تاریخ انتشار:1404/05/14 - 09:36 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 210106

سینماسینما، فرزانه متین

نظام مردسالاری بر پایه ی خشونت، غیرت، قدرت نمایی و سرکوب احساسات بنا شده است این مردانگی نه فقط به زن، ستم می کند بلکه مرد را در نهایت به ویرانی می کشاند. یکی از مهم‌ترین مشکلات سینمای ایران، نمای مردانه، نگاه جنسی شده به زن، روایت خطی با قهرمان مرد که خودش بازتولید کننده ی سلطه ی مردانه محسوب می‌شود، است. در این گونه روایت ها، زنان معمولا در حاشیه قرار دارند و هویت شان وابسته به مرد تعریف و بازنمایی می شود و فیلم های اندکی در این زمینه ساخته شده که زنان را در ثقل روایت قرار می دهند که امکان انتخاب، مقاومت و حتی خشونت مشروع دارند که این چرخه را به دور از هرگونه شعارهای گل درشت از بین ببرند و بتوانند سلطه ی مردانه را به چالش بکشانند و به زنان امکانی فراتر از نقش های سنتی ارائه دهند.

در فیلم های «پیرپسر» و «زن و بچه»، مردسالاری نه فقط یک ساختار اجتماعی بلکه یک هویت روانی و فردی است که مردان خود قربانی این ساختارند که برای حفظ مردبودن آن را بازتولید می کنند و زنان در این جهان ها یا حذف شده اند یا تحت کنترل و سلطه اند.

«پیرپسر» اکتای براهنی بیش از هر چیزی به رابطه ی پیچیده و پرتنش یک پدر و پسر بر تصاحب یک زن می پردازد. این اثر روانشناختی درباره‌ی انتقال زخم های نسلی و وراثت خشونت مردانه است. در این فیلم، پدر نماد قدرت مطلق و نقش بی چون و‌ چرای مردسالارانه را ایفا می کند. او از فرزندانش اطاعت می خواهد، عشق را نمی شناسند و فقط کنترل و اطاعت برایش معنا دارد. پسرهای او با بحران هویت مردانه نیز روبه رو هستند و هر دوی آن ها(علی و رضا) در تلاشند که نقش مردانگی را بازی کنند که بر آن ها تحمیل شده است. زن یعنی رعنا یا مادر رضا، باید غیرفعال، خاموش و یا قربانی خشونت پدر باشند. حضورشان ابزار شکل دهی شخصیت مردان است نه انسان های مستقل. فیلم نشان‌می دهد که مردسالاری باز تولید می شود و پسر محکوم است به تکرار رفتارهای پدر مگر آن‌که چرخه را بشکند.

اما جامعه ی مردسالارانه در فیلم «زن و بچه» سعید روستایی تا حدودی با  «پیرپسر» متفاوت است؛ در فیلم جدید وی، مهناز با بازی پریناز ایزدیار دیگر به عنوان حفظ غیرت و آبروی مردان به کار گرفته نمی شود و محکوم‌ به سرنوشتی نیست که تصمیم گیرنده ی آن، مردان باشند، نه پسر نوجوانش و نه نامزد پلشت اش نمی توانند او را محکوم به زندگی کنند‌ که خواهانش نیست. مهناز که در مرکز روایت قرار دارد زنی مستقل و عدالت خواه است و در صدد شکستن حصارهایی است که مردان برای او درست کرده اند. زن در اینجا به عنوان سوژه است نه ابژه. او زن اغواگر و‌ فریبنده ی سینما نیست که هدف اصلی مردان باشد بلکه زنی برخاسته از همین اجتماع و در صدد فریاد زدن برای عدالت است که البته وارد چرخه ی انتقام‌ می شود. او هر مردی را که می داند باعث خلل در زندگی اش شده از منظر روحی و روانی تکه تکه می کند چرا که همین مردان، داغ بزرگی را بر دل او گذاشته اند. زیرکی روستایی در این مورد را باید قراردادن یک وکیل مرد در کنار مهناز دانست او نخواسته شکل و شمایل اثرش را فمنیستی کند که در جامعه ی ما، هنوز معنای درست خود را پیدا نکرده و از این رو خیلی روشن و و‌‌اضح، چالش های نظام مردسالارانه را به تصویر کشانده است.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها