس و پوشاک مستضعفان خرج می‌شود ولی همان بحث ماهی دادن به مردم است و نه ماهیگیری. بنیاد مستضعفان مثال است تعداد این سازمان‌ها بسیار زیاد است که میلیارد پول خرد آنها به شمار می‌رود.

در نتیحه ما با این رویکرد که آنها گنج‌هایی ارزشمند هستند به آنها نگاه کردیم و واقعیت را هم گفتیم.

انتقادی که از طرف بعضی منتقدان مطرح بود اینکه چرا روی مشکلات این کودکان بیشتر تمرکز نکردید؟

ریز شدن در مشکلات آنها و نشان دادن سیاهی‌ها فضیلت نبود، چون بیشتر تحقیر کردن آنهاست. در حالی که من می‌خواستم آنها را بچه‌های کنشگر نشان دهم که تسلیم نمی‌شوند و برای خواسته‌شان ولو کار خلاف مبارزه می‌کنند هدف اصلی من توانمند نشان دادن آنها بود آن‌قدر استعداد دارند که می‌توانند کارهای بزرگی کنند و روزی به انسان‌های بزرگ تبدیل شوند چون از چیزی نمی‌ترسند. کودک کار را بدتر از آنچه هست نشان دادن ظلم به اوست ما به برتر بودن آنها اشاره کردیم. با تاکید می‌گویم که شعار ندادیم واقعیت را به مردم نشان دادیم. شمیلا از ۶ سالگی کار می‌کند. محل سکونت او دروازه غار است؛ جایی که وقتی هوا تاریک شود ترسناک است و در آن منطقه مردم اسلحه دارند. ما وقتی در روز برای تحقیق به آن منطقه رفتیم چند نفر همراه ما می‌آمدند شما درنظر بگیر بچه ۷، ۸ ساله شب ساعت ۱۰ که کارش در مترو تمام می‌شود از خیابان‌های دروازه غار به خانه می‌رود و چه آسیب روحی را تحمل می‌کند. معتقدم جامعه این بچه‌ها را آدم‌های بی‌رحم بار می‌آورد که اگر الان به کمک آنها نرویم پس فردا سر چهار‌ راه‌ها یقه ما را می‌گیرند. معتقدم ما در این فیلم به کودکان کار نگاه دلسوزانه‌ای نداشتیم. خورشید را به گونه‌ای ساختیم که هر کسی آن را دید به این بچه‌ها احترام بگذارد و از سر ترحم نگاه نکند.

شما سال‌های دور برای ورود فیلم‌های سطحی هشدار داده بودید با این عنوان که «صدای پای ابتذال می‌آید»، خیلی‌ها زنگ پایان فیلم «خورشید» را و اینکه صاحب مدرسه حکم به تخلیه آن را صادر می‌کند یک نوع هشدار بر عدم حمایت از این کودکان تلقی کردند، موافقید؟

هم اخطار هم امید. وقتی علی زنگ می‌زند این یعنی برگردید و به حضور در مدرسه امیدوار باشید ولی جنبه هشدار آن خیلی قوی‌تر است اینکه اگر به این کودکان توجه نکنیم تبدیل به ناهنجارهایی می‌شوند که بسیار خطرناک هستند. در آینده کشور چه خسارت‌هایی باید بابت آنها بدهد و چه آسیب‌هایی به آدم‌های مختلف می‌زند. زنجیره تخلفاتی که توسط این افراد در بزرگسالی درست می‌شود بسیاری از جرایم کشور (فارغ از مسائل اقتصادی) را به وجود می‌آورند در حال حاضر هم که شرایط اقتصادی ملتهب است و سفره مردم هر روز کوچک و کوچک‌تر می‌شود و این افراد به سطح شهر می‌آیند و کارهای سیاه و خلاف می‌کنند ما البته در کوچه و خیابان ظاهر آنها را می‌بینیم بلاهایی که در کارگاه‌های زیرزمینی بر سر این بچه‌ها می‌آید و چه اتفاقات ناگواری که بر آنها روی می‌دهد ما از آن خبر نداریم. مجموعه این عوامل شخصیت و روح و روان بچه‌ها را می‌شکند و آنها به سرطان روحی در جامعه تبدیل می‌شوند و تهدیدی برای کشور هستند. برای فیلم خورشید دو ماه در کلانتری منطقه فلاح تحقیق می‌کردم متوجه شدم در این منطقه ریشه تمام مشکلات زن و شوهرها و اختلافات خانواده‌ها، قتل‌های نوامیس، دعواها مربوط به بچه‌های کار و درست تربیت نشدن آنهاست. چه سرمایه‌های گرانقدری که به هرز رفتند و چه آسیب‌هایی که به کشور وارد می‌شود. در حالی که پیشگیری از این اتفاقات به مراتب هزینه کمتری برای کشور دارد. متاسفانه همان‌طور که در ابتدای صحبتم گفتم افق روشن و درازمدتی برای برنامه‌ریزی فرهنگی در کشور وجود ندارد.

چون اساسا به اذعان بسیاری از هنرمندان و سینماگران، فرهنگ دغدغه مسوولان نیست و از این موضوع بسیار نالان هستند.

اساسا فرهنگ عنصر دست چندم برای مسوولان به حساب می‌آید، از آنجایی که همه مسائل ما آغشته به سیاست است معتقدم مسوولان هیچ‌وقت به کشور و مردم فکر نکردند و نگاه ملی هیچ‌وقت در کشور وجود نداشته. به نظر من فارغ از گروه و جناح و دسته و چپ و راست؛ مهم این است که کشور ساخته شود. همه ما، متعلق به این جامعه هستیم باید کمک کنیم جامعه ساخته شود متاسفانه باید اذعان داشت که نگاه در همه جریان‌های کشور این‌گونه است که اگر قرار است من نباشم پس به جهنم، هر اتفاقی که می‌خواهد بیفتد، شما نگاه کنید تخریبی که در مناظره‌ها صورت گرفت شگفت‌انگیز بود.

در جریان مناظره‌ها قرار داشتید و این برنامه‌ها را تماشا می‌کردید؟

افسردگی می‌گرفتم این صحنه‌ها را می‌دیدم. با خودم می‌گفتم شما که مسوولان تراز اول کشور هستید این‌گونه همدیگر را افشا می‌کنید چه توقعی از مردم داریم؟ چه حس ناامیدی را بین مردم به وجود می‌آورید؟

یعنی واقعا کسی کار خوبی در این کشور نکرده؟ چرا حداقل کمی کارهای خوب همدیگر را نمی‌گویید؟ چرا مردم را این‌گونه ناامید می‌کنید؟ همه دزد هستند و همه ناتوان بودند. با خودم فکر می‌کردم ما در چه مملکتی زندگی می‌کنیم و دوست داشتم از تک تک آنها بپرسم یعنی و واقعا این جایگاه آن‌قدر ارزش دارد که یک ملت را تخریب و ارزش کشور را نابود و هشتاد میلیون مردم را ناامید می‌کنید؟ فقط برای اینکه قدرت را در دست بگیرید حاضرید همه‌ چیز را خراب کنید؟ خب برادر من ۴ سال دیگر کسی دیگر شما را تخریب می‌کند. طوری صحبت می‌کردند همه دزد بودند همه خیانت کردند. از این حجم بی‌توجهی و بی‌مسوولیتی متعجب می‌شدم. من معتقدم یکی، دو نفر از نامزدها روزی باید جوابگو باشند. من اینجا قصد حمایت از هیچ کس را ندارم. ولی روی صحبتم با همه این آقایان است. وقتی این‌گونه کشور را تخریب می‌کردید یک دقیقه فکر نکردید که مردم عادی درباره این حرف‌های شما چه فکری می‌کنند؟ آن کارگر ساده در خانه خود این تصاویر را می‌بیند فکر می‌کند در چه زمینی زندگی می‌کند که سردمداران آن همه دزد هستند و همه خیانت می‌کنند آخر این چه تخم نفاقی است که بین مردم پخش می‌کنید؟

آقایی که شما که بچه خودتان را به غرب فرستادید و همه شما آقایان بچه‌های شما که ایران نیستند؛ شما اصلا به بچه‌های کار فکر می‌کنید؟ حداقل کمی با مسوولیت حرف بزنید آقایان تخریب کردن که کاری ندارد ظرف یک دقیقه همه‌ چیز را می‌توان خراب کرد. یک ساختمان را ظرف چند ساعت منهدم می‌کند ولی ساختن یک طبقه آن کار سختی است.

نکته‌ای که وجود دارد اینکه از کجا معلوم که صحبت‌های‌شان راست باشد؟

فقط و فقط برای کسب منافع حاضر هستند هشتاد میلیون را ناامید و همه ‌چیز را تخریب کنند. روی صحبتم با همه این آقایان است که با این حرف‌ها در مناظره‌ها از دم به مردم و ملت خیانت کردند یعنی واقعا هیچ اتفاق خوبی در چهار سال گذشته در این کشور نیفتاده من کاری به انعکاس جهانی این صحبت‌ها ندارم که چه خوراکی به آنها داده شد و چه آبی به آسیاب دشمن ریخته شد من از ملت ایران حرف می‌زنم که شما آقایان برای اینکه به اهداف‌تان برسید نامردی کردید. اینکه نشد یک مقدار هم انصاف خوب است و کاش دل‌تان برای مردم بسوزد ولی در عمل می‌بینیم که این‌گونه نیست.

نظرتان در مورد انتخاب آقای رییسی چیست؟

حرفم فراتر از این حرف‌هاست. فراتر از بحث آقای رییسی است. من می‌گویم نگاه ملی به مسائل کشور داشته باشیم. نگاهی که در هر شرایط به فکر هویت ملی و مردم و کشور باشد تا زمانی که این‌گونه نباشد آسیب زننده است؛ همه می‌گویند ما به فکر مردم هستیم ولی مردم را گروگان می‌گیرند برای رای گرفتن. معتقدم مردم خسته و ناامید هستند. مردم احتیاج به امید دارند. در این شرایط روحی خستگی مردم چقدر از ناامیدی حرف می‌زنید، چقدر سیاهی آخر، چقدر تلخی. سر مردم را شیره نمالید ما که می‌دانیم منش شما علی‌وار نیست.

بازوی اجرایی شما در این فیلم جوانان سینما بودند (از تهیه‌کننده تا فیلمبردار و طراح صحنه و سناریست) که در فیلم‌های دیگر اولویت با حرفه‌ای‌های بیشتری بود.

اول بگویم که همکاری با این تیم بسیار تجربه خوبی برایم بود، ولی همان‌طور که می‌دانید نزدیک به ۱۰ سال از بدنه سینمای ایران فاصله گرفته بودم و دور بودم (هفت سال ساخت فیلم پیامبر، بیشتر از دو سال هم در هند). وقتی دوباره به سینمای اجتماعی برگشتم باتوجه به اهمیت موضوع احساس کردم نیاز به تیم جوان‌تری دارم. من از نسل آنالوگ بودم و به دوران سینمای دیجیتال آمده بودم. دوست داشتم در این مسیر از جوانان خلاقی که تجربه خوبی دارند استفاده کنم. از هومن بهمنش استفاده کردم که از نظر من بهترین فیلمبردار سینمای ایران است (با جسارت این نکته را می‌گویم و با احترام به تمام فیلمبرداران سینمای ایران) نه تنها در فیلمبرداری که او پدیده‌ای است برای خودش، بارقه‌های استعداد و ظرفیت و توانایی درخشان او را در سال‌های آینده قطعا مشاهده خواهید کرد. با نیما جاویدی همکاری کردم که دو آثار قبلی او را دیده بودم و زاویه نگاه او را دوست داشتم با تماشای فیلم‌های او، با خودم گفتم روزی که برگشتم به عرصه فیلمنامه‌نویسی حتما از نیما استفاده می‌کنم ضمن اینکه با او رفاقتی هم داشتم (قبلا هم با هم کار کرده بودیم). ۶، ۷ ماه با هم روی سناریوی «خورشید» کار کردیم و بعد کیوان مقدم به گروه ما اضافه شد. او هم بسیار استعداد خوبی در طراحی صحنه و معماری است و با توجه به تجربیات خوبی که با فیلم‌های فرهادی داشت و فیلم تختی هم کار آخر او تجربه بسیار سخت و طراحی زیبایی بود در این فیلم هم کنار ما بود. تمام تونل‌های فیلم غیر از ۵درصد که سی‌جی‌ای بود صددرصد ساخته شده بود و ما نزدیک به ۴۰ یا ۵۰ روز در یک سوله بزرگ فیلمبرداری داشتیم. قطعا حضور یک تیم جوان بسیار موثر بود. محمد عسگری امیر بنان و… انتخاب‌ها کاملا آگاهانه بود تا از انرژی و تجربه جوانان و همین‌طور روحیه جوانانه و جنگنده بودن آنها استفاده کنیم به هر جهت بپذیریم کار خیابانی بسیار سخت و طاقت‌فرساست. معتقدم تیم جوان موتور محرک خوبی برای ساخت این فیلم بود.

به‌رغم اینکه از حضور جوانان در فیلم‌تان بهره بردید اما وقتی با کیوان مقدم صحبت می‌کردم معتقد بود حضور شما در کنارشان غنیمت بود.

این را بگویم که من بنا ندارم هیچ‌وقت پیر شوم (می‌خندد) در کار منظورم است. ساعت ۶ صبح سر صحنه هستم. هر فیلمی که می‌سازم فکر می‌کنم اولین و آخرین فیلم است، مدام می‌ترسم و نگرانم واقعا انگار فیلم اولم را می‌سازم. انگار «بدوک» را می‌سازم. این نکات را می‌گویم فکر نکنید تواضع است خیر واقعا می‌گویم چون معتقدم هنر قله و پایانی ندارد. باید مدام یاد بگیریم و این یاد گرفتن است که خلاقیت شما را رو می‌کند. از حضور یکسری از بچه‌ها الهام می‌گیرم و هیچ ابایی ندارم این را بگویم، این را یک بده بستان می‌دانم. وقتی با بزرگانی مثل استرارو کار می‌کنم این را بیشتر می‌فهمم. استرارو ۷۳ سال سن دارد، اما انگار در طول فیلمبرداری ۳۰ ساله است و همین‌جور مدام کار می‌کرد، اصلا لحظه‌ای نمی‌نشست. زمانی می‌نشست که پلان را بگیریم. وقتی به آقای استرارو در مواردی پیشنهاد می‌دادم آقای استرارو از من تشکر می‌کرد که مرسی این را به من گفتی، در حالی که من به او می‌گفتم من دارم از تو یاد می‌گیرم. ما همیشه در حال یاد گرفتنیم. وقتی نظر جدیدی می‌دهند چرا استفاده نکنم، چرا نگویم؟

متاسفانه خیلی از جوانان فیلمساز این‌گونه نیستند و نوع نگاه شما را ندارند.

خودشان ضرر می‌کنند. وقتی انتهای فیلم می‌نویسند (فیلمی از …) غوره نشده می‌خواهند مویز شوند. قاعده بازی ادب داشتن است. به نظر من نگاه در کار هنری و ساحت آن، آدابی دارد که باید رعایت شود. همان‌طور که عبادت آدابی دارد. حضور قلب خیلی در کار مهم است. باید در کار هنری پاکیزه باشید خلق اثر هنری همین است. منم منم اول از همه پدر خودت را در می‌آورد باید شاگردی کنی تا بتوانی یاد بگیری.

از بازیگران فیلم هم صحبت کنیم، در کنار علی نصیریان، جواد عزتی نقش را متفاوت و باورپذیر بازی کرد.

ما از قبل خیلی به بازیگران فیلم فکر کرده بودیم. جواد عزتی خیلی توانمند است. جزو معدود بازیگران سینمای ایران است که توانمندی زیادی دارد. معتقدم هنوز ظرفیت جواد عزتی در سینمای ایران کشف نشده. جواد عزتی طوری در این فیلم بازی می‌کرد که انگار نابازیگر است.

آقای مجیدی موضوع فیلم «خورشید» مشمول مرور زمان نمی‌شد و اتفاقا داستان جهانشمولی دارد، چرا با این وضعیت شیوع بیماری و شرایط ملتهبی که سینماها در یک سال اخیر دارند به اکران تن دادید؟

به هر شکل باید فیلم اکران می‌شد و در عید نوروز وضعیت تقریبا مناسب بود. البته امیدوار بودیم شرایط کرونا بهتر شود ولی به هر جهت نسبت به فیلم‌های دیگر در گیشه توفیق بهتری داشته. به پلتفرم‌ها خیلی امیدواریم چون در این مدیوم بیشتر دیده می‌شوند. هر چند پرده سینما چیز دیگری است هم به لحاظ هنری و هم زحماتی که بچه‌ها در پشت صحنه متقبل شدند. باید ارزش‌های کار روی پرده دیده می‌شد. فیلمبرداری هومن بهمنش بی‌نظیر است. بخش‌های تونل را همچون نقاشی زیبا می‌دانم. ولی به هر جهت مهم پیام این فیلم است که به گوش مردم رسیده و بعد از جشنواره ونیز بازخوردهای خیلی خوبی از مردم گرفتیم.

یکی از نکاتی که درباره فیلم «خورشید» مطرح است اینکه نتوانست به بخش نهایی جایزه اسکار راه پیدا کند، تحلیل شما در این باره چیست؟

البته امسال انتقادات زیادی به عملکرد اسکار وارد بود. بخشی به قسمت مربوط می‌شود، بخشی به سیاست وابسته است، بخشی هم شانس را دخیل می‌دانم. به هر جهت «خورشید» جزو ۱۵ فیلم پذیرفته شده بالا رفت. امید زیاد بود که جزو ۵ فیلم کاندیدا باشد ولی درنهایت نشد. مناسبات زیادی آن وسط وجود دارد که فیلم پذیرفته نشد. اگر در اسکار انتخاب می‌شد هم برای خودم و هم سینمای ایران اتفاق خوبی بود. ولی تا اینجایی که کرونا زندگی و کار را فلج کرده، فیلم به تنهایی خودش توفیقات زیادی کسب کرده اگر کرونا نبود برنامه‌های زیادی داشتیم. خیلی‌ها فروش ۳۰ میلیارد تومانی را برای آن پیش‌بینی کرده بودند. الان بعد از حدود ۶ هفته اکران در وضعیت کم‌رونق سینما بالای یک میلیارد فروش داشته و این نشان می‌دهد که این فیلم در وضعیت عادی ظرفیت بسیار بالایی داشته و می‌توانست فروش قابل‌توجهی داشته باشد.

در حال حاضر چه می‌کنید؟

سال ۲۰۱۸ توافقنامه‌ای را با سینمای چین امضا کردیم برای ساخت یک فیلم کودک. متاسفانه به کرونا خورد و این پروژه به تاخیر افتاد، به احتمال زیاد امسال سر این پروژه هستم. دلم می‌خواهد مسیری در سینمای چین باز کنیم. ترنول مالی سینمای چین سالی ۱۴ هزار میلیارد دلار است و سهم سینمای ایران زیر صفر است. این است که می‌گویم زیرساخت سینمای ایران اشکال دارد و کسی کار نکرده. بحث مارکتینگ را اصلا جدی نگرفتیم. کشورهای آسیا و منطقه را می‌توانستیم دعوت کنیم کاری که ترکیه با سریال‌سازی می‌کند و آثار تخریبی زیادی هم دارد. این نشان می‌دهد که ما نگاه به رویکرد بازار نداشتیم. هند که با چین مشکلات سیاسی دارند، توانسته ۷ تا ۸درصد سینمای چین را از ۱۴ میلیارد دلار بگیرد. سهم امریکا ۳۵درصد بوده که این سهم را به ۲۰درصد رساندند؛ هر قدر سهم امریکا در این میان کمتر باشد به نفع کشورهای مختلف می‌شود. اروپا ۱۵درصد از سینمای چین دارد. سینمای چین خودش ۳۰درصد سهم دارد این درحالی است که ما هیچ سهمی نداریم. اگر بتوانیم در سینمای چین فیلم تولید و اکران کنیم حتی یک درصد سینمای چین را بگیریم چه توفانی در سینمای ایران به‌پا می‌شود. ۳۰، ۴۰ میلیون دلار از چین می‌توانیم وارد کنیم هم رونق به سینمای ایران وارد می‌شودو هم صنعت سینمای ایران دگرگون می‌شود. آن چیزی که در سینمای ایران اهمیت دارد این است که سینمای ما جواب گیشه را نخواهد داد چه به لحاظ ظرفیت سالن و چه به لحاظ زیرساخت‌ها که مردم نمی‌توانند به سینما فکر کنند آن‌قدر ثمن دارند به یاسمن نمی‌رسند اساسا تا بازار پیدا نکنیم نمی‌توانیم بقای سینما را تضمین کنیم، با این امید می‌خواهیم جاده ابریشم سینمایی در چین باز کنیم.

فیلم بعدی را در ایران چه زمانی می‌سازید؟

باید پر شوم تا فیلم بعدی را بسازم. وقتی یک فیلم می‌سازم تخلیه می‌شوم، احتیاج به بازنگری و تماشای جدید دارم و اینکه موضوع و سوژه‌ای که با آن ارتباط برقرار کنم. امیدوارم تا می‌توانم فیلم بسازم. در پایان می‌خواهم از این فرصت استفاده کنم که از همه عزیزانی که در ساخت این فیلم ما را یاری رساندند تشکر کنم. حضور امیر بنان در این فیلم خیلی قابل توجه بود، چراکه استعداد خوبی دارد. در حوزه تهیه‌کنندگی بچه‌هایی که دغدغه‌مند هستند و گیشه تنها مساله اصلی آنها نیست تاثیر خیلی خوبی در سینما دارند. این را بگویم به قول استرارو ما در یک فیلم گروه ارکستر هستیم اگر کسی فالش بزند همه‌چیز خراب می‌شود. فیلم «خورشید» گروه خوبی بودند که هر کدام بخشی از کار را گرفتند به خصوص بهمنش پدیده‌ای است. منتظر آقای بهمنش در سینمای ایران باشید تا سورپرایز شوید. همچنین از اعضای گروه ازجمله محمد عسگری عزیز، مهدی بدرلو که یکی از بهترین‌های تولید در سینمای ایران است، از علی سبزواری دوست قدیمی که سرپرستی گروه را برعهده داشت و حسن حسندوست تدوینگر و محمدرضا دلپاک صداگذار یاران همیشگی‌ام و رامین کوشا که یکی از پدیده‌های جدید موسیقی فیلم است تشکر ویژه می‌کنم.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها