شیرین برقنورد فیلمساز جوانی است که چندین فیلم کوتاه و مستند در کارنامه دارد.
سینماسینما، سحر عصرآزاد: دغدغههای اجتماعی و مسائل زنان از مضامینی هستند که در آثار او مورد توجه بیشتری قرار گرفتهاند و فیلمساز را واداشته تا در «۲۱ روز و من» خودش را بهعنوان یک زن، محور این مستند قرار دهد. فیلمهای برقنورد در جشنوارههای جهانی نیز حضور موفقی داشتهاند و اخیرا تازهترین مستندش از سری فیلمهای «کارستان» در جشنواره سبز سئول جایزه ویژه هیئت داوران را دریافت کرد. به بهانه حضور در این پروژه و ساخت مستند «شاعران زندگی» که در گروه هنر و تجربه به نمایش درآمده، پای صحبتهای او نشستیم.
در مستندهایی که ساختهاید، به شکل پررنگی به مسائل زنان پرداختهاید. آیا انتخاب خانم شیرین پارسی بهعنوان سوژه محوری مستند «شاعران زندگی» در راستای همان دغدغه بود، یا اگر فرد دیگری (یک آقا) با دغدغههای کارآفرینی هم مطرح میشد، میتوانست سوژه فیلمتان شود؟
واقعیت این است که اگر سوژه فیلمم شخصیتی غیر از خانم پارسی بود و همین خصوصیات را در او میدیدم تا انگیزهای برای ساخت فیلم در من ایجاد کند، قطعا این کار را میکردم. حالا که دست بر قضا خانم پارسی سوژه این فیلم شد و از آنجایی که هر دو خانم هستیم، فکر میکنم به ارتباط نزدیکتری رسیدیم. اگر سوژه فیلم یک آقا بود، قطعا نوع ارتباط و ساختار فیلم عوض میشد، همانطور که اگر خانم پارسی با یک خانم فیلمساز دیگر کار میکرد، اتفاق دیگری میافتاد. اما درکل دلیلم برای انتخاب خانم پارسی، صرفا خانم بودن او نبوده است. اگرچه من وقتی بهعنوان یک خانم به تاریخ فعالیتهای خانمها در کشورم نگاه میکنم و خانمی را میبینم که اینقدر قدرتمند و مصمم است و با توجه به محدودیتهایی که برایش در آن شهر کوچک وجود داشته، سعی کرده راه خودش را پیدا کند، طبعا احساس بهتری پیدا میکنم و همین به مثابه یک موتور قویتری است تا بتوانم فیلمم را جلو ببرم. من در پروسه ساخت این فیلم، از معاشرت با خانم پارسی واقعا لذت بردم و چیزهای زیادی از او یاد گرفتم. قطعا اگر سوژه یک آقا بود، از او هم چیزهای زیادی یاد میگرفتم، اما نوعش متفاوت میشد. وقتی تاریخ اجتماعی زنان کشورم را نگاه میکنم، از مواجهه با شخصی مثل خانم پارسی واقعا خوشحال میشوم. اینها انسانهای ارزشمندی هستند؛ چون هدف دارند، وطنشان را دوست دارند و آدمهای کوشا و مقاومی هستند. وقتی به این الفاظ و القاب میرسیم، جنسیت معنی خودش را از دست میدهد. من در برابر هر انسانی که برای پیشرفت مملکتش تلاش کرده و سعی میکند برای نسل بعدی راه باز کند، سر تعظیم فرود میآورم.
وقتی بهعنوان یک فیلمساز برای همکاری در مجموعه «کارستان» دعوت شدید، مرحله تحقیق و پژوهش به چه شکلی انجام شد و چه مسیری را برای رسیدن به فیلمنامه نهایی طی کردید؟
طبعا اگر با شخصیت فیلم ارتباط برقرار نمیکردم، این پروژه را قبول نمیکردم. من یک سال و نیم قبل بهواسطه کار دیگری که برای انجمن زنان کارآفرین انجام میدادم، با خانم شیرین پارسی آشنا شده بودم. ایشان همان موقع توجهم را جلب کرد و به نظرم شخصیت جذابی داشت. از طرفی افرادی که برای پروژه «کارستان» انتخاب میشدند، از فیلترهای زیادی میگذشتند و بعدها متوجه شدم یکی از این افراد خانم پارسی است. از این اتفاق خیلی خوشحال شدم، اما نمیدانستم پیشنهاد ساخت فیلم در مورد ایشان به من داده میشود یا نه. وقتی از من دعوت به کار شد، خیلی خوشحال شدم و برایم افتخار بزرگی بود که در این مجموعه کنار فیلمسازان مطرحی چون خانم رخشان بنیاعتماد و آقای مجتبی میرتهماسب و فعال اجتماعی چون خانم صابر کار کنم و افتخار بیشتر این بود که در مورد خانم پارسی فیلم بسازم. آن زمان گروه پژوهش «کارستان» که متشکل از خانم صابر و زهرا عمرانی بودند، یک پژوهش آکادمیک را در اختیار من قرار دادند که با همکاری خانم پارسی نوشته شده بود و یک زندگینامه مفصل از کودکی تا اکنون ایشان را دربر میگرفت. این متریالها را در دست داشتم، اما وقتی قرار شد فیلم را شروع کنم، سراغ پژوهش میدانی و فیلمبرداری در جهت پژوهش رفتم. این فیلمبرداری پژوهشی را با همسرم (محمدرضا جهانپناه) انجام دادیم و از دی ماه سال ۹۴ کارم را شروع کردم. متریالی که در دست داشتم، کمک بزرگی به من کرد، اما کافی نبود. من باید خانم پارسی را از نزدیک میدیدم و زندگی و حالوهوایش را از نزدیک لمس میکردم. به نظرم وجه تمایز سینمای مستند با داستانی در این است که در سینمای مستند تا آخرین لحظه فیلمبرداری همچنان پژوهش ادامه دارد و این برایم بسیار جذاب است، چون تا آخرین لحظه در حال کشف موقعیتهای تازه و ابعاد مختلف شخصیتها هستم. درنتیجه پژوهش این فیلم هم تا آخرین روز فیلمبرداری ادامه داشت. من در فیلمنامه اول به صورت موتیف، بخشهایی از زندگی خانم پارسی را نشان میدادم؛ مثل خلوت ایشان، لحظات مختلف و کارهای روزمرهاش. اما در طول کار به واسطه مصاحبههای پژوهشی که با ایشان انجام دادم، متوجه شدم یک حس شاعرانگی قوی در او وجود دارد که این حس در پژوهش اولیه خیلی محسوس نبود. در حین کار از او در مورد نوشتههایش میپرسیدم و اینکه آیا میتوانم آنها را بخوانم؟ جواب داد که نوشتههایش را تابهحال به هیچکس نداده؛ حتی همسر و فرزندانش. از او خواستم بخشی از نوشتههایش را که خواندنشان مشکلی ایجاد نمیکند، برای ما بخواند. ابتدا راضی نمیشد، ولی از طرفی من هم دلم نمیخواست فقط زندگینامه بشنوم؛ میخواستم چیزی بشنوم که او را از دیگران متمایز کند. به این ترتیب بود که در نسخه نهایی روی این موتیفها از شعرهای خانم پارسی استفاده کردم. نکتهای که در شخصیت ایشان برایم جذاب بود، همین چندگانگی شخصیتش بود. این شخص ابعاد مختلفی داشت؛ زنی متاهل، مادر دو فرزند، فعال بسیار پرشور اجتماعی، فعال حقوق زنان، کارآفرین، کشاورز، شاعر، مبارز و سخنران بسیار خوبی است، گرایشهای آموزشی دارد، عاشق فراگیری است. و واقعیت اینکه ابعاد این آدم برای من تمامنشدنی است.
در کنار همه این ابعاد که سعی کردید در فیلم بهصورت موجز به آنها بپردازید، به نظرم بُعد شاعرانگی این خانم از بقیه پررنگتر است و به فیلم هم لحن و زاویه نگاه داده است. ویژگی مهم فیلم این است که از یک مستند پرتره متداول و گزارشی و یک ساختار از پیش تعیینشده، فاصله گرفته و در روند همراهی با سوژه، به نوعی کشف گام به گام شخصیت نزدیک میشود. شاعرانگی به مثابه روحی است که هم به زاویه نگاه شما عمق داده، هم در بطن و ساختار کار وارد شده است. خودتان این روح شاعرانگی را چطور تحلیل می کنید؟
من وقتی از نزدیک با زندگی این شخصیت آشنا شدم، متوجه شدم زندگی منحصربهفردی را با دستهای خودش ساخته و این خیلی ارزشمند است. در کشوری مثل ایران کمتر میبینیم آدمها در خانهای زندگی کنند که حیاطش چهار هکتار است و گاو و مرغ در حیاط راه میروند. تمام محصولات غذایی در این خانه ارگانیک بود؛ تخممرغ، برنج، گردو، پرتقال، سبزی، شیر و… حتی تصمیم داشتند در استخر کوچکی که پشت حیاطشان درست کرده بودند، ماهی پرورش دهند. تا چشم کار میکرد، زیبایی بود. از هر سمتی نگاه میکردیم، فقط گل و درخت میدیدیم و واقعا حیرتبرانگیز بود. همانجا به محمدرضا جهانپناه گفتم دلم میخواهد این فیلم، یک فیلم تصویری باشد. به نظرم محمدرضا واقعا نهایت تلاشش را کرد و کارش را بسیار خوب انجام داد.
این سبک مستندها معمولا در گفتوگوهای متقابل دو نفره میگذرند و نهایتا گذری بر اطراف خانه کاراکتر در همراهی با او دارند. اما کاری که تصویر و نماهای شگفتانگیز این فیلم میکند، متفاوت است. ما شخصیت را در موقعیتهای مختلف از فاصله دور میبینیم که بهجز نمایش زیباییها، چرایی جذب این زن به این جغرافیا و مکان را به زبان تصویر بیان میکند. زنی که از همه چیزش گذشته و خود را وقف طبیعت و مبارزه با مشکلات کرده است.
دقیقا. این زن بهشدت از محیط پیرامونش تاثیر گرفته است. این مسئله در شعرهایش هم دیده میشود. هر بار به تهران میآید، میگوید برای شما متاسفم که در چنین فضایی زندگی میکنید! نمیتواند بیشتر از یک نصفه روز در شهر بماند. من باید احاطه شدن این آدم را توسط طبیعت نشان میدادم و این قضیه کاملا فکرشده بود. باید قدرت و حضور طبیعت نشان داده میشد و به نظرم این نماها استادانه به تصویر کشیده شده است. جالب است بگویم که چند هفته قبل این فیلم در جشنواره سبز سئول در بخش رقابتی در کنار هشت فیلم حضور داشت و جایزه گرفت. فیلمهای دیگری که در این بخش حضور داشتند، همه متمرکز بر بحرانهای محیط زیستی بودند و من با خودم فکر میکردم فیلم ما نسبت به آنها خیلی ملایم است. اما وقتی جایزه به این فیلم تعلق گرفت، در عین حالی که تعجب کردم، فهمیدم این بُعد شاعرانگی فیلم روی هیئت داوران تاثیر گذاشته است. در بیانیهای که هیئت داوران خواندند، عنوان شد که ما ارتباط بین هنر و طبیعت را میبینیم و با این فیلم میتوانیم بفهمیم حضور طبیعت روی زندگی آدمها چقدر میتواند مثمر ثمر باشد. حتی برخی مخاطبان کرهای میپرسیدند آیا شعرهای این خانم جایی چاپ شده که بتوانیم آنها را داشته باشیم؟ یکی از آنها میگفت چقدر این آدم سرشار از زندگی است و عجیب است که اینقدر زندگی را دوست دارد. اینجا بود که فهمیدم چه تصمیم خوبی گرفتم که درونیات این آدم را به تصویر کشیدم.
معتقدم وجه درستی را انتخاب کردید، چون فیلم هم از لحاظ بصری و هم کشش دراماتیک، جذاب است و خستهکننده نیست. شاید در همین روند است که انتظار داشتم وقتی ماجرای برنج و مسائل و مشکلاتی را که خانم پارسی تعریف میکند، دنبال میکنیم و موانع سر راه او برای راه انداختن برنجکوبی و نهایتا به تصمیم پایانی او میرسیم، بخشی که در خانه خودش، همان برنج کشتشده در شالیزار را میپزد و با شوهرش میخورند، انتهای کار قرار بگیرد که به نوعی روند رسیدن این محصول از مزرعه به سر سفره را تداعی کند. رعایت این روند دراماتیک و تقدم و تاخر آن، تا چه حد برای شما اهمیت داشت؟
گفتوگوهای پژوهشی که من با خانم پارسی داشتم، ایدههای زیادی در اختیارم گذاشت. بعد از این پژوهشها با توجه به دادههایی که از مجموعه شرایط و ادراکات این شخص دریافت کرده بودم، شروع به نوشتن فیلمنامه کردم. اما در فیلم مستند لزوما نمیتوانید واو به واو فیلمنامه را جلو بروید. قطعا فیلمنامه مثل یک راهنما و نقشه راه، برای ما و عوامل عمل میکند و تصویری از فیلمی است که قرار است کار کنیم و همیشه هم دستخوش تغییر میشود. اتفاقا سختی کار فیلمساز مستند این است که وقتی میبیند کارها طبق برنامهریزی جلو نمیرود، باید راهکار دیگری پیدا و جایگزین کند. چراکه با آدمهایی مواجه است که با او غریبه هستند و همیشه پس ذهنشان این تردید وجود دارد که چرا باید با فیلمساز همکاری کنند؟ من برای فیلمبرداری از آقای مرزبان، همسر خانم پارسی، و حتی پسر بزرگشان، سروش، واقعا چالش داشتم. دائم میگفتند مگر فیلم در مورد خانم پارسی نیست، چرا از ما فیلمبرداری میکنید؟ اینکه بتوانید آدمها را قانع کنید و در عین حال طبق چهارچوب فیلمنامه جلو بروید، یا آلترناتیوهای خوبی را جایگزین کنید، چالشهایی هستند که در ساخت مستند با آنها روبهرو میشوید. وقتی با چنین معضلاتی مواجه میشوید، مجبورید دائما تغییر استراتژی دهید. خیلی اوقات چیزی را که لزوما مدنظر دارید، نمیتوانید جلو ببرید. ولی این اتفاق در روند ساخت فیلم مستند چیز عجیبی نیست. زمانی این حرکت مهم است که آلترناتیوهایی که در مسیرتان قرار میگیرند، قابل استفاده باشند و بتوانید در فیلم به کار ببرید. برای من همیشه ثبت لحظات روزمره آدمها اهمیت زیادی دارد، چون فکر میکنم زندگی در این مواقع چهره بکرتری را از خود نشان میدهد. در تمام فیلمهای مستندی که ساختهام، از این دست لحظات زندگی زیاد میبینید. دلم میخواست سکانسی که این خانواده دور هم نشستهاند و غذا میخورند، حتما در فیلمم باشد. جایی موفق شدم آقای مرزبان را راضی به این کار کنم که قبلتر صحنههای دیگری را فیلمبرداری کرده بودم و به همین دلیل از او خواستم در مورد چیزهایی که دیدهایم، صحبت کند. وقتی این اتفاق افتاد، دیگر نمیتوانستم این سکانس را در انتهای فیلم بگذارم. به همین دلیل، توانایی اصلی یک کارگردان زمانی است که بتواند از حداقلها بیشترین استفاده را بکند. سختترین وجه سینمای مستند این است که با آدمهای واقعی و حقیقی مواجه هستیم. آدمهای واقعی واجد اصولی هستند که در عین حال باید به آنها اجازه دهیم اصول و زندگی حقیقی خودشان را به نمایش بگذارند و ما هم بتوانیم دائما از پتانسیلهای موجود درون آنها استفاده کنیم. اینها تفاوت سینمای مستند و داستانی است.
درحقیقت در سینمای مستند با یک فیلمنامه انعطافپذیر مواجه هستیم که باید بتوانیم تحت تاثیر شرایط تغییرش دهیم و در عین حال از ساختار و چهارچوب اولیه هم خارج نشویم. با این تحلیل موافق هستید؟
بله، یکسری از مستندها اصلا فیلمنامهپذیر نیستند. وقتی موضوعی را دنبال میکنیم که بر اساس پژوهش جلو میرود، دائما در حال کشف و شهود هستیم. من برای این فیلم یک فیلمنامه مفصل نوشتم که حدود ۶۰ درصد آن را مطابق فیلمنامه جلو رفتیم و ۴۰ درصد فیلم اتفاقاتی بود که اصلا پیشبینی نشده بودند.
حجم فیلمنامه چقدر بود؟
حدود ۱۵ صفحه.
اشاره کردید که اغلب فیلمهای جشنواره سبز سئول در مورد بحران زیستمحیطی بودند و فیلم شما در مقایسه با آنها، ملایم بود. اتفاقا به نظر من فیلم شما یک بحران درونی و عمیق دارد. اتفاقی که در طول زمان افتاده و شرایط را برای کاراکتر به این نقطه رسانده، دارای بحرانی در ابعاد بزرگتر است که به جغرافیا و شرایط زندگی ما برمیگردد. شاید بحران فیلم شما بیرونی و پرسروصدا نباشد، ولی نگرانی و عمق آن گستردهتر است و فقط در بُعد شاعرانهاش خلاصه نمیشود. به نظرم شما توانستهاید این ابعاد مختلف را طوری کنار هم بچینید که جلوه هنرمندانهای پیدا کند و قابل دریافت باشد.
کاملا موافقم. حتی جاهایی از فیلم خشونت پنهانی را هم شاهد هستیم که در جریان است، اما خانم پارسی خیلی استادانه از کنار اتفاقاتی که در اطرافش میگذرد، عبور میکند. اشارهای که کردم، به این دلیل بود که اغلب فیلمهایی که مطرح میشوند، آنهایی هستند که بحرانهایشان خیلی به چشم میآید، به همین دلیل جایزه گرفتن این فیلم در جشنواره سئول برایم اتفاق جالبی بود.
یکی از سکانسهای تلخ و تکاندهنده فیلم برای من، سکانس مغازه برنجفروشی بود. در عین اینکه معضلی تکاندهنده با لحنی طنز و دوستانه مطرح میشد، اما آزاردهنده بود. با خودم گفتم این خانم چه روحیهای دارد که وقتی با چنین شرایطی مواجه میشود، حتی یک لحظه هم متوقف نمیشود و همچنان میخواهد به هدفش برسد؟
دقیقا، حتی در همان گفتوگوی تلفنی با یک مقام مسئول که برای وقت گرفتن بهعنوان شالیکار نمونه کشور تماس میگیرد، میبینیم چه رفتاری با او میشود! من طی فیلمبرداری این صحنه بارها با خودم گفتم اگر جای این خانم بودم، چند بار گوشی را قطع کرده بودم. اما این خانم به طرز حیرتآوری توانست خشم خودش را مهار کند، که البته این خصیصه تمام انسانهای بزرگ است. این اصلا به معنای محافظهکاری و ترسو بودن نیست، چون چنین افرادی تمام مدت هوشیارند که از هدفشان دور نشوند. اجازه نمیدهند هیچ چیزی آنها را به حاشیه ببرد و تحت هیچ شرایطی هدفشان را فراموش نمیکنند. من واقعا از این رفتارها درس میگرفتم. این ویژگی را در خیلی از افراد دیگری که برای کشورشان کارهای مهم انجام میدهند، دیدهام. سر تدوین فیلم هم وقتی خانم بنیاعتماد رافکاتها را میدیدند، عاشق این سکانس شده بودند.
مدیریت بحران دقیقا همین است.
دقیقا. کاملا مشخص است که روی این کنترل خشم کار شده است.
بیدلیل نیست که از دیگر افراد جامعه متمایز میشوند و میتوانند کارهای ماندگار انجام دهند.
درست است. در فضای عصبیت و خشونت هیچ کاری جلو نمیرود.
یک وجه دیگر از فیلم را هم دوست داشتم که به نظرم مدیون نگاه ستایشگرانه زنانه شماست؛ بخشی که زنان شالیکار را به تصویر میکشید. بدون اینکه وارد جنبه فقر و فلاکت شوید، تصویر قدرتمندی از این زنان نشان میدهید که در عین سختی شرایط روحیه نشاط بین آنها وجود دارد. این تصاویر بدون آنکه گلدرشت و اغراقآمیز شوند، از زیبایی طبیعت هم وام گرفته و این حس قهرمانپروری زنانه را تشدید میکرد. چنین وجهی مدنظرتان بود؟
خوشحالم که به این بخش توجه کردید و این را میشنوم، چون نشان میدهد به هدفم نزدیک شدهام. واقعیت این است که دلم نمیخواست این صحنهها فقط مجموعهای از تصاویر زیبا یا اگزوتیک از این ماجرا باشد. من در تمام مدت فیلمبرداری بیصبرانه منتظر گرفتن این سکانسها بودم، چون تمام مراحل نشاکاری، با ماشین انجام میشد و حضور زنان خیلی کمرنگ شده بود. این خانمها فقط چند روز میآمدند و حواشی زمین را که ماشین قادر نبود نشا بکارد، پر میکردند. البته کسانی که زمینهای کوچکتری دارند، هنوز خودشان به صورت دستی برنج میکارند. من منتظر این صحنه بودم، چون میدانستم میتوانم تصاویر زیبایی ثبت کنم. تصویر زنها در شالیزار با پاهای برهنه در آب و کمرهای خمشده، از کودکی در ذهن من بود. میدانستم متریالهای تصویری فراوانی در این مورد خواهم داشت، اما نمیخواستم فقط به نشان دادن تصاویر زیبا و تاثیرگذار اکتفا کنم. وقتی وارد زمین شدیم، خانم پارسی با نوع رفتارش من را شگفتزده کرد. رفتاری که او با این زنها داشت، از جنس عجیبی بود که کمکم دارد در جامعه ما حذف میشود. چون همانطور که در فیلم هم گفته میشود، نسل جدید علاقهای به شالیکاری ندارد. واقعا غمانگیز است که همه ترجیح میدهند در خانه بنشینند و با موبایلهایشان سرگرم شوند. حاضرند با حداقلها زندگی کنند، اما روی زمینها کار نکنند. البته اگر بخواهیم آسیبشناسی کنیم، این رفتار بیدلیل نیست و نمیتوانیم فقط به گرایشهای نسل جدید ربط دهیم. رابطهای که خانم پارسی با این خانمها برقرار کرده، از آن جنس روابطی بود که ماحصل تاریخی است که اینها با هم داشتهاند. اینها چیزهایی است که همه ما داشتهایم، اما بهتدریج داریم از دستشان میدهیم. این زنها با هم میگفتند و میخندیدند و من این را نمیدانستم! قبل از گرفتن این صحنه فکر میکردم با کار وحشتناکی روبهرو هستم و این زنها قرار است عرقریزان یک کار طاقتفرسا را انجام دهند. وقتی قهقهههای این زنها را دیدم، به محمدرضا گفتم روی این ماجرا فوکوس کنیم و تا میتوانی از این خندهها فیلم بگیر و گپوگفتها را از دست نده. با سختی زیاد هم این بخش را فیلمبرداری کردیم، چون در گلولای زمین فرو میرفتیم. من واقعا مبهوت سختکوشی این زنها بودم که مصمم کار میکردند و اصلا به سختی کار فکر نمیکردند. در عین حال تلاش میکردند از اوقاتشان لذت هم ببرند. با شعرها و آوازهایی که میخواندند، پر از زندگی بودند. تالشیها معروفاند به اینکه آدمهایی برونگرا هستند و احساساتشان را بروز میدهند. من اینها را از گفتههای خانم پارسی یاد گرفتم. ایشان بهعنوان آدمی که از بیرون وارد جامعه آنها شده و با وجود چالشی که با مردم این منطقه داشته، بسیار شیفته فرهنگ تالشی است. آنها مردمی احساساتی هستند و حتی حرفهای ساده روزمره را با شعر بیان میکنند. حتی سکانسی را فیلمبرداری کردیم که متاسفانه نتوانستیم در فیلم استفاده کنیم، ولی پیمان یزدانیان شعری را که ننه خواند، برای تیتراژ استفاده کرد و موسیقی زیبایی برایش ساخت. این خانم با شعر میگوید: «شیرین خانم جان پایم درد میکند، دیگر نمیتوانم در مزرعه کار کنم. اما وقتی در خانه مینشینم، حوصلهام سر میرود و دوست دارم در مزرعه کار کنم.» درواقع یک گفتمان ساده را با شعر بیان میکند. فرهنگ جالبی دارند که متاسفانه در حال از بین رفتن است. فرهنگ این مردم در گره خوردن با این مناسبات متبلور شده است و وقتی این مناسبات از بین برود، اینها هم از بین میروند. آنها برای اینکه سختی کار روی زمین را برای خودشان هموار کنند، میخواندند و میخندیدند. رویکرد خانم پارسی نسبت به آنها نیز واقعا تحسینبرانگیز است، چون پشت این زنها محکم میایستد و از حقوقشان دفاع میکند. آنها به واسطه فرهنگ و موقعیت اجتماعیشان نمیتوانند محکم صحبت کنند، یا حتی به حقوقشان واقف باشند، اما خانم پارسی که واقف است، در این مورد با آنها صحبت و آگاهشان میکند. دلم میخواست سکانسی داشته باشم که خانم پارسی در مورد این مسائل با آنها صحبت میکند، ولی در قالب کار جای نگرفت.
البته در سکانسی که همه زنها را به خارج شهر میبرد تا درباره محیط زیست با آنها صحبت کند، میتوان این دغدغهمندی را پیدا کرد.
بله، در آن سکانس هم صحبتهایی مطرح میشود. قرار بود ۱۲ نفر بیایند، اما شش نفر آمدند و خانم پارسی اشاره میکند که از خانه بیرون زدن و تفریح داشتن برای خانمها مشکل است. چون دائم به فکر کارهای خانه و رسیدگی به بچه و شوهر هستند. حالا آدمی مثل خانم پارسی تلاش میکند صدای اینها باشد. اما درنهایت احساس کردم طراحی سکانسی که خانم پارسی در مورد حق و حقوق این زنها با آنها صحبت کند، نمایشی میشود و بهتر است این اتفاق در روند زندگی خودش را نشان بدهد، نه اینکه برای دوربین به این نکتهها اشاره کند.
در سکانسی هم که با نمایندههای مجلس جلسه دارد، در شرایط واقعی تکگویی و حرفهای تکاندهندهای را مطرح میکند که بهطور غیرمستقیم نشاندهنده دغدغههای عمیق اوست.
روزی که خانم پارسی با نمایندههای مجلس گفتوگو داشت، دقیقا نمیدانستم چه میخواهد بگوید و صحبتهایش برای خودم هم جالب بود. این کنفرانس زمانی برگزار شد که هنوز بخش زیادی از فیلمبرداری انجام نشده بود و برایم جالب بود که این بحثها را اینقدر قوی جلو کشید. درنهایت هم تصمیم گرفتم به همین صحبتها بسنده کنم و سکانس دیگری اضافه نکنم.
اهمیت فیلمبرداری در این مستند خاص و تعاملی که طبعا با آقای جهانپناه در این زمینه داشتهاید، تاثیر عمیقی در فیلم داشته و کاملا مشهود است. این تعامل به چه شکل صورت گرفت و چقدر از قبل با هم هماهنگ میکردید؟
خیلی خوشحالم که این سوال را مطرح کردید، چون فرصتی به من میدهد که در مورد مسائل مهمی صحبت کنم که متاسفانه در سینمای مستند توجهی به آن نمیشود. از دید من فیلم مستند بر تواناییهای سه نفر به صورت همزمان استوار است؛ کارگردان، فیلمبردار و تدوینگر. البته جدای از نقشی که تهیهکننده دارد. به نظر من این مثلث بسیار مهم است و اصلا نمیتوان نادیدهاش گرفت. فیلمبرداری مستند کار بسیار مشکلی است؛ از این جهت که فیلمبردار، مانند کارگردان فیلم مستند دائما در مواجهه با اتفاقاتی قرار میگیرد که غیرمنتظره هستند. اینجا میتوانیم توانایی یک فیلمبردار را در از دست ندادن لحظههای کلیدی و در عین حال خلق تصاویری قابل قبول ببینیم. کسی برای فیلمبردار صبر نمیکند، همانطور که برای کارگردان صبر نمیکند؛ مگر در معدود لحظهها. حتی اگر از قبل طراحی کرده باشید، باز همه چیز آنطور که میخواهید، پیش نمیرود. بنابراین فیلمبرداری فیلم مستند توانمندی بسیار بالایی میخواهد که از عهده هر کسی برنمیآید و متاسفانه کمتر دیده میشود. اهمیت کار یک فیلمبردار مستند هیچوقت آنقدر که شایسته بوده، دیده نشده است. دست بر قضا چون همسرم فیلمبردار حرفهای است و سالهاست با هم کار میکنیم، همیشه شاهد چالشهای فیلمبرداری صحنههای مستند بودهام. وقتی در یک صحنه یک اتفاق غیرقابل پیشبینی رخ میدهد، نقش من بهعنوان کارگردان این است که این صحنه را در مسیر درست هدایت کنم و نقش فیلمبردار این است که تعیین کند مدیومشات بگیرد یا کلوزآپ یا وایدشات. اینجاست که تفاوت بین فیلمبردارها مشخص میشود. فیلمبرداری که قادر باشد تشخیص بدهد چه شاتی برای بهتر ثبت کردن این لحظه و القای آن مناسب است و در عین حال دستوپایش را گم نکند و با تمرکز سعی کند اتفاقات را به بهترین شکل ثبت کند. من بهعنوان کارگردان مستند در چنین لحظاتی است که باید بخش زیادی از فیلم را به فیلمبردار واگذار کنم و اعتماد کامل به او داشته باشم. ما دائم با هم تعامل داریم، اما من نمیتوانم ۲۴ ساعته پشت ویزور قرار بگیرم. فقط در این حد میتوانم بگویم که مثلا در صحنه نشاکاری، تمرکزت بیشتر روی روابط آدمها باشد. گاهی اوقات اتفاقاتی در صحنه میافتد و یک تصویر جلوی چشمم ظاهر میشود. مثلا میگویم دلم میخواهد اینجا کلوزآپ داشته باشم و به فیلمبردار میگویم سعی کن نماهای نزدیک بگیری. یا در مجموعه نشاکاری میگویم کلوزآپ دستها و پاها فراموش نشود، اما از جایی به بعد، فقط بر عهده خود فیلمبردار و توانمندیهای اوست. بنابراین به نظر من اعتماد کردن به فیلمبردار و تدوینگر مستند، یک نکته کلیدی است. فیلمبردار هشیار صحنههایی را در سینمای مستند ثبت میکند که کارگردان ندیده است، چون کارگردان مستند با یک دنیا مسئله مواجه است. یکی از پرچالشترین کارهای کارگردان مستند، اعتمادسازی است و تمام مدت باید اعتماد افراد حقیقی و واقعی را که در فیلم هستند، جلب کند. دائما باید در حال برقراری ارتباط با آدمها باشید. با چنین چالشهایی قطعا باید فیلمبرداری داشته باشید که اعتماد تمام به او دارید، چون در سینمای مستند شرایط به گونهای است که اگر یک صحنه یا اتفاق را از دست دهید، دیگر راه بازگشتی وجود ندارد و این از سختیهای مستندسازی است که تفاوتش با سینمای داستانی را نشان میدهد. البته من مدعی نیستم که ما مستندسازان کار خارقالعادهای انجام میدهیم و نبوغ خاصی داریم، ما فقط دغدغههایمان را دنبال میکنیم. اما با تمام این سختیها و مشکلات، عدم توجه عمیقی نسبت به سینمای مستند وجود دارد، نه فقط در ایران، بلکه در تمام دنیا. تبلیغات، سرمایه، فضا و… همه متعلق به سینمای داستانی است. درحالیکه سینمای دیگری در کنار آن، با سختی و جان کندن کارش را جلو میبرد و به لحاظ ارزشهای سینمایی چیزی کمتر از سینمای داستانی ندارد.
نزدیک به سه سال از شکلگیری گروه هنر و تجربه میگذرد که به اعتقاد من گروهی مهم و تعیینکننده است و باید جایگاه اصلی فیلمهای مستند و کوتاه باشد و حمایت بیشتری از این دو گروه داشته باشد. ارزیابیتان از گروه هنر و تجربه و اکران فیلمتان در این گروه چیست؟
هنر و تجربه اتفاق مهمی در سینمای ایران است و سینمای ما به آن نیاز داشت. اما بر کسی پوشیده نیست که هنر و تجربه هم مشکلات خودش را دارد. مهمترین مشکل اکرانهای این گروه، نوع سانسبندیهاست که پراکنده است؛ هم پراکندگی زمانی دارد هم پراکندگی مکانی، و این کار را برای مخاطب سخت میکند. شاید شورای سیاستگذاری بنا به دلایلی به این نتیجه رسیدهاند، یا شاید هم قادر به تغییر شکل آن نیستند. هنر و تجربه یک خطر دارد و آن هم این است که اغلب فیلمسازان جوان فیلم میسازند تا در هنر و تجربه اکران شود. این یک معضل است و میتواند به هنر و تجربه مربوط نباشد، ولی فیلمسازان جوان ما درگیر آن شدهاند. به نظرم هنر و تجربه به اشتباه تبدیل به یک ژانر شده که هیچ قواعد مشخصی ندارد. در مورد سینمای مستند معتقدم این آثار باید اکران گستردهای داشته باشند و برای آنها تبلیغات صورت بگیرد. اینکه سینمای مستند فقط در گروه هنر و تجربه معنی پیدا میکند، برایم خوشایند نیست. انگار بهنوعی خیال همه راحت شده که برای سینمای مستند امکان اکران فراهم شده، ولو یک روز در هفته. به نظرم این سهم برای سینمای مستند منصفانه نیست. اما نسبت به موقعیتی که قبلا هیچگونه امکانی برای اکران فراهم نبود، الان از این اتفاق باید ابراز خوشحالی کنم! چاره دیگری نیست.
نکته دیگر اینکه با اینکه هنر و تجربه دریچهای برای اکران فیلمهایی شده که امکان دیده شدن نداشتهاند، اما باز هم این امکان مختص فیلمهایی است که توسط یک گروه اکثرا یکسان انتخاب میشوند. این اتفاق محدودیتهایی ایجاد میکند و امکان نمایش برخی آثار در این گروه به وجود نمیآید. خود ما در مورد فیلم دیگری با این محدودیت مواجه شدیم. نمیدانم تعریف گروهی که فیلمها را انتخاب میکنند، از کیفیت یک فیلم مستند چیست؟ به نظرم این تعاریف باید خارج از قضاوت و سلیقه شخصی باشد. چون هنر و تجربه یک جشنواره رقابتی نیست، بلکه فضایی است برای عرضه فیلم مستند. البته معتقد نیستم تمام فیلمهایی که برای هنر و تجربه ارسال میشوند، باید اکران شوند، ولی مستندی که واجد شرایط کیفی است، باید بدون اعمال سلیقه شخصی زمینه اکرانش فراهم شود. مسئله اصلی اینجاست که خاستگاه اصلی مستند، تلویزیون است. اما اکثر مستندهایی که به صورت مستقل ساخته میشوند، با محدودیتهایی مواجهاند که امکان پخش از تلویزیون برایشان فراهم نیست، بنابراین همه آنها به امید اکران روانه گروه هنر و تجربه میشوند و چشمشان به این روزنه است.
ماهنامه هنر و تجربه
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- همزمان در سراسر دنیا؛ مستند «ژیلا» آنلاین اکران میشود
- در دهمین برنامه «مستندات یکشنبه» مطرح شد: تاثیر انقلاب دیجیتال بر هنر/ صدای زن، صدای مادر است
- دو فیلم مجتبی میرتهماسب در «مستندات یکشنبه» خانه هنرمندان ایران
- «حرف آخر» به هنر و تجربه رسید
- پوستر «تارا» همزمان با اکران رونمایی شد
- تیر خلاص بر هویت صنفی و حرفهای سینما
- اختصاصی سینماسینما/ رخشان بنیاعتماد: هنرمند، مزدور و رعیتِ اربابان پادگانی نیست
- مدیرکل دفتر نظارت بر عرضه و نمایش فیلم: ۷۰ درصد فیلمهای صف اکران به «هنروتجربه» میرسند/ خسارت یک ترافیک!
- محمد حمیدی مقدم: فعالیت «هنر و تجربه» در همه حوزهها گستردهتر میشود
- اعلام شیوهنامه حمایت مالی از مستندسازان/ «هنر و تجربه» تعطیل نمیشود
- نوزدهمین جشن تصویرسال و جشنواره فیلم تصویر پایان یافت/ از وصیت رخشان بنیاعتماد تا جایزه جهانی کیارستمی
- معرفی اعضای هیات انتخاب جوایز آکادمی فیلم کوتاه ایران
- ایران در جشنواره بینالمللی فیلم هند؛ یک داور و هشت فیلم
- اکران «پنهان» و «برندگان» در سینماهای هنروتجربه + تیزر
- تصویر چهل سال تهران در خانه تهران
نظر شما
پربازدیدترین ها
- وقتی زن تبدیل به «ناموس» میشود/ نگاهی به فیلم «خورشید آن ماه»
- چهره تلخ عشق یک سویه/ نگاهی به فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟»
- اختصاص سینماسینما/ سه فیلم ایرانی در جشنواره فیلمهای برتر سال ۲۰۲۴ مجله تله راما
- گفتوگو با محمد مقدم درباره سینمای مستند/ فیلم مستند، جهانی است ساختگی؟
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
آخرین ها
- حضورهای بین المللی فیلم کوتاه تامینا
- گلدن گلوب اعلام کرد؛ وایولا دیویس جایزه سیسیل بی دمیل ۲۰۲۵ را میگیرد
- درباره «قهوه پدری»؛ قهوه بیمزه پدری
- «کارون – اهواز» در راه مصر
- اختتامیه جشنواره «دیدار» ۱۷ دی برگزار خواهد شد
- اختصاص سینماسینما/ سه فیلم ایرانی در جشنواره فیلمهای برتر سال ۲۰۲۴ مجله تله راما
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ «مجمع کاردینالها»؛ موفقیت غیرمنتظره در گیشه و جذب مخاطبان مسنتر
- مدیر شبکه نسیم توضیح داد؛ مهران مدیری، جنابخان، فرزاد حسنی و چند برنامه دیگر
- تاکید بر سمزدایی از سینما و جشنواره فجر/ علیرضا شجاع نوری: ادغام جشنوارهی ملی و جهانی فجر سیاسیکاری بود
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ جادوی «شرور»؛ داستانی از دوستی، تفاوتها و مبارزه با تبعیض
- برای پخش در سال ۲۰۲۵؛ پسر شاهرخ خان برای نتفلیکس سریال میسازد
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ «گلادیاتور ۲»؛ بازگشتی باشکوه به کُلُسیوم و سنت حماسههای سینمایی
- اعلام نامزدهای چهلمین دوره جوایز انجمن بینالمللی مستند/ محصول مشترک ایران و انگلیس در شاخه بهترین مستند کوتاه
- اصغر افضلی و انیمیشن «رابینهود» در تازهترین قسمت «صداهای ابریشمی»
- جایزه جشنواره آمریکایی به پگاه آهنگرانی رسید
- چهل و سومین جشنواره فیلم فجر؛ از فرصت ثبت نام فیلمها تا داوری عوامل بخش نگاه نو
- نمایش بچه / گزارش تصویری
- اهمیت «باغ کیانوش» در سینمای کمدی زدهی این روزها
- برای بازی در فیلم «ماریا»؛ نخل صحرای پالم اسپرینگز به آنجلینا جولی اهدا میشود
- اکران فیلم علی زرنگار از اواخر آذر؛ «علت مرگ: نامعلوم» رفع توقیف شد
- مانور آمادگی همراه اول برای رویارویی با بحران؛ تمرینی برای پایداری ارتباطات
- بررسی هزینه و درآمد تولیدات ۳ سال اخیر؛ حساب کتاب فارابی جور است؟
- در اولین روزهای اکران بینالمللی؛ «گلادیاتور۲»، ۸۷ میلیون دلار فروخت
- اعضای شورای سیاستگذاری جشنواره فیلم فجر معرفی شدند
- نامزدی ۲ جایزه آمریکایی برای «دوربین فرانسوی»
- «شهر خاموش» بهترین فیلم جشنواره نوستالژیا شد
- فروغ قجابگلی بهترین بازیگر جشنواره ریچموند شد
- «تگزاس ۳»؛ کمدی از نفس افتاده یا موفقیت تکراری؟
- روایتی از سه نمایشنامه از محمد مساوات روی صحنه میرود
- «کارون – اهواز» در مراکش