تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۶/۰۶ - ۱۴:۵۶ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 120114

سینماسینما، سودابه سعیدنیا

فرض کنیم که کسی دوربین فیلم برداری اش را برداشته و از مسافرت خود و همراهانش فیلمبرداری کرده است و شما را به عنوان اولین فردی انتخاب کرده است که مایل است فیلمش را تماشا کنید.
هنگام تماشای فیلم ، بعضی جاها شما به هیجان می آیید؛ گاهی خسته می شوید و دوست دارید فیلم را تماشا نکنید. در بسیاری از جاها ممکن است احساساتی شوید یا خشمگین و یا حسی مثل انزجار در شما به وجود بیاید. طبعاً شما دوست دارید در فیلم مزبور دست ببرید. جاهایی از آن را حذف کنید و یا جاهایی را پررنگ تر جلوه دهید. شاید دوست داشته باشید بعضی از حوادث فیلم را طور دیگری به تماشاگری که پس از شما فیلم را می بیند القا کنید. شاید مایل باشید یک دعوای دوستانه را که در سفر رخ داده حذف کنید و یا بیشتر و غلیظ تر از آنچه اتفاق افتاده نشان بدهید و یا برعکس بخواهید اثرش را کم کنید.
می توان گفت که تدوین فیلم به زبان ساده (فارغ از پیچیدگی هایی که حقیقتاً در ذات خود دارد) همین باشد.
تدوینگر اولین تماشاگر فیلم است. و کاری انجام می دهد که تماشا گران بعدی ( در حقیقت تماشاگران واقعی فیلم ) به ندرت خواهند فهمید.
تدوینگر قصه تعریف می کند. اینکه چگونه این قصه روایت شود و از میان ساعت ها فیلم خام چه انتخاب هایی بکند، تماشاگر چطور قصه را دنبال کند، زمان بندی این قصه و اینکه نمودار درام یک فیلم چگونه ترسیم شود در دستان تدوینگر است و لازمه ی مهارت یافتن در این زمینه (یعنی قصه گویی) مطالعه داستان های کوتاه و بلند و … است.
تدوینگرانی که داستان های بیشتری می خوانند معمولاً به کار قصه گویی مسلط ترند و این کار را ماهرانه تر و بی نقص تر انجام می دهند. شناختن انواع سبک های قصه گویی منجر می شود به شناختن انوع بی نهایت ضرباهنگ و ریتمی که در درون داستان وجود دارد. چیزی که تدوینگر در ثانیه به ثانیه ی کارش با آن سروکار دارد. هستند تدوینگران جوانی که به سبب اینکه فقط دایره محدودی از ریتم را می شناسند و می‌پسندند، به فیلم ها با تدوین خود آسیب می زنند. مطالعه انواع داستان ها باعث می شود بدانیم سرعت تعریف کردن قصه ها مختلف است و در بازه زمانی حدوداً صد دقیقه ای یک فیلم، باید ضرباهنگ مناسب با آن قصه را پیدا کنیم .
البته شرح دادن مبحث “ریتم” به شکل تئوری خیلی آسان و قابل فهم نیست

قصه گویی در کار تدوینگر بسیار وابسته به ادبیات داستانی است و شناخت اجزای اصلی یک داستان ضرورت دارد. در این مجال کوتاه معرفی شناخته شده ترین اجزای داستان را لازم می دانم . البته اتفاق نظری کلی در مورد این اجزاء وجود ندارد. اما به طور خلاصه می توان از این ها نام برد: پیرنگ – مقدمه چینی – کنش – نقطه اوج – کشمکش – نتیجه

پیرنگ، بنیادیترین عنصر ادبیات است. همان خط داستانی است و شامل همه حوادث ، کنش ها و واکنش های موجود در یک داستان است.

مقدمه چینی : در واقع معرفی شخصیت (ها) با شیوه های گوناگون است و موقعیت شخصیت (ها) را در داستان ایجاد می کند.

کنش : بخش روایی قصه است رفتار شخصیت یا شخصیت ها در موقعیت خلق شده که منجر به ساخته شدن بدنه ی داستان می شود.

نقطه اوج : جایی است که شخصیت اصلی با مهمترین چالش قصه روبرو می شود مانند کشف یک حقیقت مستور، تغییر کردن شخصیت یا رویکردش نسبت به خودش یا دیگری و یا …

کشمکش : شخصیت علیه عنصری در قصه اقدام می کند این عنصر ممکن است یک شخصیت دیگر، جامعه، خودش، طبیعت ماوراء الطبیعت و یا … باشد.

نتیجه : پس از کشمکش غالباً داستان باید به نتیجه منتهی بشود که بنابر سلیقه خالق داستان متفاوت است.

بدیهی است برای داشتن اشراف و شناختن کامل اجزای داستان لازم است که به منابع تخصصی موجود در این زمینه مراجعه کنید.
اینکه در فیلمنامه و سپس در مرحله کارگردانی چگونه به این اجزاء پرداخته می شود بسیار تعیین کننده است اما در مرحله تدوین است که تصمیم نهایی گرفته می شود که چقدر زمان به هریک از این اجزاء داده شود در تدوین تصمیم گیری می شود که چه وقت فضا را ببندیم و نفس تماشاگر را حبس کنیم و چه وقت فضا را باز کنیم و اجازه بدهیم قصه آرام بگیرد و نفس بکشد.
آنچه برای آغاز کردن حرفه تدوین لازم است تسلط به داستان گویی و سبک های مختلف آن است. اگر می خواهید تدوینگر زبده ای باشید تا می توانید قصه بخوانید و سبک های مختلف ادبیات داستانی را که سینما بسیار از آن وام می گیرد، به خوبی بشناسید. بعد از خواندن قصه سعی کنید آن را خلاصه کنید و خلاصه اش را یادداشت کنید این تمرین سبب می شود که شما “جان” یک داستان را پیدا کنید.
در خلاصه کردن شما متوجه می شوید که کجای قصه ضروری است و قابل حذف نیست. در واقع شما اجزای اصلی داستان را پیدا می کنید. این تمرین خوبی است برای ورزیده شدن در شناخت اجزای درام.
سعی کنید در این فرآیند احوال داستان در خلاصه تان آمده باشد. یعنی در واقع رنگ و بویی از قصه اصلی در نوشته شما نیز باشد.

تدوینگرها در انزوا کار می کنند و در طی سال ها تجربه، مهارت های لازم را از کار کردن در این خلوت به دست می آورند.  پس اگر علاقه مند هستید که کاری پر جنب و جوش و پررفت و آمد داشته باشید اصلاً به سراغ این حرفه نروید. چون در اتاق تدوین شما زمان های طولانی با ساعتها فیلم خام که حاصل دسترنج یک گروه است تنها هستید و کار تدوین در ابتدا فقط تماشا کردن این فیلم های خام است. کاری که حتی به نظر بسیاری از کارگردان ها فرآیندی فرسایشی و سخت و خسته کننده است.
شاید صبور بودن و اهل تماشا بودن و گوش سپردن مهمترین ویژگی فردی یک تدوینگر باشد.
پیش از هر چیز سعی کنید خوب نگاه کنید. از آدم های اطرافتان گرفته تا حوادث معمولی که هر روز در خانه و خیابان و مدرسه و … رخ می دهد.
جزئیات را ببینید. دقت کنید که کدام بخش از یک حادثه معمولی جذاب است. سعی کنید در اطراف خود ریتم حوادث و حرف زدن افراد را درک کنید . کندی و تندی حوادث و حرف زدن و رفتار آدم های اطراف را ببینید. اتفاقات را بارها مرور کنید و هرچه را که فکر می کنید اضافه است در ذهن خود هرس کنید. شناسایی کنید که در اتفاقات روزمره کدامیک دراماتیک است و می تواند در دل قصه ای جایی داشته باشد و کدامیک اضافه است و جذابیتی ندارد.
وقتی خودتان درباره چیزی صحبت می کنید به جزئیات عکس العمل های طرف یا طرف های مقابلتان به شدت دقیق باشید سعی کنید از اجزای صورتش و جزئیات حرکاتش بفهمید که خسته می شود یا خیر.
این تمرین های ساده به شما ریتم را می آموزد. و در پایان اینکه تدوینگر بودن به غیر از اینکه مهارت و دانش است، یک ویژگی است. تدوینگر کسی است که مهمترین ویژگی اش خوب دیدن و مشاهده کردن و دریافت کردن است. داشتن این مهارت هم برای تدوین فیلم و هم برای ارتباط با کارگردان (که بخش مهمی از کار تدوینگر است و نیاز به آموزش دارد) ضروری است.

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها