سینماسینما، نوشتهی دیوید رونی، مترجم: ماریا تابعبردبار
فیلم خانوادهی ریکاردو بودن، کارگردان و فیلمنامه نویس: آرون سورکین، بازیگران: نیکول کیدمن، خاویر باردم، جی.کی. سیمونز، نینا آریاندا، تونی هیل، آلیا شوکت، جیک لیسی، رابرت پاین، کلارک گرگ، لیندا لاوین، رونی کاکس، جان روبینستاین، کریستوفر دنهام
هالیوود هیچچیز را بیش از یک داستان هالیوودی نمیپسندد، پس کم نیستند کسانی که دلتنگ روزهایی هستند که خانوادهی ریکاردو آزرده شدند. اما این وقایع در دههی ۱۹۵۰ هفتهای پربار را در تولید کمدی موقعیت (سیتکام) سیبیاس به نام من لوسی را دوست دارم و زندگی شخصی و حرفهای ستارههای متاهل آن، لوسیل بال و دسی آرناز، پدید آورد. در حالی که فیلم هرگز خالی از جذابیت نیست، تحسین استعدادهای کمدی بینظیر غول پیشرو تلویزیون آمریکا در مقایسه با نقشآفرینی او بهعنوان باهوشترین فرد در صحنهی سورکینی ثانویه به نظر میرسد.
این البته بدین معنا نیست که هیچ چیز نادرستی در مورد چنین خوانشی وجود ندارد. بال آشکارا هنرمندی خلاق و زیرک بود، انسانی سرسخت و بااراده که در صنعتی که دههها نمیدانست با او چه کند، هم شخصیتی مقاومت ناپذیر و هم مسیری قدرتمند را برای خودش به وجود آورد و آرناز رهبر یک گروه موسیقی مهاجر کوبایی که مدتها توسط هالیوود به حاشیه رانده شده بود و شم اقتصادیاش جدا از کاریزمایش در نقش ریکی ریکاردو روی صحنهی نمایش بخش مهمی از موفقیت سریال کمدی بود.
اما در صحبتها و ضربههای کوتهنظرانه تقریباً به همهی کسانی که در مناصب قدرت هستند و یادآوریهای حمایتکننده از نابرابری جنسیتی در اواسط قرن، رد پای نویسنده-کارگردان همواره به چشم میخورد. باهوشترین فرد در هر لحظهی فیلم آرون سورکین همیشه خود آرون سورکین است، او نمیتواند از سر راه خودش کنار برود. بنابراین، مخاطبان این فیلم بلند احتمالا در نهایت بیشتر طرفداران سورکین هستند تا طرفداران لوسی.
با ترجیح شخصیتپردازی عمیق به جای شباهت ظاهری یا تقلید، نمیتوان از بازی نیکول کیدمن و خاویر باردم به عنوان محبوبترین زوج تلویزیون عصر طلایی ایراد گرفت. به همین ترتیب، از جی.کی. سیمونز و نینا آریاندا در نقش ویوین ونس و ویلیام فرولی که در تلویزیون نقش بهترین دوستان و همسایگان خانوادهی ریکاردو، فرد و اتل مرتز را ایفا کردند. همهی این چهار نفر با حمایت ارزندهی تونی هیل، آلیا شوکت و جیک لیسی، نویسندگانی که در حال تلاش برای مدیریت یک قسمت در میان اختلالات مداوم هستند، کار برجستهای انجام میدهند.
اما شوخیها و کنایههای تند و تبریکات روشنفکرانه به خود، همه از کلکهای آشنای سورکین ناشی میشوند. همین امر در مورد توصیفات بصری نیز صدق میکند. شور و حرارت موجود در آخرین فیلم سورکین، محاکمه شیکاگو ۷، در این فیلم کمتر به چشم میخورد. خانوادهی ریکاردو بودن به نظر پروژهای است که سورکین صرفا علاقه داشته روی آن کار کند تا بار عاطفی ناشی از آن را تخلیه کند.
وقتی که والتر وینچل، ستون نویس شایعه پراکنی، در پایان پخش رادیویی خود، مطلبی را منتشر کرد که بال را به حزب کمونیست مرتبط میکرد، من لوسی را دوست دارم هفته ای ۶۰ میلیون بیننده داشت که این میزان در این روزهای پراکندگی مخاطب دور از ذهن و تصور به نظر میرسد. وقتی ستارهها، نویسندگان و تهیهکنندهها برای تمرین دوشنبه گرد هم میآیند، نفس راحتی میکشند که هیچیک از روزنامهها ماجرا را منتشر نکرده است؛ اما موضوع دیگری که دسی را در رابطه با زنی دیگر نشان میدهد، لوسی را بیشتر به هم میریزد.
صحنه قلمروی اصلی سورکین است. آریاندا به رنجش ونس از این که اتل در مورد بداخلاقیهایش جوک میسازد و تلاشهایش برای ساختن شخصیتی فراتر از زنی خانهدار و متزلزل با همسر بدخلقی که سالها از او بزرگتر است، اعتبار میبخشد. اما این طرحی فرعی است و کمتر مورد بررسی قرار میگیرد.
جوهر اصلی فیلم لوسی و دسی هستند که همزمان با تنشهای زناشویی و پیامدهای افشای اینکه او در انتظار بچهدار شدن است، در کشمکش هستند: هشدار مدیران سیبیاس و مدیران شرکت حامی برنامه، فیلیپ موریس، در مورد چشمانداز تکان دهنده یک زن باردار در تلویزیون پربیننده و نیز ازدواج او با یک مهاجر لاتین تبار به آداب و رسوم پیچیدهی آن زمان اشاره میکند.
سورکین با داشتن تیم خلاق من لوسی را دوست دارم – نویسنده اصلی جس اوپنهایمر (هیل) و نویسندگان همکار مادلین پو (شوکت) و باب کارول جونیور (لسی) – به ترتیب با بازی روبینشتاین، لیندا لاوین و رونی کاکس در نقش خود در میانسالی بافت فیلم را مستندگونه میکند. آنها در فواصل زمانی ظاهر میشوند تا آن هفته را روایت کنند و نگرانی و دغدغه در این مورد را به تصویر بکشند که آیا در نهایت پخش زندهی جمعه شب به سرانجامی مطلوب میرسد یا نه.
این فیلم فلشبکهایی به دههی ۱۹۴۰ میزند، روزهایی که لوسی با آرکیاو قرارداد داشت و در فیلمهای درجه دو بازی میکرد و داشت با دسی وارد رابطه میشد. رابطهی عاشقانهی آنها در صحنهی فیلمبرداری یک عالمه دختر، موزیکال فراموش شدهی راجرز و هارت، آغاز شد. دسی در آن زمان به طور مرتب با ارکسترش در سالنهایی مثل سیرو اجرا میکرد (باردم با ذوق و شوقی وصفناپذیر آهنگهای مهیجی مانند «Babalú» را مینوازد) و عشق او به زندگی شبانه از همان ابتدا باعث میشود که او همسر مناسبی برای لوسیای نباشد که علاوه بر موفقیت، بهطرز ویژهای خواهان ثبات و آسایش خانوادگی نیز هست.
دوگانگی زن و شوهری که سرمستی متقابل آنها نمی تواند کاملاً بر تفاوت های اساسیشان غلبه کند – «یا شور و سرمستی عاشقانه یا بیزاری و دریدن لباسهای یکدیگر» – به شور و شوق ناپایدار اجرای کیدمن و باردم در سراسر فیلم دامن می زند. وقتی لوسی از سر کار به خانهای خالی میرسد، در حالی که دسی بیرون میماند و ظاهراً بعد از کنسرتهای کلوپ شبانهاش با پسرها ورقبازی میکند، احساس تلخی در تنهایی لوسی موج میزند. عقاید نابخشودنی دسی دربارهی مردانگی با ازدواجشان جور نمیآید، به خصوص زمانی که شهرت او تحت الشعاع همسرش قرار گیرد.
از لحظهای که سریال کمدی رادیویی محبوب لوسی، شوهر مورد علاقهی من، به وسیلهی سیبیاس برای اجرای تلویزیونی انتخاب میشود، او در مقابل مخالفتهای مدیران شبکه ایستادگی میکند و اصرار دارد که دسی همبازی او باشد. او به نوبهی خود تبدیل به مذاکره کنندهای سرسخت در نقش رئیس شرکت مسئول تولید نمایش میشود و در بسیاری از مناقشات، از جمله مناسب بودن بارداری لوسی به عنوان خط داستانی، در مقابل استودیو ایستادگی میکند.
باردم با جذابیتی سرکش و ذهنی زیرک، دسی را بازی میکند. با این حال، این فیلم کیدمن است و او از تناقضات زنی که به خاطر شیطنتهای دلقکانهاش در تلویزیون مورد علاقه بود، اما در مورد کارش تا حد زیادی سختگیر بود، بیشترین استفاده را میکند. همانطور که در فیلم نشان داده شده است، او هیچ مشکلی با شکننده بودن و تسلیم نشدن در زمانی که همه چیز مطابق با او پیش نمیرود، ندارد. لوسی با درک اینکه چهقدر روی اپیزود هفته سوار میشود و با مطبوعاتی سروکار دارد که بالقوه باعث نابودی شغلیاش میشوند، از کوچکترین تفاوتهای ظریف دیالوگ، تجارب کمیک، زمان بندی و حتی لوازمی جانبی استفاده می کند تا مطمئن شود که اپیزود جمعه ضربهی نهایی خواهد بود. او نه تنها نویسندگان، بلکه بهویژه ونس و فراولی را به درجهای سوق میدهد که با سوءاستفاده از کارمندان هم مرز است.
همانطور که به طور گسترده در رسانه های اجتماعی اشاره شده است، کیدمن هیچ شباهتی به بال ندارد. (با پوشیدن شلوار کمر بلند دهه ۱۹۴۰ در صحنه های فلش بک، او تقریباً بیشتر شبیه کاترین هپبورن است.) اما او حرفهای و با اعتماد به نفسی شگفتانگیز بازی میکند و شخصیت دوگانهی رو به دوربین و پشت آن را به تصویر میکشد. حرکات او، و مهمتر از همه، در تمایزهای آوایی بین سیگاری خشمگین در اتاق نویسندگان و کمدین جیغ جیغو در تلویزیون. طرفداران قدیمی مخصوصاً از بازآفرینی مختصری از قسمت معروف «فیلم ایتالیایی لوسی» در سال ۱۹۵۶، که در آن او انگور را در خمرهی کارخانهی شراب میکوبد، خوشحال خواهند شد. کیدمن بیشتر از همه، ناامیدی غم انگیز یک کمالگرا را منتقل میکند که نمیتوانست تنها چیزی را که ظاهراً بیش از همه به آن اهمیت میداد کنترل کند؛ ازدواجش را.
در میان شخصیتهای فرعی، سیمونز در نقش فرولی برجستگی خاص خود را دارد و خشونتش را با محبتی پدرانه متعادل میکند و در عین حال نقش شخصی سرد و بیروح را ایفا میکند. لحظات دوست داشتنی رفاقت زن برای جبران اصطکاک لوسی با مادلین (شوکت) و ونس (آریاندا) وجود دارد، حتی اگر زاویهی فمینیستی نارضایتی دومی در زمینهی دههی ۱۹۵۰ بسیار معاصر به نظر برسد.
هر کسی که مایل به تماشای یک کمدی موقعیت (سیتکام) پیشگام باشد، با خانوادهی ریکاردو بودن سرگرم خواهد شد و نمیتوان انکار کرد که اجراها چیزهای زیادی برای لذت بردن دارند. فقط ای کاش این حس بیشتر از کارگردان در خدمت سوژه وجود داشت تا اینکه سوژه در خدمت او باشد.
منبع: هالیوود ریپورتر

لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- به تهیهکنندگی اسکورسیزی و اسپیلبرگ؛ خاویر باردم و ایمی آدامز با «تنگه وحشت» بازمیگردند
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ نیکول کیدمن: در سال ۲۰۰۸ بازیگری را رها کردم/ فکر میکردم کارم تقریباً تمام شده است
- پخش سریالی جدید با بازی نیکول کیدمن
- فریاد، فضیلت است/ یادداشتی بر فیلم «داگویل» با نگاهی به پرفورمنس «ریتم صفر» مارینا آبراموویج
- نقشآفرینی خاویر باردم در فصل دوم سریال «هیولا»
- نیکول کیدمن در عرصه سیاست بازی میکند/ سریالی دربارهی سیا
- «ساعتها» در سینماتک خانه هنرمندان اکران و بررسی میشود
- تدوین جدید فیلم «استرالیا»/ باز لورمن فیلم سینمایی را سریال میکند
- معرفی برندگان پلاتینو/ خاویر باردم و پنهلوپه کروز جایزه گرفتند
- «مرد شمالی»؛ فیلمی که باید روی پردهی سینما ببینید!
- اسکار سینمای اسپانیا به «رئیس خوب» رسید
- گر ترازو را طمع بودی به مال، کی ترازو راست گفتی وصف حال/ نگاهی به فیلم «رئیس خوب»
- «ساعتها»؛ ایستادن در نقطه آغاز پریشانی
- حاشیههای سفر نیکول کیدمن به هنگکنگ
- بازتولید شهروندانی تودهوار/ «داگویل»؛ روایتی از شهری بی در و دیوار
نظر شما
پربازدیدترین ها
آخرین ها
- نگاهی به سریال تاسیان؛روزی روزگاری ایران
- معرفی پلتفرمهای هوشمند سلامت همراه اول بهعنوان اپلیکیشنهای برگزیده
- انتقاد سازندگی از گفتوگوی کمال تبریزی با ایسنا/ داوران بر اساس مصلحت رای دادند نه کیفیت
- وداع با صدای ماندگار دوبله؛ بدرقه منوچهر والیزاده به خانه ابدی/ دوبلوری بدون جایگزین
- لوئیس بونیوئل فیلمساز در تبعید و صدو بیست و پنج سالگی
- فوت یک هنرمند پیشکسوت؛ عبدالرضا فریدزاده درگذشت
- شاهپور هنوز هست
- فیلمی در نوبت عید فطر به اکران اضافه نمیشود/ اسعدیان: پیشنهاد شورای صنفی نمایش برای بلیت، بیشتر از ۱۰۰ هزار تومان بود
- از دنیای عجیب، اما نه چندان عجیب سینما/ کارگردانانی که نمیتوانند اجاره خانهشان را بدهند
- با دستور وزیر ارتباطات، پروژههای ارتباطی همراه اول در روستاهای استان قزوین افتتاح شد
- جشنواره علیه جشنواره
- جایزه تجلی اراده ملی جشنواره فیلم فجر / گزارش تصویری
- گامی دیگر در جهت حذف سینما از سبد خانوادهها/ افزایش قیمت بلیت؛ ضربه مهلک به سینمای ایران
- مدیرعامل بهمن سبز: چه کسی بلیت ۲۲۰ هزار تومانی پیر پسر را میخرد؟!
- انتقاد صریح کمال تبریزی و علیرضا رییسیان از بهرام رادان
- اعطای تندیس «سازمان سبز برتر» به همراه اول
- پنجمین دوره «طرح پژوهانه همراه» با حمایت از دانشجویان نخبه کلید خورد
- نگاهی به سریال «جانسخت»؛ منتظر غافلگیری بمانیم یا نه؟
- کنسرت نمایش «ژن زامبی» از فردا میآید/بلیت ۵ روز اول به پایان رسید
- «نبض» روی میز تدوین
- نسخه ویژه نابینایان «مادیان» با صدای رعنا آزادیور منتشر میشود
- منوچهر والیزاده درگذشت
- ۱۲ نقشی که برنده اسکار شدند اما قرار بود به بازیگران دیگری داده شوند
- آیا باید از اینفلوئنسرها ترسید؟
- با رونمایی احتمالی فیلم در جشنواره کن؛ تام کروز با «ماموریت غیرممکن» خداحافظی میکند
- باید جلوی تصمیمات پشت پرده درباره سینمای ایران گرفته شود/ چه کسی باید مشکل شرعی «قاتل و وحشی» را حل کند؟
- نشان سیف الله داد چه نسبتی با بهرام افشاری و ملیکا شریفی نیا دارد؟
- فانتزیهای سورئال و کمدیهای پیچیده از جنس سروش صحت/نگاهی به فیلم «صبحانه با زرافهها»؛
- فیلم «قاتل»؛ تولدی دوباره
- «زیبا صدایم کن»؛ ملودرامی احساسی