سینماسینما، زهرا مشتاق؛
او نمرد. او زنده زنده دق کرد و مرد. مردی طناز که نوشتههایش در تاریخ سیاسی و ادبیات روزنامهنگاری ایران تا همیشه ماندگار است.
روی جلد دفترچه تلفن دویست برگی معروفم که تلفن همه، از رئیس جمهور تا نماینده مجلس و وکیل و غسال و کارگر شهرداری در آن بود نوشت؛ زهرا مشتاق چنان کنجکاو است که در اولین معاشرت با او، خواهید دید که نمره کفشتان را هم به او گفتهاید. بعد در ادامه نوشته، این حجم از کنجکاوی، نشانه سوالات بیپایانی است که از کودکیاش تاکنون بیجواب مانده است.
من و زهرا حاجی محمدی آن موقع در روزنامه دیگری کار میکردیم. او دعوت کرد که به روزنامه زن که مدیر مسئول آن فائزه هاشمی بود، برویم. او و علی اصغر رمضان پور از جمله اعضای شورای سردبیری روزنامه بودند. روزنامه حوالی میدان تجریش بود. کوچه قرنی، همان جایی که سر کوچهاش رستوران لوکس طلایی است. نزدیک حلیم و آش سید مهدی که خیلی از ما بچههای تحریریه مشتری ثابتش شدیم.
روزنامه در خانه درندشتی بود که حدود ۱۵۰۰ متر مساحت داشت. خانه آقای اسدالله عسگراولادی رئیس اتاق بازرگانی ایران و چین بود. طبقه پائینش که شبیه اندرونی بود، سالن خیلی خیلی بزرگی بود که داور همیشه می گفت، بچهها بیایید یک دست فوتسال. بچهها بیشتر داور صدایش میکردند. اما ما که جوان تر بودیم او را آقای نبوی صدا میکردیم. پر شر و شور بود. بیقرار، یک جا بند نمیشد. مغزش مخزن ایدههای بکر بود. میتوانست در عرض چند دقیقه یک مطلب درجه یک بنویسد. زبانش تند و صریح بود. حرفش را بیتعارف میزد.
یادم هست همان وقتها، عباس کیارستمی در حال ساخت یک فیلم تازه بود که هیچکس هیچی دربارهاش نمیدانست. فقط شنیده بودیم اسمش «باد ما را خواهد برد» و طرفهای کرمانشاه در حال فیلمبرداری است. من خیلی دلم میخواست بروم گروه را پیدا کنم و دربارهاش یک گزارش بنویسم. دبیر سرویسم موافقت نمیکرد. رفتم اتاق آقای نبوی. گفتم چرا آخر اینجوری میکنید؟ جواب داد حاضری با مسئولیت خودت بروی؟ جواب دادم بله و رفتم. سفر پر ماجرایی شد که گزارش آن در روزنامه منتشر شد. یک روز صدایم کرد دفتر سردبیری، گفت آفرین که محکم ایستادی و گفتی میخواهی بروی. خبرنگار باید همین طوری باشد.
یادم نیست دوره چندم جشنواره فیلم فجر، در روزنامه همشهری، ویژه نامه در میآوردیم. شبها تا دیر وقت تحریریه بودیم تا مطالب را به موقع به صفحه بندی و چاپ برسانیم. از آن شبها چند تایی عکس دارم. من، ژیلا بنی یعقوب، زهرا حاجی محمدی و ابراهیم نبوی و چند نفر دیگر. خدای طنز بود. یکی از آن شبها پرسیدم، شما چطوری میتوانی اینقدر زیاد بنویسی. خیلی جدی نگاهم کرد و گفت: «من اسهال قلم دارم!» فکر کردم دارد شوخی میکند. شوخی نمیکرد. کاملا جدی بود. گفت من وقتی شروع میکنم، دیگر نمیتوانم متوقف بشوم. راست میگفت. یک عالمه کتاب داشت. سری کاملش را برایم هدیه داده بود. داخل همه کتابها چیزی نوشته بود. یک روزی که در تحریریه آفتاب امروز همه دورهم نشسته بودیم، به نیک آهنگ کوثر گفتم، چه معرکهای شدید شما دو نفر با هم. چه طنزهایی، چه کاریکاتورهایی. روزهای خوشمان بود، اردیبهشت سال ۱۳۷۷ روزنامه جامعه، مصاحبه تاریخی او با عباس امیرانتظام را منتشر کرد. میدانست که به خانه خانم گوگوش میروم. گفت برو یک گفتگوی خوب بگیر. گفتم مصاحبه نمیکنند. قول دادهام هرگز نه عکس از ایشان بخواهم، نه مصاحبه. عصر طلایی مطبوعات بود و غولهایی که خیلیها آرزوی همکاری با آنها را داشتند. ما آنجا بودیم، در قلب تحولات. بعد که توقیف و بستن فلهای مطبوعات شروع شد، کوله به دوش شدیم، از این روزنامه به آن روزنامه. از این نشریه، به آن نشریه. بچهها یک به یک احضار یا زندانی میشدند. قرعه به نام ابراهیم نبوی هم افتاد. دیگر ندیدمش تا وقتی که شنیدم رفت. دورا دور از بچهها احوالپرسش بودم تا اینکه شمارهاش را گرفتم و زنگ زدم. میگفت، میخندید، شوخی میکرد. اما بلند و پایین صدایش آن داور شوریده و بیقرار نبود. آخرین بار، وقتی روسیه به اوکراین حمله کرد به او زنگ زدم. میخواستم با چند ایرانی که ساکن اوکراین بودند، صحبت کنم. میخواستم برای نوشتن یک گزارش به اوکراین بروم. یکی از بچههای مطبوعات گفت داور دوست نزدیکی دارد که با یک خانم اوکراینی ازدواج کرده، چند بچه دارد و سالهاست که مقیم اوکراین است. یادم نیست که هنوز بلژیک بود یا رفته بود به آمریکا. عصبانی بود. به زمین و زمان بد و بیراه میگفت. شماره دوستش را داد و گفت حتما کمکت میکند. بعد یکدفعه، یک آن، شد همان سردبیر من در روزنامه زن. گفت یک گزارش درست و حسابی بنویس. هیچوقت امکانی برای رفتن به اوکراین فراهم نشد تا برای سردبیر درجه یکم، گزارشی بنویسم که او انتظار آن را داشت. حالا او مرده است. او زنده زنده دق کرد و مرد.

لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- یادداشتی برای «ژولیت و شاه»؛ قصهای آمیخته از تخیل و واقعیت
- یادداشتی برای فیلم «رها»/ جامعه ناکارآمد و پدرهای بیخاصیت
- به بهانه برنامه «جعبه سیاه»؛ کفن و آگهی فوت لیاقت چه کسانی است؟
- یک روزنامه نگار و طنزنویس درگذشت/ ابراهیم نبوی به زندگی خود پایان داد
- چشیدن طعم نابرابری/ نگاهی به فیلم «عامهپسند»
- وقتی زن تبدیل به «ناموس» میشود/ نگاهی به فیلم «خورشید آن ماه»
- اذعان به اشتباهات به تنهایی کافی است؟/ نگاهی به فیلم «جنگل پرتقال»
- لبخندزنان در میان اتاقهای خونآلود/ درباره بهروز افخمی و حضورش در خانه مهرجویی
- تن به حقارت دادن/ درباره هجوم مردم برای دیدار با رونالدو
- گذر از کفتارها/ نگاهی به فیلم «داستان دستانداز»
- زندگی را میشود آسان گرفت/ نگاهی به سریال «مگه تموم عمر چند تا بهاره»
- استحاله جامعه از هم گسیخته/ نگاهی به رویداد «کرگدن خوانی»
- همه مردهاند!/ نگاهی به نمایش «انسان، اسب: پنجاه، پنجاه»
- اینجا ترس، شام و ناهار و صبحانه آدمهاست!/ معرفی کتاب «گالری اجساد»
- دوگانگی شعار و رفتار/ درباره برکناری مدیرکل ارشاد گیلان و حواشی آن
پربازدیدترین ها
آخرین ها
- معرفی پلتفرمهای هوشمند سلامت همراه اول بهعنوان اپلیکیشنهای برگزیده
- انتقاد سازندگی از گفتوگوی کمال تبریزی با ایسنا/ داوران بر اساس مصلحت رای دادند نه کیفیت
- وداع با صدای ماندگار دوبله؛ بدرقه منوچهر والیزاده به خانه ابدی/ دوبلوری بدون جایگزین
- لوئیس بونیوئل فیلمساز در تبعید و صدو بیست و پنج سالگی
- فوت یک هنرمند پیشکسوت؛ عبدالرضا فریدزاده درگذشت
- شاهپور هنوز هست
- فیلمی در نوبت عید فطر به اکران اضافه نمیشود/ اسعدیان: پیشنهاد شورای صنفی نمایش برای بلیت، بیشتر از ۱۰۰ هزار تومان بود
- از دنیای عجیب، اما نه چندان عجیب سینما/ کارگردانانی که نمیتوانند اجاره خانهشان را بدهند
- با دستور وزیر ارتباطات، پروژههای ارتباطی همراه اول در روستاهای استان قزوین افتتاح شد
- جشنواره علیه جشنواره
- جایزه تجلی اراده ملی جشنواره فیلم فجر / گزارش تصویری
- گامی دیگر در جهت حذف سینما از سبد خانوادهها/ افزایش قیمت بلیت؛ ضربه مهلک به سینمای ایران
- مدیرعامل بهمن سبز: چه کسی بلیت ۲۲۰ هزار تومانی پیر پسر را میخرد؟!
- انتقاد صریح کمال تبریزی و علیرضا رییسیان از بهرام رادان
- اعطای تندیس «سازمان سبز برتر» به همراه اول
- پنجمین دوره «طرح پژوهانه همراه» با حمایت از دانشجویان نخبه کلید خورد
- نگاهی به سریال «جانسخت»؛ منتظر غافلگیری بمانیم یا نه؟
- کنسرت نمایش «ژن زامبی» از فردا میآید/بلیت ۵ روز اول به پایان رسید
- «نبض» روی میز تدوین
- نسخه ویژه نابینایان «مادیان» با صدای رعنا آزادیور منتشر میشود
- منوچهر والیزاده درگذشت
- ۱۲ نقشی که برنده اسکار شدند اما قرار بود به بازیگران دیگری داده شوند
- آیا باید از اینفلوئنسرها ترسید؟
- با رونمایی احتمالی فیلم در جشنواره کن؛ تام کروز با «ماموریت غیرممکن» خداحافظی میکند
- باید جلوی تصمیمات پشت پرده درباره سینمای ایران گرفته شود/ چه کسی باید مشکل شرعی «قاتل و وحشی» را حل کند؟
- نشان سیف الله داد چه نسبتی با بهرام افشاری و ملیکا شریفی نیا دارد؟
- فانتزیهای سورئال و کمدیهای پیچیده از جنس سروش صحت/نگاهی به فیلم «صبحانه با زرافهها»؛
- فیلم «قاتل»؛ تولدی دوباره
- «زیبا صدایم کن»؛ ملودرامی احساسی
- آیین اختتامیه جشنواره موسیقی فجر / گزارش تصویری