تاریخ انتشار:1402/08/24 - 21:00 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 191936

سینماسینما، علی اشرفی

اوپنهایمر (Oppenheimer) آخرین ساخته کریستوفر نولان (Christopher Nolan)، کارگردان بریتانیایی – آمریکایی، با بازی بی‌نقص کلین مورفی (Cillian Murphy) در نقش جولیوس رابرت اوپنهایمر است. این فیلم با فروش موفق در گیشه، به‌عنوان پرفروش‌ترین فیلم در مورد جنگ جهانی دوم است.

فیلم یک برداشت آزاد و دلخواه کارگردان درباره اتفاقات جنگ نیست؛ بلکه روایتی بی‌نظیر و بدون قضاوت، درباره روند زندگی دکتر اوپنهایمر (پدر بمب اتم) بین سال‌های دانشجویی و پیری آن است.
نولان در فیلم‌های قبلی، خود را به‌عنوان یک کارگردان دقیق به اثبات رسانده است. او استاد تعلیق‌های به‌وقت و نشانه‌های معنادار است. لایه‌ای بودن آثار او نزد مخاطبان موردی کاملاً مشهود است؛ به‌طوری که گاهی یکبار دیدن برای فیلم‌های او کافی نیست.
در اوپنهایمر نیز او به این سنت خود پایبند بوده است. استفاده از نشانه‌های معنادار و تعلیق‌ها، پل ورود مخاطب به لایه‌های زیرین اثر است. نگاه سطحی به این فیلم بی‌شک بزرگ‌ترین خیانت به اثر هنری او است.
قضاوت‌ها و نقد در باب ضدجنگ بودن این فیلم حرفی بیهوده بوده چرا که او تمرکز خود را بر روی شخصیت گمارده و جنگ فقط فضایی است که داستان در آن روایت می‌شود. این نکته بسیار مثبت فیلم است. اصل موضوع فیلم برچسب‌هایی از جنس موافق‌بودن یا مخالف‌بودن فیلم در مورد جنگ را مدنظر ندارد؛ روایت داستان متمرکز بر روی شخصیت تأثیرگذار قرن بیستم است.
اخلاق حرفه‌ای نزد مترجمان، وفاداری به اصالت اثر را یک امر بدیهی و لازم به شمار می‌آورد. مترجم هیچ‌گاه نباید قضاوت‌ها و برداشت‌های مربوط به امر زیسته خود را در اثر وارد کند. نولان به‌خوبی از پس ترجمه متن زندگی اوپنهایمر برآمده است. او هیچ‌گاه به تأیید ساخته‌شدن بمب اتم نپرداخته بلکه، روایتی یکدست به‌ دور از قضاوت‌ها به مخاطب ارائه می‌دهد.
بر آمدن از پس این کار خطیر نیاز به نیروی خلاقی دارد که فقط نولان توانایی آن را دارد؛ او با استفاده از تعلیق که در آن بسیار کارکشته است این قضاوت‌ها را از اثر خود دور می‌کند. از نمونه آن می‌توان به سرنوشت جین در همین فیلم اشاره کرد. جین، در یک سکانس با دو پلان متفاوت، دو نوع مرگ متفاوت را تجربه می‌کند. در پلان اول مرگ خودخواسته و در پلان دوم قتل توسط شخص دیگری؛ این یک تعلیق و روایت صرف است که مخاطب را برای انتخاب، دعوت به همکاری می‌کند. مخاطب نزد خود در قامت تصمیم‌گیرنده انتخاب می‌کند کدام مرگ را قبول کند. نمونه‌هایی ازاین‌دست تعلیق‌ها که در آثار نولان کم نیستند ما را به این سو هدایت می‌کند که با اثری در راستای جنگ یا ضدجنگ رو به رو نیستیم و فقط به نظاره شخصیت اصلی داستان و شکاف شخصیتی آن می‌نشینیم.
ابتدا و انتهای فیلم ما را در این باور که اثر افکار ضد جنگی دارد مشکوک می‌کند. در ابتدای فیلم متنی ظاهر می‌شود با این مضمون که “پرومته آتش را از خدایان دزدید و به انسان داد، به همین دلیل او را به صخره‌ای زنجیر کردند و تا ابد شکنجه کردند” و در پایان فیلم هم تصویر کره زمینی نشان داده می‌شود که توسط آتش محاصره شده که این اشاره به مجازات اوپنهایمر دارد. او با برپاساختن این آتش و با استفاده از نیروی ویرانگر علم، لایق مجازات بوده همان‌طور که در افسانه پرومته آمده است. این دو سکانس شاید ما را به سمت اثری ضدجنگ رهنمود کند؛ اما این بسیار تعبیر سطحی و ساده‌لوحانه‌ای است. باید توجه داشت که این برداشت‌ها، برداشت‌هایی از یک شخص بیرونی نیست؛ بلکه برداشت‌های شخصیت از خود، و روان خود است. مصداق این حرف را می‌توان به دیالوگ دو بار تکرار شده در فیلم که مونولوگی درونی است ارجاع داد؛ “اکنون به مرگ تبدیل شده‌ام، نابودگر دنیا”. از طرف دیگر در سکانس‌های پایانی و ملاقات با انیشتین، اوپنهایمر خود را سزاوار مجازات می‌داند. در این مثال‌ها مصداقی برای ضدجنگ بودن فیلم نیست و موردنظر بعد روان‌شناختی شخصیت است.
یکی از نقدهای منفی به این فیلم که خلاف ایده اصلی فیلم نیز بوده؛ نشان‌ندادن آسیب‌دیدگان راستین بمب اتم در ژاپن است. این نقد اشتباه است زیرا کارگردان قصد تولید اثری ضدجنگ ندارد، بلکه شخصیت اوپنهایمر، موردتوجه و محور اصلی فیلم است. او قضاوت‌ها را به شکل استادانه‌ای با روش روایت‌گری تاریخ و استفاده‌کردن از خرده شخصیت‌ها با بازی‌های درخشان، بر عهده مخاطب گذاشته است. کلوزآپ‌های متعدد طولانی و توهماتی سازمان‌یافته در راستای ایده علمی شخصیت اصلی، همگی گواه این ادعاست.
قطرات باران که در فیلم چندین بار تکرار می‌شود، نشان از شکاف هسته‌ای، بمباران هسته اتم توسط نوترون، ورود به دنیای درونی و ایده کلی اوپنهایمر را دارد. نولان در این فیلم تمرکز خود را بر شکاف شخصیتی خالق بمب اتم معطوف کرده تا شکاف اورانیوم. او به شکل فوق‌العاده‌ای برچسب‌های ضد جنگی اثر را از خود برمی‌دارد و قضاوت‌کردن را برعهده مخاطب می‌گذارد. شاید بتوانیم این ادعا را کنیم که هر کارگردانی غیر از نولان این اثر را خلق می‌کرد بی‌شک در کمترین حالت بارقه‌هایی از ضدجنگ بودن را به اثر خود نسبت می‌داد؛ اما ویژگی کارگردانی خوب نولان برداشتن این برچسب‌هاست.
در مجموع خواندن این فیلم به‌عنوان اثری ضدجنگ کاملاً بیهوده است. این فیلم اصلاً درباره جنگ سخن نمی‌گوید که بگوییم حکم تأییدی به آن می‌دهد یا نه؛ بلکه فیلم یک اثر بدون قضاوت و کاملاً بیرونی از زندگی پدر بمب اتم (اوپنهایمر) است. در معنای واقعی کلمه ما با یک فیلم از بیوگرافی شخص مهم قرن بیستم طرف هستیم. خرده برداشت‌ها جایی در اثر ندارند و کارگردان هیچ رهنمود یا سمت‌وسویی به فیلم نمی‌دهد.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها