تاریخ انتشار:1396/03/09 - 13:55 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 56591

شاهین آرمین و سهراب دریابندری مستند این پیکانبدون شک پیکان نه فقط یک اتومبیل و خودرو ملی که بخشی از هویت ما ایرانیان است که چه نسبت به آن نفرت داشته باشیم چه شیفتگی، نمی‌توان آن را از حافظه تاریخی این ملت حذف کرد. درواقع پیکان بیش از آن‌که یک خودرو باشد، یک مفهوم است؛ مفهومی که تاریخ، عشق، خاطره، نفرت، همراهی، صمیمیت، نوستالژی‌های خوب و بد و پارامترهای گوناگون را در دل خود دارد.

سینماسینما، سید رضا صائمی:  مستند «این پیکان» بازنمایی همین احساسات مختلف درباره پیکان است. خودرویی که در سال ۱۳۵۶ در ایران تولید شد و ساخت آن تا ۳۸ سال ادامه داشت. این پیکان تاثیرات متقابل حضور این اتومبیل را در جامعه ایرانی روایت می‌کند. فیلمی که با همکاری شاهین آرمین و سهراب دریابندری ساخته شده که نزدیک به دو سال تولید آن زمان برده است. پنج ماه صرف نوشتن فیلمنامه شده و حدود شش ماه کار فیلم‌برداری و هفت ماه هم کار تدوین آن طول کشیده است. شاهین آرمین مهندس طراحی اتومبیل است که حدود ۱۳ سال در صنعت اتومبیل‌سازی آمریکا فعالیت داشته و سال‌هاست که درباره پیکان تحقیق و پژوهش کرده است. سهراب دریابندری نیز عکاس و فیلم‌سازی است که کار عکاسی را از ۱۹ سالگی آغاز کرده و از سال ۱۳۸۰ در زمینه کارگردانی، تهیه، فیلم‌برداری و تدوین فیلم‌های مستند فعال است. پیوند این دو نفر منجر به تولید مستندی درباره پیکان شده که این روزها در سینمای هنر و تجربه در حال اکران است. با شاهین و سهراب درباره مستند «این پیکان» به گپ و گفت نشستیم که در ادامه می‌خوانید.

مستندهای زیادی درباره اتومبیل‌ها ساخته شده و اتفاقا ازجمله سوژه‌هایی است که مخاطبان زیادی هم، به‌ویژه در نسل جوان، دارد، اما پیکان فراتر از یک اتومبیل به نظر می‌رسد و همه اقشار و گروه‌های اجتماعی یا به آن حس تعلق نوستالژیک دارند، یا حتی به‌عنوان یک خاطره ناخوشایند در ذهنشان تداعی می‌شود. به نظر می‌رسد این سوژه باید خیلی قبل‌تر از این‌ها به یک مستند بدل می‌شد. چه شد که به سراغ این سوژه رفتید و رویکردتان نسبت به بازنمایی پیکان از چه مولفه‌های پیروی می‌کرد؟

آرمین: خب، من مهندس طراحی اتومبیل هستم و حدود ۱۳ سال در صنعت اتومبیل‌سازی آمریکا ازجمله در استودیو طراحی شرکت کرایسلر و هوندا مشغول به کار بودم. علاوه بر این، ما با پیکان بزرگ شدیم و آن‌قدر این تجربه در من عمیق بود که وقتی به آمریکا آمدم، نتونستم آن را فراموش کنم و با وجود اتومبیل‌های غول‌پیکر آمریکایی هم‌چنان خاطره و احساس پیکان در من حضور داشت و حذف نشد. این عقبه پیکانی موجب شد تا تحقیقات گسترده‌ای را درباره پیکان آغاز کنم و شروع کردم به جمع‌آوری هر نوع اطلاعاتی که درباره این اتومبیل وجود داشت. خیلی‌ها مسخره‌ام می‌کردند و فکر می‌کردند این مسئله یک امر گذراست و من پس از مدتی آن را کنار می‌گذارم. ولی واقعیت این بود که پیکان به دغدغه شخصی من بدل شده بود و این مسئله الان ۸، ۹ سال است که ادامه دارد. درنهایت این دغدغه در ذهن من شکل گرفت و گسترش یافت که هر آن‌چه را درباره پیکان وجود دارد، بدانم و این‌که این اتومبیل چه فرایند تاریخی را در کشور ما طی کرده و چه تاثیراتی بر هویت و فرهنگ جامعه گذاشته است. من چهار سال و نیم پیش به ایران آمدم که توقف کوتاهی داشته باشم که درگیر ساخت این مستند شدم.

خب این دغدغه برمی‌گشت به علاقه‌ای که شما به صنعت خودروسازی داشتید. اما تبدیل این علاقه به یک مستند نیازمند آشنایی و علاقه به سینما و دنیای تصویر هم بود. آیا به این حوزه هم علاقه‌مند بودید؟ و اساسا پیوند پیکان و سینما چطور در شما شکل گرفت؟

آرمین: راستش پدر من به سینما علاقه داشت و من هم از بچگی همواره فیلم می‌دیدم و سینما را دنبال می‌کردم، اما نه به شکل حرفه‌ای و به معنای فیلم‌سازی. درواقع این مستند نخستین تجربه من در مستندسازی است که با تجربه و راهنمایی سهراب که در این زمینه سابقه دارد، همراه شد و من اعتمادبه‌نفس لازم برای ساخت این مستند را مدیون سهراب هستم. واقعیت این است که با وجود این‌که کسی مثل من درباره پیکان تحقیق و پژوهش نکرده، اما کسی هم مرا جدی نگرفت تا این‌که سهراب به من اعتمادبه‌نفس لازم را داد و جدی‌ام گرفت و از تجربه خود در فیلم‌سازی، عکاسی و فیلم‌برداری هم مایه گذاشت و پشت من ایستاد تا این مستند ساخته شود.

آقای دریابندری شما هم به سوژه پیکان علاقه داشتید؟ و چگونه به ساخت این مستند راغب شدید؟

 دریابندری: واقعیت این است که قبل از این‌که شاهین به ایران بیاید، من روی پروژه‌ای کار می‌کردم که مربوط به کوچندگی بود و مسئله تحرک در جامعه را مدنظر داشت. وقتی شاهین سوژه پیکان را مطرح کرد، به نظرم رسید پیکان نقش مهمی در تحرک جامعه ایرانی داشته و از طرف دیگر خود شاهین برای من نمونه آدم‌هایی بود که از ایران کوچ کردند و شاید این دو اتفاق باعث پیوند من و شاهین و انگیزه ساخت این مستند شد. واقعیت این است که شاهین همه کارهای پژوهش و تحقیق این فیلم را انجام داده بود و فقط باید همت می‌کردیم و این کار را شروع می‌کردیم که این اتفاق سه سال پیش افتاد.

آرمین: ضمن این‌که سهراب تمام یافته‌های من را که به درد این مستند می‌خورد و همه آدم‌هایی را که من طی این سال‌ها با آن‌ها گفت‌وگو کرده بودم، یادداشت کرد و درواقع یک بازخوانی۷۰، ۸۰  صفحه‌ای از آن استخراج شد که در ساخت این مستند مورد استفاده قرار گرفت. ما طی چهار ماه نشستیم و متریال کار را نهایی کردیم. به عبارت دیگر، نتیجه این تحقیق و پژوهش را تبدیل به یک ساختار و زبان سینمایی کردیم و ماکت کار را چیدیم و مشخص شد که باید دقیقا چه کاری انجام دهیم، از چه حرف بزنیم و چه مواردی را به تصویر بکشیم. ۲۵ ساعت فیلم‌برداری این کار وقت گرفت و شش، هفت ماه هم به ادیت و تدوین مستند پرداختیم.

نسخه نهایی چه زمانی آماده شد؟

آرمین: نسخه نهایی یک سال و چند ماه پیش آماده شد. درست زمان جشنواره سینما حقیقت دو دوره پیش که این اثر در آن جشنواره شرکت کرد و در قسمت خارج از مسابقه پذیرفته شدیم. بعد از این، تلاش ما برای اکران مستند در گروه هنر و تجربه آغاز شد.

نکته‌ای که برای من در این مستند جالب بود، نگاه‌های متفاوت و متضادی است که نسبت به پیکان از زبان افراد مختلفی که در فیلم حرف می‌زنند، می‌شنویم. از حس نوستالژیک و تعصب داشتن روی این خودرو تا نفرت شدید نسبت به آن! این جمع اضداد هم تنوع و کشش بیشتری به فیلم می‌داد و هم سوژه را از منظر دیدگاه‌های مختلف نقد وتاویل می‌کرد. آیا این یک تمهید از پیش تعیین‌شده و آگاهانه بود یا طی فرایند کار پیش آمد؟ و اساسا آیا خود شما از سر عشق یا نفرت به روایت این سوژه پرداختید؟

آرمین: جالب است! شاید هر دو این احساسات در خود من هم نسبت به این خودرو وجود داشت و فیلم به نوعی بازتابی از احساس درونی فیلم‌ساز به سوژه هم هست. همان اول هم به سهراب گفتم که عشق و نفرت به پیکان در هم تنیده است و هر دو این‌ها باید در فیلم حضور داشته باشد تا احساسات یک ایرانی به پیکان محدود به طیف خاصی نشود. ضمن این‌که به یک نمک و طنز ملایمی هم نیاز داریم. درواقع شما در فیلم فقط نفرت و شیفتگی یا حتی تعصبات ناسیونالیستی نسبت به پیکان را نمی‌بینید. حتی خشم و عصبانیت از این خودرو هم به تصویر کشیده شده است. به این نکته هم باید توجه داشت که این خودرو ۳۸ سال تولید می‌شد و این شاید یک اتفاق نادر است که یک اتومبیل تا این اندازه حیات اجتماعی داشته باشد. ضمن این‌که قصد ما این بود که یک مستند کامل و همه‌جانبه درباره پیکان بسازیم، به‌طبع این نگاه می‌طلبید که انواع نگاه‌ها و تفاسیر و احساسات نسبت به این خودرو حتما در فیلم حضور داشته باشد. لذا می‌توانیم بگوییم که این پارادوکس‌هایی که نسبت به سوژه می‌بینیم، برآمده از واقعیت‌هایی بود که نسبت به پیکان در جامعه ما وجود داشت و به‌طبع اگر ردپای آن در فیلم ما نبود، یک اثر ناقص می‌شد.

دریابندری: البته من این نگاه تخصصی و دغدغه‌مندی را که شاهین نسبت به پیکان و اساسا صنعت خودروسازی دارد، نداشتم و بیشتر از حیث تاثیراتی که این خودرو در تحرکات اجتماعی و فرهنگی در جامعه ما داشته، جذاب بود. تلفیق این دو نگاه البته یک فصل مشترکی داشت و درواقع سوالی بود که من و شاهین هر دو در این مستند در پی پاسخ دادن به آن بودیم؛ این‌که پیکان چه تاثیری بر جامعه ایران گذاشت و جامعه و فرهنگ ایرانی چه تاثیراتی بر پیکان گذاشتند. به عبارت دیگر، تغییرات فیزیکی و معنایی پیکان در این چهار دهه که این خودرو در ایران تولید می‌شد، دغدغه ما شد که سعی کردیم در این مستند به آن بپردازیم و خب این کار راحتی نبود، چون با سوژه‌ای مواجه بودیم که یک شیء بود و جان نداشت و خودش نمی‌توانست درباره سرگذشت خودش حرف بزند! ضمن این‌که باید اثری می‌ساختیم که از حیث سینمایی هم جذابیت لازم را داشته و مخاطب از تماشای آن لذت ببرد. علاوه بر این‌که با سوژه‌ای مواجهه بودیم که مخاطب ایرانی نسبت به آن شناخت و آگاهی داشت و قصه جدید و راز مگویی نبود. مجموعه این عوامل باعث می‌شد به این فکر کنیم چطور باید فیلم را بسازیم که با وجود پیشینه ذهنی مخاطب نسبت به آن بتواند حرف شنیدنی و تازه‌ای برای زدن داشته باشد و تکرار مکررات نباشد. بااین‌حال متوجه شدیم که بسیاری از تفکرات و اطلاعات عمومی که نسبت به پیکان وجود دارد، غلط است، یا اطلاعات ناقصی درباره آن وجود دارد. همین مسئله باعث می‌شد با انگیزه و امید بیشتر به کار ادامه دهیم. واقعیت این است که در خلأ اطلاعاتی نسبت به پیکان، خرافات و شایعه و آگاهی غلطی نسبت به این خودرو ملی آن را پر می‌کرد و یکی از اهداف ما از ساخت این مستند درواقع اصلاح دیدگاه‌های کلیشه‌ای یا وارونه درباره پیکان بود. لذا ما به جای تاکید بر وجوه نوستالژیک یا خاطره‌بازی با پیکان سعی کردیم جنبه اطلاعاتی مستند را بیشتر کنیم، تا برخی از خطاهای شناختی درباره این خودرو را معرفی کنیم، یا شناخت دقیق‌تری از پیکان و تاریخ آن به مخاطب ارائه دهیم. به همین دلیل سعی کردیم در کارشناسی مسائل پیکان از افرادی استفاده کنیم که جوان‌تر هستند، اما اطلاعات دقیق‌تری از پیکان دارند و صحبت‌هایشان می‌تواند برای مخاطب تازگی و جذابیت داشته باشد. درواقع شاید بتوانم بگویم به نوعی پیکان هنوز هم پررمزوراز است و نیاز به شناخته شدن دارد و ما تلاش کردیم در این جهت حرکت کنیم.

بدون شک یکی از امتیازهای مستند «این پیکان» که در راستای حرف‌های شما اطلاعات جذابی به مخاطب می‌دهد، غنای تصاویر آرشیوی آن است که به‌خصوص برای نسل جوان‌تر که در دوران قبل انقلاب نبوده، هم دارای اطلاعات تازه است و هم مستند را از حیث تصویری غنی می‌کند. مثلا صحنه‌های مربوط به جشن تولد پیکان در برنامه‌های تلویزیونی آن زمان، یا صحنه‌هایی که از مانور پیکان در استادیوم آزادی می‌بینیم. این آرشیو فیلم و عکس را چگونه و از کجا تامین کردید؟

مستند این پیکانآرمین: این‌ها همان مواردی بود که من سال‌ها به دلیل علاقه شخصی‌ام به این مقوله دنبالش بودم و از جاهای مختلفی جمع‌آوری کرده بودم. مثلا داستان ساخته شدن آهنگ تولدت مبارک را که آقای کامران شیردل مفصل در مستند توضیح می‌دهند، یکی از همان مواردی است که شاید بسیاری از مردم نسبت به آن آگاهی نداشتند و شاید مخاطب تعجب کند که این آهنگ نوستالژیک و معروف که حالا سال‌هاست در جشن تولدها خوانده می‌شود، اولین بار برای تولد پیکان ساخته شده بود. خود این نشان‌دهنده پیوند عمیق پیکان به‌عنوان یک خودرو ملی با فرهنگ و مناسبات فرهنگی ماست که در قالب یک قطعه موسیقی تجلی کرده است. درباره آن مراسم پیکان در استادیوم آزادی واقعیت این است که من در هفت، هشت سالگی یک عکس از این صحنه را دیده بودم و از آن زمان در ذهنم بود که یک روز فیلم مربوط به این مراسم را پیدا کنم که این مستند بهانه‌ای شد تا از طریق فیلمخانه ملی و یک جست‌وجوی زیاد بتوانیم این صحنه را پیدا کنیم و در فیلم بگذاریم. من خیلی خوشحالم که توانستیم فیلم این مراسم را پیدا کنیم و در مستند بگنجانیم، چون نزدیک به ۴۰ است که خیلی‌ها این صحنه را ندیده‌اند، یا نسبت به آن اطلاع نداشتند. ضمن این‌که نمادی از پیوند عمیق فرهنگ ایرانی با یک خودرو بود.

به این موارد باید صحنه‌های مربوط به پلان و سکانس‌های سینمایی را هم که در آن پیکان حضور پررنگی داشت، اضافه کرد که باز هم به غنی شدن بصری مستند کمک کرده است. مثلا فیلم «زرد قناری» که حتی قصه این فیلم نیز با پیکان پیوند خورده است. این صحنه‌ها علاوه بر این‌که باز از زاویه دیگری به پیوند پیکان و فرهنگ ایرانی و این‌بار پیوند آن با هنر ایرانی توجه می‌کرد، برای علاقه‌مندان هنر هفتم یک نوع خاطره‌بازی با فیلم‌های پیکانی هم بود. منظورم از فیلم‌های پیکانی ارزیابی کیفیت آن نیست، بلکه فیلم‌هایی است که با نوستالژی پیکان پیوند خورده است. فقط کاش برخی از سکانس‌ها یا دیالوگ‌های دیگر هم به آن اضافه می‌شد که در راستای مضمون مستند شما بود. مثلا سکانسی از فیلم «باغ‌های کندلوس» که در آن‌جا دیالوگی داریم که همه چیز ما پیکان است…

آرمین: موافقم. مثلا فیلم «‌هامون» هم یکی از این موارد است که پیکان به‌عنوان اتومبیل حمید ‌هامون در این فیلم حضور پررنگی دارد. این صحنه از فیلم «باغ‌های کندلوس» هم که به آن اشاره کردید، به نظرم خیلی جذاب است و اگر می‌دانستیم، حتما به مستند اضافه می‌کردیم. به‌هرحال این واقعیت هم وجود دارد که درباره پیکان آن‌قدر نکات ریز و درشتی وجود داشت که ما حتی نتوانستیم همه متریالی را که جمع‌آوری کرده بودیم، در آن بیاوریم. محدودیت زمانی فیلم درواقع این اجازه را نمی‌داد، وگرنه با یک مستند سه، چهار ساعته مواجه می‌شدیم. ضمن این‌که به این مسئله هم اشاره کنم که گاهی برخی از نقل قول‌ها وجود داشت که مثلا فلانی درباره پیکان این نکته را گفته، مثلا معروف‌ترین آن این‌که هویدا گفته هر ایرانی باید یک پیکان داشته باشد. اما از آن‌جایی که منبع موثق و مستندی درباره آن پیدا نکردیم، از آوردن آن در مستند خودداری کردیم. هدف ما این بود تا جایی که امکان دارد، فیلمی بسازیم که از سندیت و اعتبار قرص و محکمی برخوردار باشد و بتوانیم برای هر حرفی که می‌زنیم، سند و مدرکی عملی داشته باشیم. راستش آن‌قدر حرف‌های مختلفی درباره پیکان شنیدیم که همه آن‌ها می‌توانست مستند را جذاب‌تر کند، ولی ما اولویتمان با اسنادی بود که در فیلم به آن‌ها اشاره می‌کنیم.

ولی واقعیت مستدل دیگری هم بود که می‌توانست به فیلم اضافه شود. مثلا اکثر ایرانی‌ها رانندگی را با پیکان یاد گرفتند و پیکان نقش مهمی در آموزش رانندگی در ایران داشت، که می‌توانست به‌عنوان یکی از کارکردهای آن در فیلم آورده شود.

آرمین: درست است. این هم ازجمله همان مواردی است که مصداق گستردگی ابعاد اجتماعی پیکان در ایران است. ولی بااین‌حال خانم فرنود در فیلم درباره آموزش رانندگی با پیکان حرف می‌زند. یا مقایسه پیکان و پراید هم می‌توانست در مستند باشد، به‌طوری‌که برخی معتقدند ۲۰ سال بعد کسی می‌تواند درباره پراید هم با همین نگاهی که به پیکان بود، مستندی بسازد، چون به نوعی پراید جایگزین پراید شده است. دقت کنید که هر یک از این موارد می‌تواند خود یک مستند مستقل باشد و ما فقط سطحی از این پوسته را خراشیدیم که حالا بعدها هر کس می‌تواند یکی از ابعاد آن را تبدیل به یک مستند مستقل کند. اگر قرار بر این بود که هر آن‌چه را که پیرامون پیکان وجود دارد، مورد استفاده قرار دهیم، قطعا با یک سریال مواجه می‌شدیم، نه یک مستند سینمایی. ضمن این‌که من با برخی از مقایسه‌ها یا تحلیل‌هایی که درباره مثلا مقایسه پیکان و پراید می‌شود، مخالفم. پراید هیچ‌گاه نتوانست آن پیوند عمیقی را که ایرانیان با پیکان برقرار کردند و آن را به‌عنوان بخشی از فرهنگ و تجربه زندگی خود نهادینه کردند، با مردم و جامعه ما برقرار کند. اساسا به دلیل نسبت خاصی که پیکان با فرهنگ جامعه ایرانی داشته که منحصربه‌فرد است و هیچ اتومبیلی چنین جایگاهی پیدا نکرده، به سراغ این سوژه رفتیم. پیکان با هویت ایرانی پیوند برقرار کرده و صرفا یک خودرو ایرانی نبوده است.

یا مثلا این مقایسه می‌توانست در زمان امپراتوری پیکان مثلا با رنو ۵ صورت بگیرد که آن زمان به‌اصطلاح ماشین باکلاس‌تری محسوب می‌شد…

آرمین: بله، مثلا همسر ‌هامون، مهشید، رنو۵ داشت که اگر به شکل نمادین بخواهیم بررسی کنیم، مادرزن ‌هامون با او رابطه خوبی نداشت و از او خوشش نمی‌آمد و می‌خواست دخترش را به یک مرد پول‌دار بدهد. خب ‌هامون در آن موقع پیکان داشت و مهشید رنو ۵، که این می‌توانست مقایسه دو طبقه اقتصادی متفاوت باشد که حالا اختلاف طبقاتی این زوج را از طریق اتومبیل‌های آن‌ها نشانه‌شناسی کند.

به نظر من پیکان خیلی شبیه به خیابان ولی عصر تهران است که بالای شهر را به پایین شهر وصل می‌کند. به این معنا که تقریبا همه طبقات اجتماعی از آن استفاده کرده‌اند و متعلق به یک طبقه خاص نبوده. ولی به‌تدریج و با ظهور اتومبیل‌های مدرن‌تر، پیکان دچار افت طبقاتی شد و به‌تدریج به اتومبیل طبقه پایین دست جامعه بدل شد.

آرمین: درواقع این وضعیت اقتصادی – اجتماعی جامعه بود که موقعیت یک اتومبیل را دچار نوسان می‌کرد، چون من یادم هست که در این اواخر که اوضاع اقتصادی بدتر شد، حتی برخی با رنو ۵ هم مسافرکشی می‌کردند و این نشان می‌دهد که ارزش و اعتبار اجتماعی خودرو را باید در نسبت با توسعه و پیشرفت جامعه سنجید و این اتفاق درباره پیکان هم افتاده که ما در این مستند هم به این مسئله پرداختیم. درواقع در این مستند مخاطب شاهد ظهور و افول پیکان است که از روزهای‌ طلایی به روزهای فراموشی و از دور خارج شدن می‌افتد و به نوعی می‌توان سیر تحولات اجتماعی پیکان در ایران را مبنایی برای تحلیل تغییر و تحولات اجتماعی و اقتصادی در ایران هم دانست.

این پیکاندریابندری: درواقع سیر تاریخی پیکان نشان می‌دهد که این خودرو از یک پرستیژ اجتماعی و نماد طبقه اجتماعی و مثلا رفاه بیشتر تبدیل به یک الاغ بارکش می‌شود. به این معنی که به‌تدریج کارکردهای اجتماعی و تشخص‌طلبی خود را از دست می‌دهد و اعتبار اجتماعی آن به‌تدریج از بین می‌رود و صرفا به یک ابزار حمل‌ونقل یا امرار معاش بدل می‌شود. به عبارت دیگر، پیکان دچار یک نوع استحاله و استیصال می‌شود و مثل قهرمان‌های زخمی و شکست‌خورده فیلم‌های سینمایی از اسب می‌افتد. ببینید، ما می‌توانیم چهار مرحله را در این مستند از هم تفکیک کنیم. یکی اول داستان است که پیکان یک موجود جدید است. بعد به‌خصوص در دوران جنگ به یک الاغ بارکش بدل می‌شود که بنا به مقتضات آن زمان کارکردهای رفاهی یا اجتماعی خود را از دست می‌دهد. بعد از جنگ حتی دیگر عصای دست هم نیست و مردم از این موجود خسته شده‌اند. جنگ هم تمام شد، اما پیکان هنوز تمام نشد. درواقع در این مرحله نوعی دل‌زدگی نسبت به این خودرو به وجود می‌آید که زمینه پایان تولید آن را فراهم می‌کند و در مرحله چهارم که حالا به دوران بعد از تولید برمی‌گردد، یک نگاه موزه‌ای و نوستالژیک نسبت به آن پیدا می‌شود و انگار هنوز پیکان از حافظه تاریخی مردم پاک نشده و دست‌کم در خاطرات آن‌ها جایگاه خاص خودش را دارد. شاید به همین دلایل است که پیکان نسبت به هر خودرو دیگری که در ایران تولید و استفاده شود، متمایز است و همواره به‌عنوان بخشی از هویت اجتماعی ایرانیان در تاریخ این کشور باقی خواهد ماند.

درواقع پیکان در مستند «این پیکان» دارای یک نوع شخصیت دراماتیک هم می‌شود، مثل یک قهرمان آهنی و مقتدر که به‌تدریج شاهد افول این قهرمان هستیم و حتی تبدیل شدن آن به ضدقهرمان که چهره شهر را زشت کرده، یا آلودگی‌های زیست‌محیطی ایجاد می‌کند و باید از شر آن خلاص شد. درواقع می‌توان گفت نوع تشخص‌بخشی به پیکان از حیث سینمایی در کنار هویت اجتماعی این خودرو که در قبض و بسط تاریخی خود، فراز و نشیب‌های زیادی را تجربه می‌کند، آمیخته شده است.

دریابندری: موافقم، حتی این قهرمانیت را بعد از دوران طلایی پیکان و افولی که دچارش می‌شود، باز هم در عکس و پوسترهایی که بر در و دیوار از پیکان نصب می‌شود، می‌توان ردیابی کرد. درواقع پیکان به دلیل این‌که بخشی از هویت ایرانی می‌شود و صرفا یک اتومبیل نیست، مثل گذشته یک انسانی می‌ماند که حالا به فرسودگی و پیری رسیده، اما به دلیل تعلق خاطری که دارد، یا هنوز از خاطرات این گذشته لذت می‌برد، عکس جوانی‌های خود را بر در و دیوار نصب کرده تا به فراموشی سپرده نشود. ما حتی اگر گذشته بد و تلخی هم داشته باشیم، آن بخشی از هویت ماست و پیکان چنین موقعیتی در حافظه تاریخی ایرانیان دارد که به‌راحتی قابل پاک شدن نیست. به همین دلیل است که شما می‌بینید هنوز هم خیلی‌ها به پیکان سالار می‌گویند و به‌اصطلاح عشق پیکان هستند. این سالاری بیش از آن‌که از قدرت این خودرو باشد، از کارکردها و قابلیت‌های اجتماعی که نزد ایرانیان داشته، نشئت می‌گیرد، که ما می‌توانیم در سخنان برخی از کسانی که در مستند می‌بینیم که سال‌هاست با این خودرو زندگی کردند یا آن را تزیین و بزک می‌کنند و به‌هیچ‌وجه راضی نمی‌شوند آن را بفروشند، این تعلق خاطر را ببینیم. پارادوکس‌هایی که درباره پیکان شاهدیم، گواه بر این است که پیکان یک پدیده در جامعه ایرانی بوده، نه فقط یک اتومبیل!

شاید توجه به ابعاد مختلف اقتصادی، صنعتی، اجتماعی و فرهنگی نسبت به پیکان در ساختار روایی مستند هم تاثیر گذاشته و به تقطیع پلان‌ها و تنوع محتوایی منجر شده که فیلم ریتم مناسبی به خود بگیرد و کسالت‌بار نباشد.

آرمین: من خوشحالم که شما چنین نگاهی دارید، چون خیلی‌ها این نقطه نظر را نداشتند و معتقد بودند مثلا بخش‌های کارشناسی آن خیلی پررنگ است، یا مثلا کش‌دار شده…

دریابندری: ضمن این‌که ما مجبور بودیم به‌خاطر آن نگاه همه‌جانبه به پیکان از آدم‌های زیادی برای گفت‌وگو استفاده کنیم. شاید به همین دلیل برخی نسبت به تعدد کارشناسان و بخش گفتاری فیلم انتقاد داشته باشند. ما از نریشن و راوی هم استفاده نکردیم، ولی چیزی حدود ۲۰ نفر درباره ابعاد مختلف پیکان صحبت می‌کنند. به نظرم علاقه مخاطب به سوژه هم می‌تواند در تاویل مستند موثر باشد. قطعا کسی که دوست دارد درباره پیکان بیشتر بداند، از این صحبت‌ها خسته نمی‌شود.

آرمین: به نظرم یک مقدار تمرکز و حوصله برای درک مستند لازم است و اگر مخاطب به شکل خطی و تدریجی با مستند جلو بیاید و سیر تحولات پیکان را دنبال کند، به‌خوبی می‌تواند با فیلم ارتباط برقرار کند و این مستلزم کمی تلاش ذهنی و شخصی مخاطب برای ارتباط برقرار کردن با مستند و موضوع آن است. به اعتقاد من این مستند صرفا یک خاطره‌بازی تصویری با پیکان نبوده. اگرچه این المان‌ها را در خود داشته، ولی رویکرد آن یک رویکرد پژوهشی است که باید با یک نگاه پژوهش‌گرانه به آن نگریسته شود که صرفا سرگرم‌کننده نیست، بلکه آگاهی‌بخش است و قطعا برای کسب آگاهی باید کمی صبورتر بود.

ماهنامه هنر و تجربه

 

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها