تاریخ انتشار:1394/10/16 - 18:33 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 9207

خبر خاصی نیستسینما سینما – علی اناری: «خبر خاصی نیست»، دومین فیلم مصطفی شایسته بر پرده سینماها در حال اکران است.

نام برادران شایسته و مجموعه معظم تحت مدیریت‌شان یعنی «هدایت فیلم» به نوعی یادآور فیلم‌هایی است که نام هر کدام از آن‌ها برگی مهم از دفتر هزار رنگ سینمای ایران را رقم زده‌اند. آثاری چون مادر، جهان پهلوان تختی، روز باشکوه، رد پای گرگ، کانی‌مانگا، بوی کافور عطر یاس، بوتیک و حتی فیلمی خاص چون افعی. با نگاهی به این نام‌ها دلیل استدلال مصطفی شایسته برای ورود به حیطه کارگردانی را بیشتر درک می‌کنیم آنجا که می‌گوید: «ورودم به این عرصه برای فتح هیچ قله تازه‌ای نبود، چرا که من سقف این سینما را سال‌ها پیش با تهیه اثری چون مادر تجربه کرده‌ام.» و امروز این تهیه‌کننده قدیمی، با دومین فیلم خود یعنی «خبر خاصی نیست»، در قامت کارگردانی تازه نفس به چرخه اکران بازگشته تا برای دومین بار مصطفی شایسته کارگردان را در معرض قضاوت مخاطبان سینمای ایران قرار دهد، هرچند که خودش عقیده دارد فقط یک فیلم ساده و گرم ساخته و خبر خاص دیگری نیست!

** «هدایت فیلم» و برادران شایسته، در خاطر سینمادوستان ایرانی یادآور یک دفتر تهیه و تولید فیلم قدرتمند و حرفه‌ای با انبوهی از آثار خاطره‌ساز در کارنامه‌شان است. من قصد ندارم از دلایل‌تان برای ورورد به عرصه کارگردانی بپرسم چون قبلا و بعد از «من همسرش هستم» به این سوال به انحای مختلف جواب دادید. امروز شما دومین فیلم خودتان را ساختید که در آستانه اکران هم هست؛ می‌خواستم کمی در خصوص تفاوت این جایگاه‌ها – تهیه‌کنندگی و کارگردانی – از منظر یک تهیه‌کننده خیلی قدیمی و یک کارگردان تازه‌نفس، صحبت کنید. آیا حالا بیش از گذشته احساس یک خالق رو ندارید؟

طبیعتا وقتی آدم فیلم می‌سازد مثلا در بحث خلاقیت، این احساس بیشتر در کارگردانی وجود دارد. یکی از دلایلی که به اصطلاح در سوق دادن من به سوی کارگردانی تعیین کننده بود مستقل شدن فعالیتم در سینما بود. من با تهیه‌کنندگی تا جایی که می‌شد در سینما بالا رفت و پیش رفت، پیش رفتم؛ بعد از تهیه فیلم‌هایی مثل مادر و جهان پهلوان تختی و… در آنجا به چیزهایی که فکر می‌کردم لازم است دست پیدا کنم قبل از این که اصلا مسابقه و ماراتنی شروع بشود دست پیدا کردم. اما همیشه احساسم این بود فعالیتم در حیطه تهیه‌کنندگی، در آن بخشی که به تالیف و انتقال نقطه نظر شخصی آدم‌ها مربوط می‌شود ارضا کننده نیست. به هر حال در سینما مالک معنوی فیلم کارگردان است و من به عنوان تهیه‌کننده آدمی نبودم که بخواهم برای ارضا آن حس نقطه نظراتم را تحمیل کنم؛ البته از آن دست تهیه‌کننده‌هایی هم نبودم که کناری بنشینم و فقط نظاره‌گر باشم. این موضوع باعث شده بود که بالانس به هم بریزد. گاهی احساس می‌کردم شاید چیزی که من فکر می‌کنم نسبت به دید کارگردان درست‌تر است و گاهی هم این طور نبود، ولی همیشه فکر می‌کردم ارزش تجربه کردن دارد. در نهایت احساس کردم با زمینه‌های فکری که در وجودم هست اگر خودم فیلم بسازم در واقع استقلالم تکمیل می‌شود، چون تهیه‌کننده فیلم یا خودم هستم یا برادرم و با توجه به تجربیاتم در نوشتن فیلمنامه تا تدوین و اکران، به نوعی در همه چیز خودم دخالت مستقیم دارم. من می‌خواستم این مستقل بودن و کار سینمایی که زیاد متکی به حضور دیگران نباشد را تجربه کنم. در چنین شرایطی می‌توانم افرادی را برای بخش‌های مختلف پروژه انتخاب کنم که با هم راحت باشیم چون به این شکل استرس و دلواپسی بابت نتیجه کار به حداقل می‌رسد. در کل احساسم این است که مسیر جدید را از مسیر قبلی بیشتر دوست دارم که البته این نیز تکمیل کننده مسیر قبلی است.

مرحوم علی حاتمی و مصطفی شایسته، پشت صحنه «جهان پهلوان تختی»

مرحوم علی حاتمی و مصطفی شایسته، پشت صحنه «جهان پهلوان تختی»

** «خبر خاصی نیست» دومین فیلم شما در مقام کارگردان است و اگر بخواهیم آن را با «من همسرش هستم» مقایسه کنیم یا در کنار آن به تحلیلش بنشینیم، به نتایج مختلفی می‌توانیم برسیم که یکی از آن‌ها تایید علاقه شما به نوع خاصی از داستانگویی و روایت در سینماست. علاقه به روایت زندگی طبقه‌ای خاص. البته این که در دومین فیلم یک کارگردان بخواهیم به پیشگویی‌های‌ روشمند دست بزنیم و آینده او را بخوانیم شاید چندان کار درستی نباشد اما می‌شود این سوال را مطرح که آیا «خبر خاصی نیست» ادامه منطقی «من همسرش هستم» در سینمای مورد علاقه مصطفی شایسته است؟ و اینکه آیا مصطفی شایسته از آن دست کارگردان‌هایی است که قرار است روندی مشخص را در عرصه کارگردان و انتخاب داستان‌ها طی کند؟ کارگردانی که علاقه‌مند به موضوعات خاص است و اگه قرار بر اولویت‌بندی باشد او موضوعات اینچنینی را بر مثلا ساخت فیلم‌های اکشن، جنگی، کمدی و… ترجیح می‌دهد؟

بله درست است. من دوست دارم چیزی که بلد هستم یا قبل از بلد بودن می‌شناسم را بسازم. اگر در حیطه‌ای از ژانرهای سینمایی شناخت کافی نداشته باشم، ترجیح میدهم واردش نشوم. البته خیلی از ژانرها را می‌شناسم و اگر قصه خوبی از هر کدامشان به دستم رسید می‌سازم، اما فکر می‌کنم دیگر فرصتش را ندارم که بخواهم با ورود کردن به حیطه‌های ناشناخته سراغ آزمون و خطاهای اینچنینی بروم. در واقع اصل تمایلم بر این است نوعی از فیلم‌های سینمایی که دوستشان دارم را بسازم. من چیزهای پر ادعا و پر طمطراق را دوست ندارم و فیلم‌های ساده با موضوعات بدیهی که در اطراف ما و در جامعه اتفاق می‌افتد را بیشتر می‌پسندم. چیزهایی که شاید دیگران از کنار آن به سادگی بگذرند. این داستان‌ها را بیشتر از موضوعاتی چون سفر انسان به مریخ دوست دارم. فیلم‌های ساده با موضوعات در ظاهر ساده ولی عمیق که جایی از وجود آدم را تکان می دهند. من علاقه‌ای به اثبات چیزی ندارم و جایگاهی که امروزه در سینما دارم به عنوان تهیه‌کننده و کارگردان برایم کافی است. حالا بیشتر به دنبال دلمشغولی‌های خودم هستم. من زندگی در محیط و بستر سینما را دوست دارم و همیشه به دنبال راهی بودم که بدانم در این محیط چه کاری باید انجام دهم که هم سرم به کار خودم باشم و هم آنچه را که علاقه دارم بسازم و به این نقطه رسیدم.

** در «خبر خاصی نیست» شاهد دومین همکاری شما با نازنین لیقوانی هستیم. تا قبل از «من همسرش هستم» در کارنامه او هیچ تلاشی در حیطه فیلمنامه‌نویسی دیده نمی‌شود، هرچند که سابقه نویسندگی‌اش مشخص است. در واقع می‌شود گفت اولین سعی لیقوانی در حیطه فیلمنامه‌نویسی با شما رقم خورده است.

خانم لیقوانی نویسنده بسیار با استعداد هستند و مهم‌ترین استعدادشان این است که می‌دانند چطور باید یک موضوع ساده را تا حد امکان گسترش بدهند. خب به نظر من گسترش یک موقعیت ساده برای داستان خیلی خیلی سخت‌تر از نوشتن یک قصه پرماجراست. البته این را هم بگویم که خانم لیقوانی طرح خبر خاصی نیست را قبل از من همسرش هستم به من داده بود که من خواندم‌ و تشویق‌شان کردم به نوشتن و اتمام کار.

** از تجربه کار با نویسنده متبحری که در عرصه فیلمنامه‌نویسی تازه اولین قدم‌ها را برداشته بگویید. مراحل کار روی فیلمنامه در رابطه بین شما و خانم لیقوانی به عنوان کارگردان و فیلمنامه‌‌نویس چگونه است، از طرح اولیه تا بازنویسی؟

خانم لیقوانی در نوشتن جزئیات تبحر خاصی دارند. ما در دو فیلم با هم همکاری کردیم و حالا به نظر می‌رسد که حرف همدیگر را خوب می‌فهمیم. روش کار به این شکل بود که صحبت می‌کردیم، بعد ایشان فیلمنامه را می‌نوشتند و برای من می‌آوردند. چون قبلا روی اسکلت به توافق رسیده بودیم طبیعتا تغییر خاصی در این بخش نداشتیم اما روی جزئیات دوباره صحبت می‌کردیم. من نظرات خودم را می‌گفتم، بخشی را می‌پذیرفتند و بخشی را نه. البته من نظراتم را در جایی دیگر برای خودم یادداشت می‌کردم. ولی اینطور هم نبود که ما هر روز همدیگر را ببینیم و شاید مجموعا سه یا چهار جلسه در هر یک از این دو فیلم، من با ایشان ملاقات نداشتم. در واقع دوست داشتم هر چه به نظرش می‌رسد را بنویسد، بعد من نسخه نوشته شده را می‌خواندم و در جلسه بعد نظرات خودم را اعلام می‌کردم. اگر موافق بودند که اعمال می‌شد و اگر نه، در نهایت بر اساس صلاحدید خودم تغییراتی را اعمال می‌کردم. اینطور بگویم که در کل چیزی در حدود ۵ یا ۶ ماه زمان برد تا فیلمنامه به آن چیزی که مطلوبم بود و در ذهن داشتم نزدیک شود.

خبر خاصی نیست** احساس من بعد از دیدن خبر خاصی نیست این بود که جزئیات نقش مهمی در پیشبرد داستان و البته جذابیت بخشیدن به آن بازی می‌کنند. اشاره شما به توجه و تبحر خانم لیقوانی در نوشتن این جزئیات تا حدودی تاییدی است بر این موضوع. اما آیا همه این جزئیات به طور کامل در فیلمنامه لحاظ شده بود؟ سهم شما به عنوان کارگردان و البته بازیگران که در درآوردن این جزئیات موفق بودند تا چه میزان است؟

خب ببینید تقریبا همه آنچه که ما در ذهن داشتیم و شما در فیلم دیدید در فیلمنامه مشخص شده بود. بازیگرها هم بر اساس همین نگرش انتحاب شدند و مثلا اگر بعد از چند روز کار احساس می‌کردم بازیگر توان دریافت مشابه ما از متن را ندارد به همکاری ادامه نمی‌دادیم. اما در خصوص اشراف بازیگرها روی جزئیات فیلمنامه باید بگویم که بعد از انتخاب آن‌ها ما جلسات دورخوانی مفصلی را با هم پشت سر گذاشتیم. می‌گویم مفصل چون شاید برایتان جالب باشد که بدانید هنگام آغاز فیلمبرداری بازیگران ما حدود ۹۰ درصد متن را از حفظ بودند. ما با بازیگرهای جوانمان شاید مجموعاً ۵ یا ۶ ماه دورخوانی فیلمنامه داشتیم. در جلساتی که داشتیم به طور آزاد در مورد فیلمنامه حرف زده و نقطه نظراتمان را اعلام می‌کردیم. همه نظر خود را می‌دادند و در نهایت من بعد از یک فرصت چند روزه تصمیم نهایی را می‌گرفتم.

** شاید بد نباشد برگشتی داشته باشیم به هویت تهیه‌کنندگی و هدایت فیلمی شما. می‌خواستم بدانم روند تهیه یک فیلم در هدایت فیلم در حال حاضر چگونه است. آیا مثلا برای شما فیلمنامه‌ای آورده می‌شود و شما و برادرتان روی آن نظر می‌دهید؟ یا اتاق فکری وجود دارد که پروژه‌های مختلف را بررسی و رویش اظهار نظر می‌کند؟ اگر کارگردان یا فیلمنامه‌نویسی مشهور با یک داستان به هدایت فیلم بیاید چه برخوردی با او می‌شود؟ اگر یک فیلمنامه‌نویس جوان و جویای نام با یک داستان خوب به شما مراجعه کند، برخورد چگونه است؟

اینجا هیچ محدودیتی وجود ندارد. در هدایت فیلم تنها چیزی که برای من یعنی مصطفی شایسته اهمیت دارد این نکته است که کار جدیدم بهتر از کارهای قبل باشد. برای شروع یک پروژه جدید، وقتی فیلمنامه‌ای به دفتر می‌آید، حالا متعلق به هر کسی که می‌خواهد باشد، از یک فیلم اولی گرفته تا پر سابقه‌ترین کارگردان سینمای ایران، برای من مطلقا تفاوتی ندارد. اینجا تنها و تنها متن و فیلمنامه مهم است. کار من از متن شروع می‌شود. من هیچگاه فرض را بر این نمی‌گذارم که از یک متن ضعیف و معمولی ممکن است چیز عجیب و خوبی بیرون بیاید. اما اگر متن قوی به دستمان برسد دیگر هیچ محدودیتی نداریم حتی اگر در کارنامه طرف مقابل سابقه ساخت یک تا چند فیلم بد وجود داشته باشد. حالا اگر آن شخص فقط بخواهد سناریو را واگذار کند آن را می‌خریم و بعد وارد مرحله انتخاب کارگردان می‌شویم که آن حتی خود من می‌توانم باشم. مهمترین ویژگی یک پروژه سینمایی برای من فیلمنامه جذاب، نو و بدیع است.

** مراودات شما و برادرتان در ساز و کارهای هدایت فیلم به چه شکل تعریف شده است؟

همیشه با هم مشورت داریم اما در واقع این طور است که یک سری فیلم‌های خاص را من کار می‌کنم و یک تعداد فیلم‌های دیگر را برادرم. البته در این پروسه هم با یکدیگر مشورت می‌کنیم. اینطور بگویم که هر کدام از ما لاین و خط فکری خودمان را داریم اما آن را در ظرف هدایت فیلم انجام می‌دهیم.

مصطفی شایسته** این سوال را بی‌دلیل مطرح نکردم. درست است که شما از بنیانگذاران و افراد اصلی هدایت فیلم هستید اما نمی‌توان این موضوع را نادیده گرفت هر دو فیلمی که شما در مقام کارگردان مقابل دوربین بردید به هر حال برند هدایت فیلم را به عنوان تهیه‌کننده پشت سر خودشان داشته و دارند. می‌خواستم بدانم روندی که برای تهیه فیلم کارگردان‌های دیگر در هدایت فیلم طی می‌شود، آیا در خصوص فیلم خود شما هم مصداق داشت؟

بله، کاملا. البته شما اینطور به قضیه نگاه کنید که من و برادرم به همدیگر اعتماد کامل داریم، اعتمادی که حاصل سی سال کار مشترک است. بنابراین وقتی قرار است من یک فیلم بسازم برادرم که شریک من هم هست، همه کارها را به خودم می‌سپارد. متقابلا من هم این اعتماد و اطمینان را نسبت به او دارم. من در ساخت این دو فیلم بیشتر کارهای اجرایی را خودم انجام دادم و در مواقع لازم از مشورت برادرم هم استفاده کردم.

** اخیرا یکی از سینماگران قدیمی ما گله‌ای را مطرح کردند مبنی بر اینکه چرا دست‌اندرکاران سینما به طور مثال فیلمنامه‌نویس‌ها، فیلمبردارها، تدوینگرها، تهیه‌کننده‌ها و… همه دوست دارند کارگردان شوند!؟ من قصد ندارم از شما بخواهم حالا چون به نوعی شاید یکی از مخاطبان این اعتاب باشید جوابی مستقیم یا غیر مستقیم به این اظهارنظر بدهید. می‌خواهم سوال خودم را اینطور مطرح کنم که آیا این نگاه یعنی همین علاقه به کارگردان شدن در میان سایر حرَف مرتبط با سینما این را به ذهن متبادر نمی‌کند که انگار کارگردانی کاری است که هرکس از پس آن بر می‌آید؟ شخصاً هرچه در حافظه‌ام جست و جو می‌کنم بازیگری را به یاد نمی‌آورم که فیلمبردار شده باشد، یا تهیه‌کننده‌ای را که تدوینگر شده باشد، یا طراح صحنه‌ای را که صدابردار شده باشد، ولی خب گویی همه این‌ها هر وقت اراده کنند می‌توانند کارگردان شوند. نگاه شما به این قضیه چگونه است؟

خب این حرف که هرکس به کاری که از اول شروع کرده قانع باشد و روی آن فوکوس کند می‌تواند یک پند و اندرز حکیمانه تلقی شود اما من اگر بخواهم به کسی پند بدهم بیش از همه خودم را مخاطب قرار می‌دهم. اگر منظورتان این است که من هم حرف مشابهی بزنم و دوستان و همکاران دیگر را دعوت به کردن کاری یا نکردن کاری کنم، نه من نمی‌توانم. الزاما مجموعه فعالیت‌ها و اقداماتی که بشر در طول حیاتش انجام می‌دهد به سوی رستگاری نیست و همیشه امکان اشتباه هم وجود دارد. ولی باز با این حال نمی‌توان و نباید برای کسی نسخه پیچید. من شخصا بیش از هر چیز به آسایش انسان فکر می‌کنم. اینکه آدم در جایگاهی قرار داشته باشد که در آن احساس راحتی کند. پس من نمی‌توانم برای شما نسخه بپیچم که چکار بکنید و چکار نکنید. معتقدم انسان باید هر کاری که می‌پسندد و در آن راحت است را انجام دهد به شرطی که جبران ناپذیر نباشد. شاید در نهایت هم برگردد سر جای اول خودش که این هم اتفاق بدی نیست.

** به طور کلی وضعیت سینمای ایران را به لحاظ التفات مخاطب چگونه تحلیل و پیش‌بینی می‌کنید؟ من نوجوانی خود را به یاد می‌آورم که همراه دایی‌ام به سینماهای میدان امام حسین می‌رفتیم، ساعت‌ها توی صف می‌ایستادیم تا وارد سینمایی شویم که سالنش نه تهویه مناسبی داشت، نه بوی مطبوعی از آن به مشام می‌رسید، با صندلی‌های پاره‌ای که ابرهاش بیرون زده بود، ولی خب این چیزا اصلا مهم نبود؛ ما قصد کرده بودیم فیلم کانی‌مانگا را که اتفاقا از محصولات هدایت فیلم است ببینیم و به هر قیمتی که بود باید موفق می‌شدیم. ولی خب انگار دیگر از این خبرها نیست و کم پیش می‌آید مردم برای دیدن فیلمی سر و دست بشکنند. آیا شما نیز با بهروز افخمی هم عقیده هستید که سینمای ایران به طور کامل مرده است؟

من این نظریه را قبول ندارم. سینمای ایران حداقل در این سی سالی که من در بطنش فعالیت کردم نقطه اوج و نقطه رکودش فاصله بسیار کمی با هم داشته است. البته این نگاهی که شما مطرح کردید کمی هم به اخلاق نوستالژی‌زده ما ایرانی‌ها بر می‌گردد؛ اینکه گذشته را طلایی، دوران فعلی را نقره‌ای و آینده را برنزی می‌بینیم. اما من به شما می‌گویم که در این سی سال همیشه وضعیت را یکسان دیدم. خوب و بدمان زیاد فاصله و تفاوتی با هم نداشته و این فاصله نیز نسبتا قابل قبول بوده است. ما امروز با وجود رقبایی مثل ماهواره و ویدئو همچنان داریم پیش می‌رویم اما در سال‌های دهه ۶۰ و حتی ۷۰ چنین چیزی وجود نداشت. منتقدها این مسائل را تئوریزه می‌کنند تا در خصوص آن صحبت کنند ولی واقعیت چیز دیگری است.

** از نظر مجموعه هدایت فیلم به عنوان یکی از پرسابقه‌ترین موسسات تهیه، تولید و پخش فیلم در سینمای ایران، امروز مهم‌ترین مشکل سینمای ما نبود فیلمنامه خوب است یا کمبود کارگردان کاربلد؟

همچنان عقیده دارم که نبود فیلمنامه خوب مهمترین و بزرگترین مشکل سینمای ایران است. البته تا این را مطرح می‌کنیم برخی از دوستان و همکاران پای محدودیت‌ها را وسط می‌کشند، اما بدیع نبودن و عدم جذابیت فیلمنامه‌ها از دید من ربط زیادی به محدودیت‌ها دارد. پروسه تولید یک فیلم از بخش‌های مختلف و متفاوتی تشکیل شده که به نظر می‌رسد فیلمنامه همیشه ضعیفتر از باقی بخش‌ها عمل کرده است.

خبر خاصی نیست** شما بعد از ورود به حیطه کارگردانی، آیا قبل از تصمیم برای ساخت یک فیلم و تصویر کردن یک داستان با کسی یا کسانی مشورت می‌کنید؟ به طور مثال همکاران تهیه‌کننده، کارگردان‌هایی که سابقه دوستی و همکاری با آن‌ها را داشتید؟ اینکه فیلمنامه را بدهید افراد مورد اعتمادتان بخوانند و نظر بدهند؟ در واقع می‌خواهم از اخلاق کارگردانی‌تان بگویید.

نمی‌دانم این حسن است یا ضعف ولی نه، من طرف مشورت آنچنانی ندارم. البته این بیشتر به اخلاق خودم بر می‌گردد و نوع ارتباطم با اهالی سینما که خب چنین بده بستان‌هایی در آن تعریف نشده است. در خصوص این دو فیلم هم اولین کسی که از تصمیم مطلع شد و در خصوص فیلم و داستان با او صحبت کردم خانم لیقوانی بود و آخرین نفر هم باز خود ایشان. یعنی با شخص خاصی مشورت نکردم متاسفانه.

 ** هنگام اکران فیلم «قصه پریا» در همین مجله گفت و گویی با برادر شما مرتضی شایسته داشتیم و سوالی مطرح شد با این مضمون که: «به عنوان یک تهیه‌کننده قدیمی و حرفه‌ای تا چه مقدار در روند تولید یک فیلم برای خود حق دخالت قائل هستید؟» حالا این سوال را می‌خواهم از شما به شکلی دیگر بپرسم که به عنوان مصطفی شایسته تهیه‌کننده، تا چه حد در کار مصطفی شایسته کارگردان دخالت کردید؟ چه به لحاظ محتوایی و چه به لحاظ عده و عُده‌ای که قرار بود برای تولید فیلم فراهم کنید؟ برای خودتان پارتی بازی و دست و دلبازی کردید یا نه، استانداردهای هدایت فیلم را بی کم و کاست اعمال کردید؟

متاسفانه دخالت کردم و خیلی هم دخالت کردم. در واقع نتوانستم از آن وجه تهیه‌کنندگی خودم آنچنان فاصله بگیرم. اینکه تامین کننده هزینه‌های فیلم خودم هستم، به هر شکل در شناخت و نگرشم در طول پروسه تولید فیلم تاثیرگذار است. از انتخاب‌هایی که می‌کنم یا تایم فیلمبرداری و… آن نگرش تهیه‌کننده بودن وجو دارد. نمی‌دانم شاید اگر در خارج از هدایت فیلم، فیلم خودم را می‌ساختم دیگر اینطور به قضیه نگاه نمی‌کردم و فراغ بال بیشتری می‌داشتم.

** در گفتگویی که با شما به مناسبت اکران بی‌پولی داشتیم عنوان کردید که در بحث تهیه یک فیلم وجوه فرهنگی فیلم برایتان اهمیت بیشتری دارد تا وجوه اقتصادی و اگر قرار باشد بین این دو یکی را انتخاب کنند قطعا به سمت فرهنگ خواهید رفت و نه اقتصاد. چند سالی از آن روزها می‌گذرد و علاقه دارم بدانم آیا هنوز هم وجوه فرهنگی یک فیلم برای هدایت فیلم بیشتر از بحث اقتصادی و بازگشت سرمایه مهم است؟

هنوز هم همین طور است. شخصا آن مدل از فیلم‌های فرهنگی قابل قبولی که با مردم عادی ارتباط برقرار کند را بسیار دوست دارم. باز هم تاکید می‌کنم فیلم فرهنگی که با مردم ارتباط برقرار کند و نه چیزی که صرفا ساخته شود برای اکران در گروه هنر و تجربه، آن هم برای یک عده مخاطب خاص. این مدل ایده‌آل من است که فکر می‌کنم سخت‌ترین مدل فیلم‌سازی در کل دنیاست. ساختن فیلمی که مردم در سالن برایش سوت و کف بزنند خیلی راحت است، یا فیلمی که تنها مورد استقبال دانشجوهای هنر قرار بگیرد، اما پیوند این دو کاری بسیار مشکل است. شخصا ساخت فیلمی که فقط جنبه‌های هنری در آن رعایت شده باشد و توان ارتباط برقرار ساختن با مردم را نداشته باشد را توصیه نمی‌کنم. یعنی اگر چنین پروژه وارد هدایت فیلم شود بعید است از سوی شخص من حمایت شود.

** هزینه تولید «خبر خاصی نیست» تا کپی صفر چقدر شد؟

هزینه‌ قابل قبولی داشتیم. نه خیلی بالا و نه کم. امروزه تولید یک فیلم معمولی در سینمای ایران حداقل ۹۰۰ میلیون تا یک میلیارد تومان بودجه می‌خواهد. منهای دستمزد بالای بازیگران که بخش اعظمی از بودجه را به خود اختصاص می‌دهد، هزینه‌های مربوط به بخش اجاره‌ها نیز بسیار کمرشکن شده است. مثلا اجاره دوربین و ملحقات آن دست کم بین ۵۰ تا ۶۰ میلیون تومان هزینه در بر دارد. هرچند که بخش دستمزد بازیگرها همچنان پررنگتر از باقی قسمت‌هاست و در فیلم خود من چیزی در حدود ۴۵ تا ۵۰ درصد بودجه فیلم به آن اختصاص پیدا کرد.

** انتخاب بازیگرها چه پروسه‌ای را طی کرد؟ مخصوصا که به نظر می‌رسد  یکی از بازیگران اصلی و ایفاگر نقش ستاره اولین تجربه خود را در این عرصه پشت سر می‌گذارد.

بله خانم بیتا احمدی در خبر خاصی نیست اولین کار سینمایی خود را انجام دادند و تا پیش از این تجربه تصویری نداشتند. واقعیت این است که من اصرار داشتم بازیگران سه نقش جوان فیلم – دو دختر و یک پسر –  از چهره‌های جدید باشند و بازیگران نقش والدین‌شان از بازیگران شناخته شده. در خصوص انتخاب خانم احمدی برای بازی در نقش ستاره، ما به شکلی محدود از کسانی که به سن و سال پرسوناژهای ما می‌خوردند تست بازیگری گرفتیم. فراخوان خاصی هم ندادیم و تنها از چند نفری که قبلا در دفتر ما فرم‌هایی را پر کرده بودند دعوت به عمل آوردیم و در نهایت ایشان را از بین شاید ۱۵ نفر انتخاب کردم. خانم سحرخیز را هم قبلا در فیلم همخانه دیده بودم و چهره‌شان به خاطرم مانده بود که برای بازی در نقش انوش دعوت شدند. ما یک جلسه سه نفره هم داشتیم و در مورد انوش و ستاره صحبت کردیم که خب نتیجه کار قابل قبول بود. هر دو انگیزه زیادی داشتند و پشتکار بسیار خوبی نشان دادند. اما برای نقش پسر فیلم آن چیزی که به دنبالش بودیم – از میان چهره‌های جدید – را پیدا نکردیم و در نهایت با امیرحسین آرمان به توافق رسیدیم.

خبر خاصی نیست** و انتخاب بازیگران نقش  پدر و مادرها؟ آیا از همان ابتدا به رضا کیانیان، افسانه بایگان و رویا تیموریان فکر کرده بودید؟

از ابتدا همین بازیگرها را در ذهن داشتم اما انتخاب من ۵۰ درصد ماجراست چون مطلوب من این بود که آن‌ها هم با این انتخاب‌ها راحت باشند و بازیگر نقش مقابل را به راحتی بپذیرند. خانم بایگان یکی از اولین کسانی بود که متن را خواند، در واقع خیلی پیش از این که کار اجرایی شود ایشان ذهنیت آن را داشت. وقتی به مرحله اجرا رسیدیم من احساس کردم که علاقه‌مند به حضور در کار هستند. در کل بازیگرها ارتباط خوبی با یکدیگر داشتند و طی همنشینی‌ها و تمرین‌هایی که با هم داشتیم این تعامل به خوبی پیش رفت. الان هم که فیلم را می‌بینم احساس می‌کنم تمام چیزهایی که مد نظرم بود و جزئیات کار به خوبی در آن درآمده است. البته دنبال این نیستم که جزئیات مورد نظر من مورد توجه دیگران هم قرار بگیرد اما این نکات برای خودم اهمیت ویژه‌ای داشت.

** علی‌رغم همه توضیحات شما در خصوص علاقه‌مندی‌هایتان در نوع روایت، نمی‌توانم این سوال را مطرح نکنم که چرا به پایانی رادیکال‌تر در فیلم‌تان نرسیدید؟ این سوالی بود که پس از دیدن من همسرش هستم نیز به ذهنم آمد. این که چرا مثلا آنجا نیکی کریمی در انتها همسر و فرزندانش را رها نکرد و نرفت. یا اینکه چرا در خبر خاصی نیست کسی کاملا پیروز نشد و شکست نخورد.

خب اصولا فکر نمی‌کنم هیچ وقت به سمت چنین پایان‌هایی بروم. من بخشی از اتفاقات زندگی را دوست دارم به تصویر بکشم که احتمال وقوع آن زیاد باشد، یعنی آن بخش نرمال قضیه و نه رادیکال مورد اشاره شما. در واقع ترجیح می‌دهم به موضوعاتی که درصد وقوعش زیاد است بپردازم.

** چیزی که به روح ملودرام هم نزدیکتر است.

خب من خیلی به تطبیق این موضوع با اصول کلاسیک داستان‌نویسی توجهی نداشتم. من بیشتر به دنبال انطباق با واقعیت هستم. آنچه به عنوان اصول کلاسیک داستان‌نویسی تدوین شده از متن زندگی و واقعیت برآمده است و من هم سعی می‌کنم به همان سرچشمه توجه کنم. مثل داستانی که در زندگی شما اتفاق افتاده و من به آن گوش می‌کنم بدون اینکه پیش زمینه‌ یا آشنایی خاصی با اصول دراماتیک داشته باشم. ممکن است در اواسط راه از داستانگویی شما خسته شوم که این نشان می‌دهد اصول دراماتیک داستانگویی شما مشکل دارد.

** در دوران اکران من همسرش هستم با توجه به قرار گرفتن آن در لیست سیاه حوزه هنری اتفاقات جالبی برای فیلم رقم نخورد. امروز از زمان اکران خبر خاصی نیست راضی هستید، چون به نظر می‌رسد اگر فیلم اکران مناسب و تبلیغات خوبی داشته باشد مورد استقبال مخاطب واقع شود.

این بار هم مشکلات مخصوص به خود را داشتیم. البته من می‌توانستم فیلم را خیلی زودتر از این‌ها و به سرگروهی اریکه ایرانیان اکران کنم که خب به دلایلی منصرف شد و اکران را به تعویق انداختم. در این لحظه پیش‌بینی خاصی در خصوص میزان استقبال مخاطب ندارم اما احساس خودم این است فیلم تا آن اندازه گرم هست که مخاطب  دیدنش را به بقیه توصیه کند. برای من مهم است که شما به عنوان یک منتقد می‌گویید که فیلم باری به هر جهت نیست و مورد پسند مخاطب قرار خواهد گرفت. من این مدل فیلم‌سازی را دوست دارم هر چند که مدل بسیار سختی است. فیلمی که در طول ۱۰۶ دقیقه اتفاق خاصی در آن نمی‌افتد اما شما از دیدنش احساس خستگی نمی‌کنید.

این گفت و گو در آخرین شماره ماهنامه «صنعت سینما» چاپ شده است.

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها