فرانک آرتا _ فیلم «ایستاده در غبار» از هر نظر واجد ویژگیهای سینمایی است؛ هم از نقطهنظر روایت و داستان و هم کارگردانی. فیلمساز بدون اینکه بخواهد بیدلیل وارد داستانهای فرعی و پیچشهای تصنعی شود، مستقیم سراغ احمد متوسلیان میرود و قهرمانی از جنس مردم عادی را خلق میکند. اما شگفتی کار در همین نکته است که در دل داستان و روایت وابسته به واقعیت و مستندگونه، جذابیتهای شخصیت اول فیلم شکل میگیرد، بهطوریکه مخاطب شیفته او میشود.
از همه مهمتر «ایستاده در غبار» فیلمی است که برخلاف گرایش فیلمهای دفاع مقدسی، رنگوبویی از جنس قهرمانسازیهای مرسوم سینمای هالیوود ندارد و همین مسئله بر ارزشهای این فیلم میافزاید. به گزارش سینماسینما، به مناسبت اکران فیلم با محمدحسین مهدویان، کارگردان فیلم، به گفتوگو نشستیم:
حتما میدانید هر شخصیت حقیقی یا حقوقیای که برای ساخت فیلمی سرمایهگذاری میکند، هدفی را دنبال میکند. این هدف دستکم میتواند در حیطه اقتصادی یا تبلیغاتی گنجانده شود. اما اغلب برای فیلمساز اندیشهورز موضوع فراتر از اینهاست. او میخواهد دنیای فکری خود را بسط دهد و جهانی بر جهان اندیشهها بیفزاید. اما همین نکته همیشه یکی از چالشهای پیشِروی فیلمسازان اینچنینی بوده. چون در این حالت اندیشههای فیلمساز با اهداف تهیهکننده در تعارضند. حال شما با سابقه ساخت فیلمهای مستند، چگونه توانستید تهیهکننده را متقاعد کنید قصد خرقعادت در تصویرسازی ستارگان جنگ دارید؟
در سینمای داستانی که بر مستند پیریزی شده، اغلب فیلمساز با اندیشهای هدفمند وارد سینما میشود. طبعا اگر بخواهید به شکل رایج کار فیلمسازی کنید باید مطابق نظر سرمایهگذار پیش بروید. اما اگر به نقطه تحول فکری رسیده باشید، طبعا به مسیرهایی پا میگذارید که خیلی فهمیده نمیشوید. مثل مسیری که فقیهی به عرفان میرسد و درجات شناختش بالاتر میرود و ممکن است به چیزهایی دست یابد که پیش از آن بهمثابه ارزش به آن نگاه نمیکرده. حالا در سینمای دفاع مقدس هم با وجود ساخت فیلمهای متنوع، هنوز ناگفتههایی در آن بیان نشده ، پس ناگزیریم راهی پیدا کنیم.
یعنی برای ساخت «ایستاده در غبار» چنین مسیری را طی کردهاید؟
در ابتدا آنچه برای من مهمتر بود، این بود که فهمیدم پارادایم عوض شده و باید پارادایم جدید را هم درک کنم و بعد آن را به نمایش بگذارم. دوم اینکه به اندازه کافی متقاعدکننده بودم. چون با حسننیت برای ساخت فیلم جلو آمده بودم. اگر در فیلم صداقتی میبینید، حاصل همان صداقتی است که حرکتم را آغاز کردم و به تهیهکننده گفتم میخواهم فیلمی صادقانه بسازم، منتها نه به نفع حزب خاصی و البته دنبال شیطنت هم نیستم. حتی نمیخواهم گذشتهای را خراب کنم. چون معتقدم ما بیشازپیش به رقابتهای صادقانه نیاز داریم. الان وقتی به جلسات نقد و بررسی و همایشهای سینمای دفاع مقدس میروم، میبینم اینگونه جا افتاده که بیفایدهاند. حتی خود برگزارکنندگان هم میدانند تکراری است. ولی انگار از هم رودربایستی دارند. کافی است یک نفر در آن میان بگوید چرا با خودتان روراست نیستید! شما که مجری این کار و تأمینکننده هزینههایش هستید، میدانید این کار اشتباه است. پس لطفا تعارفات را کنار بگذارید و کار درستی که بدان اعتقاد دارید، انجام دهید. رویکرد من اینطور بوده است. احساس میکنم وقتی آدمها در معرض سرکوب درونشان هستند، وقتی کسی پیدا شود و شجاعانه این نکته را به آنها گوشزد کند، جسارت پیدا میکنند که از انفعال بیرون بیایند و حامی ایده جدید شوند. اتفاقا بخش زیادی از مشکلات ما محصول منجمد و محصورشدن ذهنیت آدمهاست. گویی دو تفکر متفاوت نمیتواند در کنار هم کارکرد داشته باشند. در صورتی که لزوما در دنیای واقعی اینطور نیست. ممکن است شما عقایدتان با فرد دیگر متفاوت باشد، اما هر دو کار خود را انجام میدهید، بدون اینکه یکدیگر را نفی کنید. چون اساسا درون انسانها اشتراکات زیادی وجود دارد که افراد میتوانند براساس آنها به توافق برسند. ولی در کشور ما سیاستزدگیای که اتفاقا خواسته و حاصل نسل ما نیست، گریبانگیر ما شده است. سیاستزدگیای که از صدر انقلاب وجود داشته و دستهبندیهای سیاسی که ربطی به ما ندارد. نسل ما اینها را تجربه نکرده، اما نسلی که این تجربیات را کسب کرده، به ما آموخت در کشورمان صاحب دیدگاههای مختلف سیاسی هستیم و شما باید در ۲۰سالگی تصمیم بگیرید که اصلاحطلب باشید یا اصولگرا. اپوزیسیون هستید یا طرفدار دولت. بعد هر کدام از این طیفها قهرمانانی دارند و از الزامات عضویت در این طیفها، پذیرش یکسری اعتقادات است. مثلا مگر میشود حزباللهی باشی و به فلانی رأی نداده یا فلان اعتقاد را نداشته باشی!
یعنی به محض اینکه از این معیارها عدول کنید، از سوی دو طیف مؤاخذه میشوید؟
بله و با کنایه صحبت میکنند. مثلا در جمع حزباللهیها به شما میگویند فلان رفیق ما هم که روشنفکر شده. یا میان رفقای امروزیتر متهم به مرتجع و عقبافتاده میشوی و وقتی ایدئولوژی را نفی میکنیم، باز هم در مظان اتهام قرار میگیریم. به نظرم حتی هدف انقلاب اسلامی در ابتدا نفی ایدئولوژی بوده و قرار نبوده تبدیل به ایدئولوژی تازهای شود یا در درون خودش ایدئولوژیهای تازه به وجود بیاورد. جالب است اگر به منزل کسی بروید که عکس امامخمینی(ره) و فروغ فرخزاد را به دیوار زده باشد، میگویید چطور میشود یک نفر هر دو را قبول داشته باشد؟!
البته درک این مسئله مقداری سخت است. نظرتان چیست؟
من بهعنوان کسی که کار هنری انجام میدهم این را درک میکنم. من نه اصولگرا هستم و نه اصلاحطلب. فقط فیلمسازم و شأن کار هنری را بالاتر از اینها میدانم.
شما میگویید من فیلمسازم. اصغر فرهادی هم همین حرف را میزند. هر دو شما فیلمسازان خوبی هستند. من میگویم نقطه اشتراک شما دو نفر این است که هنر برای هردو شما فرصتی ایجاد کرده که از مونولوگ به دیالوگ برسید. مطمئنم دیالوگی که میان شما دو نفر ایجاد شود، خیلی بهتر و منسجمتر از طرفدارانتان است. یعنی مدافعان هر یک از شما نمیتوانند همدیگر را درک کنند، ولی شما دو نفر میتوانید. تحلیلتان چیست؟
شب میهمانی که جشنواره فیلم فجر برای کاندیداها برگزار کرد، خواستم سلاموعلیکی با آقای روستایی داشته باشم. دیدم خبرنگاران در حال عکسگرفتن هستند. به آقای روستایی گفتم احتمالا به نظر آنها دارد اتفاق عجیبی میافتد که ما دو نفر کنار هم هستیم. چون بدون اینکه ما دو نفر بخواهیم، به دنبال ما جریانی راه افتاده که انگار طرفداران دو فیلم ما دو دسته حزباللهی و روشنفکرند. در حالی که من از تماشای فیلم تو لذت میبرم و تو هم از تماشای فیلم من و در اینکه موضوعات مورد نظر خودمان را هم مطرح میکنیم، مشکلی با هم نداریم.
موضوع مهم این است که اساسا انسانها فقط در یک جمله قابل توضیح نیستند. آنوقت چطور میتوانیم افراد را دستهبندی کنیم که بگوییم تو حزباللهی هستی، چون در فلانجا کار میکنی و تو هم ولنگاری چون در جای دیگر کار میکنی! خوشبختانه هنر این فرصت را فراهم میکند که انسانها و تفکراتشان در لایههای عمیق و متنوع ترسیم و مطرح شود. من جرئت دارم بگویم از نظر من فیلم « ایستاده در غبار» بهتر از «ابد و یک روز» است. بدون اینکه ارزشهای فیلم سعید روستایی را نفی کنم. اما اکثر طرفداران فیلم شما، حاضرند هزار و یک دلیل بیاورند و بگویند فیلم شما بهترین است، اما فیلم سعید روستایی سیاهنمایی است! آغوش ما گشوده است. اما آغوش آنسو هم گشوده است؟
من اگر بتوانم خودم و زندگیام را جمع کنم و حرف حساب بزنم، هنر کردهام. بهعنوان هنرمند میتوانم فضایی باز کنم مثل «ایستاده در غبار» که موضوع تاریخی به موضوع زنده برای امروز تبدیل شود. دوم اینکه باید نگاهمان نسبت به هم اصلاح شود. یعنی باور کنیم واقعیت دقیقا همان چیزی که به شکل پارادایم تکرار در تکرار مطرح بوده، نیست. باید حقیقت را کشف و با آن زندگی کرد. دیگر اینکه بههرحال حضور فیلمسازی مانند من در این مجموعه هم برای خودم و هم برای «اوج» میتواند مفید باشد. چون میتوانیم تعامل تازهای را شروع کنیم. البته نمیخواهم بحث را سمت دستهبندی سیاسی ببرم.
متوجه هستم. اما نه شما، بلکه اتمسفر فیلم شما خواهناخواه این تلقی را دامن میزند که نگاهی ایدئولوژیک، شما را بهعنوان فیلمساز دربر گرفته و همین قضیه بدون اینکه تقصیری را متوجه شما کند، شما را هم دربر میگیرد؟
من همیشه دنبال این فکر هستم که چگونه میتوان هر آدمی را دوست داشت. به نظرم میتوان به هر انسانی دلبسته شد. چون شأن و کرامت انسان را خیلی بالا میدانم. گاهی که میبینم افراد و گروهها با الفاظی زشت یکدیگر را خطاب میکنند و به سادهترین اصول انسانی هم مقید نیستند، ناراحت میشوم. چون فقط به دلیل تنفع و علقههای سیاسی و حزبی، شأن یکدیگر را بهعنوان انسان بهراحتی نادیده میگیرند. درحالیکه آدمها به دلایل متعددی میتوانند یکدیگر را دوست داشته باشند. کافی است به این فکر کنم شما مادری دارید که در خانه منتظرتان است و من هم مادری دارم که منتظرم است. هر انسانی میتواند به این دلیل باارزش و دوستداشتنی باشد. بنابراین این نوع روابط را خیلی درک نمیکنم و خوشبختانه خودم را وسط این بازی نمیبینم. چون گاهی در فضاهای مجازی مطالبی به من میگویند که آنقدر خشم بر من غلبه میکند که میخواهم همانجا جوابشان را بدهم، اما خیلی تلاش میکنم این کار را نکنم و به این قاعده خودم بازمیگردم که این آدم را هم میتوان دوست داشت. حتما او محصول شرایطی است و به دلیلی این کار را انجام میدهد و از چیزی عصبانی است که ممکن است من مسبب آنها نباشم. اما ناگهان من را به جریانی منتسب میکند که عصبانیشان کرده و بعد من را با کلمات بدوبیراه نوازش میکنند! حالا اگر مراقب نباشم این چرخه میتواند همینطور ادامه داشته باشد.
شما از معدود فیلمسازان مذهبی و انقلابی هستید که توانستید شخصیتهای انقلابی و مردمی را بدون به کارگیری از روش تهیجی سینمای آمریکا به تصویر بکشید. مستقیم روی موضوع متمرکز شدید، بدون اینکه دوربین حرکات عجیبوغریب انجام دهد. چطور به این نگاه رسیدید؟
من در یک کلام مسلمان هستم. تأملات جدی درباره تاریخ معاصر کشورم دارم. به نظرم اتفاقاتی که بعد از مشروطه در ایران افتاده وضعیت امروز زندگی ما را تعیین کرده و اتفاقات صد سال اخیر برای من بسیار تأملبرانگیزند. از طرفی یکی از روشهای من برای فکرکردن، فیلمساختن است. حتی به انقلاب اسلامی ایران هم نگاه توأمان با کشف دارم. من سرسپرده چیزی نیستم.
یعنی هر چیز دیکتهشده و بفرمودهای را نمیپذیرید. مگر اینکه در وجودتان هضم شده باشد؟
نمیتوانم برای چیزی که هستم کلمهای پیدا کنم، اصولگرا، اصلاحطلب… آیا رأیهایی که در انتخابات دادهام، تعیین میکند طرفدار چه طیف سیاسیای هستم؟ نه لزوما. به دلیل اینکه ممکن است زمانی به علتی یک کنش سیاسی انجام داده باشم ولی در زمانی دیگر روش دیگری را برگزینم. درنتیجه این چیزی نیست که من را در چارچوب و قالب خاصی قرار دهد و بتوان نامی روی آن گذاشت. از این ماجرا اجتناب میکنم چون یکجور بند و زندان است. به محض اینکه بهعنوان وابسته یک حزب یا گروه شناخته شوم، خودم را درگیر حصاری کردهام که بیرونآمدن از آن برایم مشکل خواهد بود. درنتیجه همه تلاشم را میکنم که اینطور فهمیده نشوم. البته کار سختی است. به محض اینکه دو فیلم دیگر بسازم همه انتظار دارند تکلیفم را معلوم کنم و از این وضعیت خارج شوم. همین الان هم خیلیها میگویند تکلیفت را معلوم کن. واقعا دوست دارم طیفهای متنوعی از افراد مؤثر در عرصه سیاست در ۲۰ سال اخیر فیلم من را ببینند چون موضوع مهمی است و مایل هستم نظرشان را بدانم. ولی مدام باید ملاحظه کنم چه کسی برای دیدن فیلم من میآید.
یعنی بدون اینکه بخواهید ایدئولوگ تفکری باشید، ایدئولوژی شما را احاطه کرده؟
بله و مدام تقلا میکنم همچنان خودم باشم.
بههرحال، راه درستی را انتخاب کردهاید. حالا چرا راه سینمای آمریکا را دنبال نکردید؟
در سینمای آمریکا به برخی از فیلمسازان مثل چاپلین، هیچکاک، ارسون ولز پولانسکی علاقهمند هستم.
حتی پولانسکی؟
بله، واقعا فیلمسازی پولانسکی را تحسین میکنم و در سینمای او چیزی دیدم که به من آموخت چطور فیلم بسازم. اما اگر منظورتان هالیوود و اکشن بازی است، این سینما را سطحی و دمدستی میدانم.
ولی اغلب فیلمسازان انقلاب و جنگ ما از سینمای هالیوود تأسی میکنند!
مثلا اینجا میگویند بیایید چیزی شبیه سریال «۲۴» بسازیم. به نظرم این تلاش و رویکرد که به پروداکشنی برسیم که روزی در ایران «سریع و خشن» بسازیم، ابلهانه است. اگر نیازمند اکشن هستیم آنها میسازند و ما میتوانیم ببینیم.
خیلیها علاقه دارند حتی «تایتانیک» بسازند!
به نظرم «تایتانیک» فیلم مهم و خوبی است. اما خودم در سینما دنبال درک دقیقتری از زندگی هستم که اتفاقا در پولانسکی پیدا میکنم. میتوان از پولانسکی آموخت. پولانسکی به تو میگوید با همه وجودت چیزی که میخواهم برایت تعریف کنم را لمس کن، تو در وسط ماجرایی. سینما اگر این کار را انجام دهد، موفق است نه اینکه چیزی دور از واقعیت روی پرده اتفاق بیفتد.
پس شما فقط به دنبال فیلمساختن نیستید، بلکه چگونه فیلمساختن برایتان مهم است؟
بله.
چطور با احمد متوسلیان آشنا شدید و چرا میان ستارگان جنگ، ایشان را انتخاب کردید؟
با احمد متوسلیان در مستند «آخرین روزهای زمستان» که درباره شهید حسن باقری است، آشنا شدم. حسن باقری در صحنه بیتالمقدس مواجههای با احمد متوسلیان دارد. احمد متوسلیان به لحاظ سبک زندگی، رفتار و سیاق متفاوتی با حسن باقری دارد. حسن رویکرد ستادی دارد، فرد باهوشی است و در خانوادهای آرام رشد کرد. احمد متوسلیان فردی عملگرا و تند است. بعد از «آخرین روزهای زمستان» دوست نداشتم به این سبک فیلمسازی ادامه دهم و فیلمی درباره جنگ بسازم. چون پیشنهادات زیادی درباره شهیدان جهانآرا، همت، زینالدین، احمد متوسلیان و محلاتی به من داده شد. وقتی یک کار موفق تولید میشود همه فکر میکنند این کار قابلیت تکثیر دارد. آن زمان به طور قطع گفتم نه. چون معتقد بودم نباید به هیچوجه کار تکراری انجام داد. بعد فیلمنامهای را با دوستم ابراهیم امینی به نام «ژنرال» نوشتیم. فیلمنامه را به شورای پروانه ساخت دادم. البته سرمایه فیلم مبهم بود و کسی حاضر به هزینهکردن برای این فیلم نبود. ورود من هم به سازمان «اوج » اینگونه بود که فیلمنامه را به سازمان آوردم تا پول بگیرم که نپذیرفتند. ولی من ناامید نشدم و درنهایت هم شورای پروانه ساخت فیلم من را رد کرد. فیلم درباره ژنرال زمان شاه بود که خوشبین است که انقلاب شده و جوانانی هستند که تصمیم گرفتهاند کشورشان را به این شکل بسازند و معتقد است وظیفهاش حفظ کیان کشور است اما بهتدریج دچار گرفتاریهایی میشود. به نظرم تابهحال دو ماه اوایل انقلاب از این منظر روایت نشده است. ولی متأسفانه دیر میفهمند. بعد از روی کارآمدن دولت جدید، امیدوار شدم بتوانم این فیلم را بسازم. با آقای احسانی صحبت کردم و ایشان هم نگرانیهایی داشتند. درنهایت به من گفتند نه. خیلی ناراحت شدم چون هشت، ۹ ماه روی فیلمنامه کار کرده بودم و امیدوار به ساختنش بودم. بهنوعی هم بیکار شده بودم. در آن شرایط تصمیم گرفتم درباره یکی از این شخصیتها کار کنم و احمد متوسلیان را انتخاب کردم. چند دلیل روشن داشتم؛ اول احساس کردم احمد متوسلیان با همه کلیشههای مرسوم فرماندهی در جنگ که در سینما میبینیم، فرق دارد. فردی عصبانی و گاهی خشن و برخی تصمیماتش هیجانزده است و همه تصمیمهایش هم همراه با تدبیر نیست. پس با آدم متفاوتی مواجهیم. برای خودم جالب بود که با حسن باقری خیلی فرق دارد و فرماندهی را در جنگ نشان میدهم که در لحظه تصمیماتی میگیرد و آدم فوقالعاده متغیری است. من برای پرده سینما خیلی احترام قائلم. چون جای نشاندادن هر چیزی نیست. پرده سینما باید به اندازه کافی شگفتانگیز و تکاندهنده باشد. هر داستان جمعوجور بیمایه که فقط وقت را میگیرد، مناسب پرده سینما نیست. پرده سینما باید سالن را درگیر کند. به نظرم رسید احمد متوسلیان این ویژگیها را دارد. و بعد درباره فیلمهای پرخرجی که در این سالها در ایران ساخته شدند، واقعا به این نتیجه رسیدم که چه حرفی برای گفتن دارند؟ فیلمهای بزرگی با بودجه وافر. مثلا موضوعی در زمان جنگ یا زمان شاه رخ داده و چند میلیارد خرج کردند که دربارهاش فیلم بسازند. بعد این فیلمها به چه درد امروز ما میخورد؟ چه فهمی از زندگی امروزمان به ما میدهد؟ داستان احمد متوسلیان برای من دو ویژگی داشت؛ اول اینکه یادآور دورهای باشکوه از بچههای انقلاب بود که آرمانها و ایدهآلهایی داشتند. احمد متوسلیان سمبل جنگ برای این ایدهآلها بود. حال نگاه کنیم به آن آرمانها که الان کجا هستیم و دوم اینکه داستان قهرمانی است که تمام نشده. همیشه برای قهرمانان زمان جنگ احترام قائلیم و به احترامشان میایستیم و بعد از دفنکردنشان به زندگی امروزمان برمیگردیم. میگوییم قهرمان زمان خودشان بودهاند و تمام شدهاند. اما احمد متوسلیان در پایان داستان فیلم در یک فلش فوروارد سریع ادامه پیدا میکند به زندگی امروز ما. چون هنوز وجود دارد و زنده است. احمد متوسلیان در پایان شهید نمیشود و تا به امروز ادامه پیدا میکند و به نظرم پایان شگفتانگیزی دارد و این ناخودآگاه در ذهن تماشاگر اتفاق میافتد که ما با زندگی ۳۰ سال قبلمان پیوندی داریم. ما همان افراد ۳۰ سال قبل هستیم و اینطور نیست که دور شده باشیم. احمد متوسلیان ویژگیهای متنوعی دارد برای اینکه سینمای مناسب امروز را با او به وجود بیاوریم. درنتیجه با توجه به شرایطی که در آن قرار داشتم، تصمیم گرفتم این فیلم را بسازم و قرار شد فیلمنامه را تغییر دهم. ابتدا تصور نمیکردم قبول نکنند که این فیلمنامه را کار کنند. اما همه اتفاقات آنطور که ما تصور میکنیم، رخ نمیدهند. آقای والینژاد که سالها با بنده کار کرده بود و آقای حسنی که اولین بار بود من با ایشان کار میکردم، دستکم درباره فیلمنامه و فیلم من سعهصدر داشتند. آقای حسنی جایی به من گفتند ممکن است جایی فیلمنامه تو را قبول نداشته باشم. طبیعتا باید در جاهایی از فیلمنامه دفاع میکردم. من هم گفتم این روایت حسین مهدویان از فیلم است اگر این روایت را قبول نکنید قید ساختن آن را میزنم. تعامل میکنم و اصلاحات را انجام میدهم اما اگر ببینم فیلمم جوهر خودش را از دست میدهد و به فیلمی دیگر تبدیل میشود، بهراحتی آن را کنار میگذارم. ایشان گفتند به احترام روایت تو از ماجرا، همهجا میگویم این روایت توست و من به آن احترام میگذارم و کمک کرد من این فیلم را بسازم. وارد پروسه ساخت شدیم و فیلم سختی را هم ساختیم. خیلی نگران بودم که این فیلم چه واکنشهایی را برمیانگیزد. واقعا در زمان ساخت فیلم به نسلی فکر میکردم که جنگ را تجربه نکردهاند. یعنی اصلا فیلم را برای خوشامد سردار و سرهنگی نساختم. بدبختی ما این است که خیلی اوقات فیلمسازان میخواهند موافقت افراد خاصی را بگیرند و برای مخاطب معدودی فیلم میسازند.
مهم نیست درباره ما چه قضاوتی میشود، اما در برابر قضاوتی که درباره کاراکتر و زمانه فیلم میشود، مسئول هستیم.
به قول زندهیاد عباس کیارستمی، اگر آنقدر فیلمت را محدود کنی که بخواهی موردپسند عدهای محدودی قرار بگیرد، درنهایت همان طیف را هم نمیتوانی جذب کنی.
معمولا همینطور است. نگاه من به نسلی بوده که در کنار آنها رشد کرده و درس خواندهام. قبل از اکران فیلم، نمایشهای متنوعی داشتیم و مهمترین برای من نمایشی بود که برای دانشآموزان دبیرستان مفید گذاشته بودیم. برایم مهم بود که ببینم این نسل چطور فکر میکنند. البته گروههای دیگری را هم برای نمایش فیلم آوردیم و باور کنید جاهایی از فیلمم را اصلاح کردم، برای اینکه آنها فیلم را درک و با قهرمان فیلم ارتباط برقرار کنند. به نظر میآید جفایی که درباره گذشته خودمان میکنیم فقط در مورد جنگ نیست.
نکته جالب برای من این است که قهرمان داستان فیلم ظاهر و اخلاق جذابی ندارد و اوج تلاشش این است که با چنگال دنبال دوستش میدود و او را کتک میزند. حتی در فیلم هم نخواستید او را خاص نشان دهید و کل شخصیت را درون قاب به نمایش گذاشتید. اما چطور شد احمد متوسلیان اینقدر سمپات و بهاصطلاح دخترکش شد؟
(میخندد) زمانی که فیلم آماده میشد به دوستانم گفتم دخترها عاشق این شخصیت میشوند. این شخصیت چیزی در درونش دارد که از جنس قهرمانهای وسترن است. مثل قهرمانهایی که فقط سوار بر اسب هستند و واکنشهای عجیبی که گاه از خود نشان میدهند، بروز ناگهانی آن چیزی است که در درونشان است؛ آدمهای عمیق و تودار و چیزی که زنها دوست دارند کشف و تصاحبشان کنند. روایت ما به لحاظ سبک خیلی متفاوت است ولی از داشتههای سینما استفاده میکند. میتوان گفت فیلم ما یک نوع وسترن است.
یعنی کانسپت قهرمانسازی را دربر میگیرد، بدون اینکه بخواهد قهرمانی را به رخ بکشد؟
حتی به لحاظ طبیعتگرایی و تنهایی قهرمانمان و آدمهایی که اطرافش هستند. البته واقعا پرداختن به زنان در سینما واقعا سخت است. سعی میکنم در فیلمهایم از زنان کمتر استفاده کنم هرچند میدانم چیز بزرگی را از دست میدهم. یا اینکه جایی برای زن پیدا شود که بتواند بروز کند.
چرا؟
چون زن در سینمای ایران امکان اینکه خودش را نمایش دهد، ندارد. ما با چیزی طرف هستیم که باید در پرده سینما تجلی پیدا کند. زن در سینمای ما نمیتواند خیلی تجلی پیدا کند. بهعنوان فیلمساز باید از شکل تصنعیای از زن که در سینمای ما درست شده استفاده میکردم منتها تصویری از زن در سینمای ما شکل گرفته که غیرواقعی است. اصلا یکی از فیلمسازان محبوب من در ایران اصغر فرهادی است. اما احساس میکنم در فیلمهای او هم زنان خیلی امکان بروز ندارند.
چرا به سینمای فرهادی علاقه دارید؟
چون در فیلمهای آقای فرهادی یک نوع آزادگی وجود دارد و میبینید آن زن همچنان در یک بند و حصار است. مثلا به روسری لیلا حاتمی در «جدایی نادر از سیمین» دقت کنید، یک نفر میگفت آنها در حال اسبابکشی هستند و روسریاش را اینطور بسته است. گفتم اینها همه تلاش ماست برای اینکه بگوییم شترسواری که دولادولا نمیشود. باید فکری به حال این وضعیت کرد. یا سینما میخواهیم یا نمیخواهیم. تجربه سه، چهار ماه اخیر برای اکران به من ثابت میکند ما سینمای واقعی نداریم. داشتنش خیلی هم سخت نیست. اگر خواهان سینمای واقعی هستیم دستکم باید ۱۰ برابر سینماهای کنونی، سالن سینما داشته باشیم و اصلا عجیب نیست. سینما میتواند اقتصاد خودش را اداره کند. اما دیگر نمیتوان برایش تعیین تکلیف کرد.
چرا از صداهای واقعی استفاده کردید؟
مردم ما فیلم هندی را میبینند و با آن همه صحنههای غیرواقعی باور میکنند، اما درباره سینمای خودمان خیلی سختگیر هستند.
پیشبینی میکردید از فیلمتان تا این حد استقبال شود؟
همه تلاشم را کردم تا فیلمی عالی برای تماشاگر سینما بسازم. یعنی دنبال تماشاگر سینما بودم؛ تماشاگری که به سینما دلبستگی داشته باشد. فیلم اندازه پرده سینما باشد. جذابیتهایی که در سینمای ما گم شده و جایش را به سلبریتیهایی داده که برای قشر کمی از مخاطبان جذاب است. متأسفانه فیلم ما در میان همین فیلمها نمایش داده میشود و خیلی سخت است مخاطب باور کند فیلمی نمایش داده شده که جذابیتهای سینمایی دارد. مطمئن بودم فیلمی ساختهام که خیلی مناسب سینماست و در سالن جمعیتی باید دور هم بنشیند و فیلم ببینند.
درباره جایزه بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر چه نظری دارید؟
وقتی متوجه شدم چه کسانی فیلمهایشان در جشنواره پذیرفته میشود همچون آقایان پوراحمد، حاتمیکیا، میرکریمی، کمال تبریزی و… کسانی که در نوجوانی خدای سینمای ما بودند یا فیلمسازانی از نسل جوان مثل بهروز شعیبی، فکر میکردم شانسی ندارم. بنابراین دلم را برای جایزهگرفتن صابون نزده بودم. اما وقتی اسمم را شنیدم کلی خوشحال شدم که جایزه گرفتهام.
منبع: شرق
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- انتشار نسخه سینمایی «زخم کاری ۳»
- بازگشت جواد عزتی به خونبازی در «زخمکاری ۳»
- آغاز تولید فصل چهارم «زخم کاری»؛ پخش فصل سوم پس از پایان «قطب شمال»
- همزمان با هفته دفاع مقدس؛ اکران رایگان ۴ فیلم سینمایی در بوستان آب و آتش
- هفته فیلم مقاومت در شبکه نمایش
- بازخوانی یک قتل از پیش طراحی شده/ نگاهی به مستند «ترور سرچشمه»
- مدیر کل نظارت بر عرضه و نمایش فیلم توضیح داد؛ پرونده هیچ فیلمی برای همیشه بسته نیست/ چرا «شیشلیک» اکران نمیشود؟
- عذرخواهی تلوبیون درباره حاشیههای اکران آنلاین «درخت گردو»
- واکنش مهدویان به حذف نام فیلمش در «خندوانه»؛ این همان فیلمی است که نمیخواهند تماشایش کنید
- تنهاییِ یک مرد/ نگاهی به فیلم «مرد بازنده»
- «مرد بازنده» پروانه نمایش گرفت
- ردِ بو/ نگاهی به فیلم «مرد بازنده»
- وقتی همه چیز مبهم است/ نگاهی به فیلم «مرد بازنده»
- پایبند به قواعد ژانر/ نگاهی به فیلم «مرد بازنده»
- پاشنه آشیل؛ کار کردن با یک گروه ثابت/ نگاهی به فیلم «مرد بازنده»
نظر شما
پربازدیدترین ها
آخرین ها
- آنونس رسمی عاشقانه «عزیز» رونمایی شد
- با نظرسنجی از ۱۷۷ منتقد فیلم؛ نشریه ایندی وایر برترینهای سال ۲۰۲۴ سینما را معرفی کرد
- احمد رسولزاده و «بنهور» در بیست و هفتمین قسمت «صداهای ابریشمی»
- درباره «بی همه چیز»؛ درامی پیچیده با شخصیتهایی چندلایه
- نگاهی به فیلم «هفتاد سی»/ در بستر واقعیت
- موقعیت فیلمهای ایران و سینماگران فراملی در فرانسه
- قهوه دمنکشیده/چرا سریال مهران مدیری نتوانست انتظارات را برآورده سازد؟
- سرقتهای سریالی ۳زن به سبک «تسویه حساب»
- با اعلام آکادمی داوری؛ نامزدهای اولیه اسکار معرفی شدند/ یک انیمیشن ایرانی در میان آثار
- انیمیشنی درباره لیونل مسی؛ پخش «مسی و غولها» از تلویزیون دیزنی
- کدام شبکههای تلویزیونی ادغام یا منحل میشوند؟
- جشنوارۀ ملی تئاتر اقتباس افتتاح شد/ امید به حضور در خانوادۀ جهانی تئاتر با شناسنامه خاص خود
- فوت بازیگر سرشناس اسپانیایی؛ ماریسا پاردس درگذشت
- معرفی هیأت انتخاب بخش سینمای ایران در جشنواره چهل و سوم فیلم فجر
- معرفی داوران بخش مسابقه تبلیغات سینمای ایران در فجر۴۳
- «کیک محبوب من»، رابطهای رویایی اما تراژیک
- لغو نمایش فیلم “آخرین تانگو در پاریس”
- اسطوره موسیقی هند و یکی از برجستهترین نوازندگان طبلا در جهان درگذشت
- بررسی «ازازیل» و «انجمن اشباح» در شورای صدور مجوز ساترا
- «عزیز» از چهارشنبه اکران میشود/ رونمایی از پوستر فیلم
- مرور آثار سینمایی، تئاتری و مستند «اینگمار برگمان» در سینماتک خانه هنرمندان ایران
- از ۵ دی ماه؛ «علت مرگ: نامعلوم» روی پرده سینما میرود
- بازگشت ژان کلود ون دام با کمدی اکشن/ «باغبان»، ژانویه، انحصاری در فرانسه اکران میشود
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ نیکول کیدمن: در سال ۲۰۰۸ بازیگری را رها کردم/ فکر میکردم کارم تقریباً تمام شده است
- انتقاد روزنامه جام جم از تمسخر نام مریم و مسیحیت در فیلم صبحانه با زرافه ها
- بر اساس اعلام سامانه نمایش آنلاین نتفلیکس؛ کمک ۵۲ میلیون دلاری «صد سال تنهایی» به کلمبیا
- معرفی برگزیدگان جشنواره سینماحقیقت هجدهم/ وزیر ارشاد: ما مسئولان خودنظامپنداری را کنار بگذاریم
- نگاهی به جذابیت های ماندگار «ریوبراوو» وسترن با طعم شکلات
- به هر داستانی نباید اطمینان کرد
- وزیر ارشاد : بعضی مسئولان خودنظام پنداری را کنار بگذارند