تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۵/۲۸ - ۲۲:۱۴ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 160142

سینماسینما، مینو خانی

زیگموند فروید در مقاله‌ای در سال ۱۹۲۰ به روان‌زخم ناشی از جنگ اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد که روان‌رنجوری آسیب‌زا یا روان‌زخم به وضعیت بعد از ضربه‌های مکانیکی شدید و حوادثی که متضمن خطری برای زندگی هستند، اطلاق می‌شود. 

فروید در گزیده مقالاتی در باب هیستری و سایر روان‌رنجوری‌ها میان علل و علائم هیستری و روان‌زخم مشابهت‌هایی تشخیص داد و مفهوم جدید «هیستری آسیب‌زا» یا روان‌زخم را طرح کرد. او در تعریف علل بروز روان‌زخم تأثیر رنج‌آور و دردناک حس وحشت، اضطراب، شرم یا هر حس دردآلود روانی دیگر مرتبط با حادثه را عامل مؤثر و پابرجای آسیب‌زای روانی معرفی کرد و برخلاف تصور رایج جراحت فیزیکی را کم‌ اهمیت خواند.

روان‌زخم جمعی یا فرهنگی زمانی رخ می‌دهد که اعضای یک اجتماع گرفتار واقعه فاجعه‌باری می‌شوند، به نحوی که این فاجعه اثرات فراموش‌نشدنی و ماندگاری بر آگاهی جمعی آن‌ها به جای می‌گذارد و خاطرات فردی و جمعی‌شان را برای همیشه تحت تاثیر قرار می‌دهد و هویت‌شان را خدشه‌دار می‌کند.

مطالعه روان‌زخم جمعی رابطه علّی معناداری میان وقایع گذشته با ساختارها، برداشت‌ها و رفتارهای بعدی در جوامع نشان می‌دهد. در طول قرن بیستم ابتدا در جوامع غربی و خیلی زود در کل دنیا، مردم مکرر درباره ابتلای‌شان به روان‌زخم تجربیاتی از  قبیل حوادث و فجایع (ناشی از عوامل بشری یا طبیعی)، اعمال خشونت یا آزار و اذیت، دگرگونی‌های اجتماعی و حتی وقایع و تغییرات غیرمنتظره و بدفرجام، سخن گفته‌اند.  

احضار مجدد خاطرات ناشی از روان‌زخم‌ها مثل بازسازی صحنه‌ای است که از چشم‌انداز آن می‌توان مجالی برای حلاجی و گفت‌وگو پیرامون مشکل روانی پیدا کرد. در روان‌زخم جمعی هم، همانند روان‌زخم فردی، تنها وقتی آرامش روانی باز می‌گردد و حقیقت واقعه آسیب‌زا بازیابی و درک می‌شود که خاطره به حافظه بازگردد و فرد و جامعه با این خاطرات کنار بیاید. بخش عمده این بقایای خاطرات از رهگذر تداعی آزاد در روان‌کاوی فردی و در سپهر اجتماعی از طریق خلق آثار ادبی و هنری به سطح می‌آیند. به این ترتیب این آثار با عبور از مقاومت اجتماعی و احیای خاطرات، در نهایت سلامت روان جمعی را بازسازی می‌کنند.

نمونه بارز و شاخص تاثیر اثر هنری در بازیابی سلامت روان جمعی، فیلم «دزد دوچرخه» ساخته ویتوریو دسیکا (۱۹۴۶) است. این فیلم دربارۀ پدری است که وسیله امرار معاش‌اش، دوچرخه‌اش را از دست می‌دهد و به دنبال دزد همه شهر را جست‌وجو می‌کند. یک صحنه در فیلم هست که این مرد با پسر کوچکش در رستوران نشسته و با حسرت به میزی که یک خانواده بورژوا مشغول غذا خوردن هستند، نگاه می‌کند. گرچه در فیلم لحظه تاثیرگذاری است، اما به نظر می‌رسد تاثیر آن بیشتر در آینده ایتالیا دیده می‌شود. چون فیلم «دزد دوچرخه» در زمان ساختش در ایتالیا امکان نمایش پیدا نکرد و ایتالیایی‌ها چند سال دیرتر از مردم کشورهای دیگر فیلمی درباره خودشان و فقر اقتصادی که جامعه‌شان در دهۀ ۴۰ و خصوصا بعد از جنگ جهانی مواجه بود را دیدند؛ یعنی سال ۱۹۵۱٫ آنچه در تاریخ ایتالیا آمده نشان می‌دهد که در سال ۱۹۵۸ ایتالیا به یکی از قطب‌های اقتصادی جهان تبدیل می‌شود. شاید خیلی راحت نباشد که فکر کنیم «دزد دوچرخه» توانست زخم جمعی ایتالیایی‌ها را درمان کند، اما نه تنها این کار را کرد، بلکه توانست نقش مهمی در آینده ایتالیا ایفا کند. کودک در فیلم که نماینده کودکان ایتالیا بود، در دهۀ ۵۰ بزرگ شده بود و کودکی خود را که غم و نگاه حسرت‌باری داشت، بر پردۀ سینما دید. به نظر بعید نیست که این حس ناشی از فقر و حسرت و (اگر بخواهم با کلام فروید بنویسم) زخم جمعی باعث شد تا برای جبران آن کمر همت به ساخت‌وساز کشور ببندد. 

همه اینها را گفتم که بگویم سریال «فرشتگان بی‌بال» به نویسندگی، کارگردانی و تهیه‌کنندگی امیرحسین عنایتی در حال پخش از شبکه پنج سیماست. ظاهرا این سریال دربارۀ کروناست، اما کرونا فقط در تیتراژ آغاز و پایان سریال دیده و در کلام بازیگران شنیده می‌شود. تا الان که هشت قسمت از آن پخش شده، جز کادرهای بسته از پزشک و کادر درمانی که لباس‌های مخصوص این ایام به تن دارند و از کرونا و بیماران کرونایی و فشار ناشی از آن صحبت می‌کنند، چیزی دیگری بر صفحه تلویزیون دیده نمی‎‌شود. حتی در شهر (اصفهان) فضای کرونایی دیده نمی‌شود و جز ماسک بازیگران که آن هم اغلب زیر چانه است، نشانه دیگری از کرونا وجود ندارد. اما به جای آن دزدی و افراد خلاف‌کار دیده می‌شود، مثل پزشکی که بیشتر در حوزه واردات دارو و ابزار درمان فعالیت می‌کند و معلوم نیست با چه اهدافی وارد بیمارستان مخصوص بیماران کرونایی می‌شود؛ یا دزدی که به انبار حسینیه حتی رحم نمی‌کند، گرچه هدف صرفا دزدی نیست، بلکه بیشتر تسویه حساب شخصی است. 

البته که از حسینیه و روحانی پیش‌نماز و افراد خیّر و خصوصا حاج فتاح (با بازی پرویز فلاحی‌پور) که نمونه و مظهر خوبی، پاکی، درست‌کاری و خدامحوری است نباید گذشت. لحظه لحظه دعای حاج فتاح به تصویر کشیده می‌شود و انگار کارگردان به دنبال تقویت روحیه خدامحوری است نه نشان دادن جامعه در شرایط شیوع بیماری آخرالزمانی کرونا و تاثیر آن بر زندگی که از هر منظر تحت‌الشعاع قرار گرفته است. از ابتدای شیوع کرونا همه می‌دانستیم که این بیماری در آثار هنری بازتاب پیدا خواهد کرد، هر چند هنوز به لحاظ کمّی و کیفی خیلی راه هست تا بتوان از این بازتاب حرف زد، به نظر می‌رسد وجود این شرّ برای شکل‌گیری درام در جامعه ایران کافی نیست و باید شرّ دیگری، شرّ اخلاقی در جامعه ایران که هیچ وقت و به هیچ دلیلی کم‌رنگ نمی‌شود، وجود داشته باشد تا درام تاثیرگذار بشود (این را در تله فیلم «مرغ دریایی» که در ایام تابستان پخش شد هم دیدیم، نامزد پرستار، محتکر ماسک و الکل بود). وقتی اینها را می‌گویم یاد سریال «با هم» می‌افتم که چینی‌ها ساختند و در ایام ماه مبارک رمضان از همین شبکه پنج پخش شد؛ سریالی که همه جامعه چین کمونیست یکدست و همراه به مقابله با شرّ قرن بیست‌ویکم رفتند. انگار حتی کمونیست‌ها نیاز به شرّ دیگری برای شکل‌گیری درام‌شان نیاز نداشتند، اما ما… 

با همه اینها اما فکر می‌کنم کارگردان سریال «فرشتگان بی‌بال» بیشتر تحت تاثیر نظریه فروید بوده و از اثر هنری برای ساخت اخلاق در جامعه‌ای که روزبه‌روز بی‌اخلاقی در آن حاکم می‌شود، کمک گرفته است. دزدی و خلاف را نشان می‌دهد تا بگوید در جامعه‌ای که دچار یک بیماری وحشتناک شده، هنوز این اخلاق است که نیاز به درمان دارد؛ شاید درمان بیماری بی‌اخلاقی واجب‌تر از درمان بیماری کرونا باشد. و البته که این سریال از وجهی بازتاب جامعه ایران است، هم وقتی بسیج اهالی حسینیه را برای کمک به مردم نیازمند نشان می‌دهد و هم وقتی که خلافکاران را نشان می‌دهد. امیدوارم فراموش نکنیم که در همین ایام، هویج، این محصول کشاورزی ساده و ارزان ایرانی که یک خوراکی مفید برای بیماران کرونایی است چطور در چشم برهم زدنی صدرنشین شد و نایاب. یا تورم در شرایطی که سبد خانواده‌ها روزبه‌روز کوچک‌تر می‌شود و درآمد بسیاری از خانواده ها کاهش پیدا کرده چطور کمر همه را خم کرده یا همین لبنیات ناقابل چطور هفته به هفته گران‌تر می‌شود و بچه‌ها و بیماران را از خوردن یک شیر ساده محروم می‌کند‌. یا چطور بازار سیاه داروی کرونا برپاست و چطور واکسن تقلبی به راه است. نه، ما واقعا نیازمند داریم شرّ دیگری غیر از کرونا را بر پرده سینما و صفحه تلویزیون ببینیم، شاید این زخم جمعی درمان شود و فرزندان‌مان از آن درس عبرت بگیرند و سبک زندگی‌شان رفتار حاج فتاح و اهالی حسینیه شود و بدانند و باور کنند که اخلاق‌مدار بودن اصل زندگی است.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها