سینماسینما، علی اشرفی
فیلم زندگیهای گذشته (Past Lives) به نویسندگی و کارگردانی سلین سونگ یک ملودرام عاشقانه است. داستان فیلم روایت از یک عشق کهنه ناکام، در نوجوانی است. این فیلم یک داستان تکبعدی دارد و تعداد محدود شخصیتها و بازیگران نیز گواهی این موضوع است. در ابتدا با شنیدن داستان فیلم، خود را در قامت مخاطب فیلمی کسلکننده میبینیم که شاید بارها این داستان را در فیلمهایی با ژانر مشابه دیده باشیم. داستانی ساده، بدون هیچ خرده داستان اضافی و درعینحال کسلکننده، درباره ناکامی در عشق که طی اتفاقاتی منجر به دیدار دوباره و القای حس قدیمی در شخصیتها میشود. ویژگی این فیلم روایت یک عشق معمولی به دور از فضاهای پر التهاب عاشقانه است؛ عشقی که شاید در نگاه اول، سادهلوحی کاراکترهای اصلی را نشان دهد.
کارگردان در همان صحنه ابتدایی نوعی دیگر از دید را به مخاطب میدهد و وجه تمایز این فیلم با فیلمهای کسلکننده و تکراری در این ژانر را اعلام میکند. او تصور یک فیلم معمولی را از مخاطب میگیرد و نوید یک فیلم خوب را به آنها میدهد. در صحنه ابتدایی ما از دیدگاه سومشخص گفتگوی سه شخصیت اصلی داستان را نظاره میکنیم. میخ محکمی که کارگردان در صحنه ابتدایی میکوبد مخاطب را از قضاوتهای زودگذر بازمیدارد و از طرفی با سؤالهای پیدرپی مخاطب را به دیدن فیلم تا انتها سوق میدهد. استفاده از شخص سوم در قضاوتها در همان ابتدای فیلم نشاندهنده دید متفاوت کارگردان و وجه تمایز او نسبت به دیگر کارگردانان را اعلام میدارد. او میداند برای متفاوتبودن باید چه کاری انجام دهد. وقتی روایت داستان از دیدگاه اولشخص است و شخصیتهای اصلی خود را در موقعیتهای متفاوت تفسیر و تحلیل میکنند و احساسات خود را با مخاطب به اشتراک میگذارند، استفاده از دید دیگری، مخاطب را هر چه بیشتر همراه با فیلم میکند. سونگ کارگردان فیلم خود مخاطب را به عالیترین شیوه ممکن در فیلم دخیل، و مخاطب را پیشبینی میکند. این دخالت مخاطب با فیلم گفتمان دو طرفهای را ما بین شخصیتها و مخاطب برقرار میسازد. به اشتراکگذاری این گفتمان در فیلم را کمتر میتوان در آثار امروزی دید. همیشه مخاطب در فضایی خارج از داستان به نظاره مینشیند؛ اما در این فیلم مخاطب در خود داستان حضور دارد.
بسیاری از مردم و حتی سینماگرها بر این باورند که مشخصه یک فیلم خوب، داشتن یک ایده بکر و غیرتکراری است. سینماگران جوان هم بر این باورند با نداشتن یک ایده بکر، نمیتوان یک فیلم خوب ساخت. «زندگیهای گذشته» این باور را زیر سؤال برده است. این فیلم با داشتن یک ایده تکراری و ساده و داشتن بازیگران کم یک اثر زیبا خلق کرده است. به نظر میرسد این فیلم یک کلاس درس برای سینماگران جوان است که بیشتر وقت خود را برای پیداکردن فیلمنامه با ایده ناب میکنند، تا اینکه تمرکز خود را بر سبک کارگردانی بگذارند. سونگ بهخوبی با هنر کارگردانی و قراردادن دوربین در جای مناسب و میزانسن درست، داستان را در عین سادگی به شیواترین و شیرینترین نوع، به مخاطب نمایش میدهد. او برتری سبک کارگردانی را به ایده و فیلمنامه نشان داده و بهخوبی از پس این امر برآمده است. مصداق اولیه و ابتدایی آن را میتوان در سکانس اول که ذکر آن رفت دید. سومشخصی که در قاب تصویر نیست و به قضاوت میپردازد؛ در واقع خود مخاطب است. مخاطبی که باید به انتظار بنشیند که آیا قضاوتهای او درست بوده یا نه؟ پس تا انتها باید به انتظار بنشیند.
در این فیلم دیالوگها بسیار معمولی است؛ بازیگری پیچیدگی خاصی ندارد؛ ایده فیلمنامه ساده است؛ اما کارگردانی به حد اعلایی هماهنگی بین این اجزای ساده را برقرار میکند و زیبایی میآفریند. دوربین در این فیلم به گفتمان با مخاطب میپردازد و مخاطب عام و خاص را با فیلم همراه میکند. برای مثال در سکانس خداحافظی دو نوجوان اصلی داستان که در دقیقه ۹ فیلم اتفاق میافتد، دختر داستان در دوراهی به سمت راست و بالا و پسر به سمت چپ و پایین میرود؛ در واقع در همین جای داستان کارگردان به گفتمان با مخاطب میپردازد. دختر به سمت پیشرفت میرود مهاجرت او و آینده او صعودی است. اما پسر در سراشیبی قرار گرفته و شخصیت با ثبات او به سمت پایین سرازیر شده است. دوربین هم به شکل ایدهآلی روایتگر است و بر این گفتمان دامن میزند. دوربین با حرکت به سمت بالا دختر را دنبال میکند و نشان میدهد پیشرفت چشمگیری برای دختر در انتظار است. این استفاده زیبا از تکنیک و قاببندی درست به ما میفهماند که فیلم خوبی را میبینیم.
فیلم به دو قسمت تقسیم میشود. قسمت اول آشنایی بیشتر ما با شخصیتها و معرفی آنها است. سرگذشت آنان را در زندگی گذشته نشان میدهد. نیمی از داستان فقط روایت سریع شخصیتها برای شناخت بیشتر است.
بنا بر سکانس اول نیز به مخاطب اجازه هیچگونه پیشداوری را نمیدهد و فقط آمادهسازی برای قسمت دوم که دیدار مجدد و پایانی است را انجام میدهد. در نیمه اول فیلم شخصیتها در اوج ثبات خود قرار دارند. حتی تب عشق بین آنها نیز در اوج کمال، ساده و باثبات است. در زمان پر التهاب جدایی که دو بار اتفاق میافتد نیز شخصیتها از ثبات کاملی برخوردار هستند. دو عاشق با یک جمله ساده خداحافظی، در سکانسی که ذکر رفت از یکدیگر جدا میشوند؛ بیشک تنها چیزی که میتوان برداشت کرد همان ثبات شخصیتهاست. ما در خداحافظی لحظات ملتهب عاشقانه را نمیبینیم با این که میدانیم احساس بین دو نفر بسیار عمیق است. ساده و بدون هیچ تلاطمی جدایی صورت میگیرد و ثبات شخصیتها هر چه بیشتر محکم میشود.
اما نیمه دوم فیلم که از دیدار شخصیتها در مکانی جدید و شرایط جدید آغاز میشود ثبات آنها در سراشیبی قرار میگیرد. افول این خصیصه را با هنرمندی کارگردان متوجه میشویم و نیازی به شیونهای تکراری و منزجرکننده نیست.
اندازه قاب تصویر، استفاده درست از میزانسن، نوع لنزها، بازی تغییر کرده بازیگران و… بهخوبی ما را به درون شخصیتها راهنمایی میکند و افول و برونریزی احساسات آنها را نشان میدهد. دنیای پر رمز و راز دو عاشق را نه دیالوگهای غلو شده بیان میکند نه حرکات جسمی بلکه هنر کارگردانی با شما حرف میزند. گاهی شخصیتها در یکسوم انتهایی سمت چپ تصویر قرار میگیرند که تنهایی و حس وابستگی نشان داده شود؛ گاهی در نماهای دونفره بهخوبی از پسزمینه جدا میشوند که زیبایی حس کنار هم بودن را به مخاطب بفهماند و هنرنمایی کارگردانی همچنان ادامه دارد. در صحنه انتهایی هم وقتی شخصیت مرد میدان عاشقانه را ترک میکند و عزم بازگشت به وطن خود میکند دوربین از او جا میماند تا حس تنهایی او به زیبایی تمام، به مخاطب فهمانده شود.
روایت عشق در این فیلم مانند گذشته نیاز به لحظههایی کلیدی، صحنههای احساسی، دیالوگهای عاشقانه ندارد. مخاطب مرتب منتظر دیالوگی عاشقانه یا حرکت عاشقانه میگردد؛ اما خبری از آن نیست. در این فیلم دوربین و کارگردان بارها و بارها عجیبترین و سنگینترین دیالوگها و صحنههای عاشقانه را به مخاطب میگوید. این گفتمان دوربین با مخاطب بیشک از کارگردانی درست برمیآید. کارگردانی که قادر است بهخوبی از بازیگر خود بازی بگیرد که در راستای اثر و کلیت اثر خود عمل کند. برای مثال در قسمت دوم فیلم که ذکر ویژگیهای آن رفت تغییر شیوه بازی بازیگران را بهخوبی مشاهده میکنیم. تلاطمی که در شخصیت مرد است با نوع انتظار او در بازی مشخص است. در دیدار دوم هر دو شخصیت اصلی داستان شیوه بازی خود را تغییر میدهند و این موضوع بهراحتی توسط مخاطب لمس میشود. مخاطبی که با صبر خاصی به شخصیت و حالات درون آنها نزدیک میشود.
زندگیهای گذشته در شمایل کلی یک کلاس فیلمسازی برای سینماگرانی است که بدون ایده ناب و بکر نمیتوانند فیلم زیبا خلق کنند و به همه ما میفهماند که ایده ناب بیشک بر زیبایی فیلم تأثیر دارد؛ اما همه چیز نیست.
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
پربازدیدترین ها
- آیا رونالدو وارد دنیای «سریع و خشمگین» میشود؟/ دیزل: ما برای او نقشی نوشتیم
- مقایسه فیلمنامه «کوچک جنگلی» تقوایی با سریال افخمی/ از پژوهشِ روایتمحور تا روایتِ موردپسند صداوسیما
- داستان پرسر و صدای «بیسر و صدا»
- نقش و جایگاه چهرهپردازی در سینمای ایران
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
آخرین ها
- از استعفای اعتراضی جعفر پناهی تا تقابل با هیاتمدیره؛ پشت پرده اختلافات صنفی سینماگران
- تحلیل روانکاوانه فیلم «دوستداشتنی»؛ این رابطه دوست داشتنی نیست
- نمایش «برادران کارامازوف»؛ وفادار به روح اثر نه کالبد
- درباره کامران فانی و ترجمهای ناب/ مرغ دریاییِ فانی
- فیلم کوتاه «شامیر» نامزد بهترین فیلمبرداری جشنواره امریکایی شد
- درمان از نگاهی دیگر؛ وقتی سرطان، بازیگر صحنه زندگی میشود
- گاو خشمگین ۴۵ ساله شد
- «زیر درخت لور»؛ تصویری از انزوا و شکاف عاطفی
- «جستوجو در تنگنا»؛ انگار این همه چیزی باشد که از شهر و دیوارهایش به میراث بردهایم
- حمید طالقانی درگذشت
- فیلمـکنسرت «برندگان اسکار موسیقی» روی صحنه میرود
- معرفی برگزیدگان نوزدهمین جشنواره بینالمللی «سینماحقیقت»
- آکادمی داوری اعلام کرد؛ فهرست نامزدهای اولیه جوایز اسکار ۲۰۲۶/ نامزدی فیلمسازان ایرانی در دو بخش
- با رای منتقدان مجله IndieWire؛ آخرین ساخته جعفر پناهی در میان بهترینهای ۲۰۲۵
- شورای بازبینی فیلمهای سینمایی موافقت کرد؛ صدور پروانه نمایش برای پنج فیلم سینمایی
- نقش و جایگاه چهرهپردازی در سینمای ایران
- «پیکار با پیکر»؛ پیکری در پیکار
- «غریزه»؛ عشق پرشور نوجوانی، عبور از ممنوعهها
- رابطه ظرف و مظروف
- «محکوم»؛ آغازی برای پایان
- میراثِ کودکی
- بازیگر «پاریس تگزاس» در فیلم تازه نادر ساعیور
- اکران نسخه مرمت شده یکی از فیلمهای مهم داریوش مهرجویی
- این فیلم انعکاس واقعیتهای زندگی آدمهاست/ لیلا حاتمی: حواس کسی به «قاتل و وحشی» نیست
- «ارس، رود خروشان» روایت فاتحان شهرهای رفته بر باد است
- اکران و نقد نمایندهی کانادا در اسکار در سینما اندیشه
- نگاهی به مستند «زیر درخت لور»؛ بیانیهای هنری درباره شکلی از رنج جمعی
- «پیکار با پیکر»؛ وقتی که سخن هرودوت بهانه فیلم میشود
- آیا رونالدو وارد دنیای «سریع و خشمگین» میشود؟/ دیزل: ما برای او نقشی نوشتیم
- یک جایزه و دو تقدیر برای فیلمسازان ایرانی در جشنواره الیمپیای یونان





