تاریخ انتشار:1395/01/02 - 12:01 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 13530

جشنواره سی و چهارم، بی تردید به لحاظ کیفیت فیلم ها نسبت به حداقل سه جشنواره پیش از خود، در رده ای بالاتر می ایستد. حضور پررنگ و مسلط جوانان مهم ترین اتفاق جشنواره بود.

فیلم اولی ها
جوانانی که با فیلم های اولشان در بخش مسابقه اصلی جشنواره هشتاد درصد سیمرغ ها را از آن خود کردند. این درحالی است که در میان فیلم اولی ها باز هم فیلم هایی بودند که شایستگی حضور در بخش اصلی را داشتند.
اصولا این ایجاد محدودیت برای حضور فیلم اولی ها در بخش اصلی رقابتی جشنواره فجر یکی از آن قوانین خنده دار است. قاعده مضحکی مثل سهمیه جنسیتی در کنکور. وقتی فیلمی خوب است، چه فرقی دارد کار اول کارگردانش باشد یا کار دهمش؟ حداقل چند فیلم اول از نیمی از فیلم های بخش مسابقه اصلی بهتر بودند؛ برادرم خسرو، خانه ای در خیابان چهل و یکم و حتی گیتا، لاک قرمز، متولد ۶۵ و پل خواب از ان جمله اند. تازه فیلمی مثل “چهارشنبه” که تنها به دلیل داشتن پروانه ویدیویی در بخش هنر و تجربه قرار گرفت، لیاقت آن را داشت که لااقل در بخش نگاه نو نمایش داده شود.
اساسا ماجرای پروانه نمایش ویدیویی هم باید هرچه سریع تر برچیده شود. این هم از آن قوانین مزاحم، بی اساس و سست است. در شرایطی که دیگر بساط سیستم سی و پنج میلیمتری در سینما جمع شده و همه فیلم ها بصورت ویدیویی ساخته می شوند، دادن پروانه ویدیویی به برخی فیلم ها و محروم کردنشان از امتیازات نمایش، دیگر چه وجهی دارد؟
فیلم خوب، خوب است و این قواعد من درآوردی و تبعیض آمیز تنها فرصت را به ناحق برای فیلم های بد و متوسط فراهم می کند.هیات انتخاب
در جشنواره سی و چهارم، لااقل چهار پنج فیلم، از حداقل کیفیت بی بهره بودند و معلوم نیست طی چه فرایندی سر از بخش مسابقه درآورده اند. هیات انتخاب باید پاسخ دهد که با چه استدلالی فیلمهایی مثل آبنبات چوبی، رسوایی، دلبری و حتی مالاریا را به بخش مسابقه راه داده است. آیا نمی شد به جای این نام ها، به چند فیلم اول در بخش مسابقه شانس داد؟ یا به فیلم های نسبتا خوبی که از جشنواره بیرون ماندند؟ برای نگارنده پس از تماشای دوسه فیلم رد شده توسط هیات انتخاب، این سوال جدی پیش آمده که چطور و با چه معیاری فیلمهایی که نام برده شد به برخی از فیلم های ردشده ترجیح داده شد! هلن و دوئت باید بیرون بمانند یا چهارشنبه و نیمرخ ها باید از بخش مسابقه نگاه نو خارج شوند تا فیلم هایی به بخش مسابقه راه بیابند که کیفیت بسیار پایینی دارند و تنها بابت اینکه به گوشه قبای بعضی ها برنخورد، تحویل گرفته شده اند. این محدودیت های بی جا و سهمیه بازی ها و تبعیض ها اعتبار جشنواره را زایل می کند و از یک جایی باید تمام شود.ژانر
سینمای ایران هنوز چیزی به نام تنوع ژانر را به معنای واقعی تجربه نکرده است. هنوز نزدیک به ۱۰۰ درصد فیلم ها مدعی “اجتماعی” بودن هستند که البته این “اجتماعی” اصولا ژانر به حساب نمی آید.
از میان ۳۳ فیلم دو بخش اصلی، یک فیلم پلیسی؛ آخرین بار کی سحر را دیدی؟، یک فیلم جنگی؛ ایستاده در غبار، دو فیلم با مایه های طنز؛ زاپاس و بارکد(که واقعا نمی شود کمدی به حسابشان آورد)، چهار درام سیاسی؛ امکان مینا، سیانور، بادیگارد، جشن تولد و فیلم متفاوت اژدها وارد می شود که اساسا مفهوم ژانر را هم به چالش می کشد، مابقی فیلم ها همگی ملودرام های خانوادگی یا درام هایی با پس زمینه اجتماعی هستند.
نه خبری از فیلم کمدی هست، نه ترسناک نه اکشن و نه ژانرهای دیگر. عملا به این لحاظ اکثر فیلم های جشنواره شبیه یکدیگرند.مضمون
فیلم های جشنواره امسال مضامین گوناگونی دارند که مروری بر محورهای مضمونی این فیلم ها خالی از فایده نیست و شاید مرا از توضیح اضافی بی نیاز کند.
اعتیاد و تبعات آن (خماری)، اعتیاد با چاشنی فقر و فلاکت(لاک قرمز، ابد و یک روز)، تاثیر مشکلات اقتصادی و اجتماعی در روابط خانوادگی(وارونگی)، شک و سوءظن در خانواده(نقطه کور)، مشکلات و مسایل جوانان(مالاریا، بارکد، متولد۶۵)، قتل و جنایت(آخرین بار کی سحر را دیدی، پل خواب)، روایت وقایع تاریخ معاصر از نگاه یک کودک فقیر(نفس)، کلاهبرداری(من)، سازمان مجاهدین(امکان مینا، سیانور)، جنگ و کشتار در سوریه قتل و جنایت و قصاص(خشم و هیاهو، خانه ای در خیابان چهل و یکم، چهارشنبه، لانتوری)، خیانت و مرگ(آاادت نمی کنیم، هفت ماهگی)، فرزندآوری و مشکلات اقتصادی(به دنیا آمدن)، سرطان(نیمرخ ها)، اختلال روانی(برادرم خسرو)، آلزایمر(کفش هایم کو؟)، فرزندخواندگی و تبعات آن(گیتا)، سرگذشت یکی از فرماندهان جنگ(ایستاده در غبار)، آسیب های ارتباط نسل ها در خانواده(دختر)، عشق نامتعارف و سرانجام آن(نیمه شب اتفاق افتاد، یک شهروند کاملا معمولی)، تاثیرات وجود مجروح جنگیدر خانواده(دلبری).تلخی بی پایان
به جرات می توان گفت فضای قریب به اتفاق فیلم های جشنواره، تلخ و سیاه بود. دریغ از آنکه لحظات شاد عمیق در یک فیلم دیده باشیم. سکانس رقص در ابد و یک روز، شادی زودگذر و اندوهباری را تداعی می کند. به گمانم اما، مقصر چنین اتفاقی فیلمسازان نیستند. فضای اجتماع اطراف ما و فیلمسازان و همه، چنین فیلم هایی را تولید می کند. باید پذیرفت سینما بازتابی از جامعه است و حال فیلمساز و فیلمش ارتباط مستقیم با حال و روز جامعه تلخ و عبوس امروز دارد. از این بابت فیلم های جشنواره امسال، بیشتر واقعگرا هستند تا هرچیز دیگر ولی باید پذیرفت برخی در نمایش این تلخی افراط کرده اند تا جایی که به آزار مخاطب منجر شده است.پایان تلخ
به تبع این فضاهای تلخ، پایان این فیلم ها هم نمی تواند شاد باشد. جز زاپاس، دختر و تا حدودی بارکد مابقی فیلم ها با فضایی تلخ به پایان رسیدند.
پایان فیلم هایی چون خانه ای در خیابان چهل و یکم، ابد و یک روز، کفش هایم کو و لاک قرمز از یک زاویه می تواند ظاهرا امیدوار کننده تلقی شود ولی در سطحی دیگر، این سه فیلم هیچگونه دورنمایی از آینده ای روشن پیش چشمان مخاطبان قرار نمی دهند و ذهن را متوجه و درگیر تصور ادامه دردناک ماجرا می کنند که به واقع تلخ تر از چیزی است که روی پرده دیده ایم.پدیده های جوان
امسال بطور محسوس جوانان حضوری موثر و انکار ناپذیر داشتند. چه در حوزه کارگردانی و چه در میان بازیگران، پدیده های جوان حرف اول را زدند. بیش از نیمی از کل جوایز جشنوارهبه فیلمی رسید که کارگردانش سعید روستایی، یک جوان ۲۶ ساله است. دیگر فیلم موفق امسال هم ساخته محمدحسین مهدویان کارگردان جوان و تحصیلکرده سینماست. در مجموع آنها که فیلم اولشان را ساختند آشکارا کیفیت بالایی را به نمایش گذاشتند. احسان بیگلری، حمیدرضا قربانی و بعد سروش محمدزاده، اکتای براهنی، مجید توکلی، سهیل بیرقی، کریم لک زاده، هادی محقق و مسعود مددی فیلم های خوبی ساختند و از آینده ای روشن برای خود خبر دادند.
به نظر می رسد سینمای ایران درحال پوست اندازی است و دوران گذار را طی می کند. جوانان بااستعداد که هم به تکنیک مسلطند و هم عنصر خلاقیت در آثارشان نقش بیشتری دارد، با قدرت از راه رسیده اند و دارند به درستی خود را به سینمای ایران تحمیل می کنند.بازیگران تازه
بازیگران جوان نیز امسال سال خوبی را پشت سر گذاشتند. باید پذیرفت بازیگران جوان در سینمای ما دارند استانداردهای جدیدی تعریف می کنند.
امیرجدیدی، پدرام شریفی، ساعد سهیلی حالا خود را به عنوان بازیگران جوان و مهم سینما تثبیت کردند. در سینمایی که به شدت از فقر بازیگر خوب جوان رنج می برد، وجود همین بازیگران -که البته در انتهای دهه سوم و ابتدای دهه چهارم عمرشان هستند- هم غنیمت است. از طرف دیگر تئاتری ها دارند سینما را قرق می کنند گرچه دیر پایشان به سینما باز شده؛ پانته آ پناهی ها دیر آمد ولی به سرعت پرکار شد، نوید محمدزاده، الهام کردا و حمیدرضا آذرنگ هم با بازی های خوب در دوسه سال اخیر، خود را به اثبات رسانده اند. به ویژه محمدزاده که درخشان ظاهر شده است.
اما در این میان سارا بهرامی با حضور پرقدرت خود در دوفیلم امسال، خبر از حضور یک بازیگر قابل اتکا و مهم می دهد که به زودی در رده اول سینما خواهد درخشید.داوری و کاندیداها و جوایز
داوران امسال، به لحاظ سنی جز یک مورد تقریبا متعلق به یک نسل بودند.گرچه سینماگرانی با سابقه روشن در گروه داوران حضور داشتند و به نظر می رسید تلاش شده سلایق گوناگون دراین ترکیب لحاظ شود ولی در مجموع شاید بهتر بود تنوع سن و سلیقه سینمایی، بیشتر در میان داوران دیده می شد و با توجه به حضور موفق نسل فیلمسازان جوان، چهره های نوگراتر هم درمیان داوران حاضر می شدند.
اما نکته مثبت آرای این هیات داوری آن بود که از مصلحت اندیشی های رایج دوری کرد. مسایلی چون اهدای جوایز زیاد به یک فیلم بدون مصلحت اندیشی، بدون نوبتی نگاه کردن، بدون توزیع بی منطق جوایز برای راضی نگه داشتن همه، بدون مرعوب نام ها شدن و معیار قرار دادن اندازه نام ها از نکات بسیار مثبت داوری بود. اینکه دو جوان که فیلم های اولشان را ساخته اند، به حق اکثر جوایز جشنواره را بگیرند نشانه نگاه حرفه ای و بی شائبه در داوری است. این اتفاق، انگیزه بالایی برای جوانان ایجاد می کند و به گمانم اتفاق بسیار خوبی است.
اما نکات عجیبی در مرحله اعلام نامزدها به چشم می خورد. نامزد شدن فیلم متوسط امکان مینا در ۹ رشته تعجب برانگیز بود. فیلمی که در انتها به یک سیمرغ مشترک در رشته موسیقی رسید. یا نامزد نشدن فیلم سیانور که قطعا در برخی رشته ها شایستگی نامزدی داشت. نامزد نشدن ابراهیم حاتمی کیا به ویژه در بخش کارگردانی نیز با توجه به کیفیت فیلم کمی عجیب به نظر می رسید.بازیگران کودک و نوجوان
امسال سال درخشش بازیگران کودک و نوجوان بود. بازی شگفت آور ساره نوری بازیگر خردسال نفس، بازی خوب بازیگران نوجوان ابد و بک روز، خانه ای در خیابان چهل و یکم و برادرم خسرو دیدنی است. ماهان نصیری در زاپاس همچنان خوب است. محمدرضا شیرخانلو که با دهلیز به سینما آمد و همه را شگفت زده کرد، همچنان حضور قابل قبولی در دلبری دارد.
پردیس احمدیه در لاک قرمز خوش درخشیده و ماهور الوند نیز در دختر، امیدوار کننده بازی کرده است. باید دید از میان این بازیگران بااستعداد چندتایشان بعدها بازیگران مهمی خواهند شد.منبع: سالنامه شرق

برچسب‌ها:

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها