تاریخ انتشار:1404/01/08 - 09:14 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 207343

سینماسینما، مینو خانی

سلیمان سانگاره، اهل گینه، پیک (با دوچرخه)، با حساب کاربری اجاره‌ای از جوانی اهل کامرون. ۴۸ ساعت مانده به مصاحبه‌اش برای درخواست پناهندگی سیاسی در فرانسه؛ ۴۸ ساعت نفس‌گیر. چون صاحب حساب کاربری پیک (امانوئل) پولش را نمی‌دهد؛ چون تصادف می‌کند و بسته‌بندی غذای مشتری خراب می‌شود و اعتراضش باعث مسدود شدن حساب کاربری پیک می‌شود؛ چون بری (آن کسی که قرار است مدارک لازم برای مصاحبه را به او بدهد) پولش را مطالبه می‌کند و سلیمان نتوانسته حقش را از امانوئل بگیرد و در درگیری با او از پله‌ها می‌افتد و صورتش زخمی می‌شود؛ چون علاوه بر اینها باید خبر ازدواج نامزدش در گینه را هم بشنود؛ چون هر روز در گرگ و میش سحر باید به مرکزی که جای خواب به پناهنده‌ها می‌دهد زنگ بزند و جا رزرو کند و راهی بشود برای کار آن روز؛ چون در مسیر رساندن بسته‌ها باید داستانی را که بری سر هم کرده، حفظ کند تا بتواند در روز مصاحبه دلایل قانع‌کننده‌ای برای اخذ پناهندگی سیاسی داشته باشد، و به حافظه سپردن داستان دروغین با تاریخ‌ها و اسامی متعدد برای او که هیچ‌وقت حتی دوران ابتدایی مدرسه را تمام نکرده‌، سخت است.

همۀ این اتفاقات در طول ۴۸ ساعت برای سلیمان رخ می‌دهد و دوربین او را سوار بر دوچرخه در خیابان‌های پاریس، در حال دویدن و بالا رفتن از پله‌های مترو، در اتوبوس و در پناهگاه بی‌خانمان‌ها دنبال می‌کند، با همان سرعتی که او پله‌ها را بالا می‌رود، با همان نگرانی که در چشم‌هایش دو دو می‌زند، با همان رسیدن به مقصدها و تحویل دادن بسته‌ها و صدای بوق آمبولانس که انگار موسیقی متن پاریس است، و مخاطب را به دنبال خود می‌کشاند؛ نه، می‌دواند!

روز موعود می‌رسد. سلیمان پیراهن سفید به تن می‌کند، موهایش را می‌آراید و به اداره مهاجرت پاریس می‌رود. وقتی مقابل مسوول مربوطه می‌نشیند و داستانش را با ژستی حاکی از واقعی بودن آن سر هم می‌کند، تذکر مسوول  را می‌شنود  که طی هفته گذشته این داستان را از دو نفر دیگر شنیده و از او می‌خواهد آنچه را که باید، بگوید و حالا دوربین ساکن شده و فقط از چهرۀ سلیمان به چهرۀ مسوول اداره مهاجرت می‌رود، بدون هیچ حرکت اضافه‌ای، بدون اینکه هیچ‌چیز دیگری در قاب بیاید، یا صدایی توجه را جلب کند؛ و سلیمان شروع می‌کند به گفتن آنچه که باید…

و این نه داستان سلیمان، که داستان ابو سنگاره، بازیگر نقش سلیمان سنگاره است: جوان اهل گینه که کشورش را ترک می‌کند تا بتواند پول درمان مادرش را به دست بیاورد… و چون این داستان خود اوست، بازی‌اش در این سکانس بیشتر از هر جای دیگری می‌درخشد، چون از بن جانش برمی‌آید و بر پرده می‌نشیند؛ لرزش صورتش و فشار روحی که وقتی حقایق تلخ کودکی و آنچه را که در راه رسیدن به آن روز متحمل شده، می‌گوید، آنچنان باورپذیر است که اگر داستان ابو سنگاره را ندانیم، داستان سلیمان اشک به چشم می‌آورد و این سوال: یک زندگی بدون هیچ اوجی؟ و اوج ابو سنگاره همین جاست، همین جایی که شانس یکباره در خانه‌اش را زده و به چشم بوریس لوی کین کارگردان آمده است تا به داستان سلیمان، یکی از هزاران پناهجوی جهان زندگی ببخشد؛ هزاران پناهجویی که در خاک خود امنیت اقتصادی و اجتماعی ندارند و ریشه را رها می‌کنند تا در جای دیگری بار دهند؛ شاید ولی نه حتمی و قطعی.

می‌شود دربارۀ سبک فیلم حرف زد و از این گفت که نئورئالیسم ایتالیا که فرانسوی‌ها کاشف و عاشق آن بودند، همچنان بر پرده فرانسه جان دارد؛ می‌شود از پایان باز روایت گفت که وضعیت بلاتکلیف پناهجوها در اروپا خصوصا در فرانسه است؛ می‌شود از حس مستندگونۀ تصاویر گفت که اتفاقا کارگردان اصلا نخواسته فیلم توریستی بسازد و در تردد سلیمان در پاریس هیچ جای دیدنی و زیبایی‌های شهر را در قابش ننشانده؛ و همه ویژگی‌های دیگر سبکی نئورئالیسم ایتالیا. ولی آنچه «داستان سلیمان» را شاخص می‌کند، دردی است که در لحظه لحظه پلان‌هایش نهفته و به جان مخاطب می‌رود و همان فشار روحی را تحمل می‌کند که سلیمان در سکانس آخر تحمل می‌کند و همه آن ۲۰ دقیقه آخر با کلی دیالوگ، بدون حرکت بازیگرها، چشم از صفحه مونیتور برنمی‌دارد، نکند حسی از داستان یا گوشه چشمی از بازی‌ها از دست برود.

ابو سنگاره که داستان او در «داستان سلیمان» روایت می‌شود، متولد ۲۰۰۱ در گینه است که در سال ۲۰۱۷ برای اولین بار وارد فرانسه می‌شود، بعد از سختی‌هایی که در الجزیره و لیبی تحمل می‌کند، به امید روزی که بتواند اقامتی داشته باشد که کار کند و پول درمان بیماری مادرش را به دست بیاورد. در فرانسه به مدرسه فنی حرفه‌ای می‌رود و مدرک «تکنسین حرفه‌ای» می‌گیرد. مادرش را در سال ۲۰۱۹ از دست می‌دهد. سه بار درخواست پناهندگیش رد می‌شود تا بالاخره در ۸ ژانویه ۲۰۲۵ موفق به اخذ اقامت یک ساله‌ای با مجوز کار می‌شود. در سال ۲۰۲۳ بوریس لوی کین او را می‌بیند و به او پیشنهاد بازی در فیلم «داستان سلیمان» را می دهد.

بوریس لوی کین اولین فیلمش، «امید» را در سال ۲۰۱۳ در آفریقا ساخت و «کامی» (۲۰۱۹) محصول مشترک فرانسه و آفریقای مرکزی، فیلمی بر اساس داستان زندگی کامی لوپاژ، عکاس فرانسوی است که در درگیری های آفریقای مرکزی حضور داشته است و «داستان سلیمان» را در ۲۰۲۴ ساخت. هر سه فیلم بوریس لوی کین جوایز متعددی از جمله جایزه ویژه هیات داوران جشنواره کن (برای فیلم آخر) را دریافت کرده؛ جوایزی که طی دهه گذشته او را به یکی از سینماگران شاخص فرانسه تبدیل کرده است.

تا زمان انتشار این متن، هیچ اطلاعاتی دربارۀ اینکه این دو، ابو سنگاره و بوریس لوی کین چگونه یکدیگر را پیدا کرده‌ا‌ند و «داستان سلیمان» چگونه متولد شده است، یافت نشد.

 

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها