تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۱۱/۱۷ - ۱۱:۴۳ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 130462

سینماسینما، سحر عصر آزاد

پنجمین روز جشنواره فجر را باید نقطه تلاقی تنوع گونه ها با تنها فیلم کمدی حاضر در جشنواره دانست. فیلم هایی که در عین تفاوت در کیفیت و رضایتمندی؛ اجتماع، سیاست، مذهب، طنز و کمدی را در یک روز به نقد و تحلیل کشیدند.
“مغز استخوان” دومین فیلم سینمایی حمیدرضا قربانی پس از فیلم خوب “خانه ای در خیابان چهل و یکم” است که بر اساس فیلمنامه ای از علی زرنگار ساخته شده است. فیلمی که موضوع آشنای اجبار یک زوج طلاق گرفته را برای رجوع به جهت امکان بهبود فرزندشان، محور کار قرار داده است. موضوعی که محور فیلم ها و سریال هایی قرار گرفته که نمونه خوب آن، سریال “دیگری” مرجان اشرفی زاده است. طبعاً این سوژه آنقدر چالش برانگیز است که بتوان با نگاه های متفاوت و از زوایای مختلف به آن پرداخت که نگاه نویسنده و کارگردان “مغز استخوان” می تواند یکی از آنها باشد. اما مشکل از جایی ایجاد می شود که آنها برای خلق یک درام پرتنش به جهت رویدادهای بیرونی که پیش‌برنده درام باشد و در عین حال پیچیدگی موقعیت را افزون کند، خط قصه ای را طراحی کرده اند که با همه جزئیات و پرداخت نمی تواند مکمل خط اصلی شود و به همین جهت کلیت قصه پیوستگی دراماتیک پیدا نمی کند. هرچند خط تلاش پسر جوان برای رفع اتهام از برادرش قرار است چهره تخت پدر بچه را شکسته و با ابعاد جدیدی مواجه کند تا شخصیت او را بسط دهد اما این پرداخت تنها در فینال منجر به کنشی می شود که اتفاقاً باورپذیری ندارد. همین عدم تأثیرگذاری خطوط قصه بر هم در باورپذیری فینال مشخص می کند این دو خط مکمل هم نشده اند و فیلم در نامشخصی و هاله ای از ابهام که ویژگی مثبتی نیست، متوقف می ماند.

“روز بلوا” چهارمین فیلم سینمایی بهروز شعیبی پس از “دهلیز”، “سیانور” و “دارکوب” است که نقدی اجتماعی را به مظاهر قدرت و ثروت و فساد اقتصادی که مسئله روز جامعه است، طرح می کند. فیلم با تبعیت از الگوی سفر قهرمان به دل سیاهی برای کشف حقیقت، با انتخاب یک روحانی به عنوان شخصیت اصلی این الگو را بسط و گسترش داده و تبدیل به فیلمی با مسئله و قهرمان ایرانی می کند. روحانی که خودش مصداق شعاری می شود که ابتدای فیلم در یک برنامه تلویزیونی می دهد و حالا باید با این چالش مواجه شود. سفر عماد از پوسته ظاهری موقعیت و زندگی پر زرق و برق اش به درون که مصداق بلوای درونی او است، با ریتمی پیش می رود که در نیمه اول فیلم می توانست بدون لطمه خوردن به باورپذیری موقعیت کمی پر شتاب تر شود. بخصوص که به فراخور موقعیت او مرتب در حال حرکت و تعقیب و گریزی بیرونی و مواجهه با واقعیت هایی است که تاکنون چشم بر آنها بسته است. فیلم به فراخور مضمون محوری و همان سکانس ابتدایی که حاوی شعارهای عماد در تلویزیون است، گریزی از ارائه گاه و بیگاه اطلاعات که رنگ شعار می گیرد ندارد و به نظر می آید چاره ای هم جز این ندارد که این روند را در قالب درام و پیشبرد داستانی به نوعی حل کند.
“خوب، بد جلف۲: ارتش سری” دومین فیلم سینمایی پیمان قاسمخانی پس از “خوب، بد، جلف” است که ادامه ای بر فیلم اول و رویکردی جدید به دنباله سازی در سینمای ایران آنهم از نوع کمدی است که به شدت نیازش احساس می شود. قاسمخانی همچنان برگ برنده اش را در تخصص اصلی اش یعنی فیلمنامه قرار داده، هرچند این بار کارگردانی حرفه ای تر و حساب شده تری دارد و با انتخاب هوشمندانه تر بازیگران به ترکیب جذاب تری در کنار زوج پژمان جمشیدی و سام درخشانی می رسد. جدیت حامد کمیلی و دوری از اغراقی که بخصوص در بازی حمید فرخ نژاد در فیلم اول وجود داشت، کمک کرده تا تضاد مورد نیاز برای شکلگیری کمدی به شکلی ظریف تر و خوشایندتر شکل بگیرد. فیلم مانند مجموعه آثار قاسمخانی از حجم زیاد قصه فرعی و شاخ و برگ و کاراکتر فرعی بهره می برد که برخی همچون کاراکترهای زن کمرنگ باقی مانده اند. اما واقعیت این است که تجمیع اینهمه خطوط داستانی و رسیدن به فینالی که زمینه سازی برای قسمت بعد باشد فقط از قاسمخانی برمی آید. البته فیلم نیاز به بازنگری در ریتم و تایمینگ شوخی های گاه بکر و بامزه و گاه کمرنگ و تکراری اش دارد تا با یک نسبت متعادل از توزیع شوخی و در لحظات مناسب مواجه باشد و مخاطب هم به این ریتم از به خنده واداشته شدن، همراه شود.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها