تاریخ انتشار:1404/06/10 - 15:42 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 210901

سینماسینما، عدنان شاه طلایی

فیلم «دختری با سوزن» به کارگردانی مگنوس وان هورن یکی از آثار ترسناک و روانشناختی سینمای دانمارک در سال‌های اخیر است. این فیلم سیاه و سفید، با فضاسازی گوتیک، نورپردازی‌های شدید و قاب‌بندی‌هایی الهام گرفته از نقاشی‌های اکسپرسیونیستی، قصه‌ای واقعی از دهه ۱۹۲۰ را بازگو می‌کند؛ داستان داگمار اووربای، قاتل سریالی نوزادان در کپنهاگ.

در فیلم، ترس نه از صداهای ناگهانی یا چهره‌های خون‌آلود، بلکه از واقعیتی عمیق و اجتماعی سرچشمه می‌گیرد. ‌دوربین، با سکوتی تلخ، در بافتی خاکستری و محو، شخصیت اصلی را دنبال می‌کند: کارولینه زنی بی‌پناه و فقیر که در دل بحران اقتصادی و اجتماعی، برای نجات جان خود سرنوشت را به دست زنی دیگر می‌سپارد. داگمار، زنی مسن و سرد با لبخندی آرام و رفتاری مادرانه، در ظاهر نجات‌دهنده است، اما در حقیقت نقش یک قاتل خاموش را ایفا می‌کند. بازی ترینه دیور هلم در نقش داگمار، مثال‌زدنی است. او ترس را بدون فریاد، با نگاه و حرکت دست، منتقل می‌کند و بازی کارولینه با هنرمندی ویک کارمین سونه در نقش زنی که میان اخلاق، گرسنگی و ترس گیر افتاده، درخشان و عمیق است.

این فیلم در هر پلان، حس خفگی و اضطراب را منتقل می‌کند؛ بدون تکیه بر جلوه‌های ویژه صوتی یا تصویری اغراق‌آمیز، نورپردازی‌های خشن و تضادهای نوری شدید، فضا را از واقعیت جدا کرده و مخاطب را وارد جهانی کابوس‌وار می‌کند. موسیقی فیلم نیز از صداهای غیرملودیک و آزاردهنده بهره می‌برد که به جای تزیین، در خدمت ایجاد فشار روانی قرار دارد.

«دختری با سوزن» در نقطه مقابل بسیاری از آثار آمریکایی در ژانر وحشت قرار می‌گیرد، فیلم‌هایی چون «روانی آمریکایی» تمرکز خود را بر جلوه‌های بصری، ضرباهنگ بالا، و شخصیت‌پردازی‌های اغراق‌آمیز می‌گذارند. در آن‌ها قاتل شخصیتی هیجان‌انگیز یا حتی کاریزماتیک است که اغلب در مرکز توجه قرار دارد. اما در «دختری با سوزن»، قاتل نه تنها مرکز داستان نیست، بلکه همان‌قدر که قربانی گناهکار است، خود نیز محصول یک جامعه بیمار و بی‌رحم به شمار می‌رود، وحشت در این فیلم، نه از خون، بلکه از فقر، تنهایی و سکوت ناشی می‌شود. آن‌چه این فیلم را بهتر و منحصربه‌فرد می‌کند، نه صرفا روایت تاریخی آن، بلکه لحن انسانی‌اش است. این فیلم تماشاگر را نه‌تنها به دیدن جنایت، بلکه به فهم ریشه‌های آن دعوت می‌کند. تصویری از جامعه‌ای که در آن، زنان فقیر، بی‌پناه و فراموش‌شده، راهی جز سپردن کودکان خود به غریبه‌ها ندارند. و داگمار با بهره‌گیری از این خلا انسانی، در پوشش یک مددکار، تبدیل به هیولایی می‌شود که کودکان را یکی یکی به قتل می‌رساند، بی‌آن‌که کسی از آن‌ها سراغی بگیرد.

در مقایسه با فیلم‌های هالیوودی ژانر «دختری با سوزن» از کلیشه‌های مرسوم فاصله می‌گیرد. نه قاتل را جذاب و نه قتل‌ها را هیجان‌انگیز می‌کند. بلکه با استفاده از ریتمی کند، فضاهایی ساکت و قاب‌هایی سرد، جنایت را همچون زخمی روانی و اجتماعی ترسیم می‌کند. این اثر، نه برای ترساندن لحظه‌ای، بلکه برای تفکر بلند مدت ساخته شده است.
از نظر کارگردانی وان هورن، هوشمندانه، خشونت را در پس‌زمینه نگه می‌دارد. قتل‌ها را نه به صورت مستقیم، بلکه با حذف صدا، قطع تصویر یا نشان ندادن صحنه‌ها به مخاطب نشان می‌دهد. این تکنیک باعث می‌شود ترس عمیق‌تری شکل بگیرد؛ چون ذهن بیننده، وحشت را کامل‌تر از هر تصویر صریحی بازسازی می‌کند.

«دختری با سوزن» فیلمی درباره جنایت نیست، اثری درباره انسان است. درباره خشونت نهفته در ساختارهای اجتماعی درباره سکوت، بی‌توجهی و طردشدگی. فیلم ما را نه فقط با یک قاتل، بلکه با جامعه‌ای روبه‌رو می‌کند که خود زمینه‌ساز این جنایت است.

در پایان، این فیلم را باید یکی از متفاوت‌ترین و مؤثرترین آثار ژانر وحشت روانشناختی دانست. نه فقط به خاطر داستان‌ هولناک‌اش، بلکه به دلیل این که می‌تواند مخاطب را با وحشتی واقعی، انسانی و فراموش نشده روبه‌رو می‌کند. اگرچه در ظاهر، روایتی ساده دارد اما درست مثل سوزن، در سکوت فرو می‌رود و تا مدت‌ها بعد از پایان، دردش باقی می‌ماند.

لینک کوتاه

 

آخرین ها